گوناگون

یک بلاگر حزب‌اللهی: «جدایی...» ایران را به عنوان جامعهٔ پر از دروغ معرفی می‌کند

امید حسینی در وبلاگ «آهستان» نوشت :

دیشب بعد از گذشت یک سال از سروصدای «جدایی نادر از سیمین» بالاخره این فیلم را دیدم. (خوشبختانه از سینمای ملی عقبم!) دو سه سالی هست که اصلا رغبتی به تماشای فیلم‌های ایرانی ندارم. چون به نظرم آدم با ندیدن این فیلم‌ها چیز خاصی را از دست نمی‌دهد!

البته جدایی نادر از سیمین فیلمی خوب و تاثیرگذار بود. خیلی خیلی بهتر از فیلم‌هایی که این سال‌ها ساخته می‌شوند. شاید اگر جاروجنجال سیاسی و رسانه‌ای و آن رقابت ساختگی و کاذبش با «اخراجی‌های ۳» در دنیای مجازی راه نمی‌افتاد، بهتر می‌شد درباره‌اش نظر داد. (البته من اخراجی های ۳ را هم اخیرا در شبکه نمایش تماشا کردم)

خیلی سعی کردم موقع تماشای «جدایی نادر از سیمین» همه‌ی نقدها و پیش‌فرض‌ها را کنار بگذارم و منصفانه درباره‌اش قضاوت کنم، ولی به هرحال چه بخواهیم چه نه، این فیلم پیام‌هایی داشت که نمی‌‌شد ساده از کنار آنها گذشت.

فارغ از جنجال‌های سیاسی حول و حوش این فیلم و با اذعان به اینکه «جدایی نادر از سیمین» از نظر «هنری، کشش و جاذبه فیلم، درگیر شدن بیننده با داستان، فیلمبرداری و بازی خوب بازیگرانش» فیلمی حقیقتا خوب است، ولی یکی از اصلی‌ترین تبعات آن، معرفی ایران به عنوان جامعه‌ا‌ی پر از دروغ و تظاهر است. جامعه‌ای که در آن همه دروغ می‌گویند، از مذهبی سنتی گرفته تا آدم‌های طبقه متوسط و دانشگاهی و روشنفکر، معلم و دانش آموز. گاهی برای پنهان کردن حقیقت، گاهی برای نجات زندگی، گاهی برای حفظ آبرو و …

در همان ابتدای فیلم هم پیام اصلی و راهکار نهایی خانم سیمین را می‌شنویم که نگران آینده دخترش و تربیت اوست و به همین بهانه می‌خواهد از کشور خارج شود. یعنی رفتن از جامعه پر از دروغ ایران و پناه بردن به جامعه‌ی گل و بلبل آن ور آب. جایی که ظاهرا هیچ کس دروغ نمی‌گوید!

این پیام ابتدایی، فقط یک جمله اتفاقی از زبان یکی از شخصیت‌های فیلم نیست که پیام اصلی فیلم است. لااقل یکی از بهترین راهکارهای موجود برای رهایی از دروغ و تربیت فرزند است! اگر راه دیگری هم برای مبارزه و یا زندگی در ایران وجود داشته باشد، به ناچار آلوده به دروغ می‌شود. درست مثل کاری که نادر کرد!

این پیام در ادامه‌ و در لابلای قصه و داستان به بیننده ارجاع داده می‌شود تا خودش قضاوت کند که آیا حق با سیمین است یا نادر؟ البته این زیرکی کارگردان است که این قضاوت را به عهده‌ی بیننده گذاشته است. اگر کوتاه آمدن نادر را نشان می‌داد که رسما جیغ زده بود و اگر کوتاه آمدن سیمین را نشان می‌داد، کل حرف فیلمش را پس می‌گرفت.

الان که به صحبت‌های آقای فرهادی در مراسم اسکار فکر می‌کنم (که از فرهنگ و تمدن ایرانی‌ها صحبت می‌کرد) این سوال در ذهنم به وجود آمده که آیا اصغر فرهادی جایزه‌اش را به مردم دروغگوی ایران (یعنی همان‌هایی که در فیلمش نشان داده) تقدیم کرده؟! به هرحال مشت نمونه‌ی خروار است. مگر می‌شود در یک فیلم سینمایی همه آدم‌ها از همه طبقات اجتماعی دروغگو باشند و اصلا تم اصلی فیلم همین دروغ باشد، بعد ما جایزه‌مان را تقدیم به همان مردم دروغگو بکنیم؟ دروغگوها یکدفعه با فرهنگ شدند؟ این تناقض را چطور می‌شود حل کرد؟ بالاخره کدامش درست است؟ فیلمی که فکر و باور کارگردان است یا تعارفی که بعدا بر زبانش جاری شده است؟

البته این تناقضِ فیلم نیست، چون فیلم اصلا تعارف ندارد. رسما دارد داد می‌زند که همه دروغ می‌گویند. اگر هم یکی دو نفر به خاطر ترس از «قسم دروغ به قرآن» حرفشان را پس می‌گیرند، در منطق اصلی فیلم تغییری به وجود نمی‌آید. به نظر من این تناقض و تعارف، در شخصیت خود اصغر فرهادی و نگاهش به جامعه و مردم نهفته است که اول درباره فرهنگ و جامعه‌ی پر از دروغش فیلم می‌سازد، بعد جایزه و افتخارش را به همان جامعه پر از دروغ اهدا می‌کند!

باور کنید این فقط یک سوال ساده است نه ادامه نقد‌ها و مخالفت‌های دیگران با اصغر فرهادی. سوالی است که در ذهنم بعنوان یک بیننده که از تماشای این فیلم لذت برده، پیش آمده است.


ارسال نظر

  • ناشناس

    اتفاقا اصغر فرهادی اگر چیزی به جز این میساخت خودش هم دروغ گفته بود، انگار این بلاگر حزب اللهی خودشون تو جامعه زندگی نمیکنن!!صلح دوستی و انساندوستی مردم ما منافاتی با شرایطی که این مردم را به دروغگویی و ریاکاری و فریب وا دار میکنه نداره.یه دلیلش شاید این باشه که مردم ما این امکانو ندارن که خودشون باشن خود خودشون نه اون چیزی که بعضیا میخوان!

  • ناشناس

    این یه واقعیته که دروغ در جامعه تبدیل به امری عادی شده

  • پسرک فضول

    و اما در جواب بلاگر عزیز باید گفت خود فرهادی هم همین جامعه است. وقتی بخواهد در این جامعه زندگی کن ناچار است عرف و قوانین ننوشته آنها را هم بپذیرد. البته شخصا معتقد به این تناقض در سخنان فرهادی عزیز هستم و توجیه آن را نمی پذیرم. ولی در این میان شعر فردوسی بزرگ در خصوص آینده ایران زمین بسیار شنیدنی است که من آن را برای جواب بلاگر عزیز می گذارم.

    ز ايران و از ترك و از تازيان
    نژادي پديد آيد اندر ميان

    نه دهقان ،نه ترك و نه تازي بود
    سخن ها به كردار، بازي بود

    همه گنج ها زير دامان نهند
    بكوشند و كوشش به دشمن دهند

    به گيتي كسي را نماند وفا
    روان و زبان ها شود پر جفا

    بريزند خون از پي خواسته
    شود روزگار بد آراسته

    زيان كسان از پي سود خويش
    بجويند و دين اندر آرند پيش

  • ناشناس

    حقیقت تلخه نه؟!!!!!

  • يك ايراني

    در اساطير آرايي هست كه مردم در سرزميني كه نعمت در آن بي پايان بود و مرگ هم وجود نداشت با خوشي زندگي مي كردند و تنها زماني از آن دنياي بي مرگ و پر از راحتي اخراج شدند كه دچار اهريمن دروغ شدند .برادر عزيزمتاسفانه ما خيلي وقت است كه دچار اهريمن دروغ شده ايم و چون بچه ها و كوچكتر ها به پدر و مادر ها و بزرگتر ها نگاه مي كنند و ياد مي گيرند اين دور باطل همچنان ادامه دارد.

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار