گوناگون

خنده شب یلدا کیلویی چند؟!

خنده شب یلدا کیلویی چند؟!

پارسینه: كاش اين بنگاه معاملات يلدا نابود شود تا بساز بفروش‌هايش يك متر خنده و شادي را اينقدر گران نفروشند...

پارسینه_محمد عاشق: از آن موقع كه ياد دارم يلدا برايم بيشتر از يك شب خاص بوده، حسي كه نسبت به بلندترين شب سال دارم آنقدر در اعماق وجودم ريشه دارد كه هر سال با اولين باد خنك پاييزي و اولين برگ زردي كه زير پايم صداي خرد شدنش را مي‌شنوم افكارم يك شيرجه بلند به اعماق وجودم مي‌زند و خاطره‌ها و حال و هواي يلدا را مرور مي‌كنند.

اين يك دقيقه اضافه آنقدر در سال‌هاي زندگي‌ام ضرب شده كه عددي به بزرگي همه سال‌هاي عمرم دارد اما هر سال كه سپري مي‌شود تفاوت چشمگيري با سال‌هاي قبل دارد، هر سال رسم و رسومات يلداي ساده و يكرنگ من بيشتر رنگ زمانه و از سادگي فاصله مي‌گيرد.

يلدا هر سال لباسي متفاوت با لباس سال گذشته‌اش مي‌پوشد و چهره‌اي متفاوت دارد. انگار او هم به دنبال مُد افتاده است. از آهنگ پيشواز تلفن همراه شروع كرده و طبقه به طبقه با درآمد هر قشر از جامعه رنگي به خود گرفته. ديگر از آن يلدايي كه مي‌شناختم خيلي فاصله گرفته، انگار نه انگار كه سنش هزاران سال است. انگار كه چند سالي است متولد شده. رنگش شده رنگ روز جامعه.

ديشب كه داشتم در خيابان‌ها قدم مي‌زدم و ويترين‌هاي رنگ و وارنگ يلدا را نگاه مي‌كردم، دلم مي‌خواست صدايش كنم و بگويم يلدا؛ چند فروخته‌اي خودت را به اين همه كاسب. از تو و اين يك دقيقه طوري استفاده مي‌شود كه نكند ثانيه‌اي، صدم ثانيه‌اي هدر رود.


چند پروژه اقتصادي به نام خود ثبت كرده‌اي؟ سهمت از اين فروش چقدر است؟ يلدايي كه در اعماق وجودم ريشه كرده، شبي بود ساده و بي‌آلايش. هر خانواده تنقلاتي و هندوانه‌اي زير بغل مي‌زد و خانه پدربزرگ يا بزرگ فاميل مي‌رفت و سماور زغالي بود و كرسي و راديو و ...

اما يلداي امروز انگار خود به تنهايي معضل اجتماعي است. از آن شب صله‌ي رحم و صداي خنده و شادي خبري نيست و بعضي مردم آرزو مي‌كنند كاش يلدايي نباشد. كاش اين همه زرق و برق نبود. كاش يلدا هم مثل بقيه شب‌هاي سال بود تا مجبور نبودند براي آجيل و هندوانه‌اش غم‌باد بگيرند و با فكر اينكه پسته كيلويي 35000 هزار تومان را چطور فراهم كنند، شب را به صبح برسانند.

كاش اين بنگاه معاملات يلدا نابود شود تا بساز بفروش‌هايش يك متر خنده و شادي را اينقدر گران نفروشند. سال گذشته يلدا را با پيرمردي كارتن‌خواب قسمت كردم. براي اين يك دقيقه ترجيح دادم كنار او باشم.

برخوردش آنقدر گرم بود كه سرماي هوا را فراموش كردم كنارش كه نشستم به چاي دعوتم كرد و گفت اين تنها چيزي است كه دارم و دوست دارم در گرمای آن با تو شريك باشم. طعم چاي تلخش آنقدر در وجودم ضرب در شيريني شد كه شيريني‌اش دلم را زد. مگر چاي هم اينقدر شيرين مي‌شود.

از يلدا كه گفتم آهي كشيد و گفت «يلدا مال پولداراست، براي ما همه شب‌ها به اندازه يك سال بلند است مگر اين لعنتي صبح مي‌شود. تيغ آفتاب را كه مي‌بينم از گرماي نداشته‌اش گرم مي‌شوم و اين سرماي طاقت‌فرسا را رد مي‌كنم. شب براي ما خيابان خواب‌ها شيرين نيست برادر، شب سرد است، روز بهتر است.»

يلداي سال گذشته برايم به يادگار ماند اما يلداي امسال نمي‌دانم آن پيرمرد ژنده‌پوش كجاست و امسال با سرما چه مي‌كند. كاش از اين همه زرق و برق يلدا فاصله بگيريم و يادمان باشد هستند كساني كه يلدا برايشان طعم خوشي ندارد.

به جاي خريد آجيل و هندوانه و لباس و دكوراسيون و همه ادوات يلدا هزينه‌اش را صرف راحت خوابيدن يك نفر كنيم. اين يك دقيقه ضرب در همه كساني كه توان خريد اين يك متر شادي را ندارند خانه ای می شود به وسعت همه مردم و شادی به مدت یک عمر.

ارسال نظر

  • ناشناس

    دیگه هیچی بوی صداقت گذشته رو نداره

  • reza

    aali gofti. paydar bashi

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت پارسینه هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد