چرا خداوند ما را امتحان میکند؟ مگر به سرنوشت ما علم ندارد؟
پارسینه: قرآن کریم میفرماید: «آیا مردم گمان کردند به صرف این که بگویند: ایمان آوردیم، رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟ به یقین کسانی را که بیش از اینان بودند آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفتهاند معلوم کند و دروغگویان را نیز معلوم دارد»
قرآن کریم میفرماید: «آیا مردم گمان کردند به صرف این که بگویند: ایمان آوردیم، رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟ به یقین کسانی را که بیش از اینان بودند آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفتهاند معلوم کند و دروغگویان را نیز معلوم دارد»
سرویس سبک زندگی: ما معتقدیم خداوند علم مطلق دارد و برای آنکه از سرنوشت امتحان آگاه شود لازم نیست امتحانی برگزار کند تا به نتیجه آن آزمون و امتحان اطلاع پیدا کند، اما آیا میتوان گفت: حال که نتیجه آزمایش از اول معلوم است چرا باید آزمایش و امتحان کرد و چرا دنیا را سرای آزمون خوانده اند؟ در ادامه این مطلب را به نقل از سایت شهرسوال میخوانیم.
چرا خداوند ما را امتحان میکند؟ مگر به سرنوشت ما علم ندارد؟
آیا فلسفه و حکمت آزمون و امتحان همیشه آن است که بخواهیم نتیجه آن را ملاحظه کنیم؟ آیا نمیتوان اهداف بلندتر وبالاتری برای برگزاری یک آزمون وامتحان تصور کرد؟
به نظر ما این طور نیست. بلکه گاهی پیدا شدن صحنه آزمایش و امتحان و سربلند بیرون آمدن و موفقیت امتحان دهندگان، به خودی خود امری مطلوب و زیبا است. اگر خداوند، قادر مطلق، عالم مطلق و فضل او بی نهایت است، باید زیباترین و کاملترین جهان را خلق کند. زیباترین وجود و کاملترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصههای سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده میورزد (برخلاف ملائکه که شرایط دیگر دارند) صحنه های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنههایی که ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند در حالی که در اوج شهوت و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، آیا جهان بدون صحنههای عالی و شگفت آور و زیبا باز کاملترین و زیباترین جهان بود؟!
این نکته همان است که فلاسفه از آن به نظام احسن تعبیر میکنند.
نکته مهمتر در پاسخ به سؤال آن است که گاهی امتحان و آزمون نه برای پی بردن به نتیجه آزمایش بلکه برای به کمال رسیدن امتحان دهنده انجام می پذیرد.
منبع: شهر سوال
اصلاً فلسفه و حکمت امتحان آن است که شخص در ضمن آزمون، کاملتر شود (نظیر آزمونهایی که برخی مؤسسات قبل از برگزاری کنکور دارند). اگر دقت کنید این نکته با نکته قبلی کاملاً قابل جمع است. یعنی آزمونها از دو جهت هدف خلقت را تأمین میکند:
نخست خلق زیباترین و کاملترین عالم، و دیگری که از دل نکته نخست در میآید و آن اینکه اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایشها و در پس سختیها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاههای مختلف و در کورهها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا تبدیل به فلز خالص شوند؛ بنابراین کمال و ماهیت انسان به گونهای است که در سایه آزمونهای جهان هستی و سختیها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق میافتد و چگونگی برخوردش با این حوادث و آزمونها، استعدادهای بالقوه اش به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین مینماید. اصولاً صحنه زندگی چیزی جز آزمون و آزمایش نیست.
در واقع اگر چه خداوند به احوال تمامی انسانها آگاه است، حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» و ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی آن و گذر از فراز و نشیب هایش شکل میگیرد؛ بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمیکند.
آزمایشهای الهی «پرورش و تربیت» انسانها را در پی دارد و برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته و در نتیجه پرورش بندگان میباشد مانند آن که معلم از دانشآموزان امتحان به عمل میآورد که برای شکوفا شدن استعدادها و پرورش آنها است.
«آن چه را شما در سینه دارید میآزماید تا دلهای شما کاملاً خالص گردد و او به همة اسرار درون شما آگاه است». (۱)
حضرت علی (ع) میفرماید: «اگر چه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاهتر است، ولی آنها را امتحان میکند تا کارهای خوب و بد (که معیار پاداش و کیفر است) از آنها ظاهر گردد». به این معنا که صفات درونی انسان به تنهایی نمیتواند معیاری برای ثواب و عذاب گردد، مگر آن زمانی که بروز وظهور خارجی یافته، در میان اعمال انسان خودنمایی کند. خداوند بندگان را میآزماید تا آن چه در درون دارند، در عمل آشکار کنند؛ استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر گردند. (۲)
پس هرچند مقصود از امتحانات بشری، کشف باطن اشیا و پیبردن به مجهولات است، این امر در مورد خداوند، محال است، چون هیچ چیزی بر خداوند نامعلوم نیست. (۳)
البته کشف امور پنهان گاهی برای آگاهی یافتن خود امتحان گیرنده است وگاهی برای آگاهی امتحان شونده؛ چه بسا انسان تا در برابر آزمایش گوناگون قرار نگیرد، خود را در زمره افراد بسیار موفق وسربلند از هر آزمون به حساب آورد، درحالی که با مواجه شدن عملی در برابرآزمونها به اشتباه خود پی برده، از حقیقت درونی خود آگاه میشود ودر پیشگاه خداوند نیز به اعتراض وشکایت نمیپردازد. در واقع این آزمونها برهان خداوند در برابر بندگان در روز قیامت و عامل پذیرش آنها در برابر داوری الهی خواهد بود تا مومنان واقعی و صادق از مدعیان دروغین جدا شوند.
قرآن کریم میفرماید: «آیا مردم گمان کردند به صرف این که بگویند: ایمان آوردیم، رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟ به یقین کسانی را که بیش از اینان بودند آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفتهاند معلوم کند و دروغگویان را نیز معلوم دارد». (۴)
در واقع آزمون الهی، چیزی جز سنتها و قوانین حاکم بر زندگی انسانها نیست که نام آن آزمون گذاشته شده است. سنتهایی چون، شکوفا شدن استعدادهای درونی که تنها بر اثر مشکلات و سختیها نمودار میشود، یا آشکار شدن آنچه در درون مخفی میکند، متوجه شدن از برخی خطاها یا گناهان که از او سر زده و آنها را فراموش کرده یا دچار غفلت شده بود، آگاهی یافتن از آنچه دارد برای ساختن آنچه ندارد، نمودار شدن مشکلاتی که برای خود فراهم آورده بود، اما توجهی به آنها نداشت، یا آنها را مشکل تصور نمیکرد، به تجربه در آمدن برخی از چیزهایی که نیاز به تجربه و خطا و برخورد با مشکلات دارد تا ساخته شوند و امور بسیار دیگر که فایده همه آنها به خود انسان بر میگردد.
اما در خصوص محدودیتهایی که انسان در دنیا دارد، بخش عمده این محدودیتها ربطی به حوزه تکالیف وآزمونهای الهی ندارد و لازمه زندگی دنیا ومناسبات عالم ماده است. به علاوه زندگی اجتماعی انسانها با هم وتعارض و تضاد منافع آنها با هم خود به خود محدودیتهای بسیاری را پدید میآورد؛ البته بخش مهمی از تکالیف و دستور دینی ما نیز محدودیت آفرین بوده، حوزه مناسبات فردی واجتماعی ما را محدود میکند؛ اما نکته مهم این است که این دستور و آموزهها بیشتر در مقام تعیین حدود و مرزبندی هستند، نه منع مطلق و ممانعت همه جانبه.
همان حقیقتی که عقل ودانش بشری به آن اذعان دارد (یعنی لزوم تعیین چارچوب ومحدوده معین در برابر امیال وخواستهها وآزادیهای فردی واجتماعی انسان ها) شرع و وحی نیز با نگاهی فرابشری به تعیین این محدوده و مرز پرداخته و بدون سرکوب وطرد نیازها وخواستههای درونی انسان تنها به تعیین خطوط قرمز و محدوده خطر پرداخته است.
البته طبیعی است که طبع انسان این محدودیتها را خصوصاً در مواردی که به کنه و حقیقت آن پی نمیبرد، نمیپسندد واز آنها ناخشنود میگردد، لکن وقتی در سایه ادراکات عقلی به حکمت و مصلحت قانون گزار آنها یعنی خداوند متعال ایمان آورد، عمل و پایبندی به این تکالیف ودستور را به صلاح خود و زمینه ساز رسیدن به لذتهایی به مراتب بالاتر و والاتر میداند و به راحتی به آنها عمل میکند. این درک از این حقیقت نشات میگیرد که انسان مومن زندگی حقیقی و رسیدن به نهایت آمال وامیال خود را در عالم آخرت جستجو میکند و وقتی رسیدن به آن لذت محض و شادمانی بی نهایت در سایه رعایت کردن وگردن نهادن به این محدودیتهای دنیایی باشد، عمل به آنها نه تنها دشوار نیست بلکه بسیار مطلوب ومحبوب خواهد بود.
امیدواریم پاسخ ما توانسته باشد، راهگشای تان به پاسخ دقیقتر و عمیقتر باشد.
اصلاً فلسفه و حکمت امتحان آن است که شخص در ضمن آزمون، کاملتر شود (نظیر آزمونهایی که برخی مؤسسات قبل از برگزاری کنکور دارند). اگر دقت کنید این نکته با نکته قبلی کاملاً قابل جمع است. یعنی آزمونها از دو جهت هدف خلقت را تأمین میکند:
نخست خلق زیباترین و کاملترین عالم، و دیگری که از دل نکته نخست در میآید و آن اینکه اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایشها و در پس سختیها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاههای مختلف و در کورهها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا تبدیل به فلز خالص شوند؛ بنابراین کمال و ماهیت انسان به گونهای است که در سایه آزمونهای جهان هستی و سختیها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق میافتد و چگونگی برخوردش با این حوادث و آزمونها، استعدادهای بالقوه اش به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین مینماید. اصولاً صحنه زندگی چیزی جز آزمون و آزمایش نیست.
در واقع اگر چه خداوند به احوال تمامی انسانها آگاه است، حتّی قبل از خلقت بر آینده آدمی علم کامل دارد، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» و ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی آن و گذر از فراز و نشیب هایش شکل میگیرد؛ بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمیکند.
آزمایشهای الهی «پرورش و تربیت» انسانها را در پی دارد و برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته و در نتیجه پرورش بندگان میباشد مانند آن که معلم از دانشآموزان امتحان به عمل میآورد که برای شکوفا شدن استعدادها و پرورش آنها است.
«آن چه را شما در سینه دارید میآزماید تا دلهای شما کاملاً خالص گردد و او به همة اسرار درون شما آگاه است». (۱)
حضرت علی (ع) میفرماید: «اگر چه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاهتر است، ولی آنها را امتحان میکند تا کارهای خوب و بد (که معیار پاداش و کیفر است) از آنها ظاهر گردد». به این معنا که صفات درونی انسان به تنهایی نمیتواند معیاری برای ثواب و عذاب گردد، مگر آن زمانی که بروز وظهور خارجی یافته، در میان اعمال انسان خودنمایی کند. خداوند بندگان را میآزماید تا آن چه در درون دارند، در عمل آشکار کنند؛ استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر گردند. (۲)
پس هرچند مقصود از امتحانات بشری، کشف باطن اشیا و پیبردن به مجهولات است، این امر در مورد خداوند، محال است، چون هیچ چیزی بر خداوند نامعلوم نیست. (۳)
البته کشف امور پنهان گاهی برای آگاهی یافتن خود امتحان گیرنده است وگاهی برای آگاهی امتحان شونده؛ چه بسا انسان تا در برابر آزمایش گوناگون قرار نگیرد، خود را در زمره افراد بسیار موفق وسربلند از هر آزمون به حساب آورد، درحالی که با مواجه شدن عملی در برابرآزمونها به اشتباه خود پی برده، از حقیقت درونی خود آگاه میشود ودر پیشگاه خداوند نیز به اعتراض وشکایت نمیپردازد. در واقع این آزمونها برهان خداوند در برابر بندگان در روز قیامت و عامل پذیرش آنها در برابر داوری الهی خواهد بود تا مومنان واقعی و صادق از مدعیان دروغین جدا شوند.
قرآن کریم میفرماید: «آیا مردم گمان کردند به صرف این که بگویند: ایمان آوردیم، رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟ به یقین کسانی را که بیش از اینان بودند آزمودیم تا خداوند آنان را که راست گفتهاند معلوم کند و دروغگویان را نیز معلوم دارد». (۴)
در واقع آزمون الهی، چیزی جز سنتها و قوانین حاکم بر زندگی انسانها نیست که نام آن آزمون گذاشته شده است. سنتهایی چون، شکوفا شدن استعدادهای درونی که تنها بر اثر مشکلات و سختیها نمودار میشود، یا آشکار شدن آنچه در درون مخفی میکند، متوجه شدن از برخی خطاها یا گناهان که از او سر زده و آنها را فراموش کرده یا دچار غفلت شده بود، آگاهی یافتن از آنچه دارد برای ساختن آنچه ندارد، نمودار شدن مشکلاتی که برای خود فراهم آورده بود، اما توجهی به آنها نداشت، یا آنها را مشکل تصور نمیکرد، به تجربه در آمدن برخی از چیزهایی که نیاز به تجربه و خطا و برخورد با مشکلات دارد تا ساخته شوند و امور بسیار دیگر که فایده همه آنها به خود انسان بر میگردد.
اما در خصوص محدودیتهایی که انسان در دنیا دارد، بخش عمده این محدودیتها ربطی به حوزه تکالیف وآزمونهای الهی ندارد و لازمه زندگی دنیا ومناسبات عالم ماده است. به علاوه زندگی اجتماعی انسانها با هم وتعارض و تضاد منافع آنها با هم خود به خود محدودیتهای بسیاری را پدید میآورد؛ البته بخش مهمی از تکالیف و دستور دینی ما نیز محدودیت آفرین بوده، حوزه مناسبات فردی واجتماعی ما را محدود میکند؛ اما نکته مهم این است که این دستور و آموزهها بیشتر در مقام تعیین حدود و مرزبندی هستند، نه منع مطلق و ممانعت همه جانبه.
همان حقیقتی که عقل ودانش بشری به آن اذعان دارد (یعنی لزوم تعیین چارچوب ومحدوده معین در برابر امیال وخواستهها وآزادیهای فردی واجتماعی انسان ها) شرع و وحی نیز با نگاهی فرابشری به تعیین این محدوده و مرز پرداخته و بدون سرکوب وطرد نیازها وخواستههای درونی انسان تنها به تعیین خطوط قرمز و محدوده خطر پرداخته است.
البته طبیعی است که طبع انسان این محدودیتها را خصوصاً در مواردی که به کنه و حقیقت آن پی نمیبرد، نمیپسندد واز آنها ناخشنود میگردد، لکن وقتی در سایه ادراکات عقلی به حکمت و مصلحت قانون گزار آنها یعنی خداوند متعال ایمان آورد، عمل و پایبندی به این تکالیف ودستور را به صلاح خود و زمینه ساز رسیدن به لذتهایی به مراتب بالاتر و والاتر میداند و به راحتی به آنها عمل میکند. این درک از این حقیقت نشات میگیرد که انسان مومن زندگی حقیقی و رسیدن به نهایت آمال وامیال خود را در عالم آخرت جستجو میکند و وقتی رسیدن به آن لذت محض و شادمانی بی نهایت در سایه رعایت کردن وگردن نهادن به این محدودیتهای دنیایی باشد، عمل به آنها نه تنها دشوار نیست بلکه بسیار مطلوب ومحبوب خواهد بود.
امیدواریم پاسخ ما توانسته باشد، راهگشای تان به پاسخ دقیقتر و عمیقتر باشد.
منبع: شهر سوال
ارسال نظر