روایتی تاریخی از رودررویی خاتمی و بازرگان در سال ۱۳۶۰
پس از ترورهاي كور منافقين كه در پائيز 60 ابعاد وحشيانه اي به خود گرفت، مرحوم مهندس مهدي بازرگان، دبيركل نهضت آزادي كه در آن زمان نماينده مجلس بود، در تاريخ 15 مهرماه 60 پشت تريبون مجلس قرار گرفت و تروريست هاي منافقين را «جوانان جانباز» خواند و در پاسخ به بيانات حضرت امام خميني(ره) كه منافقين را مزدوران آمريكا ناميده بود، اظهار داشت: « اين جوانان جانباز در خانواده هاي آمريكايي زاييده و بزرگ نگشته اند كه بتوان مزدورشان خواند . »(1)
اين در حالي بود كه امام راحل(ره) بدليل وحدت استراتژيك منافقين و دولت آمريكا در موضوع ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي، اين جريان نفاق آلود را آمريكايي قلمداد كرد اما مرحوم بازرگان در اقدامي كه به تجاهل العارف مي ماند تلاش كرد تا انگ" آمريكايي" بودن را از دامن آلوده منافقين آدمكش بزدايد و ساده لوحانه اذناب منافقين را به دليل دارا بودن شناسنامه ايراني، «آمريكايي» نداند! استدلالات سخيف مرحوم بازرگان واكنش حجت الاسلام سيدمحمد خاتمي را كه در آن زمان سرپرست موسسه كيهان بود برانگيخت و ايشان در يادداشت روز كيهان ريشه ظهور جريان منافقين را سازشكاري دولت موقت با آمريكا دانست و چنين نوشت:
" ... اگر بخواهيم به تحليل جرياناتي كه به اينجا انجاميد بپردازيم، بزرگترين گناه به گردن جرياني خواهد بود كه از آغاز در سير طبيعي انقلاب، اخلال كرد و بسياري از جوانان ساده دل را از انقلاب رمانيد و آنان را به دام رهبران گروهك هايي كه از آغاز هم معلوم بود بالاخره كارشان به تروريسم خواهد انجاميد، افكند. وقتي كه دولت موقت در اثر بينش ناسازگارش با محتواي انقلاب اسلامي و با سوءاستفاده از نام و اعتباري كه به بركت اسلام و عنواني كه از رهبرانقلاب گرفته بود، راه آشتي دادن انقلاب سازش ناپذير اسلامي با آمريكا را برگزيد... وقتي كه فرياد برآمد انقلاب به پايان رسيده است... و ملاقات با برژينسكي نشان داد كه كدام سازندگي و نظمي مورد نظر است... گروهك هاي مفسدانحصار طلب ملحد يا التقاطي، با هياهو چنين وانمود كردند كه جمهوري اسلامي و دولت موقت عين يكديگرند، و بدين وسيله توانستند بسياري از اين جوانان ساده دل را به سوي خود جلب و با كار مداوم آنان را براي چنين روز تلخي آماده سازند."(2)
حجت الاسلام خاتمي در ادامه سرمقاله روزنامه كيهان به اظهارات مهندس بازرگان، كه تلاش كرده بود منافقين را از اتهام آمريكايي بودن مبرا سازد، حمله كرده و اظهار داشت: "طنز آقاي بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به آمريكا برمي آشوبند، خود حكايتگر نوعي نگرش آمريكايي به مسائل است... بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را كه دشمنان داخلي... را آمريكايي مي خوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمريكا مي دانند، به تمسخر مي گيرند... آيا شاه مخلوع كه گوي سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصاً آمريكا... ربوده بود، در خانواده آمريكايي زاده شده يا از آمريكا برگشته بود، يا اينكه شاه، آمريكايي نبود؟... آيا آقاي بني صدر كه... آمريكا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران به وي بسته بود، از خانواده آمريكايي بود؟... آيا آقاي رجوي كه روز و روزگاري، آقاي بازرگان را نماينده بورژوازي كه طبق تحليل هاي ماترياليستي - ماركسيستيحضرات ماهيتاً آمريكايي است، مي دانست، و امروز كه به منظور رهبري مقاومت ضدامپرياليستي در ايران به دامن فرانسه آويخته است! و براي تكميل مبارزات ضدآمريكايي، اين اواخر سفري
به آمريكا كرده است، با كمال شهامت به تمجيد از بورژوازي ملي برخاسته و براي سرنگوني جمهوري اسلامي پيشنهاد اتحاد با بورژواها را مي دهد... و «جرج بال» به سياستمداران آمريكا اكيداً توصيه مي كند كه مجاهدين خلق! را به عنوان جناح نيرومند مخالف با رژيم ارتجاعي! ايران مورد حمايت و تقويت قرار دهند و بالاخره مورد تمجيد و ستايش فراوان راديوها و سخن پراكني هاي آمريكا و اسرائيل و بي بي سي است، آيا آقاي مسعود رجوي از خانواده آمريكايي است؟... و امروز همان جوانان پاكباز! كه شما به دفاع از آنان برخاسته ايد، چشم و گوش بسته به فرمان آقاي رجوي و همپالگي هاشان و به كمك بازمانده هاي رژيم شاه، و در هنگامه اي كه نيروهاي رزمنده جمهوري اسلامي درگير دفن تجاوز رژيم آمريكايي صدام هستند، به كشتار و تخريب دست مي زنند."(3)
حجت الاسلام سيدمحمد خاتمي سپس به تبيين منظور امام راحل از آمريكايي خواندن منافقين پرداخت و افزود: "مراد از آمريكايي بودن،، نحوه اي از ديد و بينش است كه به سادگي، ابزار دست سياست هاي توسعه طلبانه آمريكا مي شود. و به خاطر همين ديد و بينش، جرياني كه شما ( مهندس بازرگان)در راس آن قرار داريد همواره از مواضع ضدآمريكايي جمهوري اسلامي- البته با توجيهات گوناگون- اظهار نارضايتي و حتي مخالفت قولي و عملي كرده است... امروز اين آمريكاست كه پندارگرايانه براي سرنگوني جمهوري اسلامي به مجاهدين خلق! دل بسته است و از آنان حمايت مي كند."(4)
يعني در سال ۶۰ از ديدگاه حجت الاسلام سيدمحمد خاتمي، رئيس محترم دولت اصلاحات كساني آمريكايي تلقي مي شدند كه ديدگاه و بينش آن ها بستر سياست هاي توسعه طلبانه آمريكا را در داخل كشور هموار نمايد. اكنون اين سؤال مطرح است كه آيا آقاي خاتمي فكر نمي كنند علت حمايت امروز آمريكا از برخي از مدعيان اصلاحات آن است كه اين طيف طي ساليان اخير در چارچوب منافع استراتژيك آمريكا و غرب، همه محورهاي كليدي انقلاب اسلامي نظير حكومت ديني، استكبارستيزي، آرمان قدس، مبارزه با سرمايه سالاري، حمايت از محرومين و... را زير سؤال برده و عملاً با مواضع آمريكا همخواني داشته اند؟ و اگر چنين است آيا بهتر نيست كه آقاي خاتمي و همفكرانشان اجازه ندهند تا تندروها و ساختارشكنان وجهه ايشان را به نفع خود مصادره نمايند؟
آيا بهتر نيست كه آقاي خاتمي يكبار و براي هميشه ( همانند سال 60) مرزبندي خود را با جريانهاي متمايل به آمريكا پررنگ و شفاف سازند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) روزنامه كيهان 60.7.26- صفحه 15
(2)، (3) و (4) روزنامه كيهان-60.7.18- صفحات 1 و 3
منبع: وبلاگ عبدالرضا داوري
ارسال نظر