گوناگون

بزهکاری؛ جرم یا نوعی بیماری

پارسینه: از دانشمندان معاصر، همچون بورت ادعا دارد که در نگاه دقیق به جرم و بزهکاری پیش از آن که دنبال عوامل دیگری بگردیم، شایسته است آن را از دیدگاه نشانه و علامت چیزی نقص پذیر بررسی نماییم. او ریشه بروز بزهکاری و یا جرم را در روح آدمی دانسته و ادعا می کند که انسان های دارای مشکل روحی و روانی دست به بزهکاری و جرم می زنند.

در طول سالیان سال و در اعصار مختلف موضوع ضد اجتماعی بودن و همچنین ناسازگاری اجتماعی مبحثی بوده که افکار محققان اندیشمندان، صاحب نظران علم روانشناسی، مدیران، سیاستمداران، حقوقدانان را به خود مشغول داشته است.

افلاطون در عصر یونان باستان، طی نگارش کتاب معروف خود به نام «قوانین» اعلام می دارد که «جرم» یا «گناه» نوعی بیماری است که سه دلیل عمده باعث ایجاد و بروز این بیماری می شود. او سه عامل متداخل در جرم را به ترتیب آرزوها و خواسته ها؛ عشرت خواهی و اعتیاد و جهالت و نادانی می شمارد. افلاطون علیرغم این که نادانی و جهالت را در ردیف آخر عوامل منفی در بزهکاری و جرم می شمارد، مع الوصف تنها عامل بازدارنده در ارتکاب جرم را آگاه سازی و تربیت و پرورش فرد می شمارد.

ارسطو اندیشمند دیگر یونانی نیز اعلام می دارد که بزهکاران و مجرمان بیماران علاج ناپذیر جامعه بوده و آنان را از خطرات جدی برای جامعه می شمارد و به طور صریح این افراد را دشمنان اجتماع قلمداد می کنند. از این رو مجازات سخت بزهکاران و مجرمین را طلب نموده و از قوانینی که منجر به سرکوب مجرمین و یا مجازات شدید بزهکاران شود، استقبال می کند.

ارسطو علیرغم این مسایل دلایل عمده ای را در ارتکاب افراد به جرم اعلام داشته و عمده ترین فاکتورهای دخیل در جرم و بزهکاری را فقر و نداری، انقلابات و فقدان قوانین می داند. دیدگاه او بیش از این که حالت روانکاوانه داشته باشد قالب کندوکاو اجتماعی دارد و از این رو در میان عالمان این عقیده وجود دارد که نکته نظرات ارسطو را باید از دیدگاه جرم شناسی اجتماعی بررسی کرد و به تفسیر موضوع پرداخت.

هیپوکراتس و افرادی دارای دیدگاه شبیه به او اعتقاد دارند که جرم را قبل از این که از جوانب دیگری بررسی نمود، بهتر است از دید مردم شناسی بررسی کرد. او معتقد است که انسان علاوه بر عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی، بدلیل ساختار وجودی خود به سوی جرم و بزهکاری رو می آورد.

برحسب ادعاهای او برخی از انسان ها دارای چنان بافت و ساختار وجودی هستند که ناخواسته درصدد ارتکاب به جرم بوده و از عصیان و بزهکاری احساس ارضای شخصی و نفسی می نمایند. در کنار این، محیط و عواملی که چنان روحیه ای را تقویت می کنند، بر میزان ارتکاب به جرم افراد دخیل می باشد.

در قرون وسطی، ارتکاب به جرم و بزهکاری عاملی از بیماری روحی و روانی فرد به شمار می رفت و مجرمین و بزهکاران را اسیر بند شیاطین می دانستند و باور داشتند که هیچ انسانی بالفطره علاقمند به بزهکاری نبوده و این روح شیاطین هستند که در کالبد انسان هایی رسوخ یافته و آنان را برای ارتکاب به جرم تشویق می نمایند.

از دانشمندان معاصر، همچون بورت ادعا دارد که در نگاه دقیق به جرم و بزهکاری پیش از آن که دنبال عوامل دیگری بگردیم، شایسته است آن را از دیدگاه نشانه و علامت چیزی نقص پذیر بررسی نماییم. او ریشه بروز بزهکاری و یا جرم را در روح آدمی دانسته و ادعا می کند که انسان های دارای مشکل روحی و روانی دست به بزهکاری و جرم می زنند.

برحسب این اعتقاد ادعا می کند که زندانی کردن مجرم و یا بزهکار دقیقا به این می ماند که مادر یا پدر فرزند خاطی و شلوغ خود را زیر کتک می گیرد و یا برای این که والدین به خواسته های فردی خود بیشتر برسند و مسئولیت را از گردن خویش دور سازند، فرزندشان را به مدارس شبانه روزی می فرستد و یا اینکه مثل والدینی است که برای ترس از دچار شدن به مشکل، بلافاصله با رؤیت نخستین علایم تب، کودک را به بیمارستان می فرستند. او اعلام می دارد که برای درمان بزهکاری و یا رفع عمل جرم در انسان ها باید روح انسان ها را تقویت کرد و باعث شد تا آنها دچار بیماری های روحی و روانی نگردند.

جرم شناسی

در عصر حاضر مبحثی در میان متخصصان امر حقوق و جزا و همچنین جامعه شناسان و روان شناسان رواج دارد که به نام جرم شناسی شناخته می شود. دانشمند معروف جرم شناسی، بوندر می گوید: جرم شناسی عاملی است که حادثه ی جرم را با تمام جوانب و راه های تجربی مورد بررسی قرار می دهد و آن را موشکافی می نماید.

در مقابل ایشان، دانشمند دیگری به نام «ساترلند» در کتاب خود تحت عنوان «ضوابط و اصول جرم‌شناسی» می نویسد: «جرم شناسی» علمی همه گیر است که تمامی جوانب و شاخه های اطلاعاتی و معلوماتی جرم را به عنوان پدیده‌ی غیرطبیعی به مورد بحث می گذارد.

او در کتابش در خصوص جرم شناسی ابراز می دارد که: جرم پدیده ای است که زاییده ی برخی از رفتارهای ناخواسته اعمال احساسی می باشد که در جامعه جای مقبولی ندارد. علیرغم این برخی از افراد نیز هستند که در ارتکاب مجدد و تکرار آن رفتارها اصرار دارند در چنین شرایطی است که جامعه امر مجازات را در برابر فرد مرتکب به جرم الزامی می داند و متعاقب آن تلاش می نماید که راهکارهایی مشخص شوند تا فرد مجرم دیگر از ادامه ارتکاب به جرم خودداری کرده و به عبارتی انسانی عادی شود همچنین جامعه تلاش می کند راه ها و دلایل ارتکاب به جرم فرد یا افراد را مورد شناسایی قرار داده و آن را از بین ببرد.

منبع: خبرگزاری مهر

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار