پاسخي به يك نوشته درباره بچههاي سندروم داون /ميتوان انسانی ديد
«سيد ابوالحسن مختاباد» در تهران امروز نوشت:
آغاز: در ميان آدميان چند طايفههستند كه هر انساني نسبت به آنها مهربان تر است و شفقت فطری دارد و تمامي همت و تلاشش را صرف ميكند تا آنها را آزردهخاطر نكند.كودكان مبتلا به برخي بيماريهاي ژنتيكي همانند مونگوليسم يا اوتيسم یا هر کودکی که دست تقدیر او را از زیست طبیعی و عادی بازداشته است از جمله اين افرادند. شفقت و احساس نوعدوستي و انسانی دیدن سبب شده است تا در اقصينقاط جهان و از جمله ايران برخي بنيادهاي خيريه به نام و برای اين گونه افراد پا بگيرد.
يادداشت صفحه آخر روزپنجشنبه( 13بهمن)تهران امروز با عنوان«تلخي اضافهداشتن»،بيش ازآنكه بر زخم خانوادههايي كه با چنين تقديري روبهرو هستند، مرهمي از شفقت بيفشاند، تلخي و گزندگي و زهرآگيني داشت كه آن مصرع معروف باباطاهر را به خاطر می آورد.
تو كه نيشم نئي نوشم چرايي/نمكپاش دل ريشم چرايي
میانه: بخشي از اين زهرپاشي نويسنده را بايد به ناآگاهي او از دنياي اين گونه افراد دانست.ذهني كه خود ترشيده است و ديگران را به ترشيدگي متهم ميكند!خوانندگان اين نوشته اگر فيلم روز هشتم ژان واكو دورمل را ديده باشند، در خواهند يافت كه «ژرژ» كودك سندرمي دوستداشتني چه دنياي شگفتانگيزي دارد كه در نهايت به بيرون كشيدن يك مدير شركت بزرگ و معظم از افسردگي و روزمرگيهايش می انجامد.ژرژ همیشه کودک است و سندرومیها هم همچنین؛دنیایی که همه ما هنگامی که بزرگ میشویم آرزو داریم روزی به آن بازگردیم. چرا که جهان راست و بی تناقضی است؛ عریان و شفاف و بر آفتاب. کینه و حقد وحسدی اگر باشد، در همان لحظه بروز پیدا میکند و به دمی خاموش شده و جایش را به مهربانی و همدلی میدهد. دنیای پرتناقض و مدرن ما همانند صاحب آن شرکت معظم چیزی کم دارد و آن کودکی درون ماست و ژرژ فیلم روز هشتم این کودکی را به ما نشان می دهد، همچنانکه بسیاری از کودکان دور و بر ما با شیطنتهای کودکانه خود این دنیای لطیف و پرطراوت را برابر ما می نهند.سندرومیها این ویژگی را دارند که به قول همان یادداشتنویس 35 تا 40 سال زنده می مانند اما 35 تا 40سال کودکی میکنند.
یعنی بی خیال هر چیزی که در این دنیا و روزمرگیهایش می گذرد و پدر و مادر این گونه فرزندان هم این بخت یاری را دارند که همیشه یک کودک را دور و بر خود میبینند با همان رفتارو افکار و عادات کودکانه؛بیشیله و پیله و بیریا؛ شفاف و صادق و طراوت بخش والبته زحمت زا. اما زحمتی که عشق و علاقه در پس و پشت آن است و نه کار و تلاشی اجباری و از سر زور و جبر.
نويسنده آن يادداشت قطعا آن فيلم را نديده است كه درباره اين گروه از آفريدگان خداوند چنين قلم كينهتوزانه و زهرآگين و نژادپرستانه ای به كار برده است. نگارنده به جهت آشنايي با دوستي بزرگوار و البته پيشه روزنامهنگاري كه همگاه با بنيادهاي خيريه در تماس بوده است،هم با گروهي از خانوادههاي داراي فرزند سندرومي و هم با خانوادههاي داراي فرزندان اوتيسم(بنياد خيريه كودكان اوتيسم) يا كودكان معلول، سر و کار داشته و دارد. دنياي اين افراد و خانوادههاي آنها طبيعي است كه جهاني پرزحمت و رنج و طاقتسوز است، اما از سوي ديگر طراوت و چيزي در وجود اين كودكان هست كه آدمي را بياختيار به سمت نوعي از ابتهاج و پاكدستي سوق ميدهد. دوستي ميگفت، فرزند سندرومي من ، آدم شناس است،گفتم: يعني چه؟ گفت: اگر او از آدمي بدش بيايد، آن شخص آدم مثبتي نيست، يعني خلق حسنه همانند رفتار وگفتار و پندار نيك ندارد. گويي اين فرزند پاكآيين همانند فرشتهاي طينتآدميان را بر روزن ميافكند و با همان خلق و خوي كودكانهاش هر آنچه را در ضمير پنهان خود دارد ميگويد.
انجام: پس به خاطر داشته باشيم، در بهكارگيري قلم و بيان مشكلات يا مصائب اين عزيزان ميتوان اندكي مهربانتر ماجرا را ديد و اين گونه خشم آلودو با ذهنی تب آلود و بیمارگونه وكينهتوزانه به آنان نتاخت.دست تقدير آنها را به دامان ما انداخته است تا قدر داشتههاي خود را بدانيم و البته از آنها غفلت نكنيم.
برای رسیدن به چنین دنیایی و نگاهی باید بینش و چشمانداز و افق دید را تغییر داد و ترشيده و ترشرويانه سخن نگفت.به قول مولانا:
معنی تو صورتست و عاریت/بر مناسب شادی و برقافیت
معنی آن باشد که بستاند ترا/بی نیاز از نقش گرداند ترا
معنی آن نبود که کور و کر کند/مرد را بر نقش، عاشق تر کند
صبح صادق را ز کاذب واشناس/رنگ می را باز دان از رنگ کاس
تا بود از دیدگان هفت رنگ/دیدهای پیدا کند صبر و درنگ
رنگها بینی به جز این رنگها/گوهران بینی به جای سنگها
گوهر چه؟بلکه دریایی شوی/آفتاب چرخ پیمایی شوی
مثنوی معنوی(دفتر دوم)
رحمت بر آن مادر و پدری که چنین انسان فرزانه ای تربیت کرده است . چقدر نیاز داریم به اینگونه نگاه های انسانی .
سلام
اگر مطالبی(بزشکی)جهت رفع خنده های بی مورد این بچه ها دارید لطفآ ارسال کنید