یادداشت «یلدایی» وزیر سابق کار
پارسینه: علی ربیعی در یادداشتی نوروز، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، یلدا و... را درسهایی برای سیاستگذاری فرهنگی و ایران را آمیزهای از تمام این نمادها و فرهنگها دانست که باید پاس داشته شود.
علی ربیعی، وزیر پیشین کار، در یادداشتی با عنوان «یلدا در سه برداشت» که در کانال تلگرامیاش منتشر کرد، نوشت:
برداشت اول:
هیچ دقت کردهاید یلدا، هر سال، جاندارتر از سال گذشته در میان ایرانیان جشن گرفته میشود؟ شاید این نوعی مقاومت، در برابر تلاشهای صورت گرفته برای زدایش عناصر فرهنگی در سالهای اخیر باشد. همان گونه که مدرنیته و باستانگرایی افراطی قادر به انزوای محرم و همه آیینهای مذهبی نشد، برخی تلاشهای بنیادگرایانه دهههای اخیر نیز نتوانست عناصر فرهنگ ایرانی را منزوی کند.
نوروز، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، یلدا و... درسهایی است برای سیاستگذاری فرهنگی. ایران آمیزهای از تمام این نمادها و فرهنگهاست که باید پاس داشته شود.
برداشت دوم:
چهارشنبه شب را به بهانه شب یلدا در کنار بزرگان علم و ادب ایران امروز گذراندم. شب خوبی که با حافظخوانی خرمشاهی، شاهنامهخوانی کیخسرو دهقانی، بحثی بر ابیات شاهنامه توسط قدمعلی سرامی، سخنان پرمغز دکتر پرهام در خصوص فرهنگ ایرانی در کنار بزرگانی، چون دکتر انوشه، محقق، خانگاه، مجتهدی و... در موسسه انتشارات علمی و فرهنگی (فرانکلین سابق) رقم خورد. فرهنگ ایرانی با نمادها و آثار تولید شده حافظ، سعدی، جامی، خیام، مولوی و... امتداد یافته است. تاریخ نشان میدهد که هیچگاه رفتار بسزایی با خالقان فرهنگ در دوره تاریخیشان صورت نگرفته است. امروز در وانفسای تغییرات گسترده اجتماعی و فرهنگی، این پدیدآورندگان علم و ادب و فرهنگ هستند که میتوانند در پویایی و آرامش جامعه و همچنین تداوم فرهنگی و حتی زندگی و رفتار فاخر در جامعه، مستقیم و غیر مستقیم تاثیر داشته باشند. همه باید تلاش کنیم تا بزرگانمان، بزرگی کنند. ما به کدکنیها، موحدها، خرمشاهیها و... نیاز داریم. نیازی که شاید در هیاهوی معیشت سخت و جنجالهای اجتماعی، چندان احساس نشود. ما برای همه اتفاقهای خوب به این بزرگان نیازمندیم. مدتهاست از زایشهای جدید بیخبریم. جامعه بدون این افراد، هنجارهای پیشبرنده را ادراک نخواهد کرد.
برداشت سوم:
پنجشنبه شب در هوای بارانی برای مراسم یلدایی به حاشیه جنوب تهران رفتم تا یلدا را در بین افرادی که میان هیچ خانوادهای نیستند و هیچ پدر و مادری برایشان اناری دانه نکرده و هندوانهای نبریده و سفره یلدایی پهن نکرده به جشن بنشینم. به یافتآباد رفتم. در حاشیه تهران و در محله پرجمعیت جنوب شهر در میان بچههای یکی از شعبههای بهشت امام رضا (ع) حضور پیدا کردم.
این پرسش برایم مطرح است که تا زمانی که افراد و گروههای رهاشده در جامعه حضور دارند، چقدر زیست یک جامعه، اخلاقی است؟ بیتردید، گذر بیتفاوت از میان کمتوانان و ندیدن آنها، جامعه را خشنتر و بیرحمتر کرده است. زندگی راحت، نیاز به روح لطیف دارد. لطافت اجتماعی برای گذار همدلانه از بحرانها و مشکلات و دیدن همه افرادی که توان ندارند اجتناب ناپذیر است. من فکر میکنم همه ما، فراتر از خودبینیها و فردگراییهای منفی باید به جامعه و همه آن چه در آن جریان داد بیندیشیم.
«پوریا» برایم خواند. پوریا از پدری با اعتیاد شدید و مادری با بیماری روانی، آوازهخوانی تنها و غمزده در گوشه بازار رشت بود. امروز او به همت بچههای جنوب شهر که کانونی برای صدوچهل کودک ناتوان جسمی ساختهاند، خانواده پیدا کرده است. شنیدم «خانم فاطمه بسطامی» خواهر زندهیاد «ایرج بسطامی» به او علاقهمند شده و او را به کلاس موسیقی فرستاده است. قرار است در سالگرد بزرگداشت بسطامی نیز بخواند. زندهباد فاطمه!
«یاسین» نیز برایم خواند. یاسین را از کودکی دیدهام. نوجوان رعنایی که هم خوب درس میخواند و هم آوازی زیبا دارد. یاسین هم به کلاس موسیقی میرود. همین روزها آلبوم او به بازار میآید. امیدوارم همه آلبوم او را بخریم. آلبوم او، فقط یک متن و شعر و صدای آلات موسیقی نیست. آلبوم یاسین، فریاد کودکی تنها در جامعهای است که آرامآرام تنهایی و بیرحمی را تجربه میکند.
امروز «پوریا» و «یاسین» و «بهرام پیکاسو» و... را در مرکز، پر از امید به آینده دیدم. برای آنها «یوسف اصلانی» و بچههای جنوب شهر نه با پول بلکه با همت خانواده ساختند. زندهباد یوسف ما و زندهباد همه آنهایی که برای دیگران تلاش میکنند.»
برداشت اول:
هیچ دقت کردهاید یلدا، هر سال، جاندارتر از سال گذشته در میان ایرانیان جشن گرفته میشود؟ شاید این نوعی مقاومت، در برابر تلاشهای صورت گرفته برای زدایش عناصر فرهنگی در سالهای اخیر باشد. همان گونه که مدرنیته و باستانگرایی افراطی قادر به انزوای محرم و همه آیینهای مذهبی نشد، برخی تلاشهای بنیادگرایانه دهههای اخیر نیز نتوانست عناصر فرهنگ ایرانی را منزوی کند.
نوروز، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، یلدا و... درسهایی است برای سیاستگذاری فرهنگی. ایران آمیزهای از تمام این نمادها و فرهنگهاست که باید پاس داشته شود.
برداشت دوم:
چهارشنبه شب را به بهانه شب یلدا در کنار بزرگان علم و ادب ایران امروز گذراندم. شب خوبی که با حافظخوانی خرمشاهی، شاهنامهخوانی کیخسرو دهقانی، بحثی بر ابیات شاهنامه توسط قدمعلی سرامی، سخنان پرمغز دکتر پرهام در خصوص فرهنگ ایرانی در کنار بزرگانی، چون دکتر انوشه، محقق، خانگاه، مجتهدی و... در موسسه انتشارات علمی و فرهنگی (فرانکلین سابق) رقم خورد. فرهنگ ایرانی با نمادها و آثار تولید شده حافظ، سعدی، جامی، خیام، مولوی و... امتداد یافته است. تاریخ نشان میدهد که هیچگاه رفتار بسزایی با خالقان فرهنگ در دوره تاریخیشان صورت نگرفته است. امروز در وانفسای تغییرات گسترده اجتماعی و فرهنگی، این پدیدآورندگان علم و ادب و فرهنگ هستند که میتوانند در پویایی و آرامش جامعه و همچنین تداوم فرهنگی و حتی زندگی و رفتار فاخر در جامعه، مستقیم و غیر مستقیم تاثیر داشته باشند. همه باید تلاش کنیم تا بزرگانمان، بزرگی کنند. ما به کدکنیها، موحدها، خرمشاهیها و... نیاز داریم. نیازی که شاید در هیاهوی معیشت سخت و جنجالهای اجتماعی، چندان احساس نشود. ما برای همه اتفاقهای خوب به این بزرگان نیازمندیم. مدتهاست از زایشهای جدید بیخبریم. جامعه بدون این افراد، هنجارهای پیشبرنده را ادراک نخواهد کرد.
برداشت سوم:
پنجشنبه شب در هوای بارانی برای مراسم یلدایی به حاشیه جنوب تهران رفتم تا یلدا را در بین افرادی که میان هیچ خانوادهای نیستند و هیچ پدر و مادری برایشان اناری دانه نکرده و هندوانهای نبریده و سفره یلدایی پهن نکرده به جشن بنشینم. به یافتآباد رفتم. در حاشیه تهران و در محله پرجمعیت جنوب شهر در میان بچههای یکی از شعبههای بهشت امام رضا (ع) حضور پیدا کردم.
این پرسش برایم مطرح است که تا زمانی که افراد و گروههای رهاشده در جامعه حضور دارند، چقدر زیست یک جامعه، اخلاقی است؟ بیتردید، گذر بیتفاوت از میان کمتوانان و ندیدن آنها، جامعه را خشنتر و بیرحمتر کرده است. زندگی راحت، نیاز به روح لطیف دارد. لطافت اجتماعی برای گذار همدلانه از بحرانها و مشکلات و دیدن همه افرادی که توان ندارند اجتناب ناپذیر است. من فکر میکنم همه ما، فراتر از خودبینیها و فردگراییهای منفی باید به جامعه و همه آن چه در آن جریان داد بیندیشیم.
«پوریا» برایم خواند. پوریا از پدری با اعتیاد شدید و مادری با بیماری روانی، آوازهخوانی تنها و غمزده در گوشه بازار رشت بود. امروز او به همت بچههای جنوب شهر که کانونی برای صدوچهل کودک ناتوان جسمی ساختهاند، خانواده پیدا کرده است. شنیدم «خانم فاطمه بسطامی» خواهر زندهیاد «ایرج بسطامی» به او علاقهمند شده و او را به کلاس موسیقی فرستاده است. قرار است در سالگرد بزرگداشت بسطامی نیز بخواند. زندهباد فاطمه!
«یاسین» نیز برایم خواند. یاسین را از کودکی دیدهام. نوجوان رعنایی که هم خوب درس میخواند و هم آوازی زیبا دارد. یاسین هم به کلاس موسیقی میرود. همین روزها آلبوم او به بازار میآید. امیدوارم همه آلبوم او را بخریم. آلبوم او، فقط یک متن و شعر و صدای آلات موسیقی نیست. آلبوم یاسین، فریاد کودکی تنها در جامعهای است که آرامآرام تنهایی و بیرحمی را تجربه میکند.
امروز «پوریا» و «یاسین» و «بهرام پیکاسو» و... را در مرکز، پر از امید به آینده دیدم. برای آنها «یوسف اصلانی» و بچههای جنوب شهر نه با پول بلکه با همت خانواده ساختند. زندهباد یوسف ما و زندهباد همه آنهایی که برای دیگران تلاش میکنند.»
منبع:
خبرگزاری ایسنا
زنده باد یوسف و زنده باد همه انهایی که برای دیگران تلاش می کنند.
و اما "چه باددد" بر آنهایی که 40 سال در قامت یک طراح امنیتی مسئول بی خانمانی همه پوریا ها و یاسین ها و بهرام پیکاسوهای این مرز و بومند و اکنون از سر عذاب وجدان برای انان انار دانه می کنند؟؟؟