کمپوشی مدرن، آزادی پوشش و چند پرسش فمنیستی
پارسینه: آیا می توان کم پوشید، از دیده شدن توسط مخاطبانِ مقبول لذت برد و دیده شدن توسط مخاطبانِ نامقبول را محکوم کرد؟ آیا برای کم پوشی میتوان تبعات منطقی دیگری نیز متصور شد؟
نحوه پوشش زنان در سپهر عمومی دهه هاست که نه تنها در ایران بلکه در بخش بزرگی از دنیا محل مناقشه بوده، جدل ها و کارزارهای متنوعی حول آن شکل گرفته و موضوع گشت ارشاد در ایران نیز از اخیرترین آنها هستند. این همه هیاهو دقیقا بر سر چیست؟ ستون و محور اصلی در این مناقشات کدام است؟ حق آزادی پوشش؟ مبارزات رهایی بخش و ضد استبدادی؟ یا موضوع ظریف تری در کار است؟
اساسا چرا امروز، دست کم در غرب و به گواه موزه ها و موسسه های معتبرِ مُد دنیا ، افراد نسبت به چند نسل پیش از خود، لباس کمتری به تن می کنند؟ در عین حال که کم پوشی طی یک سده گذشته، دست کم در غرب، زنان و مردان را هر دو تحت تاثیر قرار داده است، اما زنان، باز به گواه موزه ها و موسسه های معتبر مُد دنیا1، به طرز قابل توجه تری مُلَوَن پوش تر و یا کم پوش تر از مرداناند. چرا؟
نوعی مُلَوَن پوشی و کم پوشیِ همه جا حاضر و فراگیر که صرفا نگاهی گذرا به فیلم های تلویزیونی و سینمایی، شبکه های تلویزیونیِ مُد ساز و موسیقی محور، رویدادهای مطرح هنری و سینمایی و یا حتی رصد اجمالی خیابان های پایتخت های غربی نیز به خوبی موید آن است.
این میل انسان غربی طی بویژه یک صد سال گذشته برای حرکت به سمت کمینه کردن پوشش (کم پوشی) در کدام چهارچوب مفهومی قابل درک است؟ این مناقشۀ پربسامد اساسا بر سر چیست؟ کم پوشی، در کُنه خود، چه کارکردی دارد؟ کم پوشی مدرن را چگونه می توان تبیین کرد؟
مقدمتا به پاسخ های معمول به سوالات بالا پرداخته و اجمالا دقتِ هر یک از پاسخ ها در پرداختن به محرک اصلی برای کم پوشی مدرن را بررسی می کنیم.
در ادامه، و از زاویه ای انتقادی، به لایه های زیرینِ موضوع نزدیک می شویم و پرسش هایی، ذیل سه سر فصل، جهت تامل با مخاطب طرح می کنیم. در ابتدا لازم است اشاره و تاکید شود که کم پوشی و پوشش هایی که به نحوی نمایان گر شمرده می شوند، در متن پیش رو مترادف گرفته شده اند.
به عبارتی، یک طیف معنایی فراخ از "کم پوشی" مراد شده است: از طراحی های به نحوی نمایان کننده، تَنگ و بدن نما تا حجم کمتری از پوشش. مضافا، متعلق اصلی این بحث، کم پوشی در عرصه های عمومی و نیمه عمومی ست. برای پرهیز از پیچیدگی های احتمالی، نخست در فضای عمومی غرب سیر می کنیم و در انتها نیز گریزی به فضای عمومی ایران می زنیم.
۱. پوشش، محدودیت در عملکرد به همراه دارد
در برخی مشاغل و فعالیت ها استفاده از پوشش نا مناسب می تواند منجر به افت عملکرد شود. از همین رو، در بسیاری از مشاغل، برای افزایش عملکرد و همچنین ایمنی، لباس کار مناسب طراحی شده است. لباس هایی که از قضا در بیشتر موارد بجای کمتر بودن بیشترند، گشاد طراحی شده اند و نمایان گر نیستند. با این وجود، احتمالا یک مثال شاخص از کم پوشیِ عملکرد افزا، با ورود زنان به بازارهای صنعتی و نیمه صنعتی طی صد سال گذشته رقم خورده است. حضور زنان در چنین محیط هایی ملزومات جدیدی داشت و تغییر پوشش آنها از لباس های چند لایۀ سنتی به لباس های تک لایه و کمتر می تواند یکی از آنها باشد.
با این حال آیا با همین خط استدلالی، می توان انواع پوشش هایی که امروزه به برهنگی نزدیک ند را نیز تبیین کرد؟ آیا گزینه جایگزین برای پوششی که اصطلاحا دست و پا گیر است و احیانا عملکرد را کاهش می دهد، حداقل ترین پوشش ممکن است؟ در محیط های عمومی - که عملکرد به معنی رایج در محیط کار مطرح نیست - چطور؟ کم پوشی مورد بحث در این نوشتار اساسا تا چه حد به افزایش عملکرد مربوط است؟
به عنوان مثال، استاندارد فعلی المپیک برای پوشش زنان در والیبال ساحلی نسبت به پوشش مردان بسیار نمایان گرتر است. آیا این حد از کم پوشی، تمهیدی برای بیشینه کردن عملکرد زنان والیبالیست است؟ آیا لباس هایی کمی پوشیده تر، تنها عملکرد زنان والیبالیست را تحت تاثیر قرار می دهد و روی مردان والیبالیست با شورت ورزشی بلند و گشاد تاثیری ندارد؟ آیا زنان والیبالیست نروژ که در المپیک ۲۰۲۰ توکیو از شورت های ورزشی کمی پوشیده تری استفاده کردند و بابت آن جریمه شدند از تاثیر آن بر عملکرد شان در زمین بازی بی اطلاع بودند؟ اگر چنین نیست، دلیل این کم پوشی چیست و چه کارکردی دارد؟
پوشش به مثابه سرکوبگر عملکرد، ممکن است بتواند کم پوشی (آن هم نه به معنای مورد بحث در این نوشتار) در برخی محیط های کاری یا ورزشی بسیار نادر را توضیح دهد ولی با این وجود آشکارا چهارچوب مفهومی مناسبی برای توضیح کم پوشی هایی از جنس المپیک توکیو و یا به طور کلی کم پوشی مدرن در عرصه های عمومی نیست.
۲. پوشش کمتر، راحت تر است
این استدلال در وهله اول منطقی به نظر می رسد. به عنوان مثال در مناطقی با شرایط آب و هوایی گرم، کم پوشی می تواند راهی برای تطابق زیستی با محیط اطراف و یا نوعی سَبُک سازی در حرکت باشد. هر چند به عنوان مثال نگاهی اجمالی به پوشش سنتی ساکنان نقاط گرمسیر ایران در جنوب و همچنین دیگر ساکنان حاشیه خلیج فارس، با لباس های گشاد (گردش هوا و خنک سازی) و بلند (محافظت در برابر خورشید) - چنین الگویی را نشان نمی دهد.
در هر صورت، حتی با وجود چنین کارکردی، چنین نوعی از کم پوشی به طبع از دایره پرسش محوری این جستار خارج است و ارتباطی به کم پوشی مدرن ندارد. با این وجود، چند سوال مهم به قوت خود باقی ست. چرا در چنین محیط هایی و یا مواردی، همچنان زنان از مردان به مراتب کم پوش ترند و الگوهای رایج مُد به قوت خود باقی اند؟
همچنین، چرا الگوی این کم پوشی در فصول و مناطق سرد نیز ادامه پیدا می کند؟ آیا زنان در برابر گرما کم تحمل تر و نسبت به سرما مقاوم ترند؟ اگر چنین نیست، چگونه می توان کم پوشی زنان (طیف معنایی فراخ) نسبت به مردان در تمام فصول سال را توضیح داد؟ چه کارکردی می توان برای این کم پوشیِ همیشگی و همه جا حاضر قائل شد؟
۳. پوشش کمتر یک دستاورد فناورانه است
پیشرفت های علمی طی ۱۰۰ سال گذشته بسیار چشمگیر اند. پیشرفت هایی که در حوزه پوشاک نیز ریزش کرده و انواع پارچه های سبک، ضد آب، ضد سرما و امثالهم نیز از جمله نمونه های شاخص آن هستند. به عبارتی کم پوشی انسان مدرن تا حدی نتیجه منطقی چنین پیشرفت هایی ست. با این وجود سوالات فوق الذکر همچنان به قوت خود باقی اند. به عنوان مثال الگوهای پوشش زنان و مردان در صنعت سینما و یا پوشش ستاره های سینمایی روی فرش قرمز اسکار چه نسبتی با پیشرفت های فناورانه در حوزه پوشاک دارد؟
۴. پوشش من، حق من است
این پاسخ نیز مستقل از این که ادعایی درست یا نادرست باشد، اساسا از پاسخ به سوال اصلی که چرایی کم پوشی در سپهر عمومی ست شانه خالی می کند و از کنار آن می گذرد. به عبارتی، حتی با پذیرفتن این گزاره که "فرد محق است در مورد پوشش خود راسا و مستقلا تصمیم بگیرد" همچنان نمی توان متوجه شد که چرا الگویی که غالبا زنان برای حضور در محیط های عمومی و نیمه عمومی انتخاب می کنند، کم پوشی ست. مگر این که این الگوی رفتاری را کاملا تصادفی (random) تلقی کنیم که به تبع با مختار بودن فاعل در تضاد است.
۵. کم پوشی، یک برساخته رسانه ای ست
در پرداختن به این استدلال به چند نکته می توان اشاره کرد. نخست این که، کم پوشی امری نیست که اساسا با حضور رسانه های تصویری مدرن (تلویزیون و شبکه های اجتماعی) آغاز شده باشد. بخش قابل توجهی از هنر غرب (شامل نقاشی، مجسمه سازی و عکاسی) در سده نوزدهم، و تا پیش از اختراع رسانه های امروزی، معطوف به برهنه نمایی ست. سنت هنری ای که تا چند سده پیش از آن به هیچ عنوان چنین رونقی نداشت و رگه هایی از این برهنه نمایی را تنها در نقاشی های روحانی کلیسا (با یک کارکرد الاهیاتی) و یا در دوران فرهنگ و هنر باستان می شد یافت .
مضافا، در عین حال که نمی توان نقش رسانه در شکل گیری الگوهای فکری و رفتاری را نادیده گرفت، با این وجود به سختی می توان با قائل شدنِ یک هویت مستقل و منفک از جامعه برای رسانه، یک فاعلیت تمام عیار برای آن متصور شد و کم پوشی را تماما یک برساخته و الگوی تحمیلی رسانه ای دانست.
گو اینکه گردانندگانِ رسانه ها در غرب از جایی خارج از غرب برای مخاطب غربی تولید محتوا و آن را تحمیل می کنند. حتی با در نظر گرفتن نقش سرمایه و قائل بودن به "دستور کار سرمایه داری" نیز همچنان این سوال باقی ست که کدام پیام و نرم افزار فکری ست که مخابره آن توسط رسانه اصطلاحا به دل مخاطب نشسته، کم پوشی را مقبول کرده و مخاطب را همراه می کند.
آیا رسانه مستقل از مخاطب قادر به مخابره هرگونه پیام و جا انداختن آن در ذهن اوست؟ به عبارتی، سخت افزارِ رسانه های تصویری باید بر یک نرم افزارِ مفهومی استوار شود. این نرم افزار مفهومی برای توضیح کم پوشی چیست؟ عقبه فکری-تاریخیِ کم پوشی در غرب از کجا نشئت می گیرد؟ به عبارتی آن دریای فکری و معرفتی که ماهیِ کم پوشی در آن غوطه ور است چیست؟
۶. کم پوشی یک برساخته مردسالارانه است
این استدلال نیز با پیش فرضِ لذت مردان از کم پوشیِ زنان، مستقل از این که "لذت دیده شدن" را به کل نادیده می گیرد و در عین حال مانند بسیاری از تحلیل های ایدئولوژی زده پاسخی ساده و کلی برای کم و بیش تمام اتفاقات تو در توی تاریخی دارد،
با دست کم یک سوال جدی روبروست: اگر بپذیریم که روند تحولات از قرن نوزدهم تا قرن بیست و یکم به سمت افول مردسالاری بوده است، چگونه می توان رواج کم پوشی را توضیح داد؟ چرا همزمان با افول مردسالاری، کم پوشی به امر رایجی تبدیل شده است؟ آیا کم پوشی برای زنان از هرگونه نفع یا لذتی خالی ست؟
تا به اینجا به اغلبِ پاسخ های معمول به سوال "چرا کم پوشی؟" پرداختیم. در ادامه مختصرا به یک پاسخ کمتر معمول اشاره می کنیم.
۷. کم پوشی، ابزاری برای لذتِ بیشینه
بر اساس این استدلال، تبیین کم پوشی مدرن بدون جانمایی آن در بستر زلزله های فکری دوران رنسانس و "عصر روشنگری" اساسا غیر ممکن و هرگونه تلاشی خارج از این چهارچوب رهزن، سطحی، عقیم و نافرجام است. در پی رنسانس اروپایی، انسان غربی (شامل مرد و زن هر دو) پس از فراز و فرودهای متناوب نهایتا دچار نوعی انقطاع فکری از سنت کلیسایی-مسیحی خود (و ارزش های آن) شد.
این انقطاع در عین حال که در جوامع مختلف غربی ظهور و بروز و شدت و حدت متفاوتی داشت اما کم و بیش در سفر از یک سنت "آن دنیایی" به یک سنت "این دنیایی" هم سو و هم نوا بود. انسان غربی که تا پیش از این، داستان زندگی را تماما و دفتر به دفتر در محضر عالم قدسی می فهمید و روایت می کرد و لذایذش از جنس لذایذ مشروط به ارزش های مسیحی بود اکنون با افول قدرت کلیسا و در خلاء این نظام فکری خود را تام الاختیار می یافت.
انسانی که تا پیش از این عموما خود را مفسر این دنیا در پرتو ارزش های مسیحی می دانست، اینک سودای تصرف همه جانبه در سر می پروراند و از همه مهمتر، تصرف در ارزش ها. تصرفی که به مرور تا مغز استخوان ارزش های مسیحی نیز پیش رفت. انسان غربیِ پسا رنسانس نه تنها به قدرت فناورانه و معرفتی خود غره بود که سودای زدودن ارزش های "قدیم" و در انداختن طرحی تماما نو در ارزش های روزمره اجتماعی نیز در سر داشت.
یک انسان-محوری مطلق که عرصه هنر نیز به یکی از بهترین بسترها برای رصد پیشروی ها و همچنین مقاومت ها در برابر آن در متن جامعه غربی تبدیل شد و به ظهور مکاتب مختلف هنری انجامید. اکنون پرداختن به "این دنیا" فارغ از "آن دنیا" جایز بود و سنجه های آن دنیایی به عنوان راهنمای اعمال و قیودِ انواع لذت ها، کم کم رنگ می باختند. عصر اصالت لذت آغاز شده بود.
پرداختن به تن نیز طبیعتا یکی از لذت های مجاز بود. لذتی که دیگر نه تنها خود را محصور به دیوارهای فیزیکی حوزه خصوصی نمی دید و هر آن مسند جدیدی برای فتح می یافت بلکه دیوارهای معناییِ قدیم نیز به مرور برایش فرو ریختند. از به تصویر کشیدن مناظر، روابط و مناسبات زن و مرد در نقاشی، عکاسی، سینما و تئاتر گرفته تا متونِ ترانه ها و انواع اجراهای هنری.
جنس جدیدی از لذت، با قید و بندهایی کمینه، ذره ذره در حال ریشه دواندن بود. پیشرفت های فناورانه، مانند لوازم بهداشتی و قرص های ضد بارداری، نیز مرز های جدیدتری گشودند ("انقلاب جنسی" دهه هفتاد میلادی در غرب): از روابط کوتاه و متعدد گرفته تا روابط چند جانبه. طی دهه های اخیر، روابط درون جنسی نیز به روابط بینا جنسی افزوده شده است.
در چنین شرایطی صحبت از انعکاس تمام قد "اصالت لذت" در نحوه پوشش و صنعت طراحی پوشاک دیگر حقیقتا مثال بسیار پیش پا افتاده ای خواهد بود. اصالت لذتی که مانند آبِ دریا چنان فراگیر، همه جا حاضر و در برگیرنده است که عموما برای غوطه ورانِ در آن نامرئی می نماید: "ماهیان ندیده غیر از آب، پرس پرسان ز هم که آب کجاست (مولوی)".
از طرفی، به موازات این سفر فکری، انسان غربی (دست کم در زمینه پوشش و لذت های تنی)، به مرور و تا حد ممکن شانه های خود را از زیر بار "تکالیف" خالی و خود را در آغوش "حقوق" کاملا رها می کرد. انسانی محق، بریِّ از تکلیف و لذت دوست. انباشت عظیم ثروت در جوامع غربی نیز طی یک صد سال گذشته امکان این لذت جویی را بیش از پیش مهیا کرده است.
مختصرا، دربرگیرنده ترین چتر مفهومی برای تبیین کم پوشی مدرن، به رسمیت شناخته شدن و اصالت یافتن لذت در سپهر عمومی و دال مرکزی آن نیز فائقه حق بر تکلیف است. یک چتر مفهومی گسترده که تقریبا از توضیح هیچ یک از انواع کم پوشی های مدرن در سپهر عمومی وا نمی ماند.
حال اگر با توجه به سفر استدلالی بالا، بپذیریم که بن مایه اصلی کم پوشی مدرن بیشینه کردن لذت است، سوالات انتقادی مهمی برای گفتگو قابل طرح است که در زیر به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم.
آیا کم پوشی قابل نقد است؟
یکی از پیش نیاز های ورود به چنین گفتگویی واقف بودن به این مساله است که در مواجهه با آن دسته از اهالی غرب که توضیح آن مختصرا در بالا رفت، استدلالات درون دینی توفیق چندانی نخواهند داشت.
با این وجود، کماکان می توان با این انسانِ تا حدی عرفی شده و غیر باورمند نیز وارد یک تعامل و تضارب فکری شد و با طرح استدلالاتِ حتی صرفا عرفی، سوالاتی برای گفتگو در میان گذاشت. در ادامه بدون ارائه پاسخ هایی مستقیم، به پرسش های بعضا تاکیدیِ طرح شده بسنده و آنها را در قالب سه دسته پرسش مطرح می کنیم.
سوال اول: آیا می توان برای کم پوشی مدرن تبعاتی منطقی قائل شد؟
آیا می توان از یک سو فاعلانه و فعالانه با کم پوشی، در راستای بیشینه کردنِ "لذتِ دیده شدن" گام برداشت و از دیگر سو "لذتِ دیدن" را محدود یا محکوم کرد؟ آیا حضور در عرصه عمومی و دیده شدن اموری از هم قابل تفکیک اند؟ آیا اساسا وجه تمایز سپهر عمومی و خصوصی چیزی جز در معرض دید بودن است؟ آیا می توان بود و دیده نشد؟
آیا دیده شدن از تبعات منطقیِ بودن در سپهر عمومی نیست؟ با این اوصاف، آیا می توان برای نگاه های عمومی خط و نشان تعیین و آن ها را به نگاه های مجاز و نگاه های غیر مجاز تقسیم بندی کرد؟ چنین خط و نشانی تا چه حد امکان اعمال دارد؟ به عبارتی آیا می توان کم پوشید و از تبعات منطقی و طبیعی آن، دیده شدن، شانه خالی کرد؟
آیا می توان کم پوشید، از دیده شدن توسط مخاطبانِ مقبول لذت برد و دیده شدن توسط مخاطبانِ نامقبول را محکوم کرد؟ آیا برای کم پوشی می توان تبعات منطقی دیگری نیز متصور شد؟
سوال دوم: ابزارهای رقابت در محیط های کاری تا چه اندازه جنسیت بردارند؟
مواجهه زنان و مردان در محیط های کاری به شکل و گستردگی امروزی، تاریخا امر بسیار جدیدی ست. با توجه به این موضوع، آیا در اکثر محیط های کاری که لذت دیده شدن و دیدن به معنای مورد بحث در این نوشتار موضوعیت یا اولویتی ندارند، می توان برای کم پوشی، در ادامۀ ابزار بیشینه کننده لذت، اساسا کارکرد دیگری نیز متصور شد؟
آیا کم پوشی می تواند بر "مختصات کاری" و یا "مختصات رقابتی" تاثیرگذار باشد؟ آیا این تاثیرات و تبعات (از دید شخص کم پوش و مخاطبانش) خوشایندند یا ناخوشایند؟ آیا اساسا می توان تبعاتی ناخوشایند و در عین حال منطقی برای کم پوشی قائل شد؟ آیا می توان از تبعات خوشایندِ کم پوشی در محیط کار استفاده بیشینه کرد و تبعات ناخوشایند آن را به کل منکر شد؟
آیا زنان می توانند از ابزار کم پوشی به عنوان بیشینه کننده لذت، بهره های عامدانه یا غیر عامدانه ببرند؟ مردان چطور؟ آیا مردان نیز مجازند با استفاده از ابزارهای در اختیار، بهره های عامدانه یا غیر عامدانه ببرند؟ به عنوان مثال در هیاهوی #می_تو در غرب، آیا می توان در کنار دیگر عوامل، نقشی نیز برای کم پوشی زنان قائل بود؟
اساسا زنان تا چه حد حاضر یا موفق شده اند با ورود به بازار کار مدرن، از ابزارهای اصطلاحا زنانه ای که سنتا در اختیار داشته اند دست بکشند؟ آیا چنین کاری اساسا شدنی ست؟ آیا می توان آگاهانه یا ناآگاهانه از این ابزارهای سنتی به عنوان "ابزارهای کمکی" بهره جست؟ سوالات فوق را عینا می توان در مورد آرایش کردن نیز پرسید. سوال درست تر را شاید باید به این شکل طرح کرد: اساسا تا چه حد و تا کجا می توان مناسبات زن و مرد را از جذابیت های طبیعی و غریزی فی مابین تهی کرد؟
سوال سوم: آیا "پوشش مسوولانه" ترکیبی غیر مدرن است؟
اساسا انسان از چه هنگام "مدرن" شد؟ کدام یک وجهِ مدرن انسان جدید است؟ انسان آزاد یا انسان مسوول؟ آیا انسانِ آزادِ مسوول تعبیر صحیح تری از وجه مدرنِ انسان جدید نیست یا نباید باشد؟ رفتار انسانِ آزادِ مسوول در قبال پوشش خود چگونه است؟ چنین انسانی در قبال پوشش خود چه مسوولیتی احساس می کند؟ آیا انسان مدرن می تواند آزادانه (خالی از هر قید و بند) بپوشد و مسوولیتی نپذیرد؟ با این اوصاف، چگونه می توان غیر مسوولانه پوشید و در عین حال مدرن بود؟
کم پوشی در ایران
سفر استدلالی بالا تا چه حد در مورد جامعه ایرانی مدخلیت دارد؟ آیا جنس مساله کم پوشی در ایران از جنس ریشه های غربی آن که در بالا رفت متفاوت است؟
در اصطکاک فرهنگی-سیاسی موجود در ایران بر سر مساله پوشش، از آنجایی که یکی از طرفین - با ریشه های فرهنگی-اجتماعی قابل ملاحظه - از حمایت بخش پر انگیزه و قدرتمندی از ساختار سیاسی برخوردار و قادر به اعمال قوه قهریه است، اساسا موضوع در سطح و پوستۀ رویی و نمایانِ خود متوقف شده، مجال عمیق شدن نیافته و رنگ و بوی سیاسی، اعمالِ دستوری و یا مقاومت-در-مقابل-اجبار گرفته است.
به عبارتی، اجباری بودن حجاب (مستقل از قابل دفاع بودن یا نبودن آن) باعث شده است روند جهانی کم پوشی در گرد و غبار مجادلاتِ اجتماعی-سیاسی بر سر حجاب اجباری اساسا گُم و یا نادیده گرفته شود حال آنکه در لایه های عمیق تر، دال مرکزی این اصطکاک در ایران نیز به رسمیت شناختن یا نشناختن اصالت لذت در سپهر عمومی و زور آزمایی "حق" و "تکلیف" است و نیروهای اجتماعی مخالف و موافق نیز معالا بر سر همین بحث کانونی بر سر جدال اند.
بخش قابل ملاحظه ای از ایرانِ امروز، در یک نگاه و کنکاش غیر هنجاری، در فرآیند عرفی شدن و سفر از یک سنت "آن دنیایی" به یک سنت "این دنیایی" با غربِ قرنِ نوزدهم و بیستم هم داستان و هم بسامد است. به عبارتی اگر اعمال قانونی حجاب نیز متوقف شود، اصطکاکِ "پوشش مناسب" تا مدت ها در واحدهای کوچک و بزرگ اجتماعی زیر پوست جامعه ایرانی ادامه حیات داده و پرسش محوری آن حد و مرزهای مجاز لذت در سپهر عمومی خواهد بود.
در این رویارویی و مواجهۀ پر تلاطم، بهترین اتفاق شاید، تولد یک ترکیب بومی و درون جوش از دل اصطکاک های فرهنگی-سیاسی بر سر موضوع پوشش در ایران باشد. ترکیبی که به ریشه های معرفتی کم پوشی در غرب و تبعات آن مشرف است و در عین حال به روز است، با مناسبات جدید زنان و مردان که به مراتب بیش از گذشته با یکدیگر در ارتباطند سازگار است، از تجربه غرب آموخته و مولدانه و خلاقانه از متن جامعه ایرانی روییده است. یک تجربه ایرانی. /برترین ها
ارسال نظر