یقه من "ولایتی" است نه آخوندی
پارسینه: دكتر علي اكبر ولايتي 16 سال از اوج جنگ تا پايان دوران دولت سازندگي، وزير خارجه بود و پس از آن هم 16 است كه مشاور ارشد بينالملل رهبر انقلاب؛ اين يعني دو 16 سال تجربه و خاطره و حرف. با نگاه واكاوي شخصيت دكتر ولايتي و ناگفتههاي اين پزشك – سياستمدار كهنه كار پاي صحبتهايش نشستيم
دكتر علي اكبر ولايتي 16 سال از اوج جنگ تا پايان دوران دولت سازندگي، وزير خارجه بود و پس از آن هم 16 است كه مشاور ارشد بينالملل رهبر انقلاب؛ اين يعني دو 16 سال تجربه و خاطره و حرف. با نگاه واكاوي شخصيت دكتر ولايتي و ناگفتههاي اين پزشك - سياستمدار كهنه كار پاي صحبتهايش نشستيم. متن اين گفتوگو را از نظر ميگذرانيد:
آقاي دكتر! اين يقههاي ديپلماتيك معروف به يقه آخوندي - كه خود شما هم الان داريد- از دوران شما در وزارت خارجه و بين ساير مسئولان باب شد، درست است؟
اسم اين يقهها، يقه آخوندي نيست. اين معروف به يقه ولايتي است و من نمونههاي مختلف از اينها دارم.
يعني اين يقهها ابتكار شخصي شما بوده؟
بله، ما در وزارت خارجه سعي كرديم لباسي داشته باشيم كه مقداري بوي هويت ايراني بدهد.
يادتان هست چه سالي بود؟
اوايل دهه 60، در حقيقت بنده با كنار گذاشتن پيراهن يقهدار، اين پيراهن را با اين مدل (كه با آنهايي كه يقه صاف دارد ، يك تفاوتي دارد و يك منحني جلويش دارد) سعي كردم با خياطهايي كه كار دوخت اين مدل را بر عهده داشتند، صحبت كنيم تا بالاخره حاصل اين شد كه ميبينيد.
در واقع طراحي اين نوع يقهها توسط شما، يك كار هدف دار و درازمدت بود؟
بله.
در نظام هم جا افتاد.
بله، از آن به بعد اسم اين يقهها شد يقه ديپلماتيك يا ولايتي. الان شما از خياط پيراهن بخواهيد، ميپرسد يقه آخوندي؟ ولايتي؟ ديپلماتيك؟ چه مدلي ميخواهيد، بعضيها دكمه را بالا ميبندند مانند كشيشها.
اين ابتكار شما جهاني هم شده است؟ يعني در جاهاي ديگر دنيا هم اين را به اسم يقه ولايتي ميشناسند؟
دوستان ميگفتند در شانزهليزه اين را به «يقه ولايتي» ميشناسند، من اين را با ترديد پذيرفتم تا اينكه چند سال پيش يك گروهي از آمريكاييها كه شيعه شده بودند و به ايران آمده بودند، خواستند كه با من ملاقات كنند. يكي از آنها كه دورگه سياه و سفيد بود، با همان لهجه آمريكايي كه سياهها حرف ميزنند، به يقه من اشاره كرد و با زبان خودش گفت: this is V -Collar
يعني«هي اين كه يقه ولايتيه» و اينكه اين يقه آنجا هم منتسب به ولايتي است، اين نكته را نشان ميدهد كه ما هم مثل هر ملت ديگري لازم داريم لباس ملي خود را تعريف كنيم.
خوب شما بجز يقه، روي لباس هم فكر كرديد و اين قضيه ادامهدار خواهد بود؟
اين كار من نيست، بلكه كار آن كساني است كه طراح لباس هستند و يك عزم راسخي ميخواهد كه صورت بگيرد. يك روزي لباس ملي ما را از تن درآوردند و تحت عنوان لباس متحدالشكل كت شلوار تن مردم كردند و كلاه ژاندارمهاي فرانسه را به سر گذاشتند به اسم كلاه پهلوي، خوب اگر قرار بود اين فرض را بپذيريم لباسها بايد يك شكل باشد يكي از مدلهاي ايراني را با تركيبي از لباسهاي اقوام مختلف انتخاب ميكردند كه هويت ملي ما تضعيف نشود.
آقاي ولايتي، شما در سال 1360 تا مرز نخستوزيري هم رفتيد، اما اين اتفاق نيفتاد، دليلش چه بود؟
آن دوران من نماينده مجلس بودم و از سوي حضرت آيتالله خامنهاي كه آن زمان رئيسجمهور بودند، به عنوان نخستوزير معرفي شدم. من جزو هيچ گروهي نبودم، جز حزب جمهوري اسلامي. آن زمان يك گروه متشكل براي مقابله با اين انتخاب در مجلس كار كرد كه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بود، من ايراد به آنها نميگيرم، خوب نميپسنديدند كه من نخستوزير باشم، آنها به دنبال نخستوزيري آقاي مهندس موسوي بودند.
ميتوان گفت اين مسأله، يعني نخستوزير نشدن شما، در واقع اولين اختلاف نيروهاي انقلاب بعد از حذف بنيصدر بود؟
اسمش را نميشود اختلاف گذاشت، خب معرفي نخستوزير حق رئيسجمهور بود و حق مجلس بود كه رأي بدهد يا ندهد، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با اين مخالف بود ولي يك كار فشرده شبانهروزي كردند كه اين رأي اعتماد به من صورت نگيرد.
آقاي هاشمي رفسنجاني كه در آن مقطع رئيس مجلس بود، مخالف نخستوزيري شما بود يا موافق؟
موافق بودند ولي خوب نشد، بعداً همانها از آقاي موسوي حمايت كردند اما خوب آن زمان هم آقاي موسوي، موسوي بعدي و امروز نبود بلكه جزو نيروهاي انقلاب بودند، من ايرادي هم به اين كار نميگيرم. خوب نظر مجلس بايد جلب ميشد، بنده موفق نشدم اما آقاي موسوي توانستند و هردو هم قانوني بود.
من شنيدهام كه شما در آن مقطع، حتي تركيب اعضاي كابينه خودتان را هم بسته بوديد؟
نه اينطور نبوده.
بعدها در وزارت خارجه، شما با چپهايي كه نگذاشتند شما نخستوزير شويد، تعامل داشتيد؟
بحث چپ و راست در ايران يك مقداري مبهم است، يعني گاهي ميشود يك عدهاي حزب چپ هستند بعد از يك مدتي تبديل ميشوند به نيروهاي راست. همانهايي كه يك زماني مواضع بسيار تندي عليه غرب ميگرفتند و همه همتشان اين بود كه ما با شوروي سابق و چين روابط خوبي داشته باشيم. همانها تغيير مسير دادند و شدند طرفدار پروپاقرص رابطه با غرب. به نظر من هر دو افراط و تفريط است يعني آن زمان همانهايي كه آنطور فكر ميكردند دنبال اقتصاد دولتي هم بودند بعدا عقيدهشان در حوزه اقتصاد هم برگشت، خوب حالا ممكن است كه بگويند ما يكسري تفاوتهايي كرديم، از چپ به راست رسيديم، درست يا نادرست اين بود اما يكسري از نيروهاي مومن بودند و سليقهاي داشتند كه شايد تعبير به چپگرايي ميشد اما معتقد به نظام بودند كه اينها اگر كارآمدي داشتند حتما بايد به كار گرفته ميشدند، در وزارت امور خارجه نيروهايي را به عنوانهاي مدير كل به خدمت گرفته بودند كه جزو نيروهاي چپ بودند.
چه كساني را ميتوانيد اسم ببريد؟
نه اسم نميبرم، اما ما هم نيروهاي معروف به راست و هم معروف به چپ را داشتيم، ولي وجه مشترك همه اينها اين بود كه نظام را قبول داشتند و پايبند به موازين ديني و اسلامي و پايبند به ولايتفقيه بودند و همه با هم كار ميكرديم و از بين منتقدين نظام كسي را به خاطر سليقه سياسي حذف نميكرديم.
سختترين و پيچيدهترين مذاكرهاي كه در دوران شانزده ساله وزارت امور خارجه داشتيد كدام بوده؟
سخت است كه بگويم سختترين، اما چند سختترين را ميتوانم مثال بزنم. در مجموع سختترين مذاكره، مذاكرات مربوط به صلح ايران و عراق بود كه سال 67 تا 69 طول كشيد. عراقيها پايبند به آن چيزي كه گفتند نبودند و ديگر اينكه ميخواستند چيزي را كه در جنگ بهدست نياورده بودند در مذاكره بهدست بياورند. عراقيها در جنگ دنبال چه بودند؟
حاكميت بر شط العرب.
احسنت! و اينها ميخواستند در مذاكره بهدست بياورند. قريب به دو سال طول كشيد و لطف خداوند بود كه صبر كرديم و مقاومت كرديم. اين نكتهاي است كه خيليها نميدانند و سختي كار ما هم همين بود.
من شنيدم شما يك برههاي بعد از اينكه عراق سال67 به ايران حمله كرد از فرط عصبانيت براي اولين بار سيگار كشيديد، درست است؟
(با خنده) بله، حالا عرض ميكنم. ما براي ساقط شدن هواپيماي ايرباس توسط آمريكا به شوراي امنيت شكايت كرديم. از طرف ايران من رفتم و از طرف آمريكاييها بوش پدر كه معاون ريباند بود. ما دوتا به شوراي امنيت رفتيم مطرح كرديم و آنجا ما از آمريكاييها انتقاد كرديم و به درگيري لفظي من و آقاي بوش هم كشيد و بعدا هم آمريكاييها محكوم به پرداخت غرامت شدند، ولي خب، جنايت آنها كه با دادن پول پاك نميشد. ما از آنجا كه به فرودگاه برگشتيم گفتند كه امام تصميم گرفتند قطعنامه را بپذيرند.
حس شما در آن لحظه، لحظه قبول قطعنامه توسط امام خميني(ره) چه بود؟ خوشحال شديد، ناراحت شديد يا اصلا توقعش را داشتيد؟
از يك سال قبل زمينه قبول قطعنامه فراهم ميشد، البته به شرطي كه قطعنامه درستي تصويب ميشد. قطعنامه 598 كه تصويب شد، دبيركل سازمان ملل ملزم كرده بود آييننامه اجرايي 598 را تهيه كنيم. ما گفتيم تا زماني كه عقبنشيني تعيين نشود قبول نميكنيم، براي اينكه ميگويد آتشبس و عقبنشيني، حالا اين عقبنشيني ظرف چند ماه يا چند سال بايد انجام شود، مشخص نبود، علت اينكه ما قطعنامههاي قبل را قبول نكرده بوديم براي اين بود كه ميگفت آتشبس و مذاكره و اين يعني تثبيت نيروهاي عراقي در ايران، اما ما اعلام كرديم حتما در كنار اين بايد عقبنشيني هم باشد و اين قطعنامه برعكس قبليها اين بند عقبنشيني را پذيرفت اما بايد زمان آن معلوم ميشد و صبر كرديم تا دبيركل آييننامه اجرايي را صادر كرد كه بعدا شد بيستونهم مرداد 1367. اول 28 مرداد بود بعد كه به صرافت افتاديم كه اين با 28 مرداد كودتاي آمريكا و انگليس عليه دكتر مصدق من به دبيركل اطلاع دادم كه اين را يك روز بعد بيندازند چون آنها به ماه ميلادي گذاشته بودند و ما به شمسي كه تطبيق داديم شد 28 مرداد و تغييرش داديم به بيستونهم مرداد، بعد ميگفتيم كه ما آييننامه اجرايي را قبول داريم. عراق ميگفت كه 598 را قبول دارند تا بالاخره امام پذيرفتند كه البته شرايط سختي هم بود كه شيميايي به كار بردند كه اين ماده ممنوع شده بود، اما آمريكاييها و اروپاييها چراغ سبز داده بودند و الا عراق جايي نبود كه بتوانند اين گازها را توليد كنند بلكه از آلمان، هلند و جاهاي ديگر گرفتند و در حقيقت آمريكاييها هم از اينها حمايت ميكردند و مخالفت ميكردند كه اين مسأله در مجامع بينالمللي از جمله شوراي امنيت مطرح شود.
حس آن لحظهتان كه امام قبول كردند را نگفتيد؟
هيچ كدام از ما نبوديم كه افسوس نخورده باشيم، ولي در عين حال چارهاي هم نبود، يعني در آن شرايط، قبول قطعنامه 598، محترمانهترين چارهاي بود كه ما داشتيم و تبييني كه امام طي اعلاميه بلندبالاي تاريخي انجام دادند، مسائل را روشن ميكند.
كسي قبول قطعنامه 598 را به امام تحميل كرد يا اين تصميم خود امام بود؟
نه، من از جزئيات اطلاعات دقيقي ندارم.
چون اخيرا بحثهايي مطرح شده است كه عدهاي قبول قطعنامه 598 را مثل يك جام زهر به كام ايشان ريختند و به نوعي امام را مجبور به قبول قطعنامه كردند.
نه اينكه كسي به امام تحميل كرده نيست. ايشان شخصيتي بودند كه ضمن اينكه اهل مشاورت بود استقلال رأي خود را داشت و اينطور نبود كه كسي برود و چيزي را خلاف مصلحت به امام تحميل كند البته امام در موردي هم فرمودند كه ما فلان كار را كرديم اشتباه شد كه شايد در مورد بنيصدر بود.
خاطره عصبانيتتان را ميگفتيد.
بله، به هر حال ما براي ادامه كارها به شوراي امنيت رفتيم و روز اول رفتيم دفتر دبيركل در سازمان ملل در نيويورك و منتظر آمدنش بوديم كه يكمرتبه مسئول نمايندگي ما در آنجا، آقاي امير محلاتي، نماينده ما در سازمان ملل يك كاغذي به من داد كه منافقين به پشتيباني عراقيها حمله كردند و در حال پيشروي به سمت كرمانشاه هستند، ما رفته بوديم براي آتشبس و وقتي اين خبر را شنيدم آنجا بود كه (با خنده) سيگار را تا فيلترش كشيدم و آن سيگار تاريخي شد. در مثل مناقشه نيست، مثل سيگار قوامالسلطنه بود زماني كه با استالين بر سر آذربايجان و قرارداد نفت شمال صحبت ميكرد.
گفته ميشود صدام حسين شرايط عجيب و غريبي براي آتشبس گذاشته بود، مثلا در بحث موشكباران كه گفته بود آخرين موشك را من بزنم. اين چيزها بود؟
نه، اينها درست نبود.
شما در طول مذاكرات صلح با خود صدام هم ملاقات داشتيد؟
من بعد از جنگ و قبول قطعنامه با صدام ملاقات كردم.
از ملاقاتتان با صدام بگوييد، راجع به چه موضوعي رفته بوديد و چطور با شما برخورد كرد؟
صدام با من برخورد محترمانهاي داشت، ضمن اينكه ما يك دل خوني از دست آن جلاد داشتيم، چون خواهرزاده من هم شهيد شده بود و بالاخره اين همه شهيد داده بوديم، مردم صدمههاي زيادي خورده بودند، من خودم را مقابل چنين آدمي ميديدم.
از لحاظ ظاهري به نظر شما چطور بود؟ صدام را در آن ملاقات چطور يافتيد؟
ظاهرش با آن چيزي كه در درونش بود متفاوت بود، ظاهرش آرام به نظر ميرسيد ولي چهره و نوع تصويري كه از ديدن او در ذهن انسان نقش ميبست، ميشد تصور كرد كه ظرفيت آن توحشها و سفاكيها را دارد، مبادي آداب هم بود.
خاطرهاي از اين ديدار با صدام داريد؟
ما دو سه نفر بوديم كه براي مذاكره رفتيم، در كنار صدام ردههاي بالاي حكومت نشسته بودند، حمادي، طارق عزيز، عزت ابراهيم و چند نفر ديگر از اعضاي مهم آنها، بعد ديديم كه در اتاق نيمه باز است و دو نفر گارد مسلح ايستاده و آماده بودند كه شليك كنند، ما فكر كرديم كه آنها را به خاطر ما گذاشتند، ما افراد ديپلمات بوديم و بمب كه همراه خودمان نداشتيم به هر حال اعتنا نكرديم، بعد نوبت ملاقات خصوصي شد، صدام تنها ماند با من و مترجم، بقيه رفتند آنها كه رفتند، باديگاردها هم رفتند معلوم شد از ما نميترسيدند، بلكه صدام از همان سردارهاي خودش ميترسيد.
بحثتان با صدام راجع به چه چيزي بود؟
در آن مقطع بحث اسرا بود، شايد بيش از 50 هزار نفر اسير داشتيم، طرف مقابل هم همين حدودها اسير داشت، حالا اعدادش دقيقا يادم نيست خوب هر اسيري اقلا 30 نفر اعضاي خانواده و وابستگان داشت، يعني شايد حدود ميليونها نفر با اسرا روابط عاطفي نزديك داشتند، آن وقت اين مدت زماني هم كه طول كشيد اسرا در بند بودند و باز اين مردم صبر كردند كه احيانا فشار آنها باعث نشود ما در مذاكره كوتاه بياييم، من آن اوايل چند مرتبه از طريق حاج احمدآقا از حضرت امام سوال كرده بودم و امام فرمودند به فلاني بگوييد كه هرچه خودش تشخيص داد.
صرفا در ارتباط با اسرا؟
نه همهچيز، كل مذاكرات مثلا يك سوالي كه من از امام خميني (ره) پرسيده بودم اين بود كه بين ما و عراق قرارداد 1975 ملاك است؟ بر اساس اين نيمي از اروند متعلق به ماست، ولي در عين حال يكسري جابهجاييهايي در خط وسط بايد صورت بگيرد.
ولايتي: در هر مذاكرهاي يك گروهي متمركز شده بود و بولتن تهيه ميكرديم. كتابي كه ما در زمينه جنگ داريم همه اينها درش هست، هرچه بود در اين كتاب مينوشتيم. اسم اين كتاب« تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه ايران است».
چون بر اساس قرارداد 1913 استانبول و پروتكل الحاقي 1914 درست چند ماه قبل از آغاز جنگ جهاني، يك قرارداد محكم مرزهاي زميني بين ايران و عثماني بسته شده بود و آن در قرارداد 1975 در جاي خودش معتبر بود، ولي بعدها مرز آبي شد خط القهر يا تالوگ، به امام گفتم اگر مبنا اين است ممكن است چند كيلومتر از نقاط مرزي اين طرف و آن طرف شود و امام فرمودند چارهاي نيست بالاخره بايد قبول كرد، چند تا سوال ديگر كه كردم امام فرمودند «هرچه خود ولايتي صلاح ديد همان را عمل كند» يعني اختيار كامل و مطلق دادند.
شايد در دوره وزراي خارجه قبلي چنين اتفاقي نيفتاده بود.
من مواردي را در تاريخ نديدم كه اينطور اختيار داده شود.
مذاكرات صلح با عراق و سازمان ملل چطور به مسئولان كشور اطلاعرساني ميشد؟
در هر مذاكرهاي يك گروهي متمركز شده بود و بولتن تهيه ميكرديم كه يك بولتن مخصوص امام، يك بولتن مخصوص سران سه قوه، يكي مخصوص وزرا و نمايندگان مجلس و همه دوائر مذاكرات را در آن تهيه كرديم كه اگر نظري بود به ما بدهند و نقطه به نقطه آن را گزارش ميداديم.
متن اين مذاكرات براي عموم هم منتشر شده؟
كتابي كه ما در زمينه جنگ داريم همه اينها درش هست هرچه بود در اين كتاب مينوشتيم. اسم اين كتاب« تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه ايران است».
حالا يك بحثي هست كه وزارت خارجه در مورد شهيد تندگويان كه وزير نفت ايران بود مقداري اهمال كرد و ميتوانست پيگيري بيشتري براي ايشان انجام دهد، اما نداد اين را شما قبول داريد؟
شهيد تندگويان يكي از افراد برجسته و مجاهد فيسبيلالله بود و براي آنها خيلي ارزش داشت، در طول جنگ و مذاكرات ما پيگير همه كارهاي اسرا بوديم.
به طور خاص براي وزير نفت اسير ايران در عراق اقدامي صورت داديد؟
براي شهيد تندگويان و اشخاص مختلف پروندههاي گوناگون باز كرديم، ولي بعدا اسراي ديگر را كه گزارش دادند اين بود كه در زمان جنگ ايشان زير شكنجه شهيد شد.
گفته ميشود جنازه شهيد تنگويان سال 70 آمد و شواهد و قرائن اين است كه ايشان تا سه سال قبل از آن زنده بودند.
خب ديگر اين تاريخ مي شود سال 67 . ما دو سال مذاكره ميكرديم ولي يك ميلي متر هم جلو نرفتيم.
در ارتباط با شهيد تندگويان؟
همه از جمله ايشان، فقط چيزي كه به توافق رسيديم روز آتشبس بود والا نيروهاي عراق در خاك ما بودند، اسرا در بند بودند، آزادي اسرا و عقبنشيني مرزهاي بينالمللي و همه اينها ظرف مدت كوتاهي صورت گرفت، بنابراين اين كه شما ميفرماييد يعني قبل از اينكه به تفاهم برسيم حدود دوسال قبل آن....
يعني عراقيها ميخواستند به عنوان برگ برنده از آن استفاده كنند؟
خير، اصلا ...
آقاي دكتر در تاريخ معاصر ايران حكايت كدام وزير خارجه براي شما عبرتآموزتر و جالبتر بوده؟
بين آنهايي كه مقبوليت داشتند دكتر محمد مصدق بود كه دورهاي وزير امور خارجه بودند، بعد نخستوزير شدند و خوب كسي كه خيلي انقلابي بود و سر ناسازگاري با استعمار داشت، دكتر سيدحسين فاطمي كه اعدام هم شد.
سه تا وزير خارجه اعدامي داريم، درست است؟
بله آقاي خلعتبري، قطبزاده و فاطمي بودند، اما كسي كه در شكلگيري وزارت خارجه نقش داشت اولين وزير خارجه ايران در دوره فتحعلي شاه، ميرزا رضا قليخان منشي الممالك كه لقبش همنوايي بود و عبدالحسين نوايي نويسنده از نوادگان اوست و دومين وزير خارجه ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني و سومي هم ميرزا عبدالحسن خان ايلچي كه دربست آدم انگليسها بود.
شما دكتر مصدق را دوست داريد يا نه؟ چون شما در دورهاي هم عضو جبهه ملي بودهايد.
ببينيد مطلق عرض نميكنيم.
حالا حس شما با تمام بديها و خوبيهاي ايشان چيست؟
يكي از برجستهترين مبارزان ضداستعمار در كشورهاي جهان سوم و اسلامي دكتر مصدق بود.
البته امام خميني تعابير خاصي عليه مصدق دارد.
بله. آن كه سر جاي خودش است؛ اينكه امام بدون مطالعه حرف نميزدند و زمان مصدق را با تلخي درك كرده بودند
به دليل اينكه برخي از طرفداران دكتر مصدق نسبت به آيتالله كاشاني بيمهري كردند، ولي در حال هيچكس منكر اين نيست كه مصدق عليه رضاشاه و ديكتاتوري مبارزه كرد و به خراسان جنوبي تبعيد شد، عليه انگليس و روس مبارزه كرد و در ملي شدن نفت پا به پاي آيتالله كاشاني كمك كرد.
آقاي دكتر عجيبترين شايعهاي كه راجع به خودتان شنيديد چه بوده؟
همين اخيرا بود كه گفتند من رفتم آمريكا و مذاكره كردم.
شما در جريان مذاكرات و تعاملات ايران با غرب در جريان ائتلاف ضدطالبان در سال 82 بوديد؟
من آن زمان وزير خارجه نبودم.
در جريان آن بوديد؟
در جريان بودم. ببينيد اين كار در آن زمان تحت نظر سازمان ملل متحد صورت گرفت و در جهت منافع ملي ما بود كه در كنارمرزهاي ما يك گروه افراطي و غيرمنطقي حكومت تشكيل ندهند و اگر تشكيل ميشد پايدار نباشد، براي اينكه امنيت مرزهاي ما و تماميت مرزي به خطر ميافتاد.
پس با اين منطق آن زمان توانستيــم با آمريكا تعامل كنيم؟
ببينيد اين اولين بار نبود، الان در مذاكرات 1+5 آيا آمريكاييها نيستند؟ در زير چتر سازمان ملل متحد و مجامع بينالمللي ما هيچ مشكلي براي مذاكره نداشتيم.
مهمترين مانع مذاكره در طرف ايراني و طرف آمريكايي بـــــراي مذاكرات مستقيم دوجانبه چيست؟
ببينيد بنده مسئوليتي در اين زمينه ندارم؛ اين در مسئوليت دولت بوده و تصميمگيري اصلي اين سياستها كه جزو سياستهاي اصولي نظام هست در اختيار مقام معظم رهبري است.
حالا شما نظــرتان را به عنوان يك كارشناس بگوييد؟
نه من نظري ندارم.
شما سقوط اتحاد جماهير شوروي را به عنوان وزير امور خارجه، قبل از آن پيشبيني امام خميني(ره)، حدس ميزديد؟ پيشبيني و تحليل ميكرديد؟
فروپاشي شوروي براي ما آن زمان به اين شكلي كه پيش آمد قابل پيشبيني نبود ولي اين براي ما قطعي شده بود كه تاريخ مصرف كمونيست تمام شده است.
سفر چائوشسكو، رهبر روماني به ايران يكي از چالشانگيزترين حوادث دوره وزارت شما بود، درست يك روز بعد از بازگشت او به كشورش، از سوي مردم روماني سرنگون شد و كار شما حتي به مرحله استيضاح هم كشيد، شما از آن تصميم خودتان مبني بر دعوت از چائوشسكو دفاع ميكنيد؟
فروپاشي اروپاي شرقي و شوروي براي همه غيرقابل پيشبيني بود.
يعني در آن مقطع كار درستي بود؟
بله؛ براي اينكه اتفاق خاصي نيفتاده، يعني همانطور كه بقيه كشورهاي كمونيستي هم سقوطشان به آن صورت قابل پيشبيني نبود.
آقاي دكتر، يك پيشبيني تاريخي در مورد سوريه بگوييد، فكر ميكنيد بحث سوريه در نهايت به كجا برسد؟
اگر بخواهيم اظهار نظر واقعبينانه كنيم وضع بشاراسد امروز محكمتر از يك سال پيش و خيلي محكمتر از دوسال پيش است. بعضيها ميگويند ما در سوريه به دنبال بديلسازي ميرفتيم، حتما اگر دنبال بديلسازي ميرفتيم يك استراتژي اشتباه بود.
ائتلافي كه اخيرا تحت عنوان 2+1 با حضور شما و آقايان حدادعادل و قاليباف، مطرح شد، خبرش را تأئيد ميكنيد؟
من بنا ندارم راجع به انتخابات صحبتي كنم براي اينكه خلاف نظر رهبر معظم انقلاب است و فرمودند ورود زودرس نداشته باشيد.
اصل تشكيل اين ائتلاف سه نفره را تائيد ميكنيد يا تكذيب؟
باز تكرار ميكنم كه من بنا ندارم راجع به انتخابات حرفي بزنم، چون خلاف نظر رهبري است.
يعني الان كه كمتر از شش ماه به انتخابات رياست جمهوري مانده، بحث در مورد انتخابات، بازهم زودهنگام محسوب ميشود؟
بله.
شما سال 84 به كابينه آقاي احمدينژاد دعوت شديد؟
خير.
در سال 84 شما به نفع آقاي هاشمي كنارهگيري كرديد درست است؟
بله.
از كنارهگيريتان پشيمان هستيد يا خير؟
آن زمان بر اساس قولي كه داده بودم تصميم گرفتم؛ آقاي هاشمي گفته بودند كه اگر از اصولگرايان فقط ولايتي بيايد من به نفع ولايتي كنار ميروم من هم گفته بودم كه اگر آن شرايطي كه ميگويند فراهم نشد و ايشان آمدند، من به نفع شان كناره ميگيرم يعني مهم ترين نكته در آن مسأله وفاي به عهدي بود كه بسته بودم.
الان هم اگر آقاي هاشمي باشند، چنين كاري ميكنيد؟
عرض كردم فعلا راجع به انتخابات صحبت نميكنم.
شما فكر ميكنيد در بين مردم به كدام ويژگيها شناخته شديد؟
اين را بايد از خود مردم بپرسيد.
شما خودتان چي فكر ميكنيد؟
شايد به عنوان كسي كه در سياست خارجي كار كرده و مقداري هم در كار فرهنگي و تاريخي بوده و ريشهدارترين قسمت شخصيت بنده اين است كه پزشك هستم.
يعني بيشتر شما را به عنوان پزشك ميشناسند؟
پزشكي كه در سياست كار كرده و به فرهنگ و تاريخ هم علاقه دارد.
آقاي دكتر شباهت بيماريهاي اطفال و بيماريهاي سياست و سياسيون چيست؟
حالا به اطفال هم تكيه نكنيم، در تشخيص بيماري ما بايد با ديد آسيبشناسانه به مرض نگاه كنيم تا بتوانيم علاج كنيم در سياست هم همينطور است، بايد آسيبشناسي كنيم سياست موجود را با صحنه بينالمللي مقايسه كنيم و به آسيبشناسي پي ببريم و درمان كنيم.
آقازادههاي شما كجا هستند؟
ميثم سال چهارم پزشكي و رزيدنت راديولوژي است و محمد و علياصغر مهندس عمران هستند.
يعني كاردولتي و سياسي نميكنند؟
نخير كارساختماني ميكنند و دخترم هم كه ازدواج كرده.
به عنوان آخرين سؤال، دورترين خاطره سياسيتان را بگوييد؟
ترور رزمآرا بود. پنج سالم بود، هفدهم اسفند 1329 كه رزمآرا ترور شد. خاطرم هست كه در منزل بوديم و صحبت بود كه رزمآرا امروز جلوي مسجد شاه ترور شد.
خاطره ولايتي از يك عكس معروف
هر زماني كه سران سه قوه خدمت امام بودند، حاج احمدآقا از من ميخواستند كه در جلسه باشم كه اگر گزارشي لازم بود حضورا خدمت امام عرض كنم، يك شب سال 66 حاج احمدآقا از امام اجازه گرفتند كه عكاسي كه در بيت بود عكس بگيرد؛ آقا رضا عكاس هم مثل همين دوستمان که عکس مي گيرند، تندتند عکس ميانداخت. يكدفعه امام از روي صندلي بلند شدند گفتند اگر ما اينجا بنشينيم تا صبح اين آقا رضا عكس مياندازد.» اين تنها عكس از جلسه سران قوا با حضور امام (ره) است و عكاس همچنان اصل نگاتيوها را پيش خودش نگه داشته و به هيچكس نميدهد.
بهمن هدایتی/جام جم
با درود
این حرف اشتباه است برای اینکه این یقه سالهای زیادی است که در غرب مورد استفاده بوده و چون شکل حرف وای لاتین است آنرا V -Collar میگویند و ربطی به حرف اول کلمه ولایتی ندارد.اینم تجربه دار امور خارجی ما.
اينم از پيشرفت ما!!
خدا راشکر که یقه ولایتی را ایشان آورده هرچند کارخانه های پارچه بافی ما بر اثر سهل انگاری همین جماعت ورپریدند !!!!
یعنی کشیشها و خاخام ها از شما کپی برداری کردن دیگه ؟؟!!
اه اه