در این موارد غیبت جایز است
پارسینه: غیبت یعنى در غیاب شخصى کارهاى بد و ناپسند و یا عیوب و نقائص جسمى و اخلاقى او را براى دیگران بازگو کردن و به طور کلى گفتن هر چیزى که غیبت شونده از گفتن آنها ناراحت مى شود. علماى اخلاق و نیز فقها در این نکته اتفاق نظر دارند که مواردى پیش مى آید که غیبت کردن در آن جایز و حتى گاهى واجب است و این به خاطر عوارض و عنوان هاى خاصى است که بر غیبت مترتب مى گردد.
غیبت یعنى در غیاب شخصى کارهاى بد و ناپسند و یا عیوب و نقائص جسمى و اخلاقى او را براى دیگران بازگو کردن و به طور کلى گفتن هر چیزى که غیبت شونده از گفتن آنها ناراحت مى شود. علماى اخلاق و نیز فقها در این نکته اتفاق نظر دارند که مواردى پیش مى آید که غیبت کردن در آن جایز و حتى گاهى واجب است و این به خاطر عوارض و عنوان هاى خاصى است که بر غیبت مترتب مى گردد.
به تعبیر دیگر، غیبت به خودى خود و به عنوان اولى حرام و گناه کبیره است ولى گاهى عنوان ثانوى و تازه آن عنوان اولى را تحت الشعاع قرار مى دهد و در موارد خاصى غیبت مجاز یا واجب مى گردد و این در جایى است که پاى مصلحت مهمترى در کار باشد به گونه اى که حفظ آن مصلحت بر مفاسد بزرگ غیبت غالب و چیره گردد.
از جمله مواردى که داخل در این استثناء است موارد زیر است:
۱- در مورد دادخواهى و رفع ظلم و گرفتن حق که اگر شخص مظلوم افشاگرى نکند کسى به داد او نمى رسد و حق او پایمال مى گردد. این همان چیزى است که قرآن کریم مى فرماید: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا بصیرا خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدىها را اظهار کند مگر آن کس که مظلوم واقع شده خداوند شنوا و دانا است» [۱]۲- در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و کسانى که بر ضد مصالح مسلمین نقشه مى کشند که اگر کار آنها برملا و آشکار گردد مردم به پا مى خیزند و جلوگیرى کامل یا نسبى مى کنند، غیبت این گونه افراد نیز جایز بلکه واجب است.
۳- در مورد مسلمانى که جان یا مال یا ناموسش از سوى دیگرى در خطر قرار گرفته و او آگاه نیست، افشاى این خطر نیز جایز بلکه گاهى واجب است.
۴- در مورد مشورت یعنى در آنجا که کسى مى خواهد مثلا با دیگرى ازدواج کند یا شرکتى تشکیل دهد یا مسافرت نماید و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤال مى کند، در اینجا امانت در مشورت اقتضا مى کند آنچه را مى داند و در مورد آن برنامه تأثیرى گذارد افشا کند، چون پرده پوشى در این گونه موارد خیانت است و خیانت در مشورت جایز نیست.
۵- در مورد شهادت دادن در جایى که از انسان تقاضاى شهادت کنند، نیز غیبت کردن جایز است، چون مصلحت شهادت قوىتر است.
۶- طرف متجاهر به فسق باشد یعنى، هیچ گونه پروایى نداشته باشد که علناً به گناه و معصیتى دست بزند، که در خصوص گناه علنى او غیبت جایز است.
۷- ممکن است فردى را براى سمتى نظیر نمایندگى یا ریاست قسمتى خاص، نامزد نموده و مورد بحث قرار دهند. در اینجا انسان مى تواند اگر نقطه ضعفى را اطلاع دارد که خداى ناخواسته با پیدا کردن آن سمت، به اسلام و انقلاب ضربه مى زند، به مسؤولین گوشزد کند.
۸- فرض بفرمایید بیمارى است که نمى خواهد بعضى از اسرارش نزد طبیب فاش شود و از طرفى چاره اى نیست و طبیب براى معالجه باید بداند. در اینجا نیز مى توان على رغم خواست بیمار، پزشک معالج او را در جریان امر قرار داد. غیبت نسبت به گناهان پنهانى جایز نیست و در نتیجه اگر شخص مبتلا به ارتکاب گناهى است که دیگران از آن خبر ندارند، ذکر آن گناه حرام است.
۹- اگر در مورد خاصى احتمال منحرف شدن شخصى در اثر همنشینى و عدم اطلاع از مفاسد وى وجود دارد، مى توانیم شخص مورد نظر را از معاشرت با آن گنه کار منع کنیم. در این راستا باید کمال احتیاط را رعایت نمود یعنى، در مرحله اول تنها مى توانیم بگوییم که «این معاشرت به صلاح شما نیست» و حق بازگو کردن معایب و گناهان آن شخص را نداریم، پس باید این کار را مرحله به مرحله و به صورت تدریجى انجام دهیم.
۱۰- کسى که ادعاى منصبى را داشته باشد که صلاحیت آنرا ندارد مثلا شخص بى لیاقتى ادعاى فقاهت مى کند و متصدى امورى مى شود که اهلیت و صلاحیت آنرا ندارد مى توان مردم را به نواقص او توجه داد.
بازگو کردن عیوب فردى که دیگران از آن باخبرند، جایز نیست و آگاه بودن دیگران از این عیب مجوز بیان آن نمى باشد، به خصوص اگر موجب ناراحتى آن فرد گردد. اگر چه حکم غیبت را ندارد، اما حکم آزار مؤمن و متنفر کردن دیگران از مؤمن را به دنبال دارد.
پی نوشت:
[۱]سوره نساء، آیه ۴۸.
چهل حدیث امام خمینى، ص. ۳۱۵.
نقطه هاى آغاز در اخلاق اسلامى، ص. ۱۵۷.
معراج السعاده» مرحوم احمد نراقى.
اخلاق الهى» حاج آقا مجتبى تهرانى.
گناهان کبیره، شهید دستغیب شیرازى، بحث غیبت.
به تعبیر دیگر، غیبت به خودى خود و به عنوان اولى حرام و گناه کبیره است ولى گاهى عنوان ثانوى و تازه آن عنوان اولى را تحت الشعاع قرار مى دهد و در موارد خاصى غیبت مجاز یا واجب مى گردد و این در جایى است که پاى مصلحت مهمترى در کار باشد به گونه اى که حفظ آن مصلحت بر مفاسد بزرگ غیبت غالب و چیره گردد.
از جمله مواردى که داخل در این استثناء است موارد زیر است:
۱- در مورد دادخواهى و رفع ظلم و گرفتن حق که اگر شخص مظلوم افشاگرى نکند کسى به داد او نمى رسد و حق او پایمال مى گردد. این همان چیزى است که قرآن کریم مى فرماید: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا بصیرا خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدىها را اظهار کند مگر آن کس که مظلوم واقع شده خداوند شنوا و دانا است» [۱]۲- در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و کسانى که بر ضد مصالح مسلمین نقشه مى کشند که اگر کار آنها برملا و آشکار گردد مردم به پا مى خیزند و جلوگیرى کامل یا نسبى مى کنند، غیبت این گونه افراد نیز جایز بلکه واجب است.
۳- در مورد مسلمانى که جان یا مال یا ناموسش از سوى دیگرى در خطر قرار گرفته و او آگاه نیست، افشاى این خطر نیز جایز بلکه گاهى واجب است.
۴- در مورد مشورت یعنى در آنجا که کسى مى خواهد مثلا با دیگرى ازدواج کند یا شرکتى تشکیل دهد یا مسافرت نماید و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤال مى کند، در اینجا امانت در مشورت اقتضا مى کند آنچه را مى داند و در مورد آن برنامه تأثیرى گذارد افشا کند، چون پرده پوشى در این گونه موارد خیانت است و خیانت در مشورت جایز نیست.
۵- در مورد شهادت دادن در جایى که از انسان تقاضاى شهادت کنند، نیز غیبت کردن جایز است، چون مصلحت شهادت قوىتر است.
۶- طرف متجاهر به فسق باشد یعنى، هیچ گونه پروایى نداشته باشد که علناً به گناه و معصیتى دست بزند، که در خصوص گناه علنى او غیبت جایز است.
۷- ممکن است فردى را براى سمتى نظیر نمایندگى یا ریاست قسمتى خاص، نامزد نموده و مورد بحث قرار دهند. در اینجا انسان مى تواند اگر نقطه ضعفى را اطلاع دارد که خداى ناخواسته با پیدا کردن آن سمت، به اسلام و انقلاب ضربه مى زند، به مسؤولین گوشزد کند.
۸- فرض بفرمایید بیمارى است که نمى خواهد بعضى از اسرارش نزد طبیب فاش شود و از طرفى چاره اى نیست و طبیب براى معالجه باید بداند. در اینجا نیز مى توان على رغم خواست بیمار، پزشک معالج او را در جریان امر قرار داد. غیبت نسبت به گناهان پنهانى جایز نیست و در نتیجه اگر شخص مبتلا به ارتکاب گناهى است که دیگران از آن خبر ندارند، ذکر آن گناه حرام است.
۹- اگر در مورد خاصى احتمال منحرف شدن شخصى در اثر همنشینى و عدم اطلاع از مفاسد وى وجود دارد، مى توانیم شخص مورد نظر را از معاشرت با آن گنه کار منع کنیم. در این راستا باید کمال احتیاط را رعایت نمود یعنى، در مرحله اول تنها مى توانیم بگوییم که «این معاشرت به صلاح شما نیست» و حق بازگو کردن معایب و گناهان آن شخص را نداریم، پس باید این کار را مرحله به مرحله و به صورت تدریجى انجام دهیم.
۱۰- کسى که ادعاى منصبى را داشته باشد که صلاحیت آنرا ندارد مثلا شخص بى لیاقتى ادعاى فقاهت مى کند و متصدى امورى مى شود که اهلیت و صلاحیت آنرا ندارد مى توان مردم را به نواقص او توجه داد.
بازگو کردن عیوب فردى که دیگران از آن باخبرند، جایز نیست و آگاه بودن دیگران از این عیب مجوز بیان آن نمى باشد، به خصوص اگر موجب ناراحتى آن فرد گردد. اگر چه حکم غیبت را ندارد، اما حکم آزار مؤمن و متنفر کردن دیگران از مؤمن را به دنبال دارد.
پی نوشت:
[۱]سوره نساء، آیه ۴۸.
چهل حدیث امام خمینى، ص. ۳۱۵.
نقطه هاى آغاز در اخلاق اسلامى، ص. ۱۵۷.
معراج السعاده» مرحوم احمد نراقى.
اخلاق الهى» حاج آقا مجتبى تهرانى.
گناهان کبیره، شهید دستغیب شیرازى، بحث غیبت.
ارسال نظر