گوناگون

علت کراهت از مرگ

پارسینه: چرا يک انسان مسلمان از مرگ کراهت دارد و دوست نداردکه بميرد و از دنيا برود؟

پارسینه-گروه فرهنگی: انسان کافر که اعتقادي به عوالم پس از مرگ ندارد و مرگ را پايان بخش زندگي مي‌داند از او جز اين توقعي نيست و طبيعي است که مرگ براي او ناخوشايند باشد. چون او زندگي را منحصر به همين زندگي در دنيا مي‌داند. قرآن کريم منطق کفار را چنين بيان مي‌کند: «مي‌گويند: زندگي وحياتي جز همين حيات و زندگي دنيا وجود ندارد، ما گروهي مي‌ميريم و گروه ديگري زنده مي‌شويم. آنچه ما را مي‌ميراند دهر و طبيعت است (جاثيه- ۲۴)

اما يک مسلمان معتقد به حيات اخروي چرا بايد از مرگ بترسد و کراهت داشته باشد.
درحالي که ما مرگ را آغاز زندگي جديد و پلي‌ مي‌دانيم که بايد از آن عبور کنيم و به حيات ابدي خود بپيونديم. علي(ع) دراين رابطه مي‌فرمايد: «به خدا قسم پسر ابي طالب (علي(ع)) اشتياقش به مرگ بيشتر است از اشتياق طفل شيرخوار به پستان مادرش. (نهج‌البلاغه، خطبه۳)

همچنين امام حسين(ع) در صبح روز عاشورا به يارانش فرمود:
«تحمل کنيد اي بزرگ زادگان، شکيبا باشيد، مرگ پلي است که شما را از دشواريها و گرفتاري‌ها عبور مي‌دهد و به بهشت جاودان و نعمت بي‌پايان مي‌رساند.
حال کدامتان دوست ندارد که از زنداني به قصري منتقل گردد. (بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۵۴)

حال با اين وجود چرا ما مسلمانان از مرگ و مردن گريزانيم؟

جواب اين سوال را خود علي(ع) داده و فرموده است: «يکره الموت لکثره ذنوبه»
به لحاظ کثرت گناهان از مرگ کراهت دارد. (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰)

بنابراين مرگ از آن جهت ناخوشايند است که مي‌بيند گناهانش زياد است و با اين کوله‌بارگناه اگر بميرد در برزخ و محشر گرفتاري‌هاي فراوان و عذاب‌هاي دردناک خواهد داشت. از اين جهت دوست ندارد که بميرد. پس اين آدم اگر واقعا معتقد و عاقل باشد، بايد هرچه زودتر دست به اصلاح خود زده از گنهکاري دست بردارد و نسبت به گناهان گذشته‌اش توبه واقعي کند تا به هنگام فرارسيدن مرگ از آلودگي به گناهان پاک و مطهر شده باشد. ولي عجيب اين است که چنين انساني «و يقيم علي مايکره الموت له» به همان زندگي تبهکارانه که به خاطر آن از مرگ مي‌هراسد ادامه مي‌دهد و در همان راه گنهکاري خويش استوار و پابرجاست (همان) و اين يا نشان بي‌ايماني و يا نشان بي‌خردي است وگرنه انسان با ايمان و عاقل هرگز خود را طعمه جهنم نمي‌سازد.

اين چنين آدم است که «ان سقم ظل نادما و ان صح امن لاهيا» وقتي مريض مي‌شود (و خود را در آستانه مرگ مي‌بيند) پشيمان مي‌شود (و ياد گذشته‌ها مي‌افتد و نالان مي‌گردد)‌ اما همين که بهبودي يافت باز به همان حال لهو و زندگي سرگرم کننده‌اش برمي‌گردد. (همان)

ماه رجب مي‌آيد و مي رود، ماه شعبان و نيمه شعبان، ماه رمضان و شب قدر و عيدفطر و عيد قربان، شب و روز عرفه، عاشورا و اربعين و شب و روز جمعه که همه مذاکرات و موجبات يادآوري از جانب خدا هستند مي‌آيند و مي‌گذرند. اما آنها «لاهيه قلوبهم....» دلهايشان به امور دنيوي مشغول است و از عمر خود و فرصت‌هايي که در اختيار دارند بهره‌اي نمي‌گيرند. (انبياء-۳) حال آنکه فرموده‌اند: «اغتنموا الفرص فانها تمر مرالسحاب» فرصت‌هاي زودگذر را مغتنم بشماريد که مانند ابرهاي بهاري از بالاي سرشمارد مي‌شوند. (سفينه‌البحار، ج ۲/ ص ۳۵۷)

از جمله اعمال جاهلانه آدم غافل اين است که «ينافس فيما يفني و يسامح فيما يبقي» در کسب آنچه که فاني شدني است مي‌کوشد و درباره آنچه که باقي ماندني است سهل‌انگاري مي‌کند. (نهج‌البلاغه حکمت ۱۵۰)

منبع:افکارنیوز

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار