پژمان جمشیدی در «زیرخاکی» به ثبات رسیده است
پارسینه: یک منتقد معتقد است که سریال یک قصه است، اتفاقی که مقابل دوربین می افتد اتفاق واقعی نیست که با احکام واقعی به سراغ آن ها برویم و قضاوتمان براساس عملکرد واقعی باشد.
شاهین شجری کهن منتقد سینما و تلویزیون پیرامون برخی انتقادات مطرح شده درباره برخوردهای اغراق آمیز و نامناسب نقشهای اصلی سریال «زیرخاکی» با بازیگر خردسال این مجموعه در نقش کاوه، گفت: در تمام دنیا ممکن است به کودکی در یک سریال یا فیلم نقشی بسیار حساس، پرزحمت و شکنندهای داده شود؛ مثلا نقش الیور تویست را بازی کند یا درفیلمی مثل «جن گیر» قربانی آزار اجنه و اشرار شود و یا درنقش کودکی فقیر، توسری خور و ستمدیده ظاهر شود. همه اینها یک قصه و بازتابی از واقعیات یا تخیل داستان پرداز است و هیچ دلیلی ندارد آنها را با معیارهای اتفاق واقعی بسنجیم.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: سریال یک قصه است، اتفاقی که مقابل دوربین میافتد اتفاق واقعی نیست که با احکام واقعی به سراغ آنها برویم و قضاوتمان براساس عملکرد واقعی باشد. از نظر من مثالش همان قدر خنده دار است که مثلا وقتی جیمز باند در یکی از فیلم هایش شلیک میکند و کسی را میکشد، بعد از اتمام فیلمبرداری دنیل کریگ (بازیگر نقش جیمز باند) را به جرم قتل محاکمه کنند. اگر به اقتضای فضای داستانی، با کودکی درست رفتار نمیشود و در فیلم حتی تو سری هم میخورد و بعد از پایان همان صحنه مورد تشویق قرار میگیرد، این نشانگر بازی درست کودک در مقابل دوربین است و کسی واقعا با او بد رفتاری نکرده است که مورد نقد قرار گیرد.
این منتقد با اشاره به استفاده از گویشهای مختلف در موقعیتهای طنز سریالها و فیلم ها، یادآور شد: ما در سریالها و فیلمهای خود سالها از فقدان لهجهها و گویشهای مختلف، لطمه خوردیم. طبق یک عادت غلط، عدهای با یک قضاوت واقعی در سریالها و فیلم ها، بکار بردن فلان لهجه را در فلان سریال یا فیلم مورد نکوهش قرار دادند و مدعی شدند که شئونات فلان قومیتی که با همان لهجه صحبت میکنند زیر سوال رفته است. اینها حساسیتهایی هستند که در جهان دراماتیک و در جهان داستان گونه تلویزیون و سینما بی معناست؛ اگر شخصیتی با قومیت خاصی بی دست و پا، مظلوم یا ظالم، دروغگو یا توسری خور و امثال آن نمایش داده میشود، به اقتضای قصه است و واقعیت ندارد و قضاوت آن غیر منطقی است.
شجری کهن برخی دیگر از ایرادات وارده به زیرخاکی را غیر کارشناسانه خواند و تصریح کرد: برخی از صحبتهایی که پیرامون این سریال مطرح میشود مثل در اختیار داشتن اسلحه توسط فرد ناوارد و مانند آن اصولا قابل بحث نیستند و نباید جدی گرفته شوند و یا ثبت و گسترش یابند، چراکه بسیاری از آنها نادانسته مطرح میشوند و نمیتوان آنها را کارشناسی کرد.
وی با بیان اینکه در جامعهای که فقدان سرگرمی حس میشود، مخاطب تلویزیون بیشتر به دنبال سرگرمی لحظهای و پراکنده است، یادآور شد: به جای اینکه تشنه قصه باشد طنازی ها، شوخیها و شیرین کاریهای بازیگران یک سریال، او را جذب خود میکند.
شجری کهن با اشاره به بازیگر نقش اول این سریال تاکید کرد: سریالی که بازیگر طنازی مانند پژمان جمشیدی را در رأس بازیگرانش قرار میدهد، او را به این شکل گریم میکند و بر زبانش دیالوگهای بامزه جاری میسازد، به طریق اولی به دنبال خلق جذابیت برای مخاطب است.
او حتی دیالوگهای پی در پی و طولانی سریالهای موفق اخیر را نقطه عطفی برای نیاز مخاطب دانسته و عنوان کرد: در یک فیلم سینمایی معمولا دیالوگهای طولانی خسته کننده است و باید در زمان کوتاهی بسته شود و به انجام برسد، اما در سریال هایی، چون «زیرخاکی»، همانند سکانسی که گوهر خیراندیش جلوی در اتاق با پژمان جمشیدی و ژاله صامتی تا ۵-۶ دقیقه به صورت پینگ پونگی دیالوگ دارد و میتواند در ۳۰ ثانیه خاتمه یابد، نه تنها برای بیننده آزار دهنده نیست، اتفاقا برای او مفرح است و از ادامه دار بودن دیالوگها البته به همراه جاذبههای فردی بازیگران، لذت میبرد.
این منتقد سینما، «زیرخاکی» را نقطه تثبیت پژمان جمشیدی عنوان کرد و گفت: پژمان جمشیدی در زیرخاکی نشان میدهد که طی چند سال گذشته سیر صعودی داشته است و اعتماد به نفس، شیرینی ذاتی، مهارت در اجرای شوخیها و خلق سکانسهای کمیک را در بازی او رو به رشد میبینیم. البته او در این سریال بارسنگینی را به دوش میکشد واگر بازیگری، ذاتاً با مزه نباشد و زمانبندی اجرای کمدی را بلد نباشد، اتفاقا خیلی لوس و زننده جلوه میکند و به جای استقبال از این شخصیت چه بسا مردم آن را پس بزنند. هرچند که «زیرخاکی» ویترین مرکب و متنوعی دارد و حتی بازیگران فردی و گذری کارشان را درست انجام داده اند، اما به هرحال بیشتر بار جذابیت سریال بر دوش پژمان جمشیدی بوده است.
وی در تشریح سیرصعودی بازیگری پژمان جمشیدی به واسطه حضور در «زیرخاکی»، اظهار کرد: وقتی بازی جمشیدی را در سریال پژمان با زیرخاکی مقایسه کنیم، متوجه آن بامزگی غریزی و ذاتی او میشویم که الان به مهارت بازیگری تبدیل شده است. پژمان جمشیدی یک سیر فردی را طی کرده است و از ۳-۴ سال گذشته تا فیلمهای ایده اصلی و خوب بدجلف ۲، همگی سیر رو به رشد این بازیگر را نشان میدهد که در زیرخاکی باشناخت کارگردان از تواناییهای او و بازکردن فضا برای او، این تواناییهای فردی بیشتر تجلی یافته است.
این منتقد در خاتمه طراحی صحنه قابل قبولی برای این سریال متصور شده و توضیح داد: استفاده از اشیاء و خانههای قدیمی، تاکید روی لباس و گریم بازیگران در حد قاب تلویزیون متناسب است و قابل تقدیر. چون این مجموعه نه هزاردستان است و نه سوته دلان. همه این عناصر برای کسی که با فشردگی برای تلویزیون سریال میسازد و به عنوان یک سریال سرگرم کننده سعی دارد فضایی را ایجاد کند تا یک کمدین بتواند به خوبی خلق جاذبه کند و البته موفق هم هست، قابل قبول است.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: سریال یک قصه است، اتفاقی که مقابل دوربین میافتد اتفاق واقعی نیست که با احکام واقعی به سراغ آنها برویم و قضاوتمان براساس عملکرد واقعی باشد. از نظر من مثالش همان قدر خنده دار است که مثلا وقتی جیمز باند در یکی از فیلم هایش شلیک میکند و کسی را میکشد، بعد از اتمام فیلمبرداری دنیل کریگ (بازیگر نقش جیمز باند) را به جرم قتل محاکمه کنند. اگر به اقتضای فضای داستانی، با کودکی درست رفتار نمیشود و در فیلم حتی تو سری هم میخورد و بعد از پایان همان صحنه مورد تشویق قرار میگیرد، این نشانگر بازی درست کودک در مقابل دوربین است و کسی واقعا با او بد رفتاری نکرده است که مورد نقد قرار گیرد.
این منتقد با اشاره به استفاده از گویشهای مختلف در موقعیتهای طنز سریالها و فیلم ها، یادآور شد: ما در سریالها و فیلمهای خود سالها از فقدان لهجهها و گویشهای مختلف، لطمه خوردیم. طبق یک عادت غلط، عدهای با یک قضاوت واقعی در سریالها و فیلم ها، بکار بردن فلان لهجه را در فلان سریال یا فیلم مورد نکوهش قرار دادند و مدعی شدند که شئونات فلان قومیتی که با همان لهجه صحبت میکنند زیر سوال رفته است. اینها حساسیتهایی هستند که در جهان دراماتیک و در جهان داستان گونه تلویزیون و سینما بی معناست؛ اگر شخصیتی با قومیت خاصی بی دست و پا، مظلوم یا ظالم، دروغگو یا توسری خور و امثال آن نمایش داده میشود، به اقتضای قصه است و واقعیت ندارد و قضاوت آن غیر منطقی است.
شجری کهن برخی دیگر از ایرادات وارده به زیرخاکی را غیر کارشناسانه خواند و تصریح کرد: برخی از صحبتهایی که پیرامون این سریال مطرح میشود مثل در اختیار داشتن اسلحه توسط فرد ناوارد و مانند آن اصولا قابل بحث نیستند و نباید جدی گرفته شوند و یا ثبت و گسترش یابند، چراکه بسیاری از آنها نادانسته مطرح میشوند و نمیتوان آنها را کارشناسی کرد.
وی با بیان اینکه در جامعهای که فقدان سرگرمی حس میشود، مخاطب تلویزیون بیشتر به دنبال سرگرمی لحظهای و پراکنده است، یادآور شد: به جای اینکه تشنه قصه باشد طنازی ها، شوخیها و شیرین کاریهای بازیگران یک سریال، او را جذب خود میکند.
شجری کهن با اشاره به بازیگر نقش اول این سریال تاکید کرد: سریالی که بازیگر طنازی مانند پژمان جمشیدی را در رأس بازیگرانش قرار میدهد، او را به این شکل گریم میکند و بر زبانش دیالوگهای بامزه جاری میسازد، به طریق اولی به دنبال خلق جذابیت برای مخاطب است.
او حتی دیالوگهای پی در پی و طولانی سریالهای موفق اخیر را نقطه عطفی برای نیاز مخاطب دانسته و عنوان کرد: در یک فیلم سینمایی معمولا دیالوگهای طولانی خسته کننده است و باید در زمان کوتاهی بسته شود و به انجام برسد، اما در سریال هایی، چون «زیرخاکی»، همانند سکانسی که گوهر خیراندیش جلوی در اتاق با پژمان جمشیدی و ژاله صامتی تا ۵-۶ دقیقه به صورت پینگ پونگی دیالوگ دارد و میتواند در ۳۰ ثانیه خاتمه یابد، نه تنها برای بیننده آزار دهنده نیست، اتفاقا برای او مفرح است و از ادامه دار بودن دیالوگها البته به همراه جاذبههای فردی بازیگران، لذت میبرد.
این منتقد سینما، «زیرخاکی» را نقطه تثبیت پژمان جمشیدی عنوان کرد و گفت: پژمان جمشیدی در زیرخاکی نشان میدهد که طی چند سال گذشته سیر صعودی داشته است و اعتماد به نفس، شیرینی ذاتی، مهارت در اجرای شوخیها و خلق سکانسهای کمیک را در بازی او رو به رشد میبینیم. البته او در این سریال بارسنگینی را به دوش میکشد واگر بازیگری، ذاتاً با مزه نباشد و زمانبندی اجرای کمدی را بلد نباشد، اتفاقا خیلی لوس و زننده جلوه میکند و به جای استقبال از این شخصیت چه بسا مردم آن را پس بزنند. هرچند که «زیرخاکی» ویترین مرکب و متنوعی دارد و حتی بازیگران فردی و گذری کارشان را درست انجام داده اند، اما به هرحال بیشتر بار جذابیت سریال بر دوش پژمان جمشیدی بوده است.
وی در تشریح سیرصعودی بازیگری پژمان جمشیدی به واسطه حضور در «زیرخاکی»، اظهار کرد: وقتی بازی جمشیدی را در سریال پژمان با زیرخاکی مقایسه کنیم، متوجه آن بامزگی غریزی و ذاتی او میشویم که الان به مهارت بازیگری تبدیل شده است. پژمان جمشیدی یک سیر فردی را طی کرده است و از ۳-۴ سال گذشته تا فیلمهای ایده اصلی و خوب بدجلف ۲، همگی سیر رو به رشد این بازیگر را نشان میدهد که در زیرخاکی باشناخت کارگردان از تواناییهای او و بازکردن فضا برای او، این تواناییهای فردی بیشتر تجلی یافته است.
این منتقد در خاتمه طراحی صحنه قابل قبولی برای این سریال متصور شده و توضیح داد: استفاده از اشیاء و خانههای قدیمی، تاکید روی لباس و گریم بازیگران در حد قاب تلویزیون متناسب است و قابل تقدیر. چون این مجموعه نه هزاردستان است و نه سوته دلان. همه این عناصر برای کسی که با فشردگی برای تلویزیون سریال میسازد و به عنوان یک سریال سرگرم کننده سعی دارد فضایی را ایجاد کند تا یک کمدین بتواند به خوبی خلق جاذبه کند و البته موفق هم هست، قابل قبول است.
منبع:
خبرگزاری فارس
بازیش با مزه است مخصوصا خانم صارمی عالی بازی کرده منتها اون بچه رو چرا ابنقدر آزار میدبن!!!! تو یه صحنه حسابی بچه قرمز شده بود تو کش و قوس بابا !!!