گوناگون

خلاصه‌ای از زندگی پر برکت حضرت امام محمد باقر (ع)

خلاصه‌ای از زندگی پر برکت حضرت امام محمد باقر (ع)

پارسینه: هفتم ماه ذی الحجه مصادف است با سالروز شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان ولایت حضرت امام محمد باقر ((علیه السلام))، شهادت این بزرگوار را به تمامی ارادتمندان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت می‌گوییم.

خلاصه‌ای از زندگی پر برکت حضرت امام محمد باقر (ع)


امام باقر علیه السلام:
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آن‌ها داده است، دقّت و باریک بینى مى کند.



نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.
کنیه امام " ابوجعفر " بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع.) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع.) و از سوی پدر به امام حسین (ع.) می‌رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع.) است.


تولد حضرت باقر (ع.) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می‌شد.


دوران امامت امام محمد باقر (ع.) از سال ۹۵ هجری که سال درگذشت امام زین العابدین (ع.) است آغاز شد و تا سال ۱۱۴ ه.. یعنی مدت ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است.


در دوره امامت امام محمد باقر (ع.) و فرزندش امام جعفر صادق (ع.) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است، ترجمه کتاب‌های فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می‌آید، و عده‌ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می‌شوند. قاضی‌ها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می‌آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می‌نماید، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی (ع.) متوجه کرده بود، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می‌کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می‌دادند. برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آن‌ها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می‌نمودند.


این‌ها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آن‌ها بایستند. بدین جهت امام محمد باقر (ع.) و پس از وی امام جعفر صادق (ع.) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند.


زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر (ص.) و ناموس و قانون عدالت بودند، و می‌بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند، و فقه آل محمد (ص.) را جمع و تدوین و تدریس کنند. به همین جهت محضر امام باقر (ع.) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود. در مکتب تربیتی امام باقر (ع.) علم و فضیلت به مردم آموخته می‌شد.
امام باقر (ع.) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود. سیرت و صورتش ستوده بود. پیوسته لباس تمیز و نو می‌پوشید. در کمال وقار و شکوه حرکت می‌فرمود:.


از آن حضرت می‌پرسیدند: جدت لباس کهنه و کم ارزش می‌پوشید، تو چرا لباس فاخر بر تن می‌کنی؟ پاسخ می‌داد: مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار، نمی‌توانم تعظیم شعائر دین کنم.


امام پنجم (ع.) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود.
با همه اصحاب مصافحه می‌کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می‌فرمود:. در ضمن سخنانش می‌فرمود:: مصافحه کردن کدورت‌های درونی را از بین می‌برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می‌ریزد. امام باقر (ع.) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت.


می‌خواست سنت‌های جدش رسول الله (ص.) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید. در روز‌های گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستان‌ها بیرون می‌رفت، و با کارگران و کشاورزان بیل می‌زد و زمین را برای کشت آماده می‌ساخت. آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می‌آورد در راه خدا انفاق می‌فرمود:.


بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص.) می‌رفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع می‌شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می‌گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرز‌های دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند.



ناچار حضرت سجاد (ع.) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع.) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستم‌های بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع.) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع.) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع.) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر (ع.) با تشکیل حلقه‌های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود:. رسول اکرم اسلام (ص.) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است.



چنان که در این حدیث آمده است:
روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (ع.) شرفیاب شد. صدای کودکی را شنید، پرسید کیستی؟ گفت: من محمد بن علی بن الحسینم، جابر گفت:: نزدیک بیا، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد: روزی خدمت جدت رسول خدا (ص.) بودم. فرمود:: شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی. سلام من را به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی (ص.) پرداخت.


نام نامی آن حضرت با ده‌ها و صد‌ها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرز‌هایی همراه است، که به ویژه در ۱۹ سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است. بنا به روایاتی که نقل شده است، در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی (ع.) نبوده اند.


در زمان امیرالمؤمنین علی (ع.) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند، و در کنار دریای بیکران وجود علی (ع.) تشنه لب بودند و جز عده‌ای معدود قدر چونان گوهری را نمی‌دانستند. بی جهت نبود که مولای متقیان بار‌ها می‌فرمود:: سلونی قبل از تفقدونی "پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید. " و بار‌ها می‌گفت:: من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناترم.



ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع.) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می‌کردند، و مانند تشنه لبی که سال‌ها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر (ع.) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام (ع.) شدند، و به قول یکی از مورخان: " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه‌های علم و فرهنگ شدند ". امام باقر (ع.) نیز، چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را، از این طریق مناسب‌تر می‌دید، و، چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت‌های ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرز‌های مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می‌گرفت.


دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش می‌آمد و احساس می‌کردند امام (ع.) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم (ع.) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعلیم می‌دهد، تکان می‌خوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام (ع.) می‌زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ...


برای شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است می‌پردازیم:
" در یکی از سال‌ها که هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، به حج می‌آید، جعفر بن محمد، امام صادق، در خدمت پدر خود، امام محمد باقر، نیز به حج می‌رفتند.



روزی در مکه، حضرت صادق، در مجمع عمومی سخنرانی می‌کند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفه‌های خدا در زمین ایشانند نه دیگران، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران. این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می‌شود، آن هم در مکه در موسم حج، طنینی بزرگ می‌یابد و به گوش هشام می‌رسد. هشام در مکه جرأت نمی‌کند و به مصلحت خود نمی‌بیند که متعرض آنان شود. اما چون به دمشق می‌رسد، مأمور به مدینه می‌فرستد و از فرماندار مدینه می‌خواهد که امام باقر (ع.) و فرزندش را به دمشق روانه کند، و چنین می‌شود.


در محفلی که هشام برای توهین به امام ترتیب داده بود بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر (ع.) سخن می‌گوید. امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد، سخن می‌گوید.



این‌ها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت می‌کند. بعضی نوشته اند که: امام باقر را در دمشق به زندان افکند. و، چون به او خبر می‌دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام (ع.) شده اند، امام را رها می‌کند و به شتاب روانه مدینه می‌نماید؛ و پیکی سریع، پیش از حرکت امام از دمشق، می‌فرستد تا در آبادی‌ها و شهر‌های سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق - ع. -) تبلیغ کنند تا بدین گونه، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند. با این وصف امام (ع.) در این سفر، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمی‌ورزد.


حضرت امام محمد باقر (ع.) ۱۹ سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع.) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی، تعلیم شاگردان، رهبری اصحاب و مردم، اجرا کردن سنت‌های جد بزرگوارش در میان خلق، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص.) در زمین است، پرداخت و لحظه‌ای از این وظیفه غفلت نفرمود:.


سرانجام در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجری در سن ۵۷ سالگی در مدینه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست. پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.
منبع: بیتوته

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار