«"هفته وحدت" : اختلاف در درون ، دعوت از برون!»
پارسینه: اگر قرار است حکومت اسلامی-شیعی ، ام القرا و الگو و منادی وحدت در جهان اسلام باشد، بدیهی است که کار اختلافات درونی شیعیانی که حکومت تشکیل داده اند، نباید به حدی برسد که دیگران از این همه اختلاف و تنش "درس عبرت" بگیرند!
در اوایل انقلاب که تز هفته وحدت مطرح شد، انقلابیون مسلمان ایران به رویای بلندمدت "حکومت جهانی اسلام" فکر می کردند و هفته وحدت را به جهان اسلام پیشنهاد کردند. ایران اسلامی آن روزها پرچمدار ایدئولوژی اسلامی بود و به وحدت جهان اسلام می اندیشید. هنوز هم ایران اسلامی پرچمدار ایدئولوژی اسلامی در جهان امروز است و به وحدت جهان اسلام باور دارد اما میان آن روزها و این روزها، تفاوتی اساسی حادث شده است.
در دهه 1360 پیروان امام خمینی(ره) در جامعه انقلابی ایران اگر چه با یکدیگر بی اختلاف نبودند، ولی بر سر اصول سیاسی وحدت داشتند. آنها همگی در برابر ضد انقلاب و استکبار جهانی یکپارچه بودند و قانون اساسی را در کلیت خودش یکسان درک می کردند. در دهه 60 کسی از ضرورت بدل شدن جمهوری اسلامی به "حکومت اسلامی" و یا "جمهوری" دم نمی زد ؛ همه به "جمهوری اسلامیگ معتقد بودند.
اما با گذشت زمان، کاستی هایی در تدبیر عقلانی امور و تامین ارزش های اسلامی در ایران پس از انقلاب پدیدار شد که برخی از مهم ترین نیروهای اسلامی و انقلابی، به گونه ای سخن گفتند که گویی دیگر به "جمهوری اسلامی" قانع نیستند. کسانی که دغدغه "اسلام" را داشتند، جمهوریت نظام را زمینه ساز تضعیف ارزش های اسلامی می دانستند. کسانی هم که دغدغه "مردم" را داشتند، به فکر تغییر قرائت رایج از اسلامیت نظام افتادند تا جمهوریت نظام تامین شود.
هر دو واژه "اسلام" و "مردم" جزو کلیدواژگان امام خمینی(ره) بودند و این گونه شد که هر دو گروه خواهان پررنگ شدن اسلامیت و جمهوریت نظام، می توانستند با استناد به سخنان امام یکی از این دو بعد نظام را پررنگ کنند.
پس از پایان جنگ و رحلت امام خمینی (ره) ، تقابل هواداران جمهوریت و اسلامیت نظام به تدریج آغاز شد و به انتخابات دوم خرداد 76 انجامید.سپس فراز و فرودهای دوران خاتمی، سرانجام فضای سیاسی کشور را به گونه ای رقم زد که احمدی نژاد به عنوان چهره مورد جریان دوم به ریاست جمهوری رسید.
در دوران خاتمی این نکته روشن شد که قرائت جریانی که بر جمهوریت تأکید ویژه دارد مقبول جریان فقاهتی اسلام خواه نیست. به عبارت دیگر، پس از پایان جنگ تا تا پایان دوره خاتمی، اختلاف در اصول میان بخش مهمی از پیروان امام خمینی(ره) آشکار شد.
با حذف اصلاح طلبان از ساختار قدرت و به کرسی نشستن احمدی نژاد، بخشی از انقلابیون مسلمان دهه 60، به اتهام دور شدن از انگاره های انقلابی و اسلامی، از ساختار قدرت سیاسی بیرون رانده شدند و این تصور عمومی در جناح فقاهتی انقلابیون مسلمان شکل گرفت که از این به بعد وحدت از دست رفته دهه نخست انقلاب دوباره تامین خواهد شد.
اما دوران هشت ساله احمدی نژاد نه تنها وحدت از دست رفته در اصول را به فضای سیاسی جامعه ایران بازنگرداند، بلکه اختلافات اصولی نوپدیدی در کشور ایجاد کرد.
اگر در دوران خاتمی دعوای جمهوریت و اسلامیت بین گروههای مستقر در قدرت در جریان بود، در دوران احمدی نژاد، به تدریج ایرانیت و اسلامیت دستمایه اختلافات ایدئولوژیک اصولی شد.
اگر چه صبغه ایدئولوژیک اختلافات نیروهای مستقر در ساختار قدرت در دوران احمدی نژاد به شدت و حدت دوران خاتمی نبود، ولی فقدان وحدت سیاسی در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد نیز همچنان یکی از ویژگی های بارز فضای سیاسی کشور در این دوران بود.
به بیان دیگر، کسی که هم اکنون از بیرون به فضای سیاسی کشور و نحوه تعامل اصولگرایان با یکدیگر می نگرد، سلسله ای از اختلافات و تعارضات و لجبازی ها و تنش ها را مابین آنها مشاهده می کند. در واقع کنار رفتن خاتمی و یارانش، نتوانسته است کدورت و فقدان وحدت را از فضای سیاسی کشور بزداید.
اگر چه اختلاف میان نیروهای سیاسی، امری طبیعی در همه جوامع است اما وقتی کار اختلافات گروههای سیاسی به جایی می رسد که فقط مصالح کلی نظام مانع از عزل رئیس جمهور از سوی مجلس می شود، به نظر می رسد که این اختلافات از حد مجاز و معمول خویش گذشته است.
فقدان وحدت در دوران احمدی نژاد اگر چه جنبه تئوریک و حتی پراتیکش کمتر از دوران خاتمی بود، اما از منظر تقابل رئیس جمهور و مجلس، به سطوح بالاتری رسید.
حال سوال این است که چگونه می توان در هفته وحدت درباره وحدت جهان اسلام سخنان غرّا گفت در حالی که مجموعه نیروهایی که این روزها قرار است درباره وحدت بیرونیان سخن گویند، خودشان گرفتار اختلافات درونی چشمگیرند.
اگر قرار است حکومت اسلامی-شیعی ، ام القرا و الگو و منادی وحدت در جهان اسلام باشد، بدیهی است که کار اختلافات درونی شیعیانی که حکومت تشکیل داده اند، نباید به حدی برسد که دیگران از این همه اختلاف و تنش "درس عبرت" بگیرند!
هواداران انقلاب اسلامی چگونه می توانند ندای وحدت سیاسی بین شیعه و سنی را در عالم اسلام درافکند در حالی که خودشان گرفتار انواع و اقسام تعارضاتی هستند که در کار و بار دیگران به چشم نمی خورد.
این اختلافات درونی البته به معنای پس گرفتن شعار وحدت اسلامی نیست، ولی به نظر می رسد در ماههای پایانی سال 1391، مجموعه نیروهایی که از انقلاب اسلامی برآمده اند و در یکی دو دهه گذشته در نظام جمهوری اسلامی نقش آفرین بوده اند، بیش از همه باید خود را مخاطب شعار وحدت مسلمین بدانند.
اصلاح خویش بر اصلاح جامعه مقدم است. اصلاح جامعه نیز بر اصلاح جهان مقدم است. بر این سیاق، بی تردید می توان گفت که تلاش برای تحقق وحدت در ایران امروز، بر هر رویکرد وحدت گرایانه دیگری اولویت دارد. ما نمی توانیم خودمان آینه فقدان وحدت باشیم اما وحدت را به بانگ بلند فریاد کنیم. چنین فریادی پژواک چندانی پیدا نمی کند.
در دهه 1360 پیروان امام خمینی(ره) در جامعه انقلابی ایران اگر چه با یکدیگر بی اختلاف نبودند، ولی بر سر اصول سیاسی وحدت داشتند. آنها همگی در برابر ضد انقلاب و استکبار جهانی یکپارچه بودند و قانون اساسی را در کلیت خودش یکسان درک می کردند. در دهه 60 کسی از ضرورت بدل شدن جمهوری اسلامی به "حکومت اسلامی" و یا "جمهوری" دم نمی زد ؛ همه به "جمهوری اسلامیگ معتقد بودند.
اما با گذشت زمان، کاستی هایی در تدبیر عقلانی امور و تامین ارزش های اسلامی در ایران پس از انقلاب پدیدار شد که برخی از مهم ترین نیروهای اسلامی و انقلابی، به گونه ای سخن گفتند که گویی دیگر به "جمهوری اسلامی" قانع نیستند. کسانی که دغدغه "اسلام" را داشتند، جمهوریت نظام را زمینه ساز تضعیف ارزش های اسلامی می دانستند. کسانی هم که دغدغه "مردم" را داشتند، به فکر تغییر قرائت رایج از اسلامیت نظام افتادند تا جمهوریت نظام تامین شود.
هر دو واژه "اسلام" و "مردم" جزو کلیدواژگان امام خمینی(ره) بودند و این گونه شد که هر دو گروه خواهان پررنگ شدن اسلامیت و جمهوریت نظام، می توانستند با استناد به سخنان امام یکی از این دو بعد نظام را پررنگ کنند.
پس از پایان جنگ و رحلت امام خمینی (ره) ، تقابل هواداران جمهوریت و اسلامیت نظام به تدریج آغاز شد و به انتخابات دوم خرداد 76 انجامید.سپس فراز و فرودهای دوران خاتمی، سرانجام فضای سیاسی کشور را به گونه ای رقم زد که احمدی نژاد به عنوان چهره مورد جریان دوم به ریاست جمهوری رسید.
در دوران خاتمی این نکته روشن شد که قرائت جریانی که بر جمهوریت تأکید ویژه دارد مقبول جریان فقاهتی اسلام خواه نیست. به عبارت دیگر، پس از پایان جنگ تا تا پایان دوره خاتمی، اختلاف در اصول میان بخش مهمی از پیروان امام خمینی(ره) آشکار شد.
با حذف اصلاح طلبان از ساختار قدرت و به کرسی نشستن احمدی نژاد، بخشی از انقلابیون مسلمان دهه 60، به اتهام دور شدن از انگاره های انقلابی و اسلامی، از ساختار قدرت سیاسی بیرون رانده شدند و این تصور عمومی در جناح فقاهتی انقلابیون مسلمان شکل گرفت که از این به بعد وحدت از دست رفته دهه نخست انقلاب دوباره تامین خواهد شد.
اما دوران هشت ساله احمدی نژاد نه تنها وحدت از دست رفته در اصول را به فضای سیاسی جامعه ایران بازنگرداند، بلکه اختلافات اصولی نوپدیدی در کشور ایجاد کرد.
اگر در دوران خاتمی دعوای جمهوریت و اسلامیت بین گروههای مستقر در قدرت در جریان بود، در دوران احمدی نژاد، به تدریج ایرانیت و اسلامیت دستمایه اختلافات ایدئولوژیک اصولی شد.
اگر چه صبغه ایدئولوژیک اختلافات نیروهای مستقر در ساختار قدرت در دوران احمدی نژاد به شدت و حدت دوران خاتمی نبود، ولی فقدان وحدت سیاسی در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد نیز همچنان یکی از ویژگی های بارز فضای سیاسی کشور در این دوران بود.
به بیان دیگر، کسی که هم اکنون از بیرون به فضای سیاسی کشور و نحوه تعامل اصولگرایان با یکدیگر می نگرد، سلسله ای از اختلافات و تعارضات و لجبازی ها و تنش ها را مابین آنها مشاهده می کند. در واقع کنار رفتن خاتمی و یارانش، نتوانسته است کدورت و فقدان وحدت را از فضای سیاسی کشور بزداید.
اگر چه اختلاف میان نیروهای سیاسی، امری طبیعی در همه جوامع است اما وقتی کار اختلافات گروههای سیاسی به جایی می رسد که فقط مصالح کلی نظام مانع از عزل رئیس جمهور از سوی مجلس می شود، به نظر می رسد که این اختلافات از حد مجاز و معمول خویش گذشته است.
فقدان وحدت در دوران احمدی نژاد اگر چه جنبه تئوریک و حتی پراتیکش کمتر از دوران خاتمی بود، اما از منظر تقابل رئیس جمهور و مجلس، به سطوح بالاتری رسید.
حال سوال این است که چگونه می توان در هفته وحدت درباره وحدت جهان اسلام سخنان غرّا گفت در حالی که مجموعه نیروهایی که این روزها قرار است درباره وحدت بیرونیان سخن گویند، خودشان گرفتار اختلافات درونی چشمگیرند.
اگر قرار است حکومت اسلامی-شیعی ، ام القرا و الگو و منادی وحدت در جهان اسلام باشد، بدیهی است که کار اختلافات درونی شیعیانی که حکومت تشکیل داده اند، نباید به حدی برسد که دیگران از این همه اختلاف و تنش "درس عبرت" بگیرند!
هواداران انقلاب اسلامی چگونه می توانند ندای وحدت سیاسی بین شیعه و سنی را در عالم اسلام درافکند در حالی که خودشان گرفتار انواع و اقسام تعارضاتی هستند که در کار و بار دیگران به چشم نمی خورد.
این اختلافات درونی البته به معنای پس گرفتن شعار وحدت اسلامی نیست، ولی به نظر می رسد در ماههای پایانی سال 1391، مجموعه نیروهایی که از انقلاب اسلامی برآمده اند و در یکی دو دهه گذشته در نظام جمهوری اسلامی نقش آفرین بوده اند، بیش از همه باید خود را مخاطب شعار وحدت مسلمین بدانند.
اصلاح خویش بر اصلاح جامعه مقدم است. اصلاح جامعه نیز بر اصلاح جهان مقدم است. بر این سیاق، بی تردید می توان گفت که تلاش برای تحقق وحدت در ایران امروز، بر هر رویکرد وحدت گرایانه دیگری اولویت دارد. ما نمی توانیم خودمان آینه فقدان وحدت باشیم اما وحدت را به بانگ بلند فریاد کنیم. چنین فریادی پژواک چندانی پیدا نمی کند.
منبع:
عصر ایران
ارسال نظر