نوبت به ما برسد، گرانيها درست ميشود/ پسرم دوچرخهسوار است نه پورشهسوار
پارسینه: قدرت مستکننده است ...
اين روزها نام حجتالاسلام و المسلمين " مصطفي پورمحمدي " بيش از آنكه به عنوان رئيس سازمان بازرسي كل كشور، رئيس اطلاعات خارجي وزارت اطلاعات در دولت سازندگي و يا وزیر کشور جمهوری اسلامی ایران در دولت نهم مطرح باشد، به عنوان كانديداي يازدهمين انتخابات رياستجمهوري شنيده ميشود.
حجتالاسلام و المسلمين پورمحمدي متولد زمستان 1338 در قم است و تحصيلات مقدماتي را در شهرهاي قم و تهران سپري و در سن 20 سالگي به عنوان جوانترين نيروي قضايي كشور دادستان انقلاب در مسجد سليمان شد.
پورمحمدي پس از آن در دستگاههاي قضايي بندرعباس، مشهد و قم فعاليت و در دولتهاي سازندگي و اصلاحات در وزارت اطلاعات به ايفاي مسئوليت پرداخت.
وي در دولت نهم به عنوان وزير كشور از مجلس شوراي اسلامي راي اعتماد گرفت اما با دستور محمود احمدينژاد از اين مسئوليت كنار گذاشته شد و از ساختمان وزارت كشور به ساختمان سازمان بازرسي رفت.
حجتالاسلام و المسليمن پورمحمدي 27 اسفند ماه 1391 به طور رسمي براي انتخابات رياستجمهوري اعلام كانديداتوري كرد؛ باشگاه خبرنگاران به همين بهانه گفتگويي با اين كانديداي انتخابات رياستجمهوري انجام داده است كه سوالات بخش اول گفتگو كمتر انتخاباتي و بيشتر حال و هواي نوروزي دارد.
سوالات بخش دوم گفتگو نيز بيشتر به موضوع انتخابات و فعاليتهاي انتخاباتي اختصاص دارد.
بخش اول اين گفتگو را در ادامه ميخوانيد و بخش دوم در روزهاي آينده منتشر خواهد شد.
متفاوتترين نوروز زندگيتان در چه سالي بوده است؟
براي من دو نوروز نسبت به ساير نوروزهاي زندگيام متفاوت بوده است؛ يکي نوروز سال 1358 بود که انقلاب پيروز شده بود و براي "انتخابات جمهوري اسلامي" تبليغات و فعاليت ميکرديم؛ آن روزها من در يکي از روستاهاي استان هرمزگان بودم، به منبر ميرفتيم و مردم را براي انتخابات آماده ميکرديم.
يکي ديگر از به يادماندنيترين نوروزها، نوروز سال 1361 بود که در جبهه دشت عباس و منطقه عملياتي شوش فتحالمبين بوديم؛ آن موقع عمليات با موفقيت انجام شد و مراسم عيد مراسم قشنگي بود؛ رزمندگان جمع بودند و ما برايشان سخنراني ميکرديم. صحنههاي آن روز يادم هست؛ پيروزي در فتح المبين اولين پيروزي برجستهاي بود که در دوران هشت سال جنگ تحميلي اتفاق افتاد.
" نوروز 92" با توجه به اعلام کانديداتوري شما براي رياستجمهوري متفاوت نبود؟
براي من نه؛ اين تصميم با ساير تصميمهاي کاري من تفاوت ويژهاي نداشت. مسير زندگيام را طي ميکنم و براي اينکه ميتوانم مسئوليتهاي کاري مختلفي را عهده دار شوم، خودم را در اين معرض قرار دادهام.
اگر به عنوان يازدهمين رئيسجمهور ايران انتخاب شويد سال 92 سالي متفاوت و پر از مسئوليت و تعهد براي شما خواهد بود از اين جهت هم تفاوتي براي شما نميکند؟
از اين منظر شرايط بنده، در صورت انتخاب شدن شرايط فوق العادهاي خواهد بود؛ از جهت موقعيتهاي کاري و مسئوليتهايي که روي دوشم قرار ميگيرد.
نظر اعضاي خانواده شما درباره موضوع کانديداتوريتان در انتخابات رياست جمهوري چه بود؟
خيلي استقبال نکردند.
چه کساني از شما خواستند که براي رياستجمهوري کانديدا شويد؟
خيلي از دوستان و همکارانمان از گذشته توصيه ميکردند که وضع کشور فلان است و ... و اگر تيپهايي مثل شما در اين عرصه حضور پيدا كنند، مورد اقبال مردم قرار ميگيرند.
براي عيد امسال خريد کردهايد؟
يادم نميآيد كه هيچ عيدي خودم خريد کرده باشم. بچه که بودم پدر و مادرم خريد ميکردند و بعد از آن هم عيد برايم ويژگي خاصي نداشت که بخواهم خريد بکنم. 19 سالم بود که انقلاب اسلامي پيروز شد و بعد از انقلاب هم تا به امروز شرايط پيچيده و سختي بوده است؛ سخت نه به معناي ناراحت کننده؛ به اين معنا که متعارف نبوده است.
دائما در ماموريت بودم و به سختي پدر و مادرم را روز عيد ميديدم. بعد هم که ازدواج کردم حدود 8 سال جنگ تقريبا هر عيد جبهه بودم. بعد از جنگ هم مسئول شدم و خانواده کار خريد را انجام ميدادند.
آخرين خريدي كه انجام دادهايد چه زماني بوده است؟
خريدهايي كه خودم انجام دادهام در سفر و براي خريد سوغاتي بوده است. زحمت خريد منزل را به خانم دادهام و از ايشان هم تشکر ميکنم.
بنابراين با توجه به اينکه خريد نميرويد، وضع گرانيها را هم چندان احساس نكردهايد؟
گراني را از اين جهت که بايد هر روز پول بيشتري به خانواده بدهم، حس کردهام؛ ما علاوه بر اينکه بايد پول بيشتر بدهيم بايد انتقاد بيشتر بشنويم؛ خانواده وقتي از بازار برميگردند، ميگويند با اين 100 هزار تومان نتوانستيم جيزي بخريم؛ ما مثل قديم حساب کتاب ميکنيم و آنها ميگويند با اين پولها نميشود، جنس خريد.
ما بار گراني را بيشتر حس ميکنيم؛ هم بايد پول بيشتر بدهيم و هم انتقاد بيشتر بشنويم، که اين چه وضعي است؟ اين چه مملکتداري است؟ اين چه ادارهاي است؟
پاسخ شما در برابر اين شكايتهاي خانواده چيست؟
ميگوييم ان شالله نوبت به ما برسد درست ميشود.
حقوق شما در وزارت کشور بهتر بود يا سازمان بازرسي؟
خوب؛ طبيعتا حقوقها خيلي بالا رفته است.
با در نظر گرفتن قدرت خريد و ميزان تورم پاسخ دهيد؟
حقوق "سازمان بازرسي" بالاتر است؛ به طور كلي حقوق قضات از کارمندان بالاتر است، آنها مثل اساتيد دانشگاه حقوق ميگيرند. يادم هست وقتي از وزارت کشور بيرون آمدم و ابلاغ قضايي به من دادند، حقوقم خيلي بالا رفت يعني در همان سال تفاوت قابل توجهي در حقوقم ايجاد شد؛ يکي از بزرگان به شوخي ميگفت ما باعث شديم حقوق شما بالا برود پس نصف حقوق را بايد به ما بدهيد.
بفرماييد چه قدر حقوق ميگيريد؟
الان قسط ميدهم؛ ميزان حقوق بنده به ميزان حقوق قضات است.
سختترين روزي که در وزارت اطلاعات داشتيد چه روزي بود؟
"رحلت امام (ره)" و قبل از آن حادثه "پذيرش قطعنامه" بود.
تلخي رحلت امام که واضح است؛ اما درباره سختي پذيرش قطعنامه توضيح دهيد.
ما در مصاف دشمن داشتيم حرکت ميکرديم و بناي ما اين بود که آنها را مغلوب و سرکوب کنيم؛ جلو رفتيم اما به اين نتيجه نرسيديم؛ بايد برميگشتيم و صلح را ميپذيرفتيم؛ معني قطعنامه اين بود که با دشمني که مردم و دوستانمان را شهيد و کشور را ويران کردند، صلح و توافق کنيم. اين شرايط خيلي سخت بود.
وقتي حضرت امام(ره) فرمودند «پذيرفتن قطعنامه نوشيدن جام زهر بود» طبيعي است که اين موضوع بسيار تلخ بود اما به اقتضاي شرايط، مصالح کشور و منافع نظام ما اين موضوع را تحمل کرديم.
در وزارت کشور سختترين روزتان چه روزي بود؟
حادثهاي مثل اين حوادث در وزارت کشور نداشتيم، که بخواهم اشاره بکنم. فشار کار زياد بود؛ ناخرسنديها، برخوردهاي نامناسب؛ الان صحنههايي در ذهنم است اما آن قدر برايم اهميت ندارند که به عنوان حادثهاي خيلي تلخ در آن دوران ياد کنم.
اينکه برخي از همکاران ناصادقانه عمل ميکردند، يا اينکه برخي تصميمات ناصحيح بود و به ما اعلام ميشد بايد انجام دهيد.
اين که دستور دادند همکاران عزيزم را کنار بگذاريم؛ افرادي كه شخصيتهاي محترمي بودند و در نظام جايگاه بالايي داشتند و دارند ولي من مجبور بودم آنها را کنار بگذارم. اينها بسيار تلخ بود.
4 فرزند داريد؛ بفرماييد به چه کارهايي مشغول هستند؟
دختر بزرگم فوق ليسانس فيزيک دارد و به دنبال کارهاي آموزشي بود اما هنوز موفق نشده است کار پيدا کند. البته صاحب فرزند است، ما و همسرش ترجيح ميدهيم هر چه بهتر از فرزندش نگهداري کند.
چند نوه داريد؟
يک نوه دارم که يک سال و دو ماهش است.
دختر دومم در دانشگاه صنعتي شريف فوق ليسانس اقتصاد ميخواند و ازدواج کرده است.
دختر سومم در مقطع راهنمايي و پسرم يازده ساله است.
فرزندانتان چه ماشيني سوار ميشوند؟
ماشين دخترم 206 است.
پس فرزندان شما مثل بعضي از آقازادهها پورشهسوار نيستند؟
البته تعبير آقازاده کمتر براي خانمها استفاده ميشود اما پسر من دوچرخهسوار است.
قيمت دوچرخه پسرتان چه قدر است؟
نميدانم؛ مادرش دوچرخه را خريده است. اما فکر ميکنم بين 400 تا 500 خريده باشد.
وارد حوزه فرهنگ بشويم؛ بهترين فيلمي که در طول 34 عمر انقلاب اسلامي ديدهايد چه فيلمي بوده است؟
قضاوت من در مورد فيلم قضاوت خوبي نيست؛ نميتوانم در اين مورد اظهارنظر کنم. من در قضاوت بسيار سختگيرم، حتي وقتي پروندهاي را به من ميدهند که خودم قضاوت کنم خيلي وقتم را ميگيرد، چند بار ميخوانم، سوال ميکنم، گاهي به تحقيق مجدد نياز دارد، انجام ميدهم تا بتوانم به يک قضاوت درست برسم.
فيلمهاي خوبي ديدهام اما اينها نميتواند مباني خوبي براي قضاوت باشد. البته خيلي هم فيلم نگاه نميکنم. اما بايد سعي کنيم به سينما به عنوان يک ابزار قدرتمند فرهنگي و ارتباطي توجه کنيم.
فيلم آرگو را ديدهايد؟
بله؛ اين فيلم يك فيلم سياسي است، که برحسب يک نياز ساخته شده است. من فکر ميکنم آمريکاييها الان نياز به يک ترميم شخصيتي دارند.
در ابتداي اين فيلم سعي كردهاند به نحوي نشان دهند به ايرانيان ظلم شده است؛ از طرف ديگر تصوير عقبمانده و رفتار ضعيف غيرمتمدنانه در مديريت کشور و مديريت امنيتي، فرودگاه و پرواز دارند. اين جنبه فيلم خيلي ضعيف و ناقص بود؛ با توجه به نوع چينش و طراحي فيلم و عملياتي که انجام داده بودند خيلي بيشتر از اينها از سينماي آمريکا انتظار داشتيم!
وقتي حاضر شدند به چنين فيلمي اسکار بدهند، سطح اسکار خيلي پايين آمد و فضاي سياسي آن کاملا برجسته و عيان شد و نياز دولت آمريکا را هم کاملا برجسته کرد که آنها واقعا نيازمند احياي شخصيتي و تفوق سياسي در اين عرصه هستند و خيلي تحقير شده اند.
ضمنا با بيزباني و بياني که نميخواستند ابراز کنند نياز به ايجاد ارتباط، مراوده با ايران هم در آن احساس ميشد که اين پيش درآمدي است از يک نياز که براساس آن، اين فيلم طراحي شده است.
نظرتان در رابطه با ماهواره چيست؟
ماهواره يک واقعيت است؛ ارتباطات در دنيا يك واقعيت است. ما بايد تلاش کنيم مردم ما "خوبگزين" شوند و از کالاي مسموم استفاده نکنند. از سوي ديگر بايد پادزهر کالاي مسموم را تهيه کنيم؛ شما ضمن اين که بايد جامعه را واکسينه کنيد نبايد اجازه دهيد جامعه سمپاشي شود. بنابراين ماهواره را بايد به عنوان يک واقعيت اجتناب ناپذير بپذيريم اما پادزهر آن را هم داشته باشيم.
در استفاده از اينترنت تاکنون با صفحه «پيوندها» مواجه شدهايد و متوجه شويد که آن سايت فيلتر شده است؟
خيلي با اينترنت سرکار ندارم؛ البته اتفاق افتاده است که سايتهاي خبري را باز کرده باشم و نتوانم جلو بروم، اما خيلي با موضوع فيلترينگ درگير نبودهام.
چه ورزشهايي را انجام دادهايد؟
کوهنوردي، پيادهروي، شنا، گاهي با پسرم پينگ پنگ بازي ميکنم؛ اگر زمين کوچکي گير بياوريم توپ بازي ميکنيم؛ از اين ورزشهاي دمدستي. البته از نوجواني و جواني واليبال و فوتبال بازي کردهام و به "فوتبال" علاقهمندم البته اين ورزش مورد توجه بسياري از مردم دنياست.
قدرت چه طعمي دارد؟
قدرت طعم ندارد، مستکننده است؛ کساني که "مي" ميخورند به تلخي و شيريني آن کار ندارند به آن حسي که بعد از نوشيدن دست ميدهند و بيشتر سکرآور و مستيآفرين است توجه ميکنند.
فکر ميکنم حس برتريطلبي و توفقي كه قدرت دارد يک جلوه از مستي است؛ از اين جهت اگر کنترلش نکنند سر به بيراه ميگذارد و بسيار خطرناک است.
قدرت مثل يک دارو مورد نياز است که نميشود از آن غفلت کرد و اگر کسي از آن غافل شود ابزار سلطه باطل، زورگويان و سودجويان ميشود که اين فوق العاده خطرناک است. در منابع ديني هم داريم که قدرت را در اختيار متقين و گروههاي خداترس قرار دهيد.
روساي جمهور وعدههايي که به مردم ميدهند را فراموش ميکنند يا توانايي انجام آن را ندارند؟
فراموش نميکنند؛ خيلي وقتها هم نميخواهند قول و وعده بدهند اما به آنها تحميل ميشود؛ ما در سفرهايي که با آقاي احمدينژاد ميرفتيم مردم آن قدر اصرار، درخواست و مطالبه داشتند و نامه ميدادند که رئيسجمهور نميتوانست نه بگويد. بالاخره از 10 خواسته بايد 2 خواسته را قبول کند و اين سر به آسمان ميگذارد.
مديران خيلي بايد حواسشان جمع باشد، از قبل برنامه و پيشبيني داشته باشند، جواب قانعکننده و راهحلهاي منطقي داشته باشند تا بتوانند مطالبات جامعه را خوب هدايت کنند و الا در برابر خواستههاي زيادي بايد تسليم بشوند؛ وعده ميدهند وعدهها هم عمدتا تحققش سخت است و بعضا اصلا ممکن نيست.
در زندگيتان حسرت کسي يا چيزي را خوردهايد؟
حسرت جوانيام را؛ فکر ميکنم از جواني و فرصتهاي آن خوب استفاده نکردم.
حسرت عمر را خيلي دارم که به سرعت سپري ميشود و دارد از دست ميرود.
حسرت بزرگان و برجستگاني که در طول زندگي با آنها حشر و نشر داشتم و حسرت ميخورم چرا از حضور آنها بيشتر استفاده نکردم.
به نظر شما تصور مردم از مصطفي پورمحمدي چگونه است؟
اين را بايد از مردم بپرسيد. البته تا آن جايي که شنيدهام به عنوان يک عنصر جدي ، پرتلاش، تا حدودي توانا ، مديري قدرتمند شناخته شدهام. اين تعابيري است که شنيدهام البته گفتن اينها به خودستايي منجر ميشود.
خيليها هم ميگويند "ناشناخته"؛ اين تعبيري است که بسيار شنيده ميشود و مردم خيلي از جلوههاي زندگي و تواناييها و توفيقاتي که به دست آوردهام را کمتر اطلاع دارند.
جامعه نياز دارد که اينها را بداند، به خصوص که اگر ميخواهند به من مسئوليتهاي بيشتري را بسپارند. من فقط به يک حوزههاي محدودي شناخته ميشوم در صورتي که در زندگيام کارهاي مختلف و فراواني انجام دادهام. برخي از صحنهها و موقعيتهاي زندگي من بر روي شخصيتم سايه انداخته است که نياز است باز بشود.
به غير از کتب ديني که منبع الهي دارند تاثيرگذارترين کتابي که خواندهايد چه کتابي بوده است؟
در جواني و نوجواني کتب تاريخي و سياسي زيادي خواندهام؛ مثلا رهبران آفريقا، نيلسون ماندلا، فيدل کاسترو، حوادث جنگ ويتنام، جنگ الجزاير، سرنوشت فلسطين، اين کتابها برايم جالب بوده است. در کل كتب "تاريخي" مورد توجهم بود اما کتب ادبيات، سياسي، روانشناسي و ... هم خواندهام.
به يادماندنيترين جملهاي که از رهبر انقلاب شنيدهايد چه بوده است؟
"خميني حقيقت جاودانه تاريخ است"؛ فکر ميکنم اين جمله يکي از جملات بسيار زيبايي است که ايشان در اوايل دوران رهبريشان مطرح کردهاند.
ادامه دارد
منبع:
باشگاه خبرنگاران
ارسال نظر