گوناگون

شرح ماجرای برخورد فیزیکی شهرداری با یک خبرنگار!

پارسینه: وقتی به آنها گفتم که خبرنگار هستم، قرار شد از ساختمان خارج شوم و داخل پیاده‌رو مجوز خود را به مامور پلیسی که همراه گروه بود، نشان دهم. اما در همین هنگام یکی از مسئولان شهرداری شروع به بی‌احترامی کرد و در نهایت داخل راه‌پله با من درگیر شد و اجازه نداد که از ساختمان خارج شوم، سپس دیگران نیز به او ملحق شدند.

پارسینه: فرورتیش رضوانیه در وبلاگ شخصی خود به شرح ماجرای برخورد فیزیکی خود با شهردار ناحیه یک منطقه شش شهرداری تهران پرداخت و نوشت:

همکاران خبرنگار و روزنامه‌نگار مقیم داخل یا خارج بخوانند.

ظهر دوشنبه چهارم دی‌ماه 1391، هنگامی که برای پوشش تصویری عملیات تخریب یک ساختمان فرسوده مقابل ایستگاه مترو تئاتر شهر به چهارراه ولی‌عصر رفتم، گروهی از مسئولین و عوامل منطقه شش شهرداری تهران برای اجرای حکم تخلیه واحدهای تجاری آنجا بودند و در طبقه دوم با یکی از مغازه‌دارها بحث می‌کردند.

وقتی به آنها گفتم که خبرنگار هستم، قرار شد از ساختمان خارج شوم و داخل پیاده‌رو مجوز خود را به مامور پلیسی که همراه گروه بود، نشان دهم. اما در همین هنگام یکی از مسئولان شهرداری شروع به بی‌احترامی کرد و در نهایت داخل راه‌پله با من درگیر شد و اجازه نداد که از ساختمان خارج شوم، سپس دیگران نیز به او ملحق شدند.

این در حالی بود که با فریاد زدن این که «من خبرنگار هستم و مجوز دارم!» نظر عابران را به آن خود جلب کردم، چون می‌دانستم که نباید داخل ساختمان بروم. درگیری ادامه داشت و چند تن از یک طرف لباس‌هایم را گرفته بودند و یک نفر هم به دست‌هایم محکم فشار می‌آورد تا دوربین را رها کنم. در این میان مامور پلیسی که آنجا بود، به فریادهای من اهمیتی نمی‌داد و تنها نظاره‌گر صحنه بود.

تا جایی که می‌توانستم در مقابل آنها مقاومت کردم، اما در نهایت دوربین را گرفتند و توقیف کردند. وقتی توانستم از ساختمان خارج شوم، دست مامور پلیس را گرفتم و او را داخل مغازه کفش‌فروشی بردم تا در آنجا و به دور از ازدحام جمعیت تماشاگر و ماموران شهرداری، مجوز را به او نشان دهم. اما افراد مختلف یک به یک داخل می‌آمدند و من را تهدید می‌کردند که به زودی بازداشت می‌شوم. از داخل مغازه دوبار با پلیس 110 تماس گرفتم و آن‌قدر از پشت تلفن داد کشیدم تا بالاخره بعد از گذشت پنج دقیقه دو گشت موتورسوار به آنجا آمدند.

پس از آن که ماموران 110 اعتبار مجوز تصویربرداری را تایید کردند، دوربین را پس گرفتم و گفتم که باید ابتدا بررسی کنم تا اگر آسیبی به آن رسیده باشد، پیگیری کنم. ماموران شهرداری نمی‌توانستند مدعی شوند که محتویات دوربین را بررسی نکردند، چون آثار انگشتان خاکی و چرب‌شان روی صفحه لمسی آن به خوبی دیده می‌شد.

وقتی در میان صحبت با مامور پلیس به هویت کسی که درگیری را آغاز کرد پی بردم، از مطرح کردن شکایت قانونی صرف‌نظر کردم و پس از اعلام رضایت خود، از آنجا رفتم. کسی که ابتدا در راه‌پله با من دست به یقه شد و تا لحظه آخر رهایم نکرد و بقیه هم از او پیروی کردند، «محمد پیرعلی»، شهردار ناحیه یک شهرداری منطقه شش تهران بود. باورم نمی‌شد که یک مقام شهرداری به آن شکل و بدون هیچ دلیلی با من درگیر شده است.

با آن که هیچ عمل اشتباهی را مرتکب نشده بودم و مجوز قانونی نیز همراه داشتم، چنان مورد هجوم قرار گرفتم که عابران پیاده با این تصور که یک سارق دستگیر شده، به تماشا ایستادند. از آنجایی که نمی‌خواستم روابط‌عمومی شهرداری تهران بهانه‌ای به دست آورد و با انتشار گزارش‌های پیاپی به خبرنگاران اتهام‌زنی کند، روی هیچ یک از کسانی که محاصره‌ام کرده بودند دست بلند نکردم و هرگز رفتار تهاجمی از خود نشان ندادم.

این اتفاق می‌توانست به جای چهارراه ولی‌عصر که در مرکز شهر و منطقه‌ای حساس و نیمه‌امنیتی است، در نقطه دیگری رخ دهد که حتی پلیس هم نتواند آدرس آن را پیدا کند. این ماجرا می‌توانست برای هر یک از شما نیز رخ دهد، چنان که ممکن است تاکنون نیز اتفاق افتاده باشد. اما این روش برخورد نباید دوباره تکرار شود.

من به یک دلیل از مطرح کردن شکایت قضایی خودداری کردم. اگر قرار باشد ما خبرنگاران هم مانند دیگران برای گرفتن حقوق شغلی خود از پله‌های دادسرا بالا و پایین برویم، پس دیگر چه چیزی حرفه‌مان را از دیگر مشاغل جامعه جدا می‌سازد؟ ما نه صنفی داریم که حمایت‌مان کند و نه کسی برایمان ارزشی قایل است. امروز از مقامات وزارتخانه‌ها گرفته تا ادارات و حتی شرکت‌های خصوصی، به ما می‌گویند: «خبرنگار هستی که باش! برو ببینیم چه غلطی می‌توانی بکنی!»...

این که چطور به این نقطه رسیده‌ایم که حرفه روزنامه‌نگاری بی‌ارزش شده و هر کسی به خود اجازه می‌دهد طبق صلاحدید و سلیقه خود با خبرنگار برخورد کند، ماجرای مفصلی است که اکنون پرداختن به آن راه به جایی نمی‌برد.

اگر من با عاملان این رخداد خصومت شخصی داشته باشم، هنوز هم دیر نشده و می‌توانم به دادسرای تهران مراجعه کنم، اما ما باید از شغل‌مان دفاع کنیم. هنگامی که وزیر آموزش و پرورش با لبخند سخن می‌گفت و حادثه فجیع رخ داده برای دختران شین‌آبادی را به گردن خبرنگاران انداخت، تنها آن را با تیترهای متنوع منتشر کردیم و پاسخی برای مطرح کردن نداشتیم.

ظهر دوشنبه 4 دی‌ماه 1391 در چهارراه ولی‌عصر تهران خبرنگاری مورد حمله فیزیکی قرار گرفت و دوربین او توقیف و تفتیش شد که نه تخلفی مرتکب شده بود و نه اخطاری گرفته بود تا آن محل را ترک کند. شغل خبرنگاری و روزنامه‌نگاری تا آنجا بی‌اهمیت شده که ما را کتک می‌زنند و به دیار باقی می‌فرستند!

من می‌توانم مطالبه حق خودم را با مشورت وکیل و از راه‌های قانونی پیگیری کنم، اما «من» به تنهایی مهم نیستم. امروز باید به توهمی که خیلی‌ها درباره «ما خبرنگاران» پیدا کرده‌اند، پایان داد.

برخوردی که امروز مسئولان شهرداری با من داشتند، پیش‌بینی رفتاری است که اگر کنار گذاشته نشود، دیگر هیچ ارزشی برای روزنامه‌نگار و خبرنگار در جامعه باقی نمی‌ماند. ما نباید اجازه دهیم کسانی که با هویت و سابقه و تجربه نامشخص برای چند ماه پشت میز می‌نشینند، فعالان عرصه خبر را کتک بزنند و بگویند: «مگر خبرنگار چه غلطی می‌تواند بکند؟».

خیلی‌ها تصور می‌کنند خبرنگار کسی است که بن خرید فروشگاه شهروند بگیرد و خبری را به نفع آنها منتشر کند و سکه طلا بگیرد تا به ناحق از پوشش یک رخداد خودداری کند.

اکنون به عنوان یک خبرنگار که با وجود پیروی از قوانین و ضوابط برای پوشش تصویری یک رخداد در محل حاضر شده و بدون دلیل از سوی یک مقام شهرداری مورد هجوم فیزیکی و بی‌احترامی قرار گرفته و برای دفاع از حیثیت همکاران خود در خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها، سایت‌ها و شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی با مهاجمان مقابله به مثل نکرده، انتظار دارم تا در جهت وادار ساختن شهردار ناحیه یک شهرداری منطقه شش تهران به عذرخواهی از جامعه خبرنگاران، یاری رسانید.

ما وقتی به دنبال گرفتن حق خودمان نیستیم، چطور مردم انتظار داشته باشند که حقوق آنها را پیگیری کنیم؟ آیا اصلا ما امروز پیگیر مشکلات جامعه هستیم، یا در پی راضی کردن احزاب و گروه‌های سیاسی؟ ما خبرنگار هستیم، یا نیستیم؟


منبع:
https://farvartish.wordpress.com/2012/12/25/journalist-attacked/

ارسال نظر

  • ناشناس

    عزيزم بي خيال شو
    شهرداري اسمش شهرداريه

  • ناشناس

    خجالت بكش زهرا كاظمي يك زن بود .چند سال است كه مرده اما كوچكترين اعتراضي نمي كند.

  • علیرضا

    ای اقا تازه شانس اوردی که خبرنگار بودی و تونستی داد دلتو به گوش مردم برسونی و عقده هاتو خالی کنی.یه شعر هم برات میگم تا یه خورده سبک شی من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشستنها.

  • ناشناس

    قابل توجه اقای قالیباف
    و
    کاندیدای ریاست جمهوری اینده

  • ناشناس

    غصه نخورید جناب خبرنگار حق کشی مد شده جای تعجب و اعتراض نداره

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار