بهرام رادان: نمیخواهم پفک نمکی باشم
رادان این روزها، درست مثل چهرهاش که تغییر کرده، متفاوت از قبل است. اعتماد به نفساش مثال زدنی شده و چنان مسلط حرف میزند که نمیتوانی شک کنی وقتی میگوید تا یک سال آینده برنامهاش پُر است و فیلمسازانی هستند که از همین حالا برای سال بعد با او برنامهشان را هماهنگ میکنند. در چنین وضعی پذیرفتن پروژههای فاخری چون (راه آبی....) یا (تردید) به نوعی عجیب است؛ وقتی میشود فیلم پر فروش و کوتاه مدت بازی کرد اما رادان سختی را دوست دارد. خودش میگوید وقتی سخت میگذرد، تازه سرحال میآید و برای مبارزه آمادهتر است.
حرفهایش را در گفت و گو با ماهنامه نسم هراز که بخوانید تایید میکنید که او حسابی عوض شده.
گیشه این چیزی نیست که اینها میگویند
رادان دراین گفت و گو درباره تعریف اش از "ستاره و ستاره/بازیگر" و اینکه چقدر به این تعاریف معتقد است گفت: واقعاً نه به اندازهای که دوستان اعتقاد دارند. گیشه واقعاً این چیزی نیست که اینها یک قرن، دوزارها را میگذراند روی هم و میگویند مثلاً بهرام x تومان فروخته و عباس قلی y تومان فروخته.
بگذار درباره پیشبینیها نسبت به سنتوری حرف بزنیم.
اگر آن فیلم اکران میشد و در شکل خوش بینانهاش هفده دقیقه از اصل فیلم زده شده بود، هفده دقیقه از بازیای که من خیلی دوستش داشتم زده شده بود و خوش بینانه در تهران 5/2 میلیون نفر تا 3 میلیون نفر میرفتند این فیلم را میدیدند و فروشاش میشد سه میلیارد تومان.
در شهرستانها هم یک و نیم تا دو میلیارد تومان میفروخت. رکورد پرفروشترین فیلم را هم میشکست و به رقمی رسیده بود که دست نیافتنی بود اما اتفاقی که الان افتاده چیز دیگریست.
درست است که در جدولهایی که بعضی موقعها برخی دوستان طراحی میکنند، رتبه من مثلاً رتبه اول نیست ولی سنتوری واقعاً با عامه مردم روبهرو شده و من جوابم را از آن گرفتهام.
ماجرا سر این است که الان از هفتاد میلیون ایرانی به جرات 65 میلیون نفرشان سنتوری را دیدهاند. 65 میلیون نفری که شاید بهت بگویم 20 میلیون نفرشان در عمرشان اصلاً هیچ فیلمی ندیدهاند و فقط یک فیلم دیدهاند و آن هم سنتوری بوده؛ این 20 میلیون نفر را بدون اغراق دارم میگویم.
این را هم تازه جدا کن از آدمهایی که در خارج از ایران زندگی میکنند. میدانی اتفاق دیگری که که برای فیلم افتاد چه بود؟ فیلمهای میلیاردی را نگاه کن. اصولاً طنز و کمدیاند. طنز و کمدی هم در فرهنگ ما آنقدر با قشر فرهیخته مأنوس نیست.
تو حتی به یک فیلم فاخر کمدی هم باز نگاه نقض داری. اما ماجرای سنتوری ماجرای کاملاً متفاوتی است. یعنی حساب این را بکن که نه تنها دهها میلیون آدم آن را دیدند، که فیلمی متفکرانه هم بود. فیلمی نبود که طرف بنشیند پاپ کوروناش را بگذارد جلویش، بخورد و بخندد و بعد هم برود بیرون از سالن، بعد هم بگوید بامزه بود، بد نبود، فلان بود ولی در یادش نماند، در مغزش نماند، تمام شود.
تعریف بازیگر/ستاره
رادان در تشریح تعریف اش از بازیگر/ستاره با اشاره به فیلم های بفروش سالهای گذشته تصریح کرد: از آن ستارههای قدیم چند نفرشان فیلمهای خیلی خیلی بفروش بازی کردند، فیلمهایی که جلوی در سالن صف میکشیدند، ولی حالا اصلاً نام و نشانی ازشان نیست.
من حتی اعتقاد دارم که خیلی از فیلمهای مطرح آن ستارهها در نوع سینمای خودش هم فراموش شدنی هستند، یعنی به مرور زمان، بعد از نسل ما فراموش میشود.
اما این وسط یک فیلمهایی هم هست که هیچ وقت نمیتوانی فراموششان کنی؛ چون با تفکر تو کار دارد.با آن چیزی که تو میروی در خلوت خودت به آن فکر میکنی، با آن کار دارد. همیشه هم همان فکر پس ذهنت میماند.
در بحث اسطوره شناسی درست است که ستاره فیلمهای پرفروش بسیار بیشتر از آن یکی ستاره فیلمهای فیملسازان پیشرو تجربه داشته، کار داشته، محبوبیت داشته اما او اسطورهای است با بازیهای فراموش شدنی. در مقابلش (ستاره فیلمهای فیلمسازان پیشرو) اسطورهای است که فراموش نشدنی خواهد بود.
چون نسلهای بعد از من و تو که مینشینند میتوانند فیلمهایش را بگذارند و حیرت کنند و مبهوت بازیاش شوند، نه فروش فیلماش. این زمانیست که دیگر رقص و آواز نوستالژیک نیست. خود بازی و فیلم است که ارزشاش را پیدا کرده.حتی فیلمهای تجاری همان بازیگر هم الان دارند بازسازی میشوند.
من هیچ وقت نمیخواهم مثل پفک نمکی باشم
این بازیگر سینمای کشور در ادامه با اشاره به بازسازی برخی فیلم های تجاری با ذکر مثالی گفت:مطمئناً فروش پفک نمکی در ایران بسیار بالاتر از فروش یک غذای پروتئینه است من هیچ وقت نمیخواهم مثل پفک نمکی باشم.
به دلیل این که پفک نمکی بود و نبودش آن قدر تأثیری در سلامت مردم و سلامت جامعه ندارد. اگر از سبد سلامت جامعه حذفاش کنی آن قدر اتفاق عجیب، غریبی نمیافتد. درست است که پفک نمکی در اقتصاد خیلی موثر است، یک پفک نمکی از زمانی که ساخته میشود تا زمانیکه بیرون میآید به هر حال گردش مالی باعث اشتغال تعداد زیادی آدم میشود ولی ته تهاش محصولی که بیرون میآید یک پفک نمکی است.
خب یک پفک نمکی که ارزش ندارد، بود و نبودش فرقی نمیکند، فقط یک تزئین است در جامعه، مطمئناً من جلوی این میایستم که پفک نمکی نباشم.
وی درباره تعریف اش از جایگاه و ستارهگی تاکید کرد: داستان سر همین است. من جایگاهم را دارم و بالاتر از آن را هم میخواهم؛ من ریسک فروش کمتر را قبول میکنم ولی میخواهم اگر قرار باشد من را از سبد فرهنگی جامعه کنار بگذارند، در آن سطح دارای تفکر؛ بود و نبودش حس شود.
میدانی از چی ناراحت میشوم؟
رادان درباره اینکه حرفهای دیگران چقدر بر کارش تاثیر می گذارد گفت:آنقدر من بها نمیدهم به این ماجراها و سعیام هم این بوده که تمام اطرافیانام را از این فضا دور کنم. متمرکز روی کار خودم فکر میکنم. من الان دارم برنامهریزی آذر ماه سال دیگر را میکنم.
وی در ادامه اظهار داشت: بعضی موقعها میدانی از چی ناراحت میشوم؟ از اینکه من دوست دارم دشمنانم هم دشمنان متفکری باشند. یعنی کسانی که منتقد من هستند، کسانی که دشمن مناند دوست دارم آنها هم عاقل باشند. از اینکه گاهی دشمنانام را در اوج بلاهت و حماقت میبینم رنج میبرم، یعنی من اینقدر آدم کوچکی هستم که اینقدر دشمنان کوچکی دارم که این قدر کوتوله فکر میکنند.
اندازههاشان این قدر کوچک است. پس من هنوز آدم بزرگی نشدهام چون یک آدم بزرگ دشمنانش هم دشمنان بزرگی می شوند، دشمنانش هم دشمنان متفکر میشوند، قاعده بازی را بلدند، یعنی این قاعده را به هم نمیزنند. احساس میکنم اینها کوتولههای فرهنگیاند.
با همه احترامی که برای کوتولههای فرهنگی قائلم، چون در جایگاه خودشان آنها هم باید وجود داشته باشند و وجودشان باعث ساخته شدن جریان عوام ماست ترجیحام این است که باهاشان وارد بحث نشوم. من امیدوارم این دوستان روزی با فراغت خاطر فکر کنند و آن موقع ایدههای فرهنگی بدهند، ایدههایی بدهند که پس فردا روزی که ما دیگر در این سینما نبودیم، دوره ما هم تمام شد، از دوره ما به عنوان یک دوره درخشان یاد شود.
مخاطب همه زندگی من است
رادان درباره اهمیت مخاطب تاکید کرد: مخاطب همه زندگی من است. آن کسی که من را دوست دارد جزو دارایی من است. مثل این است که تو بگویی حساب بانکیات برایت اهمیتی ندارد. خب معلوم است؛ حساب بانکی مردمی تمام اندوختهای است که من در تمام این سالها داشتم. ما تجارت فرهنگی میکنیم.
آدم در تجارت باید اندوختهاش را حفظ کند و سعی هم کند به سرمایهگذاریهایی دست بزند که این اندوخته را چند برابر کند. ما هم همین کار را داریم میکنیم. ما هم کاری میکنیم که بر مخاطب خودمان اضافه کنیم. اتفاقاً من از آن آدمهایی هستم که ذائقه مخاطب خیلی برایم ارزشمند است، ولی تفکرش. نه تعددش.
اشتباهی که دوستان میکنند این است که همهاش دنبال تعدد و (چند نفر)ها هستند. میگویند: آقا، ده نفر جزو طرفداران فلانیاند ولی طرفداران آن یکی چهار نفرند. نمیآیند بگویند آن چهار نفر چه موقعیت اجتماعیای دارند، از چه طبقهای هستند، از چه تفکری میآیند.
من ترجیح میدهم آدمها را وارد یک قالب فرهنگی کنم که در آن قالب فرهنگی من را دوست داشته باشند. نه به دلیل این که در فلان جا رقصیدم یا در فلان جا آواز خواندم.
انتقاد پذیرتر از من پیدا نمی کنی
وی با بیان اینکه فکر نمیکنم انتقاد پذیرتر از من پیدا کنی،گفت: اول از همه خودم منتقد خودم هستم؛ بعدش علی باذل که بیرحمتر از دوران روزنامهنگاریاش من و فیلمها را نقد میکند؛ بعد از اینها هم تمام دوستان و همکارانی که آنقدر به من لطف دارند که خوب و بد کارهایم برایشان مهم است، من بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام، نقدهایی که نه از سر بخل و حسادت بلکه کاملاً تئوریک و کارشناسانهاند. میتوانی امتحان کنی.
ماهنامه نسيم هزار
ارسال نظر