مروري بر فراز و فرود انقلاب مشروطيت ايران ( ۱۲۸۴- ۱۲۹۳ ش)
پارسینه: قانون اساسي در دي 1285ش به امضاي مظفرالدين شاه رسيد. در اين قانون به هيچ عنوان از آزاديهاي فردي و اجتماعي و حقوق فطري و طبيعي صحبتي به ميان نيامد
مقدمه
بعد از انقلاب كشور گرفتار آشوب و هرج و مرج شد و بيش از يك دهه ناامني و اغتشاش سراسر كشور را دربر گرفت. جنگ قدرت و اختلافات عقيدتي ميان پيشروان نهضت مانعي جدي براي رسيدن به تسامح و تعامل گروههاي مختلف بود. پيشروان نهضت نتوانستند - يا نخواستند- در عقايد و باورهاي خود تعديلي ايجاد كنند و همگام با يكديگر جنبش را به پيش ببرند. هر يك از اين گروهها ميخواستند هر چه زودتر عقايد و نظرات خود را در جامعه عملي كنند به ويژه اصلاحطلبان غربگرا كه نتوانستند وضعيت موجود را درك كنند. آنها از تحولات و اصولي سخن ميگفتند كه اكثريت مردم با آن بيگانه بودند. در حاليكه نميانديشيدند آيا جامعه مستعد چنين دگرگوني است؟
هدف تجددخواهان در الگوسازي از غرب پيشرفتهاي صنعتي و علمي آنها بود. تجددخواهان خواستار ايجاد مدارس در زمينههاي مختلف علمي و توسعة توليدات صنعتي با ايجاد كارخانه و ساختن راهآهن و غيره بودند. در اين ميان گروهي هم بودند كه پيشرفتهاي علمي و صنعتي را همراه با الگوسازي از سبك و سياق زندگي غربيان ميخواستند.
تا قبل از پيروزي انقلاب مشروطه و تاسيس مجلس شوراي ملي نخبگان سياسي و ساير اصلاحطلبان ،سواي عقايد و باورهاي متفاوت، همصدا با يكديگر براي از ميان بردن استبداد و برقراري عدالت كوشيدند و توانستند با حمايت گستردة تودههاي مردم نهضت را به پيش برند و شاه را به قبول مشروطه وادارند.
اما بعد از تاسيس مجلس به علت باورها و ديدگاههاي متقاوت ميان نخبگان اين نهضت خام و نارس باقي ماند. اكثريت مردمي كه براي برقراري عدالت و از ميان بردن ظلم تلاش كرده بودند اكنون ديگر تحمل عقايد دگرانديشان را نداشتند. در كمتر از يك دهه مجلس شوراي ملي چند بار تعطيل شد. در مجلس دوم نيز تفرقه و دو دستگي نمايندگان باعث ايجاد شكافي عميقتر ميان گروههاي مختلف شد. اين اختلافات كه ريشه در عقايد نخبگان سياسي دورة قاجار داشت بزرگترين جالش دورة مشروطيت بود.
دربارة انگيزه و علل و چگونگي اين انقلاب كتابها و مقالات بسياري نوشته شده است. اكثر اين كتابها يكي از علل خيزش تودههاي مردم را ظلم و ستمي دانستند كه از سوي حكومت بر مردم تحميل ميشد. آنها براي از ميان بردن ظلم و برقراري عدالت بپاخاستند و خواستار ايجاد عدالتخانه شدند. كوتاه مدتي بعد از شروع جنبش لفظ مشروطه و قانونمندي كشور بر سر زبانها افتاد و مردم خواهان برقراري مشروطه شدند. در جامعهاي با بافت سنتي كه بيش از 97% مردم آن بيسواد بودند و بيخبر و ناآگاه از تحولات جهان روزگار را سپري ميكردند چگونه در مدت كمتر از يكسال مشروطهخواه شدند.؟ چه عواملي سبب شد اعتراض مردمي عليه ظلم و ستم تبديل به انقلابي شود كه ساختار سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور را دگرگون كند؟ در اين پژوهش سعي بر آن است پاسخي مستدل براي سوالات مطرح شده بيابيم و علل اصلي و انگيزة واقعي خيزش تودههاي مردم را مورد بحث و نقد قرار دهيم.
زمينههاي بيداري مردم قبل از انقلاب مشروطه
سواد آموزي و گسترش معارف
قبل از انقلاب مشروطه تقريبا 97% جمعيت ايران بيسواد بودند. آنها در جهل و ناآگاهي در جامعهاي سنتي روزگار ميگذراندند. اولين كسي كه از خاندان شاهي نسبت به بيسوادي تودههاي مردم عكسالعمل نشان داد عباس ميرزا وليعهد فتحعليشاه بود. او ريشة عقب ماندگي ايران را در جهل و ناآگاهي مردم ميدانست. او در جملهاي معروف كه به ژوبر كاردار سفارت فرانسه گفته دلتنگي و نگراني خود را از بيسوادي گستردة مردم بيان كرده است. او به ژوبر ميگويد علت پيشرفت و ترقي شما چيست؟ چرا شما تا اين اندازه به تمدن نزديك شدهايد ولي ما هنوز كشوري عقبافتاده هستيم. شما هنر فرمانروايي و هنر كشورگشايي و هنر فعليت بخشي به تمام توانايي هاي انسان را ميدانيد در حالي كه به نظر ميرسد ما محكوم به زندگي در جهل و بي خبري هستيم چنين تفكري عباس ميرزا را بر آن داشت تا براي از ميان بردن بيسوادي در ايران بكوشد. اولين اقدام او فرستادن جواناني براي تحصيل به اروپا بود. اما جنگهاي متوالي ميان ايران و روسيه تزاري از يك سو و عمر كوتاه عباس ميرزا از سوي ديگر به او اجازه نداد بتواند در اين راه گامهاي موثري بردارد.
در زمان محمد شاه فرزند عباس ميرزا و نوة فتحعليشاه ميسيونرهاي مذهبي با اجازة شاه در ايران مدارسي تاسيس كردند. از زمان ناصرالدين شاه ورود دانشآموزان مسلمان به مدارس ميسيونري آزاد شد. دانش آموزان ايراني كه تقريبا تمام آنها از طبقات رجال و اعيان بودند به اين مدارس راه يافتند و به تدريج با افكار و عقايد و پيشرفتهاي اروپائيان آشنا شدند.
در زمان ناصرالدين شاه اميركبير با تاسيس دارالفنون گامي موثر براي سوادآموزي و تحصيل جوانان برداشت. ولي شاه و اكثر درباريان مخالف هر گونه آگاهي بخشيدن به جوانان بودند. چنانكه حكايت شده روزي ناصرالدين شاه به مدرسه دارالفنون رفت و وقتي از شاگردان سوالاتي پرسيد و آنها به راحتي آن را پاسخ دادند شاه با خشم و ناراحتي مدرسه را ترك كرد و وقتي علت را از او پرسيدند با تغير به وزيرش گفت « اين چه دكاني است كه باز كردهايد. اگر مردم بفهمند بلجيك چه جايي است، بعدها چه كسي به من و تو سواري ميدهد و مرا شاه و تو را وزير ميكند »
يكي ديگر از كساني كه بهبود جامعه را در علمآموزي جوانان ميدانست مستشارالدوله بود. اما او نيز نتوانست براي گسترش معارف گامي جدي بردارد. او راهكار مشكلات ايران را در آزادي قلم و گسترش معارف و تاسيس مدارس ميدانست.
با روي كار آمدن مظفرالدين شاه امين الدوله به وزارت رسيد. او مردي روشنفكر و ترقيخواه بود كه ميگفت تا ملت نداند چه ميخواهد و چه كاري بايد انجام دهد روي سعادت را نخواهد ديد، زيرا از جاهل نادان غير از جهل و ناداني چيزي تراوش نميكند او از جمله كساني بود كه اعتقاد داشت بايد اول مردم را آگاه كرد. او چارة اين كار را در گسترش معارف و تاسيس مدارس به سبك جديد ميدانست كه در آن دانشآموختگان به آموختن ساير علوم غير از علوم شرعي بپردازند. او از روشنفكران ميخواست تمام توجه خود را به تاسيس مدارس و گسترش آن متمركز كنند. و شاه را به تاسيس و گسترش مدارس و آزادي مطبوعات تشويق ميكرد.
برخي از رجال و روحانيان با انديشهها و كارهاي امينالدوله مخالف بودند. آنها ميگفتند تاسيس مدارس به سبك جديد مخالف شرع و باعث ترويج و تبليغ فساد در جامعه است. .سرانجام با حمايت گروهي از رجال و برخي از روحانيون و تهديدات روسيه كه به گفتة دولتآبادي از بيداري مردم هراسناك بود امينالدوله از كار بركنار و به اتهام بابيگري تبعيد شد.
در آن زمان برخي از روحانيان اين مدارس را براي تربيت جوانان مناسب ميديدند. يكي از اين روحانيان سيد محمد طباطبايي بود. او براي تاسيس مدارس و گسترش معارف بسيار كوشيد حتي در عزل امينالسلطان كه مخالف پيشرفت معارف بود نقش مهمي ايفا كرد. او معتقد بود تا ملت عالم نشوند پي به حقوق خود نخواهند برد اما اگر ملت آگاه باشند هرگز زير بار ظلم و جور نخواهند رفت. در آن زمان است كه كارها به دست افراد باكفايت سپرده ميشود و ملت حقوق دولت بر خود و حقوق خود بر دولت را خواهند دانست و از حقوق ملي خود دفاع خواهد كرد. او براي تاسيس و گسترش مدارس و تحصيل و آگاه كردن مردم بسيار كوشيد.
در واقع ميتوان گفت پيشگامان انقلاب مشروطه از ميان قشر تحصيلكرده كه در آن زمان علما و روشنفكران بودند، بپاخاستند و اين جنبش را رهبري كردند، ولي هر يك با نگرش و ديدگاه خاص خود. جواناني كه براي تحصيل به خارج رفته بودند زماني كه به ايران باز ميگشتند خواستار اصلاحاتي همانند كشورهاي اروپايي بودند
مجلات و كتابهاي فارسي
مجلات و كتابها و روزنامههاي فارسي كه در استانبول، مصر، هندوستان و قفقاز به چاپ ميرسيد و مخفيانه وارد ايران ميشد به همراه روزنامههاي چاپ ايران در بيداري افكار بسيار موثر بود. روزنامههايي مانند قانون، ثريا، حبلالمتين و ... كتابهايي مانند سياحتنامة ابراهيم بيگ و طالبوف و غيره. اين كتابها و روزنامهها كه در محافل آزاديخواهان خوانده ميشد خشم و هيجان آنها را برانگيخت. ناظمالاسلام كرماني از تاثير اين كتابها بر آزاديخواهان حكايات بسياري نقل ميكند. او دربارة سياحت نامة ابراهيم بيگ ميگويد بعد از خواندن قسمتهايي از اين كتاب برخي به گريه ميافتادند و برخي ديگر بيهوش ميشدند. ابراهيم بيگ در اين كتاب از پريشاني، سرگرداني، بيكاري و گرسنگي و فقر جامعة آن روز قاجار سخن گفته است. او از آوارگي ايرانياني كه در شهرهاي قفقاز و عشق آباد و غيره سرگردانند و براي گذران زندگي تن به هر ذلتي ميدهند سخت پريشان است. او علت مهاجرتهاي بيروية ايرانيان به كشورهاي ديگر را در عدم امنيت ، نبودكار ، فقر و گرسنگي و ظلم و تعدي دولتمردان و رونق بازار تهمت و افترا ميبيند به گفتة كسروي ارزش و اهميت اين كتابها را كساني ميدانند كه آن روزها آنها را خواندهاند و تكاني را كه در خواننده پديد آورده است به ياد ميآورند .
تشكيل انجمنهاي مخفي
ناصرالدين شاه مدت پنجاه سال با استبداد كامل حكومت كرد. در زمان او هر انديشهاي كه حاكي از آزادي و عدالتخواهي بود سركوب شد.بعد از روي كارآمدن مظفرالدين شاه كه مردي آرام و بيمار بود از شدت استبداد كاسته شد و انديشة آزادي كه در دهههاي پاياني حكومت ناصرالدين شاه در ميان آزاديخواهان رواج يافته بود علني شد. اين گروهها براي ترويج عقايد خود در ميان مردم به فعاليت پرداختند. آنها از عدم رضايت تودهها كه از ظلم و ستم به ستوه آمده بودند استفاده كردند و آنها را به قيام عليه استبداد تشويق كردند. دولتآبادي ميگويد بعد از مرگ ناصرالدين شاه آزاديخواهان اوضاع را براي بيان عقايد خود مساعد ديدند و خواهان تغيير و تحول در وضعيت موجود شدند. آنها تصور ميكردند با وجود چند نفر كه از خواب غفلت بيدار شدند و آگاهي كسب كردند ميتوان يك ملت خواب زده را بيدار كرد. غافل از آن كه در سرماي زمستان ميتوان يك حجرة كوچك را گرم كرد ولي نميتوان هواي دشت را تغيير داد. ملتي كه از هر صد نفر يك نفر هم سواد ندارد، ملتي كه از علوم عصر خود كاملا بيخبر و ناآگاه است چگونه ميتواند مفهوم ترقي و پيشرفت را درك كند و از عزل و نصب اين و آن بهرهاي فوري و سودمند ببرد . اما گروهي از آزاديخواهان تصور ميكردند ميتوانند ملت را با خود همراه كنند.
اولين اقدام آزاديخواهان تشكيل انجمنهاي مخفي بود. اين انجمنها در پيروزي انقلاب مشروطه بسيار تاثيرگذار بودند . هدف آنها سرنگوني حكومت استبدادي بود. اسماعيل رائين در كتاب خود از كميتهاي بينام و نشان و مخفي سخن ميگويد كه در سال 1278- 1280ش در تهران تشكيل ميشد . ملكالمتكلمين و ميرزا طاهر تنكابني از سران آزاديخواه عضو اين كميته بودند. پس از دو سال اين كميته تعطيل شد.
انجمن ديگري در سال 1282ش تشكيل شد. اعضاي اين انجمن شصت نفر بودند كه در ميان آنها روحانيون و بازرگانان و اصناف و كارمندان ادارات و دو نفر زرتشتي و سران ايلات شركت داشتند. در آن زمان فعاليت اين گروهها گسترش افكار آزاديخواهي و مبارزه با ظلم بود. در زمان استبداد آزاديخواهان و روشنفكران را بيدين و بابي ميخواندند و اينگونه افراد را مهدور الدم ميناميدند . به همين سبب اين گروهها براي جلوگيري از تهمت و افتراي اعلام كرده بودند كه فعاليتشان تنها در چهارچوب مقررات و قوانين اسلام است.
در سال 1283ش انجمن ديگري تحت نظارت مستقيم سيد محمد طباطبايي تشكيل شد. او از ناظمالاسلام كرماني خواست مديريت اين انجمن را برعهده گيرد. در جلسات اين انجمن دربارة چگونگي مبارزه با استبداد و بيدار كردن مردم و ترويج افكار آزاديخواهي دو ديدگاه متفاوت وجود داشت. گروهي معتقد بودند بايد در ابتدا مردم را آگاه كرد. آنها علم و آگاهي را مقدمهاي براي بيداري ملت ميدانستند. گروه ديگر ميگفتند تا استبداد حاكم است ملت نميتواند عالم و آگاه شود اما زماني كه استبداد از ميان برود و مشروطه برقرار شود مجلس ميتواند تاسيس مدارس و تعليم كودكان و جوانان را بر اساس قانون اجباري كند. در اين صورت ديگر كسي نميتواند با آن قانون مخالفت كند. در آن زمان است كه ميتوانيم ملتي آگاه و عالم تربيت كنيم .آنها با يكديگر قرار گذاشته بودند از لفظ مشروطه در ميان مردم سخن نگويند زيرا تودههاي مردم از مفهوم اين كلمات آگاه نبودند و ممكن بود براي اعضاي انجمن خطر جاني به همراه داشته باشد .
بعد از تشكيل جلسات متعدد اعضاي انجمن قسم خوردند در بيداري و آگاهي مردم و رفع ستم تا آخرين نفس مبارزه كنند. سيد محمد طباطبايي از وعاظ خواست در منابر از ستم و استبداد سخن بگويند و در آگاهي مردم بكوشند. او ميگفت ما اجراي قانون اسلام و اصلاح ادارة دولت را ميخواهيم. مقصود ما رفع ظلم و استبداد است خواه به صورت جمهوري باشد يا مشروطه .
آغاز جنبش
اولين موج نارضايتي عليه دستگاه حاكمه در اوايل بهار 1282 ش آغاز شد، يعني زماني كه رئيس كل گمركات بوشهر به علت وضع قانون عوارض خشم تجار را برانگيخت. آنها اعلام كردند تا زماني كه مقررات جديد لغو نشود اجازة ورود كالا به كشور را نخواهند داد.
در تبريز نيز بازاريان كه از تعرفههاي گمرگي ناراحت و عصباني بودند بازارها را بستند و خواستار تعطيلي ميخانهها و مهمانخانهها و دبستانهاي تبريز شدند. در آن شهر مهمانخانه و ميخانه را ارمنيان و قفقازيان باز كرده بودند. دبستانها هم همان مدارس به سبك جديد بود كه علما و بازاريان مخالف آن بودند. طلبهها به مهمانخانهها و ميخانهها و مدارس ريختند و آنها را غارت كردند. اين حادثه باعث ايجاد آشوب در شهر شد كه ده روز بهطول انجاميد. .
عوامل ديگري هم در آن زمان زمينهساز شورشهاي بعدي بودند مانند، مسافرتهاي شاه به اروپا. گرفتن وامهاي بيرويه از خارجيان براي مخارج اين سفرها كه جز خوشگذراني شاه و اطرافيانش سودي براي كشور نداشت. واگذاري امتيازات به خارجيان و فروش منافع ملي درازاي دريافت وام. حكومت ظالمانة شعاعالسلطنه در كرمان و آفت ملخ خوردگي در آن شهر كه رعيت ناچار بود با جان يا مالش آن را جبران كند. قتل و غارت تركمنها در خراسان به خصوص قوجان كه باعث اسارت شصت دختر جوان شده بود. ظلم و ستم وزير اكرم در قزوين و بيعدالتيهاي آصف الدوله در مشهد.
در سال 1283ش عكسي از موسيو نوز بلژيكي رئيس گمركات ايران منتشر شد كه در آن لباس روحانيت بر تن كرده بود. انتشار اين عكس خشم روحانيان را برانگيخت. آنها به مردم گفتند بيگانگان اسلام را به مسخره گرفتهاند و به علماي شما توهين كردند. اين سخنان بر خشم و هيجان مردم افزود .
حادثة مهم ديگري كه خشم مردم را برانگيخت پيدا شدن جنازة زني در محل احداث ساختمان بانك روس بود كه قبلا قبرستان مسلمانان بود. در آن روز واعظي بر سر منبر ميگويد به چشم خود جنازة زني را ديده و مردم خشمگين را تحريك به تخريب ساختمان روسها ميكند ..
سرانجام در تهران هفت نفر از تجار را به دستور علاءالدوله حاكم شهر به اتهام افزايش قيمت قندو شكر به فلك ميبندند . تجار به اعتراض در مسجد شاه متحصن ميشوند. مدت زماني نميگذرد كه بسياري از روحانيون و طلاب از جمله سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي و آقا سيد جمال الدين واعظ به متحصنين ميپيوندند. پيمان همكاري ميان بهبهاني و طباطبايي براي از ميان بردن استبداد در سال 1323ش سرآغاز جنبش آزاديخواهي ايران بود.
سيد محمد طباطبايي در بالاي منبر از خرابيهايي كه دولت استبدادي بوجود آورده بود سخن ميگفت. او به همراهان خود ميگفت «بايد در منابر و معابر مردم را آگاه كرد و به آنها فهماند رفع ظلم فقط به دست خودشان انجام ميگيرد و ملت بايد كاوياني صفت ريشة ماردوشان را از ايران بركنند» .
عين الدوله براي متفرق كردن مردم گروهي چماق به دست را به مسجد فرستاد. اين گروه با زور و كتك مردم را متفرق كردند. گروهي از مردم به همراه روحانيون از شهر خارج و در شاهزاده عبدالعظيم متحصن شدند. ادوارد براون ميگويد تا اين زمان هيچ اسمي از مشروطه در ميان نبود بلكه تنها سخن از عزل عينالدوله و برپايي عدالتخانه بود.
روزي كه علما و گروههايي از مردم در شاهزاده عبدالعظيم متحصن بودند شاه براي رفتن به منزل يكي از رجال از قصر خارج شد. در اين هنگام زنان اطراف كالسلة شاه را گرفتند و فرياد زدند ما آقايان و پيشوايان دين را ميخواهيم. آنها از شاه ميخواستند علما را به شهر بازگرداند.
اين حكايات و حكايت بعدي نشان ميدهد در آن زمان تودههاي مردم تنها دنبالروي پيشوايان روحاني خود بودند و خواست آنها چيزي نبود جز خواست پيشوايانشان. آنها به تبعيت از روحانيان بپاخاستند و خواستار برقراري عدالت و رفع ظلم شدند. جامعة آن روز قاجار جامعهاي شريعت مدار بود و تودههاي مردم پيروي از روحانيان را از فرايض ديني خود ميدانستند. آنها براي حفظ دين از جان و مال خود دريغ نداشتند.
مهاجرت علما باعث خشم و تحريك مردم شده بود. آنها دسته دسته به متحصنين ميپيوستند. سرانجام مظفرالدين شاه درخواستهاي متحصنين را پذيرفت و با برپايي عدالتخانه و عزل عينالدوله موافقت كرد. بهبهاني و طباطبايي ميدانستند شاه به پيمان خود عمل نميكند ولي دست از تحصن كشيدند و به تهران بازگشتند. آنها دريافته بودند اگر مهاجرت طولاني شود بسياري از متحصنين كه كار و خانوادة خود را ترك كردند به سبب طولاني شدن تحصن و نرسيدن به اهدافشان، دلسرد و نوميد به خانههاي خود باز خواهند گشت. اين دو سيد ميدانستند بايد مردم را كم كم پيش برد و بيش از اندازة تواناييشان از آنها انتظار نداشت. به همين سبب تصميم گرفتند قبل از آنكه ميان مردم پراكندگي ايجاد شود به تهران بازگردند. پيشگامان نهضت كه در آن زمان علما و روشنفكران مترقي بودند نه تنها اميدي به همراهي تودههاي مردم نداشتند بلكه به برخي از پيشروان مشروطه هم بدگمان بودند. به همين دليل تصميم گرفتند به گفتة كسروي « آبرومندانه به شهر بازگردند ... [زيرا] اين زمان به نتيجهاي بالاتر از عدالتخانه اميد نتوانستندي بست»
اما شاه به وعدة خود عمل نكرد. او نه عدالتخانهاي برپا كرد و نه عين الدوله را بركنار كرد. بعد از بازگشت متحصنين به تهران در شهر حكومت نظامي برقرار شد. ولي برخي از آزاديخواهان از جمله سيد محمد طباطيايي و سيد محمد واعظ در منابر به تكفير حكومت خودكامه ادامه دادند و از رفتارهاي غيرانساني آنها حكايات بسياري براي مردم نقل كردند. سيد محمد طباطبايي در يكي از سخنرانيهاي خود از اجحافي كه حكام بر مردم روا ميداشتند چنين سخن گفت
« پارسال ( 1323ه.ق) رعايا نتوانستند زراعت به عمل آورند. بايد هر يك مسلمان قوچاني سه ري گندم ماليات بدهد. چون نداشتند و كسي هم به داد آنها نرسيد حاكم آن جا سيصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم ماليات گرفت. هر دختري را به ازاي دوازده من گندم به تركمانان فروختند. بعضي از دخترها را در حالت خواب از مادر جدا كردند، زيرا بيچارهها راضي به جدايي نبودند... در ولايات نه رعيتي مانده و نه مالي و ... هر چه ما فرياد ميكنيم مردم نميفهمند كه هدف ما اغراض شخصي نيست ... اي مردم بفهميد شما براي دفع ظلم وظيفه داريد ... »
او در ادامه ميگويد:
«اي مردم چه شده است كه هر چه داد ميزنيم كسي نميشنود، نه غيرت در شما مانده نه تعصب. شما هيچ نميفهميد. از علوم جديد اطلاع نداريد ... من ميگويم علوم جديد دانشش لازم است. هر وقت اقتضايي دارد... شما بايد علم حقوق بين الملل را بدانيد. علم رياضي را بدانيد ... انسان محتاج به تمدن است .. اي مردم بيدار شويد. درد خود را بدانيد و درمان را پيدا كنيد و در مقام معالجه برآييد»
به جز روحانيون و تجار ساير اصلاح طلبانِ با نفود نيز براي بيداري مردم و عدالت خواهي ميكوشيدند. در اين ميان نقش انجمنهاي مخفي و افرادي مانند تقيزاده، حاج ميرزا حسن رشديه و مجدالاسلام كرماني بسيار پررنگ بود .
عينالدوله به دستگيري و سركوب مخالفان پرداخت و حكومت نظامي در شهر برقرار شد. هدف دولت از برقراري حكومت نظامي آن بود كه بتواند به راحتي آزاديخواهان را دستگير كند. همچنين ميخواست از انتشار شبنامههاي ضد حكومتي در ميان مردم جلوگيري كند.
در يكي از اين روزها هنگام سخنراني سيد محمد واعظ ميان ماموران دولتي كه قصد دستيگري او را داشتند با مردم درگيري پيش آمد و سيدي كشته شد. مردم هيجان زده جسد را برداشته و به خيابانها ريختند و از آنجا به مسجد جامع رفتند.
گروهي از سادات و طلبهها قرآن به دست از مسجد خارج شدند. آنها تصور ميكردند ماموران به كسي كه قرآن در دست داشته باشد شليك نميكنند. اما ماموران بر آنها آتش گشودند و چند نفر كشته شدند . بقية مردم هم كه جنگ نديده و صداي تفنگ نشنيده بودند فرار كردند. بعد از اين حادثه برخي از روحانيون و تجار و اصلاح طلبان براي اعتراض به قم مهاجرت كردند. رفتن علما باعث خشم شديد مردم شد. زيرا با آن دلبستگياي كه مردم به علما داشتند و آن نيازي كه در كارهاي روزمره به آنها بود هر گز امكان نداشت در برابر مهاجرت آنها ساكت بمانند. كسروي به نقل از فرصت شيرازي ميگويد « خود من ديدم زني مقنعة خود را بر سر چوبي كرده و فرياد ميكند بعد از اين دختران شما را موسيو نوژ بلژيكي بايد عقد كند، ما ديگر علما نداريم» در كوچه و بازار بعضي از ورقههاي قرآن ديده ميشد كه گلولة تفنگ آنها را سوراخ كرده بود. اين ورقههاي گلوله خورده و مهاجرت علما مردم را هيجان زده كرد. آنها ميگفتند ... چگونه ما ساكت بمانيم؟
علما به رهبري بهبهاني و طباطبايي به قم مهاجرت كردند. اما مردم در تهران بر جان خود بيمناك بودند. در گذشته اگر ظلمي بر آنها ميشد به خانة علما ميرفتند ولي اكنون كه علما نبودند آنها ديگر مكاني براي رفتن نداشتند. به گفتة ناظمالاسلام كرماني آقاي بهبهاني محرمانه به سفارت انگليس نامهاي نوشت و به مستر كرنت دوف گفت « ما علما و مجتهدين چون راضي نيستيم خونريزي شود لهذا حركت به اماكن مقدسه را عازم گشتيم و از آن جناب تمنا داريم كه در دفع ظلم و تعدي همراهي خود را از ما دريغ ندارد» مستر كرنت دوف، كاردار سفارت جواب داد كه « نسبت به بازماندگان و آنان كه التجا آورند همراهي خواهد شد» در برخي از اسناد آمده كرنت دوف گفته است اميدوارم چنين اقدامي انجام نشود وگرنه مجبورم مانع از ورود آنها به سفارت شوم. ولي در عمل چنين نشد و گروهي به سفارت انگيس رفتند و در آنجا متحصن شدند .
زماني كه علما به قم مهاجرت ميكنند سيد عبدالله بهبهاني به پيروان خود ميگويد به سفارت انگليس برويد و آنجا متحصن شويد. اين خبر به سرعت درشهر ميپيچد و به مردم گفته ميشود درِِِ سفارت انگيس به روي شما باز است به آنجا برويد.
انگليسيها براي حفظ منافع خود با آزاديخواهان همراهي كردند . آنها نگران بيماري شاه و فوت او بودند. زيرا جانشين مظفرالدين شاه يعني محمد علي ميرزا طرفدار روسها بود و دلِخوشي از انگليسها نداشت. آنها ميترسيدند اگر محمد علي ميرزا با اختيارات نامحدود به سلطنت برسد قدرت انگليس بسيار ضعيف شود و منافع آنها در خليج فارس و هندوستان به خطر بيفتد. به همين سبب براي محدود كردن اختيارات شاه با آزاديخواهان همراهي كردند.
هر روز بر تعداد بست نشينان در سفارت افزوده ميشد. هزينة اين جمعيتِ انبوه كه به روايتي بيش از چهارده هزار نفر بودند بر عهدة تجار بود. براون به نقل از يك شاهد عيني ميگويد « مردم مصمم بودند تا كسب خواستههاي خود در پناه بيرق بريتانيا باقي بمانند» . آنان خواستار ايجاد عدالت خانه و برقراري امنيت در شهرها و بركناري عين الدوله بودند. در تير ماه 1285ش دولت انگليس رسما از دولت ايران خواست هر چه زودتر شورش را خاتمه دهد و به خواستهاي مردم رسيدگي كند . كسروي ميگويد جاي شگفتي است كه وقتي مردم ميخواستند در مسجد جمع شوند دولت، سربازان را براي متفرق كردن آنها ميفرستاد ولي در مقابل انبوه جمعيتي كه در سفارت بست نشسته بودند هيچ اقدامي نكرد. حتي از ورود آنها جلوگيري هم نميكرد. در اين زمان سفارتخانه به مدرسهاي سياسي تبديل شده بود. در هر گوشه جمعي كنار هم نشسته بودند و يكي از نخبگان سياسي آنها را تعليم ميداد. مردم براي اولين بار چيزهايي مي شنيدند كه تاكنون كسي جرات ابراز آن را نداشت. در اين زمان بود كه لفظ مشروطه بر سر زبانها افتاد.
در تبريز هم مردم به كنسولگري انگليس پناه بردند و در آنجا متحصن شدند. گروهي از مردم تبريز براي مهاجرت علما به قم و كشتهشدگان درگيريهاي تهران مجلس ختمي برگزار كردند. در تبريز هم مانند تهران براي اولين بار مردم كلمة مشروطه را ميشنيدند. كسروي در اين باره ميگويد
« شانزده ساله بودم، درس ميخواندم. روز چهارشنبه بود، بازارها بسته شد. ولي انگيزة آن را نميدانستم. ديدم دو نفر با يكديگر گفتگو ميكنند. يكي ميگفت نان را ارزان كردند ديگري ميگفت ارزاني نان را نميخواهند. سومي گفت اگر ارزاني نان را نميخواهند پس چه ميخواهند؟ يكي گفت مشروطه ميخواهند؟ مشروطه، مشروطه چيست؟ ديگري گفت اگر ميخواهي بداني با من بيا. آن مرد رفت و من و ديگران هم به دنبالش رفتيم. اولين بار بود كه نام مشروطه را ميشنيدم و در آرزوي دانستن معني آن بودم. در مسجد آخوندي معني مشروطه را به زبان تركي ميگفت. در اين ميان از گرفتاري توده، ستمگري درباريان، خواري كشور سخنان گفت و بسياري از مردم به گريه افتادند... بعد از آن سخنرانِ ديگر دربارة كميابي نان و گراني گوشت سخن گفت و نويد داد چون مشروطه باشد نان فراوان و ارزان و گوشت در دسترس همگان باشد و بينوايان از نان و كباب سير شوند و بالاي منبر انگشتان خود را پهن كرد و وجب خود را نشان داد و با همان زبان تركي و روستايي گرفت كباب به اين اندازه، اين گفتارها باعث دلداري بينوايان ميشد »
از خمسه و زنجان نيز خبر رسيد كه مردم به علت مهاجرت علماي تهران شورش كردند. در ساير شهرها نيز مانند اصفهان و كردستان و غيره مردم شورش كرده بودند. اين خبرها به گوش شاه رسيد و او به ناچار عينالدوله را از كار بركنار كرد. با رسيدن اين خبر به سفارت انگيس مردم بسيار شاد شدند و ميخواستند از سفارت خارج شوند. اما آزاديخواهان خبرآورندگان را از سفارت بيرون كردند و به مردم گفتند هدف اصلي عزل عين الدوله نيست . علما نيز از قم براي متحصنين نامهاي فرستادند كه هدف بازگشايي عدالتخانه است و تا آن زمان از سفارت خارج نشويد. بهبهاني و طباطبايي موقعيت را مناسب ديدند و خواست اصلي خود را كه مجلس بود آشكار كردند .. آنها دو نامه براي شاه نوشتند و از او بازگشايي مجلس مبعوثان را درخواست كردند .
نمايندگاني از سوي اصلاح طلبان براي مذاكره به دربار رفتند. اين نمايندگان اصلاح طلباني مانند ميرزا محمد صادق و آقا ميرزا محسن و ... بودند. وزير دربار با مجلس شوراي اسلامي موافق بود ولي ميرزا محمد صادق و بقية اصلاح طلبان مخالف بودند و ميگفتند اگر كلمة اسلامي به ملي تبديل نشود مردم از سفارتخانه بيرون نخواهند آمد. زيرا اگر فردا نمايندهاي در مجلس با شما مخالفت كند او را به اتهام بيديني و ملحد بودن تبعيد خواهيد كرد ولي اگر لفظ ملي بكار برده شود ديگر اين بهانهها وجود نخواهد داشت . سرانجام نمايندگان اصلاح طلب و درباريان به توافق رسيدند و از شاه فرمان مشروطيت و تاسيس مجلس شوراي ملي را درخواست كردند.
مظفرالدين شاه در مرداد 1285ش فرمان مشروطيت را صادر و با تاسيس مجلس شوراي ملي موافقت كرد. تودههاي مردم با وجود عدم آگاهي از مفهوم و معناي مشروطه به جشن و شادي پرداختند.
آنها به پيروي از پيشگامان سياسي و مذهبي خود در مقابل استبداد صفآرايي كردند و توانستند نظام مشروطه را در ايران برقرار كنند. هدف اصلاح طلبان محدود كردن اقتدار سنتي شاه و درباريان بود. آنها خواهان حكومتي مبتني بر قانون بودند كه در آن مساوات و عدالت ميان افراد برقرار باشد. نهضت مشروطه با همراهي و همگامي آزاديخواهان اصلاحطلب و مترقي و علما به پيروزي رسيد ولي هر يك از اين گروهها برداشتي خاص از مفهوم مشروطه داشتند. نگرشهاي متفاوت ميان پيشگامان نهضت و سخنان مختلف آنها باعث سردرگمي تودههاي مردم شده بود.
گروهي ميگفتند مشروطه يعني رواج شريعت اسلامي و براي سخنان خود از قرآن و احاديث دليل ميآوردند و انبوهي از مردم تصور ميكردند هدف از جنبش مشروطه برقراري شريعت اسلام است. اما گروهي ديگر آن را به معني اروپاييش ميخواستند. اين گروه سخناني دربارة ميهن دوستي به زبان ميآوردند و دگرگوني و تحول جامعه را در ايجاد كارخانه و صنعتي كردن كشور و كشيدن راه آهن و غيره ميدانستند.
اما تودههاي مردم معناي واقعي مشروطه و قانون را نميدانستند. كسروي دربارة جنبش مشروطه خواهي ايران ميگويد « نميگويم مشروطه براي ايران زود بود. ايران اگر در زير فشار خودكامگي ميماند مشروطه هميشه براي آن زود بود، ميگويم جنبش خام بود... در اين هنگام پيشوايان بايد با گفتن و نوشتن، معناي درست مشروطه و راه كشورداري و گرفتاريهاي ايران را به گوش تودههاي مردم ميرسانيد ... ولي چنين پيشواياني نبودند »
مجلس در 14مهرماه 1285ش گشايش يافت. نمايندگاني كه به مجلس راه يافتند از ميان شاهزادگان، علما، تجار، اعيان، پيشهوران و كسبة معمولي و زرتشتيان ( يك زرتشتي) بودند. اما روستائيان در مجلس نمايندهاي نداشتند. زنان نيز در آن دوره گر چه در جنبش مشروطه فعالانه شركت كردند اما به مجلس راه نيافتند. در آن زمان نه تنها در ايران بلكه در هيچ كشور اروپايي زنان حق راي نداشتند.
نام برخي از رجال مانند وثوقالدوله و مخبرالسلطنه نيز در ميان نمايندگان ديده ميشد. برخي از پژوهشگران تاريخ معاصر معتقدند اين افراد به جنبش مشروطه پيوستند. اما كسروي ميگويد اين گروه تا پيروزي جنبش هيچ حمايتي از مردم نكردند . كسروي معتقد است آنها بعد از پيروزي انقلاب لباس مشروطه خواهي بر تن كردند و جز «سودجويي خود به دنبال چيز ديگري نبودند.» ايرانيان با كوشش بسيار توانستند كارها را از دست سودجويان بگيرند ولي اكنون كه پيروز شده بودند بار ديگر درباريان با لباسي مشروطهخواهي آنها را فريفتند و بار ديگر زمام امور را به دست گرفتند.
بعد از امضاي فرمان مشروطه، مشروطهخواهان از افرادي آگاه به اوضاع جهان دعوت كردند تا پيشنويس نظامنامة انتخابات را تدوين و تنظيم كنند. اين گروه پيشنويس نظامنامة انتخابات كشورهاي اروپايي و غربي را در مدت كمتر از يكماه ترجمه كردند و بعد از تغييراتي جزئي، تعديل شدة آن را به تصويب شاه رساندند.
بر اساس اين نظامنامه از ميان 150 نمايندة مجلس، 60 نماينده از تهران و بقيه از شهرستانها انتخاب شدند. بيش از 60 نفر از نمايندگان از ميان تجار و بزرگان اصناف، 25 نفر از روحانيان و حدود پنجاه نفر از ميان زمينداران ، اعيان محلي و رجال انتخاب شدند.
گسترش ناامني در ولايات
بعد از مشروطه در تهران نمايندگان انتخاب شدند و مجلس اول تشكيل شد. ولي در ساير شهرها اوضاع كاملا متفاوت بود. در تبريز و رشت و مشهد و شيراز و كرمان و ... مردم بيخبر از رخدادهاي تهران بودند. در اين مناطق استبداد همچنان ادامه داشت. حتي در برخي از شهرها حكام محلي با خشونت بسيار مانع انتخابات شدند. مانع تراشي حكام محلي براي انتخاب نمايندگان مجلس و تعلل نمايندگان براي آمدن به تهران ، سبب شد بعد از انتخاب نمايندگان تهران، مجلس بدون حضور نمايندگان شهرستانها كار خود را آغاز كند. زيرا آزاديخواهان بيم آن داشتند كه مبادا شاه تغيير عقيده بدهد و با تاسيس مجلس مخالفت كند
عدم همكاري حكام محلي و مانع تراشي آنها براي انتخابات، خشم برخي از نمايندگان مجلس را برانگيخت. آنها در مجلس آشكارا اعلام كردند دولت با ملت همراهي و همكاري ندارد و خودسري و استبداد همچنان ادامه دارد. برخي از نمايندگان با اعتراض از دولت ميپرسيدند اين چه مجلسي است كه تشكيل شده است؟ ما براي چه اينجا نشستهايم در حالي كه مستبدين همچنان به ظلم و ستمگري خود مشغولند . نمايندگان خواستار آن بودند كه كارها به افرادي واگذار شود كه لياقت و استعداد آن كار را داشته باشند و بتوانند جلوي خودسري و گردنگشي مستبدين را بگيرند. اما مشكل مجلس فقط ظلم حكام محلي نبود بلكه به علت متزلزل شدن حكومت مركزي شهرهاي ايران گرفتار هرج و مرج و آشوب و در نهايت عدم امنيت شد.
بر اساس گزارشهاي آن دوره آشوب و بينظمي سراسر شهرهاي ايران را فرا گرفته بود. اقتدار حكومت مركزي از ميان رفته بود و بيقانوني در كشور حاكم بود. راهها ناامن و شهرها صحنة جنگ و سيتز ميان مستبدان و مشروطه طلبان بود . مستوفي ميگويد ناامني و آشوبي كه بعد از انقلاب مشروطه كشور را فرا گرفت سبب دلسردي گروههايي از مردم شد. در آن دوره « هر جا آشوب و غارتگري بود ميگفتند مشروطه شده است يا اگر كسي دزدي ميكرد ميگفتند به مشروطهاش رسيد» . اوضاع نابسامان كشور بهانهاي در دست مستبدين بود تا مردم را عليه مشروطه و مجلس تحريك كنند. به همين سبب نه تنها براي برقراري نظم با مجلس و انجمنهاي ولايتي همكاري نميكردند بلكه در مقابل اقدامات مجلس كارشكني هم ميكردند.
اسپرينگ رايس سفير انگليس اوضاع آن دورة ايران را چنين توصيف ميكند. سراسر مملكت را آشوب و هرج و مرج فرا گرفته است. و روز به روز اوضاع بدتر ميشود. مستبدين براي رسيدن به اهدافشان سعي در گسترش ناامني در ولايات دارند. سربازها و مستخدمين دولتي و صرافان براي دريافت حقوق عقبافتادة خود دست به تجمع زدهاند. ولي كاملا مشخص است اين تجمع به تحريك گروهي بوده است. در كرمانشاه و اصفهان و شيراز و يزد و اردبيل و تبريز و.. جنگ ميان طرفداران حكومت و مشروطه خواهان باعث گسترش ناامني و اغتشاش شده است. در منطقة غرب طوايف چادرنشين مشغول غارت و تاخت و تازند. راهها در تصرف دزدها و راهزنان است و به دليل عدم امنيت راهها تجارت از رونق افتاده است.
گر چه ناامني و اغتشاش مملكت را فرا گرفته بود و باعث دلسردي گروههايي از مردم از مشروطه شده بود اما مجلس همچنان به كار خود ادامه ميداد و ميكوشيد هر چه زودتر قانون اساسي را تدوين و به تصويب شاه برساند.
اصلاحات مجلس اول
در آغازِ كار مجلس، دو مسئلة اساسي مطرح شد، اول تدوين قانون اساسي و دوم تاسيس بانك ملي. نمايندگان مجلس ولخرجيهاي بيروية شاه و سفرهاي بيهودة پرهزينة او به خارج را بزرگترين خطر براي استقلال كشور ميدانستند . زيرا تامين هزينة اين سفرها از وامهايي بود كه شاه از بيگانگان يعني روسيه و انگليس ميگرفت و به آنها امتيازاتي ميداد كه استقلال و تماميت كشور را به مخاطره ميانداخت. به همين سبب مجلس با گرفتن هر گونه وامي از بيگانگان به شدت مخالفت كرد. همچنين تيول و تسعير را برانداخت و سودهاي غير مشروع را كه از راه وصول ماليات به دست ميآمد از ميان برد.
اين اقدامات خشم گروهي از رجال و زمينداران را برانگيخت. و باعث گسترش فتنه و آشوب شد. گروهي از نمايندگان مخالف رد تيول بودند و ميگفتند مجلس در اين كار عجله كرده است زيرا اين كار باعث مخالفت تيولداران با مجلس خواهد شد. اين گروه از نمايندگان معتقد بودند نبايد مخالفان را تحريك كرد و آنها را در مقابل مجلس قرار داد بلكه اكنون زماني است كه مجلس بايد در آرامش به كارهاي اساسيتري مانند تدوين قانون اساسي و عدم دريافت وام از بيگانگان و تاسيس بانك و ... بپردازد.. گروهي ديگر از نمايندگان ميگفتند هدف از مشروطه آگاه كردن و بيدار كردن مردم بوده است و اگر قرار باشد مردم به دليل تيول از عقيدة خود بازگردند و دوباره پذيراي ظلم و ستم شوند بايد آنها را به حال خود واگذاشت. آنها بر رد تيول تاكيد داشتند و اين قانون عليرغم مخالفاني كه داشت به تصويب رسيد و باعث انسجام و تشكل بيشتر مخالفان در برابر مجلس شد.
قانون اساسي در دي 1285ش به امضاي مظفرالدين شاه رسيد. در اين قانون به هيچ عنوان از آزاديهاي فردي و اجتماعي و حقوق فطري و طبيعي صحبتي به ميان نيامد. گر چه در ميان آزاديخواهان كساني بودند كه هم به دموكراسي كشورهاي غربي آشنا بودند و هم طالب آن بودند ولي نميخواستند با اصرار در اين زمينه فرصت را از دست بدهند زيرا نگران بيماري و فوت شاه بودند. آنها ميخواستند هر چه زودتر قانون اساسي را به تصويب شاه برسانند و در موقعيت مناسبتري موارد ديگر را در قانون اساسي بگنجانند. اين موقعيت در زمان محمدعلي شاه به دست آمد و آنها توانستند با تصويب متمم قانون اساسي نواقص قوانين قبلي را جبران كنند. اما بزرگترين چالشي كه در زمان تصويب متمم قانون اساسي ميان نمايندگان مجلس روي داد عدم تساوي ميان مسلمانان و پيروان ساير مذاهب بود. مخالفان مشروطه ميگفتند چگونه ممكن است يك زرتشتي و يا يهود و مسيحي و يا گبر در مقابل قانون از حقوقي مساوي بهرهمند شوند. چنين چيزي مخالف با قانون شريعت است. يكي از مخالفان سرسخت تساوي حقوق ميان مسلمانان و پيروان ساير اديان شيخ فضلالله نوري بود . زماني كه گروهي از نمايندگان مجلس به تدوين متمم قانون اساسي مشغول بودند او تجار و كسبه و برخي از روحانيان را با خود همراه كرد و از آنها خواست مراقب باشند تا قانوني خلاف شرع به تصويب نرسد. از همان زمان شيخ فضلالله مخالفت خود را با حكومت مشروطه اعلام كرد و گفت بايد حكومت مشروعه باشد. سخن گفتن از تساوي و برابري ميان مسلمان و كافر در مجلس مخالفت گروهي از مردم بر عليه نمايندگان و مجلس را به همراه داشت.
مجلس در برابر اين اعتراض عقب نشيني كرد و واژة دولتي را به آن افزود « اهالي مملكت ايران در مقابل قانون دولتي متساوي الحقوق خواهند بود.» مخبرالسلطنه هدايت ميگويد قانون دولتي چه معنايي دارد معلوم نيست.» اما اين عقب نشيني نتوانست شيخ را راضي كند. او به همراه طرفداران خود در مسجد شاه به ظاهر براي روضهخواني و مراسم دهة فاطميه چادري برپا كرد. شيخ فضلالله با گروهي از روحانيان مخالف مشروطه به حضرت عبدالعظيم رفتند و در آنجا بست نشستند. او اعلام كرد مشروطه با اسلام سازگار نيست و مشروطه بايد مشروعه باشد.
سيد محمد طباطبايي در يكي از سخنرانيهاي خود خواستار حمايت مردم از مجلس و مشروطه شد و به آنها گفت هر كس بگويد مشروطيت مخالف دين اسلام است دنياپرست است، به اين افراد توجه نكنيد. در آن زمان مردم به دو دسته تقسيم شدند، طرفداران مشروطه و مخالفان آن.
در تهران بعضي از مشروطه خواهان اطفال را تحريك ميكردند تا بر روي ورقه هايي بنويسند ما مشروطه نميخواهيم و آن ورقها را با ريسماني به گردن سگها ميآويختند. سپس در كوچه و بازار به دنبال سگها ميدويدند و آنها را كتك ميزدند و ميگفتند اينها دشمنان مشروطه و آزادي هستند. اين كار باعث خشم مخالفان مشروطه ميشد. از سوي ديگر در ميان مردم شايع شده بود كه نمايندگان ميخواهند قوانيني وضع كنند در حالي كه ما نيازي به قوانين نداريم و شريعت، قانون اسلام و قانون كشور است و تنها كسي كه ميتواند قانون وضع كند خداوند است. از سوي ديگر مردم دسته دسته براي دادخواهي به مجلس ميامدند و تظلمات خود را به مجلس ميگفتند و از نمايندگان ميخواستند در مقابل دولت بايستد. نمايندگان در مجلس به اعتراض ميگفتند بايد كسي به مردم بفهماند مجلس و دولت بايد با يكديگر همكاري داشته باشند نه اينكه با يكديگر مجادله كنند. بايد به مردم گفت جاي بيان تظلمات مجلس نيست وزارت عدليه است .
در ساير ولايت هم اوضاع نابسامان بود. انجمن ايالتي به مجلس نوشت هنوز در ولايات مردم نميدانند معني مشروطه چيست و تصور ميكنند مشروطه يعني آزاد بودن و ندادن ماليات . به همين دليل آشوب و اغتشاش باعث ناامني در ولايات شده است. در واقع تشكيل انجمنهاي ولايتي در شهرهاي مختلف ايران سبب وحشت دولتيان شده بود. زيرا اين انجمنها از طرف مجلس وظيفه داشتند آن مناطق را اداره كنند و از گسترش آشوب و هرج و مرج جلوگيري كنند. ولي حكام محلي كه اين انجمنها را سد راه خود مي ديدند با اقدامات آنها مخالفت ميكردند. از سوي ديگر هم علما به سبب برخي از قوانيني كه اين انجمنها وضع ميكردند و هم ملاكين كه اين نمايندگان در كار آنها مداخله ميكردند از مخالفان سرسخت انجمنها بودند. گر چه طبقة تجار و مردم فرودست حاميان انجمنها به شمار ميرفتند . ولي برخي از عوامل سبب شد انجمنها نتوانند پايگاه خود را در ميان تودههاي مردم حفظ كنند يكي از اين عوامل عدم توافق ميان نمايندگان و مشاجرات دائمي آنها با يكديگر بود. همچنين عدم كارايي آنها در بهبود اوضاع و برقراري نظم و امنيت باعث دلسردي مردم از انجمنها شد.
مخالفت با مشروطه
مظفرالدين شاه در دي 1285 ش (ذيحجه 1325) درگذشت و پسرش محمد علي ميرزا به قدرت رسيد. او از همان آغاز با دعوت نكردن نمايندگان مجلس در مراسم تاجگذاري، خشم و نفرت خود را از مجلس و نظام مشروطه آشكار كرد. اين بياعتنايي خشم نمايندگان را برانگيخت. زيرا در آن مراسم رجال و اعيان و وزراي ايران و سفراي خارجه و برخي از علماي طراز اول حضور داشتند ولي نمايندگان منتخب مردم مورد بيمهري شاه قرار گرفته بودند. زماني كه محمد علي شاه قدرت را در دست گرفت اوضاع كشور بسيار پريشان و آشفته بود. خزانة كشور خالي بود. شاه و برخي از درباريان از مجلس دلخوشي نداشتند زيرا آنها همواره در كشور قدرتي مطلق به شمار ميرفتند. آنها پيش از ين صاحب مال و جان رعاياي خود بودند. اما اكنون در مقابل خود مجلسي را ميديدند كه قدرتش روز به روز افزايش مييابد و هدفش نه تنها مهار كردن ولخرجيهاي دربار است بلكه ميخواهد با تدوين قانون و تصويب آن قدرت و اموال و درآمد آنها را هم تحت كنترل خود درآورد. به همين سبب شاه و درباريان مصمم بودند مجلس را از ميان بردارند و همانند گذشته قدرت را در دست بگيرند.
از زمان روي كار آمدن محمد علي شاه در سال 1285 تا به توپ بستن مجلس در سال 1287ش وقايع مهمي مانند قتل امينالسلطان و سوء قصد به جان محمد عليشاه و مخالفت برخي از علما با مشروطه و محاصرة تبريز و غيره به وقوع پيوست.
در سال 1286 ش طرفداران شاه عدهاي از اراذل تهران را جمع كردند و به آنها پول داند تا به محلههاي مختلف تهران بروند و اوباش هر محلهاي را با خود همراه كنند و باعث اغتشاش و ناامني در شهر شوند . اين گروه به خيابانها ريختند و عليه دولت مشروطه شعار دادند. آنها ميگفتند «ما پيرو قرآنيم، مشروطه نميخواهيم... » آنها در ميدان بهارستان مقابل مجلس تجمع كردند. از سوي ديگر مخالفان مشروطه به گروهي از زنان كه به گفتة دولتآبادي بدكاره بودند پول ميدهند تا در ماه رمضان با روي گشوده و بدون حجاب در بازار تهران به راه افتند و بگويند «به ما آزادي دادند و ما ميخواهيم بدون حجاب باشيم ». آنها ميدانستند در جامعهاي سنتي مانند ايران كه زنان بدون اجازة شوهرانشان نميتوانستند از خانه خارج شوند حضور زنان بيحجاب تا چه حد ميتواند باعث هيجان عمومي شود. آنها ميخواستند با اين قبيل كارها باعث دلسردي و نوميدي گروهي از مردم و ترديد و دو دلي گروهي ديگر نسبت به مشروطه و آزاديهاي آن شوند. گروهي ديگر نيز در خيابانها به راه افتادند و شعار دادند ملت آل محمد مشروطه نميخواهد و از محمدعليشاه و مخالفان مشروطه طرفداري كردند. در آن زمان محمدعلي شاه براي اختلال در كار مجلس و به حاشيه راندن طرفداران مشروطه ادعا ميكرد حكومت مشروطه را قبول ندارد ولي حكومت مشروعه را ميپذيرد.
مشروطه خواهان و مخالفان مشروطه هر دو در مقابل مجلس در ميدان بهارستان اجتماع كردند. مردم به صورت دو دستة مخالف روبروي يكديگر قرار ميگيرند. مخالفان مشروطه و طرفداران مشروطه. به گفتة كسروي كساني كه ده ماه پيش در راه مشروطه خواهي آن همه شور و شوق نشان ميدادند اكنون انبوهي از آنها در برابر مخالفان مشروطه خاموش ايستاده يا با آنها همراهي ميكنند . وضعيت مجلس هم بسيار بد بود و نمايندگان به دو گروه تقسيم شده بودند. گروهي كه شريعت خواه بودند و گروهي كه از ترس شريعت خواهان به « رويه كاري » پرداختند.
بررسي وقايع آن دوره نشان ميدهد مفهوم مشروطه در نزد اكثريت مردم متفاوت از مفهومي بود كه اصلاحطلبان غربگرا خواهان آن بودند. در آن زمان دين و مذهب نقشي اساسي در زندگي مردم داشت و علما و روحانيان ارزش و اعتبار خاصي در ميان مردم داشتند. آنها زماني كه مهاجرت علما و مخالفت آنها با حكومت را ديدند به جنبش درآمدند و خواهان بازگشت آنها شدند. تا اين زمان هيچ اسمي از مشروطه در ميان مردم نبود. آنها اگر هم ( بعد از بستنشيني در سفارت ) آن را به زبان ميآوردند معناي آن را درك نميكردند. به همين دليل شور و شوق آزاديخواهي بسيار زود در ميان مردم به خصوص در تهران از ميان رفت و باعث دلسردي و تزلزل پيشگامان جنبش شد.
مخالفان از مجلس و نمايندگان بدگويي ميكردند و خواستار برقراري مشروطة مشروعه بودند. آنها ميگفتند مجلس و اقدامات آن با شرع اسلام سازگاري ندارد. مخالفان مشروطه گروههايي را به بازار فرستادند و از بازاريان دعوت كردند در مقابل مجلس اجتماع كنند. .
در مجلس بعضي از نمايندگان صحبت از نقض قانون اساسي ميكردند. آنها ميگفتند اگر بعضي از اصول قانون اساسي نقض شود ضرري ندارد بهتر از آن است كه خون كسي ريخته شود.
دولتآبادي ميگويد به آنها گفتم كسي كه اين حرف را ميزند معني و مفهوم قانون را نميداند زيرا قوانين به هم پيوستهاند. نقض يك قانون ناقض ساير قوانين است. بايد براي حفظ قانون اساسي كوشيد و حتي اگر لازم باشد جان خود را هم فدا ميكنيم تا اين قانون براي آيندگان باقي بماند .
مشروطهطلبان اسلحه به دوش از مجلس محافظت ميكردند. مخالفان مشروطه در بهارستان چادرهايي برپا كرده بودند. شاه براي مذاكره با نمايندگان گروهي را به مجلس فرستاد ولي درخواستهايش مورد قبول نمايندگان قرار نگرفت. در جمادي الاول 1287ش مجلس به وسيلة قزاقها و سربازها و توپخانه محاصره شد. دولتيان نميگذاشتند كسي به مجلس وارد و يا از آن خارج شود. ميدان بهارستان شبيه به ميدان جنگ بود. در تيراندازي ميان مليون و دولتيان چند نفري كشته شدند. مليون قصد داشتند از مجلس و نمايندگان محافظت كنند و در مقابل دولتيان بايستند. اما با خروج سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي و همراهان آنها از مجلس و رفتن آنها به باغ سپهسالار گر چه مليون دچار ترديد شدند. . اما به جنگ ادامه دادند تيراندازي ميان مليون و دولتيان چندين ساعت به طول انجاميد تا سرانجام دولتيان پيروز شدند. مجلس به توپ بسته شد و ساختمان آن منهدم شد. مسجد سپهسالار و برخي از خانههاي رجال و اعيان و دكانهايي كه نزديكي مسجد بودند خراب شدند. دولت آبادي اوضاع آن روز را چنين توصيف ميكند
« مسجد سپهسالار جولانگاه تعدي غارتگران گشته، مردم پست فطرت اسباب نفيس قيمتي را از خانة ظلالسلطان و خانههاي اطراف و از عمارت مجلس و عمارتهاي بهارستان كه پر است از ذخيرههاي گرانبهاي ميرزا حسين خان سپهسالار همه را به يغما بردند. اي كاش به بردن اسباب قناعت ميكردند، درها و پنجرههاي گران قيمت را از جا كنده ميبردند. سنگهاي هزارهها را كنده، چوبهاي سقف را درميآوردند، آينههاي بزرگ را از ديوارها ميكندند و هر كدام بزرگ بود با سنگ آن را شكسته، تكههايش را ميبرند ... همه را برده و هر چه بردني نيست آنها را خورد مينمايند....»
ميرزا ابوالقاسم پسر بزرگ سيد محمد طباطبايي از مخالفان مشروطه بود و از همان آغاز با محمد علي شاه همراهي ميكرد. او معتقد بود اهل ايران قابليت مشروطه را ندارند و ميگفت اوضاع كنوني كشور مشروطه نيست بلكه آشوب و هرج و مرج است.
بعد از به توپ بستن مجلس در شهر حكومت نظامي برقرار شد روز بعد از بمباران مجلس بازارها باز ميشود و مردم از مشروطه بد ميگويند . صبح آن روز از طرف دولت اعلاميهاي به ديوار زده ميشود كه ما ميخواستيم چند نفر مفسد را بگيريم كه آنها را دستگير كرديم و ديگر با كسي كاري نداريم. عفو عمومي شامل حال رعايا شده است. دستگيري مشروطه طلبان از روز بعد آغاز ميشود. ميرزا جهانگير خان و ملك المتكلمين مدير روزنامه صور اسرافيل دستگير و كشته ميشوند. رئيس مجلس ممتازالدوله و حكيم الملك در گوشهاي مخفي شده و بعد از گذشت چند روز با لباس مبدل به سفارت فرانسه پناهنده ميشوند. سيد عبدالله بهبهاني را به عتبات تبعيد ميكنند ولي قبل از خروج از كشور او را دستگير كرده و مانع رفتن او ميشوند.
به سيد محمد طباطبايي اجازة اقامت در شميران داده ميشود به شرط آن كه با كسي رفت و آمد نداشته باشد. تقي زاده و علي اكبر دهخدا و سيد حسن حبل المتين و .. به سفارت انگيس پناهنده ميشوند. گروهي ديگر از آزاديخواهان متواري شده و خود را پنهان ميكنند. در ولايات نيز ميان مردم دو دستگي ايجاد ميشود. گروهي خود را تجدد خواه و گروهي سنت گرا ميخوانند. دولت آبادي ميگويد گمان نميكنم جز گروه بسيار اندكي كسي بداند معني و مفهوم تجدد و سنت چيست و اگر اين دو گروه با يكديگر مخالفت ميكنند به دليل آن است كه روساي ملكي و مذهبي آنها بر سر قدرت و رياست با هم كشمكش دارند و طرفداران آنها هم كوركورانه و به تبعيت از رهبرانشان بر ضد يكديگرند.
بعد از خرابي مجلس حتي بسياري از كساني كه قسم خورده بودند حافظ مشروطه و حامي مجلس باشند از مشروطه بد ميگويند. ناظمالاسلام كرماني ميگويد
«عجب است كه باقيماندة اسباب مجلس را همين مردم غارت كردند و ميكنند. آجرهاي مجلس را همين مردم بردند. خانههاي مردم را همين افراد كه قسم خورده بودند حامي و حافظ مشروطه باشند غارت كردند والا دولتيها حاضر نبودند بيرحمي و غارت تا اين اندازه گسترش يابد. اين مردم جاهل و فاسد هستند كه نه مشروطه ميدانند نه دين و نه پيامبر. اينها گروهي جاهل و نادانند و هر چه كنند از جهل و ناداني است... » او ميگويد روز اول به ديگران گفتم جهالت مردم و عدم آگاهي آنها بزرگترين مانع براي ترقي است.
ناظمالاسلام كرماني با تاسف و تاثر بسيار ميگويد« ... اين ملت جاهل و ... تا ديروز در پي مشروطهطلبان ميدويد و امروز در پي درباريان»
او در ادامه ميگويد.
«در 16 رجب 1326 ه.ق جسد دو نفر از مقتولين مشروطه خواه را از قبر درآوردند و به استخوانهاي آنها اهانت كردند. اهالي طهران خوب امتحان دادند. وضع امروز مردم تهران از اهل كوفه و شام هم بدتر است. نفاق آنها جاي سخني باقي نگذاشته است.»
در ولايات وضعيت مشروطه طلبان سختتر از تهران بود زيرا در آن نقاط مكانهاي امن كمتر يافت ميشد و افراد سريعتر شناسايي ميشدند. به همين سبب در شهرستانها تعداد بيشتري از مشروطه طلبان كشته شدند و اموالشان غارت شد. به گفتة دولتآبادي مشروطه در ايران ناقص و ناخالص بود به همين دليل نتوانست به وظايف حقيقي خود عمل كند و حق را از باطل تشخيص دهد . مشروطه خيلي زود به دست افرادي جاهل و ناآگاه از ميان رفت. او معتقد است تا ملت به رشد و بلوغ سياسي نرسند نميتوان كاري از پيش برد فقط زماني كه آنها حق خود را بشناسند براي گرفتن آن قيام خواهند كرد .
شاه و همراهان او شايع كردند كه مردم به دنبال آرامش و امنيت هستند و از دست مشتي آشوبطلب كه به نام مشروطه طلبي فتنه برپا كردند و كشور را به اغتشاش كشاندند ناراضي هستند. شاه ادعا كرد اكنون كه مجلس خراب شده و فتنهگران متواري شدهاند ملت بسيار شادمان و شكرگزارند.
بعد از انهدام مجلس فعاليت مشروطه خواهان ممنوع شد. مطبوعات تعطيل و سخنرانيها خاموش شدند. استبداد و خودكامگي بار ديگر كشور را فرا گرفت. مشروطيت نوپا درهم شكست.
اعاده مشروطيت
بعد از كودتاي محمدعلي شاه و سركوب مشروطه طلبان مردم انجمنهاي محلي را بر هم زدند و هر كس پي كسب و كار خود رفت و انجمنهاي ولايتي هم به دستور مركز و همكاري حكام محلي بسته شدند. از سوي ديگر علماي نجف شاه را تهديد كردند كه در صورت عدم گشايش مجلس همة آنها به سوي تهران حركت خواهند كرد و فتواي حرام بودن ماليات را خواهند داد و مردم از اين حكم شرعي حمايت خواهند كرد. عواقب ندادن ماليات به دولت باعث خالي شدن خزانه و انحلال سلطنت بود. دولتآبادي ميگويد در اين زمان ديگر آزادي و مشروطه خواهي رنگ دين و مذهب به خود گرفته بود.
هزينههاي سنگين محمدعلي شاه براي حفظ قدرت و از ميان بردن مشروطه با خزانة خالي همخواني نداشت . به همين سبب او براي گرفتن وام به دولتهاي بيگانه متوسل شد.
مشروطهخواهان به دولتهاي بيگانه اعلام كردند حكومت محمد علي شاه غيرقانوني است و اگر دولتي به او وام دهد ملت ضامن بازپرداخت آن نخواهد بود.
ايرانيان تبعيد شده به خارج، پاريس را مركز تجمع خود قرار دادند و عليه شاه و حكومت استبداي او فعاليت ميكردند . ساير ايرانيان نيز از كشورهاي ديگر براي حمايت مشروطه خواهان به پاريس رفتند. دورة جديدي از سخنرانيها و تجديد حيات روزنامهها و مقالات در اين شهر آغاز شده بود. اما ايرانيان بر اساس عادت گذشتة خود و سوء ظني كه نسبت به يكديگر داشتند اين بار هم نتوانستند با يكديگر متحد شوند. به همين سبب هر گروهي مجزا از گروه ديگر فعاليت ميكرد. ولي اين سخنرانيها توجه اروپا را به ايران جلب كرد. آنها در روزنامههاي خود مينوشتند اين نهضتي است مردمي و تلاشي است جدي براي از ميان بردن استبداد.
بر اساس گزارشهاي محرمانة سر باركلي سفير انگليس در ايران مردم به محمد علي شاه اعتماد نداشتند حتي زماني كه او قول برقراري مجدد مشروطه و مجلس را داد مردم اعتنايي به اين حرفها نكردند. آنها ميگفتند شاه ميخواهد با اين سخنان مردم را به دادن ماليات مجبور كند ولي بعد از آن دوباره پيمان شكني خواهد كرد.
جنبش مشروطه خواهي در ايالات و ساير نقاط ايران سركوب شد ولي تبريز به مبارزات خود ادامه داد. شهر گرفتار آشوب و هرج و مرج و قحطي شده بود زيرا سلطنتطلبان تبريز را محاصره كرده بودند و اجازة ورود آذوفه و كالا به شهر را نميدادند. مردم دسته دسته از گرسنگي ميمردند ولي آزاديخواهان حاضر به تسليم در مقابل مستبدين نبودند. شاه براي سركوبي مشروطه طلبان و محاصرة تبريز نياز به پول داشت به همين دليل از روسيه و انگليس تقاضاي وام كرد. روسها ميخواستند به بهانة حفظ جان و مال اتباع خود به هر طريقي شده محاصره را از ميان ببرند. سربازان روسي به تبريز وارد شدند و به كشتار و آزار مردم پرداختند و باعث خشم مردم شدند.
روسها طبق قرارداد 1907 كه ايران را به سه منطقة زير نفوذ روس و انگليس و بيطرف تقسيم كرده بود به تبريز وارد شدند و محاصره را از ميان بردند. قرارداد 1907 كه چند ماه بعد از انقلاب مشروطه ميان روس و انگليس بسته شده بود، استقلال ايران را از ميان برد و اين كشور را ميان روسيه و انگليس تقسيم كرد. گر چه مجلس با اين قرارداد شديدا مخالفت كرد ولي در عمل اين دو كشور ايران را زير نفوذ خود گرفتند و حاكميت آن را از ميان بردند.
با از ميان رفتن محاصره، مليون تبريز توانستند برخي از مناطق اطراف تبريز مانند مراغه را تصرف كنند و مستبدين را شكست دهند. مقاومت دلاورانة مليونِ تبريز سبب شورش در برخي از شهرهاي ايران شد و گروههايي براي تجديد مشروطه بپاخاستند. در اصفهان نيروهاي بختياري قدرت را در دست گرفتند و حاكم محلي را از شهر بيرون كردند. در رشت سپهدار اعظم به مليون پيوست و با تشكيل حكومت موقت مجلس ملي را تشكيل داد. در اواخر 1287ش چهار مركز مشروطهخواهي در تبريز و رشت و اصفهان و لار به وجود آمد. اين گروهها با وجود نبود امكانات ارتباطي سعي در هماهنگي با يكديگر براي نابودي مستبدين داشتند. مشروطهخواهان به سمت تهران حركت كردند و شعارشان اعادة مشروطه بود. روس و انگليس به شاه اعلام كردند اگر مشروطه را برقرار نكند او را به حال خود واگذار خواهند كرد. آنها از شاه خواستند تاريخ انتخابات و بازگشايي مجلس را اعلام كند و از مليون هم خواستند با شاه سازش كنند. مليون حاضر به سازش نبودند زيرا به شاه اعتمادي نداشتند.
مشروطهخواهان در تير 1288ش وارد تهران شدند. در جنگي كه ميان مليون و مستبدين روي داد گروهي از مستبدين فراري و گروهي ديگر به مليون پيوستند. مردم تهران هيجانزده از قواي ملي استقبال كردند. گروهي از آنها به مليون پيوستند و با در دست گرفتن سلاح در شمار مليون قرار گرفتند. محمدعلي شاه به سفارت روسيه پناهنده شد. اجلاس فوقالعاده مجلس ملي مركب از رهبران مشروطه و رجال و بسياري از اعضاي مجلس سابق در بهارستان تشكيل شد. در اين اجلاس خلع محمدعلي شاه و به سلطنت رسيدن پسرش احمد شاه دوازده ساله به تصويب رسيد. عضدالملك رئيس ايل قاجار به عنوان نائبالسلطنه انتخاب شد.
بعد از خلع محمدعليشاه به گفتة مستوقي مشروطهچيها و مجاهديني كه بعد از فتح تهران و بركناري شاه اسلحه به دست گرفتند و خود را « داخل ميدان بيمبارزه » انداختند مرتكب اشتباهات بسياري شدند. اين گروه انقلابيتر از مليون با اقدامات افراطي خود باعث ايجاد تفرقه و دو دستگي در ميان مردم شدند. يكي از اين اقدامات افراطي دار زدن شيخ فضلالله نوري بود. دار زدن او باعث شد گروهي نسبت به مشروطه بدبين شوند . زيرا شيخ فضلالله گر چه با مشروطه مخالفت كرده بود ولي يكي از علماي آن زمان بهشمار ميرفت و در نزد گروهي از مردم قابل احترام بود. به گفتة مستوفي نه تنها اين افراد آزاديخواهنما باعث كشتهشدن شيخ شدند بلكه بعد از فتح تهران خرابيهاي بسياري را پديد آوردند و انقلاب را به انحراف كشاندند.
بعد از فتح تهران و خلع محمدعلي شاه يكي از كارهاي مهم انتخابات مجلس بود. نمايندگان مجلس دوم به دو گروه دموكراتها و اعتداليون تقسيم شده بود. دموكراتها كه خود را روشنفكر و متجدد ميدانستند 28 نفر بودند و اعتداليون را كه 36 نفر بودند ارتجاعي ميناميدند. اعتداليون نيز دموكراتها را تندرو و انقلابي ميخواندند و در جرايد از آنها به شدت انتقاد ميكردند.
در مجلس ميان دموكراتها و اعتداليون بحث و درگيري بود. در بيرون از مجلس نيز ميان مشروطهخواهان كه گروهي از آنها طرفدار اعتداليون و گروهي ديگر طرفدار دموكراتها بودند كشمكش و اختلاف وجود داشت. دامنة اين اختلافات به ساير شهرها نيز كشيده شد و پيامد آن ناامني و اعتشاش و آشوب بود. مستبدين داخلي و عوامل خارجي نيز به اين آشوبها دامن ميزدند. روساي عشاير جنوب كه مخالف وزارت سردار اسعد بودند به خصوص ايل قشقايي كه رقيب سرسخت بختياريها بودند حاضر به قبول وزارت سردار اسعد و سلطة بختياريها نبودند. در اين زمان نيز رقابتهاي ايلي مانعي جدي براي ايجاد وحدت و يگانگي بود. ايل قشقايي براي جلوگيري از سلطة بختياريها با ايجاد آشوب در جامعه ناامني را گسترش ميداد. حسين كاشي در كاشان با غارتگريهاي خود آشوب بپا كرده بود.
سالارالدوله با طرفداران خود در منطقة غرب براي دستيابي به سلطنت با مشروطهطلبان ميجنگيد و مناطق كرمانشاه و كردستان را به آشوب كشانده بود. محمدعلي شاه با حمايت روسيه براي رسيدن به قدرت به ايران بازگشت و با مليون و قواي دولتي درگير شد و شكست خورد. در مشهد گروهي براي بازگرداندن محمدعلي شاه با مليون درگير شدند.
جمعي از تجار و كسبه و گروهي از مليون به رهبري ستارخان و باقرخان براي دفاع از اسلام و محافظت آن در مقابل دموكراتها انجمني را تشكيل دادند. آنها از مجلس خواستار اخراج آن گروه از نمايندگان دموكراتي بودند كه انقلابي و تندرو عمل ميكردند مانند تقيزاده. حتي باقر خان تهديد كرده بود اگر آنها اخراج نشوند« خودم ميروم و دست چند نفر از وكلاي انقلابي را ميگيرم و از مجلس بيرون ميكنم. » ولي سردار اسعد به آنها اخطار داد با همراهي نيروي بختياري كه در اختيار دارد مانع چنين اقداماتي خواهد شد.
اعتداليون براي رسيدن به هدفشان به علماي نجف متوسل شدند و ضرغامالسلطنه بختياري را كه مخالف سردار اسعد بود با خود همراه كردند .آنها از اتحاد سردار اسعد و تقيزاده بيمناك بودند و تصور ميكردند اين اتحاد به انقلابي ديگر خواهد انجاميد. پيامد اين اختلافات سقوط كابينة سردار اسعد و به وزارت رسيدن سپهدار بود.
در اين اوضاع نابسامان ترور سيد عبدالله بهبهاني ( تير 1288ش) اوضاع را آشفتهتر كرد. مردم به ضديت با دموكراتها پرداختند و بر عليه آنها شعارهاي تند دادند. در ميان مردم شايع شده بود تقيزاده سيد عبدالله بهبهاني را كشته است. علماي نجف حكم تفسيق تقيزاده را صادر كردند و او به خارج از ايران رفت.
در نتيجة اين اقدامات كابينة سپهدار هم سقوط كرد و رقابت ميان سردار اسعد و سپهدار از ميان رفت. بر خلاف تصور تقيزاده، سردار اسعد از او حمايتي نكرد و او ناچار به آذربايجان و از آنجا به خارج از كشور رفت. چند نفر از حاميان پر شور دموكراتها به تلافي ترور بهبهاني به دست مخالفان كشته شدند. بعد از اين وقايع مستوفيالممالك به وزارت رسيد. او به بهانة ترور بهبهاني دستور خلع سلاح مجاهدين را صادر كرد.
اين حكم باعث اغتشاش و درگيري ميان دولتيان كه اكثريت آنها بختياري بودند با مجاهدين شد. زيرا دستور خلع سلاح شامل نيروهاي مجاهدين به جز قشون بختياري بود . مجاهدين براي مقابله با قشون بختياري به پارك اتابك ميروند. در درگيري ميان قواي بختياري و مجاهدين عدهاي از طرفين كشته ميشوند و ستارخان مجروح و باقرخان دستگير ميشود. انتشار اين خبر باعث خشم شديد مردم ميشود زيرا هم ستارخان و باقر خان در نزد مردم احترام بسيار داشتند و هم در اين درگيري عدهاي از جوانان كه تجربة جنگي نداشتند كشته ميشوند. از سوي ديگر دولت روس كه بعد از خلع محمدعلي شاه يكي از بزرگترين حاميان خود را از دست داده بود با كارشكني و ايجاد مانع در كار مجلس و دولت، با تحريك مستبدين كشور را به ناامني و اغتشاش ميكشاند.
اما يكي از بزرگترين مشكلات مجلس دوم بحراني مالي و نبود قشون بود. مجلس براي رفع اين بحران مستشار مالي خود را از امريكا و صاحب منصبان ژاندارمري را از سوئد استخدام كرد زيرا اين دو كشور در آن زمان منافعي در ايران نداشتند. مورگان شوستر امريكايي براي امور مالي دست به اصلاحات زد و امور مالي ايران را سر و سامان داد و به نظر ميرسيد اوضاع مالي ايران رو به اصلاح و بهبود است. اما دو دولت روس و انگليس خواستار اخراج مورگان شوستر امريكايي شدند. مورگان شوستر با همكاري مجلس سعي در تملك املاك شعاعاسلطنه داشت ولي اموال او تحت حمايت دولت روس بود.روسيه در آذر 1290ش به ايران اولتيماتوم داد كه بايد شوستر از ايران خارج شود. همچنين ايران نبايد بدون موافقت روس و انگليس مستشار خارجي استخدام كند. مجلس اين اولتيماتوم را رد كرد. با انتشار اين خبر مردم به هيجان آمدند و بر عليه روسها دست به اقداماتي زدند مانند تحريم قند روسي و عدم استفاده از ترامواي اسبي و غيره.
به دنبال اولتيماتوم روسيه سالداتهاي روس در تبريز و رشت دست به كشتار مردم زدند. آنها اعلام كردند اگر ايران اولتيماتوم را نپذيرد سالداتهاي روس ايران را اشغال خواهند كرد.
در اين اوضاع پريشان دمكراتها و گروهي از اعتداليون معتقد بودند در اين زمان بحراني نبايد مجلس تعطيل شود. اما مجلس دوم بالاجبار در بهمن 1290ش به كار خود پايان داد. بعد از تعطيلي مجلس ناصرالملك اولتيماتوم روسيه را پذيرفت و مورگان شوستر ايران را ترك كرد. ناصرالملك عدة زيادي از نمايندگان مجلس را كه اكثريت آنها دمكرات بودند تبعيد كرد. روزنامهها را توقيف كرد و به خواستهاي روس و انگليس گردن نهاد
در مناطق عشايري فارس ميان قواي دولتي و عشاير درگيري پديد آمد. شاهسونها در اردبيل و اهر و ارسباران نيروهاي دولتي را خلع سلاح كردند. آشوب و راهزني در مسيرهاي كرمانشاه و شيراز و اصفهان و ساير راهها امنيت را از مردم سلب كرد. دولت ايران ديگر قدرت و نفوذي نداشت. ايران در حاليكه گرفتار دو كشور قدرتمند روس و انگليس شده بود با خرانة خالي و بدون مجلس ملي دورة ناتواني و ضعف خود را ميگذرانيد. در طي يك دهه از آغاز جنبش مشروطه ( 1284 ش) تا آغاز جنگ جهاني اول ( 1293ش) بسياري از جوانان دلير و شجاع اين سرزمين قرباني اختلافات و درگيريهاي داخلي و مداخلات خارجي شدند.
نتيجه
در طي يك دهه يعني از آغاز انقلاب مشروطه در سال 1284 ش تا 1293 آغاز جنگ جهاني اول اين سرزمين دورة جديدي متفاوت از دورههاي قبل را تجربه كرد.
دورهاي كه در آن آشوب و ناامني از يك سو و كوشش براي قانونمند كردن كشور از سوي ديگر در جربان بود. تاسيس مجلس شوراي ملي و تدوين و تصويب قانون اساسي يكي از مهمترين دستاوردهاي آن دوره بهشمار ميرود. مجلس اول بهترين و پرشورترين و كارآمدترين مجلس تاريخ معاصر بوده است.
نمايندگان اين مجلس توانستند در مدت كمتر از دو سال، 17 شعبان 1324 تا 23 جمادي الاول 1326، كارهاي مهمي را به انجام برسانند. نمايندگان مجلس اول از جان گذشتگاني بودند كه با وجود مخالفت شاه و درباريان و بيگانگاني مانند روسية تزاري و برخي از علما توانستند قوانيني را به تصويب برسانند كه در زمان خود بسيار انقلابي و پر شور بود..
در آن زمان هنوز طبقة حاكمه فرصت نيافته بود خود را مشروطه خواه جلوه دهد. گر چه نهضت مشروطه به ظاهر پيروز شد ولي نتوانست به اهداف واقعي خود برسد و بار ديگر ظلم و استبداد جايگزين آزادي و دموكراسي شد.
در نزد اكثريت تودههاي مردم انقلاب مشروطه انقلابي شریعت مدار بود كه علما در آن نقش حياتي داشتند. اصلاح طلبان غربگرا به سبب بافت سنتی و مذهبی جامعه آن روز و نفوذ روحانیت در میان مردم، همواره بر این نکته تاکید داشتند که اسلام حقیقی دموکراتیک است و اهداف آنها برگرفته شده از اسلام و مذهب شیعه است. از سوی دیگر روحانیت نیز با وجود نفوذ و اقتدارش می دانست باید همگام و همراه با مردم و سایر نخبگان سیاسی آن روز حرکت کند. به همین سبب پیشروان جنبش با وجود اختلافات عقیدتی در ابتدا به دلیل منافع مشترک یعنی مبارزه با استبداد و برقراری عدالت ناگزیر مجبور به سازش شدند.
اصلاحطلبان غربگرا آن زمان نخواستند يا نتوانستند افكار و ديدگاههايشان را با قانون شرع و سنتهاي رايج آن زمان هماهنگ كنند. آنها تصور ميكردند اكنون وقت آن رسيده است كه علما و ساير سنتگراها خود را با وضع موجود يعني تجددگرايي تطبيق دهند. در حاليكه قشر عظيمي از مردم تابع ديدگاهها و نظرات علما بودند و تجددگرايان اقليتي بيش نبودند. اصلاحطلبان نتوانستند شرایط را درك كنند و پيشرفت و توسعه را همگام با نگرشهاي تودهها به پيش برند.
انقلاب مشروطه گر چه دستاوردهايي براي اين كشور به ارمغان آورد ولي نتوانست به اهدافي مانند آزادي و غيره دست يابد. با وجود قانون اساسي مدون اين كشور بار ديگر گرفتار استبداد و خودكامگي شد. نبود احزاب سياسي، توقيف مطبوعات، عدم آزادي قلم و گفتار و ناديده گرفتن عقايد و سنتهاي رايج ... بيانگر اين واقعيت است كه انقلاب مشروطه نتوانست به اهداف واقعي خود دست يابد و به انحراف كشيده شد.
شهناز يزدان پناه
منابع
آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، مترجم محمد ابراهیم فتاحی، 1389، تهران، نشر نی
آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ی ایرانی، 1387، تهران، نشر اختران
براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، مترجم مهری قزوینی، ویراستار سیروس سعدوندیان، 1376، تهران، نشر کویر
بهار، محمدتقي( ملک الشعرا)، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، 1357، تهران، ناشر،شركت سهامي كتابهاي جيبي
دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، 1362، تهران، انتشارات جاویدان
رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 1347، تهران، انتشارات موسسه تحقیق رائین
رضاقلی، علی،جامعه شناسی نخبه کشی، 1377، تهران، نشر نی
رینگر، مونیکا، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، مترجم مهدی حقیقت خواه، 1381، تهران، نشر ققنوس
کاتوزیان، همایون، ایرانیان، از دوران باستان تا دوره معاصر، مترجم حسین شهیدی،1391، تهران، نشر مرکز
کتاب آبی، گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، ویراستار احمد بشیری، 1363، تهران، نشر نو
کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، مترجم ع. وحید مازندرانی، 1350، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، 1390، تهران، نشر نگاه
محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، 1353، تهران، اقبال
مراغه ای، زین العابدین، سیاحت نامه ابراهیم بیگ، به کوشش محمدعلی سپانلو، بی تا، تهران، نشر آگاه
مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، 1384، تهران، نشرزوار
مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة اول و دوم
موریه، جیمز، سفرنامه موریه، مترجم ابوالقاسم سری، 1386، تهران، نشر توس
ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام محمدرضا حسن بیگی، 1389، نشر دبیر
بعد از انقلاب كشور گرفتار آشوب و هرج و مرج شد و بيش از يك دهه ناامني و اغتشاش سراسر كشور را دربر گرفت. جنگ قدرت و اختلافات عقيدتي ميان پيشروان نهضت مانعي جدي براي رسيدن به تسامح و تعامل گروههاي مختلف بود. پيشروان نهضت نتوانستند - يا نخواستند- در عقايد و باورهاي خود تعديلي ايجاد كنند و همگام با يكديگر جنبش را به پيش ببرند. هر يك از اين گروهها ميخواستند هر چه زودتر عقايد و نظرات خود را در جامعه عملي كنند به ويژه اصلاحطلبان غربگرا كه نتوانستند وضعيت موجود را درك كنند. آنها از تحولات و اصولي سخن ميگفتند كه اكثريت مردم با آن بيگانه بودند. در حاليكه نميانديشيدند آيا جامعه مستعد چنين دگرگوني است؟
هدف تجددخواهان در الگوسازي از غرب پيشرفتهاي صنعتي و علمي آنها بود. تجددخواهان خواستار ايجاد مدارس در زمينههاي مختلف علمي و توسعة توليدات صنعتي با ايجاد كارخانه و ساختن راهآهن و غيره بودند. در اين ميان گروهي هم بودند كه پيشرفتهاي علمي و صنعتي را همراه با الگوسازي از سبك و سياق زندگي غربيان ميخواستند.
تا قبل از پيروزي انقلاب مشروطه و تاسيس مجلس شوراي ملي نخبگان سياسي و ساير اصلاحطلبان ،سواي عقايد و باورهاي متفاوت، همصدا با يكديگر براي از ميان بردن استبداد و برقراري عدالت كوشيدند و توانستند با حمايت گستردة تودههاي مردم نهضت را به پيش برند و شاه را به قبول مشروطه وادارند.
اما بعد از تاسيس مجلس به علت باورها و ديدگاههاي متقاوت ميان نخبگان اين نهضت خام و نارس باقي ماند. اكثريت مردمي كه براي برقراري عدالت و از ميان بردن ظلم تلاش كرده بودند اكنون ديگر تحمل عقايد دگرانديشان را نداشتند. در كمتر از يك دهه مجلس شوراي ملي چند بار تعطيل شد. در مجلس دوم نيز تفرقه و دو دستگي نمايندگان باعث ايجاد شكافي عميقتر ميان گروههاي مختلف شد. اين اختلافات كه ريشه در عقايد نخبگان سياسي دورة قاجار داشت بزرگترين جالش دورة مشروطيت بود.
دربارة انگيزه و علل و چگونگي اين انقلاب كتابها و مقالات بسياري نوشته شده است. اكثر اين كتابها يكي از علل خيزش تودههاي مردم را ظلم و ستمي دانستند كه از سوي حكومت بر مردم تحميل ميشد. آنها براي از ميان بردن ظلم و برقراري عدالت بپاخاستند و خواستار ايجاد عدالتخانه شدند. كوتاه مدتي بعد از شروع جنبش لفظ مشروطه و قانونمندي كشور بر سر زبانها افتاد و مردم خواهان برقراري مشروطه شدند. در جامعهاي با بافت سنتي كه بيش از 97% مردم آن بيسواد بودند و بيخبر و ناآگاه از تحولات جهان روزگار را سپري ميكردند چگونه در مدت كمتر از يكسال مشروطهخواه شدند.؟ چه عواملي سبب شد اعتراض مردمي عليه ظلم و ستم تبديل به انقلابي شود كه ساختار سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور را دگرگون كند؟ در اين پژوهش سعي بر آن است پاسخي مستدل براي سوالات مطرح شده بيابيم و علل اصلي و انگيزة واقعي خيزش تودههاي مردم را مورد بحث و نقد قرار دهيم.
زمينههاي بيداري مردم قبل از انقلاب مشروطه
سواد آموزي و گسترش معارف
قبل از انقلاب مشروطه تقريبا 97% جمعيت ايران بيسواد بودند. آنها در جهل و ناآگاهي در جامعهاي سنتي روزگار ميگذراندند. اولين كسي كه از خاندان شاهي نسبت به بيسوادي تودههاي مردم عكسالعمل نشان داد عباس ميرزا وليعهد فتحعليشاه بود. او ريشة عقب ماندگي ايران را در جهل و ناآگاهي مردم ميدانست. او در جملهاي معروف كه به ژوبر كاردار سفارت فرانسه گفته دلتنگي و نگراني خود را از بيسوادي گستردة مردم بيان كرده است. او به ژوبر ميگويد علت پيشرفت و ترقي شما چيست؟ چرا شما تا اين اندازه به تمدن نزديك شدهايد ولي ما هنوز كشوري عقبافتاده هستيم. شما هنر فرمانروايي و هنر كشورگشايي و هنر فعليت بخشي به تمام توانايي هاي انسان را ميدانيد در حالي كه به نظر ميرسد ما محكوم به زندگي در جهل و بي خبري هستيم چنين تفكري عباس ميرزا را بر آن داشت تا براي از ميان بردن بيسوادي در ايران بكوشد. اولين اقدام او فرستادن جواناني براي تحصيل به اروپا بود. اما جنگهاي متوالي ميان ايران و روسيه تزاري از يك سو و عمر كوتاه عباس ميرزا از سوي ديگر به او اجازه نداد بتواند در اين راه گامهاي موثري بردارد.
در زمان محمد شاه فرزند عباس ميرزا و نوة فتحعليشاه ميسيونرهاي مذهبي با اجازة شاه در ايران مدارسي تاسيس كردند. از زمان ناصرالدين شاه ورود دانشآموزان مسلمان به مدارس ميسيونري آزاد شد. دانش آموزان ايراني كه تقريبا تمام آنها از طبقات رجال و اعيان بودند به اين مدارس راه يافتند و به تدريج با افكار و عقايد و پيشرفتهاي اروپائيان آشنا شدند.
در زمان ناصرالدين شاه اميركبير با تاسيس دارالفنون گامي موثر براي سوادآموزي و تحصيل جوانان برداشت. ولي شاه و اكثر درباريان مخالف هر گونه آگاهي بخشيدن به جوانان بودند. چنانكه حكايت شده روزي ناصرالدين شاه به مدرسه دارالفنون رفت و وقتي از شاگردان سوالاتي پرسيد و آنها به راحتي آن را پاسخ دادند شاه با خشم و ناراحتي مدرسه را ترك كرد و وقتي علت را از او پرسيدند با تغير به وزيرش گفت « اين چه دكاني است كه باز كردهايد. اگر مردم بفهمند بلجيك چه جايي است، بعدها چه كسي به من و تو سواري ميدهد و مرا شاه و تو را وزير ميكند »
يكي ديگر از كساني كه بهبود جامعه را در علمآموزي جوانان ميدانست مستشارالدوله بود. اما او نيز نتوانست براي گسترش معارف گامي جدي بردارد. او راهكار مشكلات ايران را در آزادي قلم و گسترش معارف و تاسيس مدارس ميدانست.
با روي كار آمدن مظفرالدين شاه امين الدوله به وزارت رسيد. او مردي روشنفكر و ترقيخواه بود كه ميگفت تا ملت نداند چه ميخواهد و چه كاري بايد انجام دهد روي سعادت را نخواهد ديد، زيرا از جاهل نادان غير از جهل و ناداني چيزي تراوش نميكند او از جمله كساني بود كه اعتقاد داشت بايد اول مردم را آگاه كرد. او چارة اين كار را در گسترش معارف و تاسيس مدارس به سبك جديد ميدانست كه در آن دانشآموختگان به آموختن ساير علوم غير از علوم شرعي بپردازند. او از روشنفكران ميخواست تمام توجه خود را به تاسيس مدارس و گسترش آن متمركز كنند. و شاه را به تاسيس و گسترش مدارس و آزادي مطبوعات تشويق ميكرد.
برخي از رجال و روحانيان با انديشهها و كارهاي امينالدوله مخالف بودند. آنها ميگفتند تاسيس مدارس به سبك جديد مخالف شرع و باعث ترويج و تبليغ فساد در جامعه است. .سرانجام با حمايت گروهي از رجال و برخي از روحانيون و تهديدات روسيه كه به گفتة دولتآبادي از بيداري مردم هراسناك بود امينالدوله از كار بركنار و به اتهام بابيگري تبعيد شد.
در آن زمان برخي از روحانيان اين مدارس را براي تربيت جوانان مناسب ميديدند. يكي از اين روحانيان سيد محمد طباطبايي بود. او براي تاسيس مدارس و گسترش معارف بسيار كوشيد حتي در عزل امينالسلطان كه مخالف پيشرفت معارف بود نقش مهمي ايفا كرد. او معتقد بود تا ملت عالم نشوند پي به حقوق خود نخواهند برد اما اگر ملت آگاه باشند هرگز زير بار ظلم و جور نخواهند رفت. در آن زمان است كه كارها به دست افراد باكفايت سپرده ميشود و ملت حقوق دولت بر خود و حقوق خود بر دولت را خواهند دانست و از حقوق ملي خود دفاع خواهد كرد. او براي تاسيس و گسترش مدارس و تحصيل و آگاه كردن مردم بسيار كوشيد.
در واقع ميتوان گفت پيشگامان انقلاب مشروطه از ميان قشر تحصيلكرده كه در آن زمان علما و روشنفكران بودند، بپاخاستند و اين جنبش را رهبري كردند، ولي هر يك با نگرش و ديدگاه خاص خود. جواناني كه براي تحصيل به خارج رفته بودند زماني كه به ايران باز ميگشتند خواستار اصلاحاتي همانند كشورهاي اروپايي بودند
مجلات و كتابهاي فارسي
مجلات و كتابها و روزنامههاي فارسي كه در استانبول، مصر، هندوستان و قفقاز به چاپ ميرسيد و مخفيانه وارد ايران ميشد به همراه روزنامههاي چاپ ايران در بيداري افكار بسيار موثر بود. روزنامههايي مانند قانون، ثريا، حبلالمتين و ... كتابهايي مانند سياحتنامة ابراهيم بيگ و طالبوف و غيره. اين كتابها و روزنامهها كه در محافل آزاديخواهان خوانده ميشد خشم و هيجان آنها را برانگيخت. ناظمالاسلام كرماني از تاثير اين كتابها بر آزاديخواهان حكايات بسياري نقل ميكند. او دربارة سياحت نامة ابراهيم بيگ ميگويد بعد از خواندن قسمتهايي از اين كتاب برخي به گريه ميافتادند و برخي ديگر بيهوش ميشدند. ابراهيم بيگ در اين كتاب از پريشاني، سرگرداني، بيكاري و گرسنگي و فقر جامعة آن روز قاجار سخن گفته است. او از آوارگي ايرانياني كه در شهرهاي قفقاز و عشق آباد و غيره سرگردانند و براي گذران زندگي تن به هر ذلتي ميدهند سخت پريشان است. او علت مهاجرتهاي بيروية ايرانيان به كشورهاي ديگر را در عدم امنيت ، نبودكار ، فقر و گرسنگي و ظلم و تعدي دولتمردان و رونق بازار تهمت و افترا ميبيند به گفتة كسروي ارزش و اهميت اين كتابها را كساني ميدانند كه آن روزها آنها را خواندهاند و تكاني را كه در خواننده پديد آورده است به ياد ميآورند .
تشكيل انجمنهاي مخفي
ناصرالدين شاه مدت پنجاه سال با استبداد كامل حكومت كرد. در زمان او هر انديشهاي كه حاكي از آزادي و عدالتخواهي بود سركوب شد.بعد از روي كارآمدن مظفرالدين شاه كه مردي آرام و بيمار بود از شدت استبداد كاسته شد و انديشة آزادي كه در دهههاي پاياني حكومت ناصرالدين شاه در ميان آزاديخواهان رواج يافته بود علني شد. اين گروهها براي ترويج عقايد خود در ميان مردم به فعاليت پرداختند. آنها از عدم رضايت تودهها كه از ظلم و ستم به ستوه آمده بودند استفاده كردند و آنها را به قيام عليه استبداد تشويق كردند. دولتآبادي ميگويد بعد از مرگ ناصرالدين شاه آزاديخواهان اوضاع را براي بيان عقايد خود مساعد ديدند و خواهان تغيير و تحول در وضعيت موجود شدند. آنها تصور ميكردند با وجود چند نفر كه از خواب غفلت بيدار شدند و آگاهي كسب كردند ميتوان يك ملت خواب زده را بيدار كرد. غافل از آن كه در سرماي زمستان ميتوان يك حجرة كوچك را گرم كرد ولي نميتوان هواي دشت را تغيير داد. ملتي كه از هر صد نفر يك نفر هم سواد ندارد، ملتي كه از علوم عصر خود كاملا بيخبر و ناآگاه است چگونه ميتواند مفهوم ترقي و پيشرفت را درك كند و از عزل و نصب اين و آن بهرهاي فوري و سودمند ببرد . اما گروهي از آزاديخواهان تصور ميكردند ميتوانند ملت را با خود همراه كنند.
اولين اقدام آزاديخواهان تشكيل انجمنهاي مخفي بود. اين انجمنها در پيروزي انقلاب مشروطه بسيار تاثيرگذار بودند . هدف آنها سرنگوني حكومت استبدادي بود. اسماعيل رائين در كتاب خود از كميتهاي بينام و نشان و مخفي سخن ميگويد كه در سال 1278- 1280ش در تهران تشكيل ميشد . ملكالمتكلمين و ميرزا طاهر تنكابني از سران آزاديخواه عضو اين كميته بودند. پس از دو سال اين كميته تعطيل شد.
انجمن ديگري در سال 1282ش تشكيل شد. اعضاي اين انجمن شصت نفر بودند كه در ميان آنها روحانيون و بازرگانان و اصناف و كارمندان ادارات و دو نفر زرتشتي و سران ايلات شركت داشتند. در آن زمان فعاليت اين گروهها گسترش افكار آزاديخواهي و مبارزه با ظلم بود. در زمان استبداد آزاديخواهان و روشنفكران را بيدين و بابي ميخواندند و اينگونه افراد را مهدور الدم ميناميدند . به همين سبب اين گروهها براي جلوگيري از تهمت و افتراي اعلام كرده بودند كه فعاليتشان تنها در چهارچوب مقررات و قوانين اسلام است.
در سال 1283ش انجمن ديگري تحت نظارت مستقيم سيد محمد طباطبايي تشكيل شد. او از ناظمالاسلام كرماني خواست مديريت اين انجمن را برعهده گيرد. در جلسات اين انجمن دربارة چگونگي مبارزه با استبداد و بيدار كردن مردم و ترويج افكار آزاديخواهي دو ديدگاه متفاوت وجود داشت. گروهي معتقد بودند بايد در ابتدا مردم را آگاه كرد. آنها علم و آگاهي را مقدمهاي براي بيداري ملت ميدانستند. گروه ديگر ميگفتند تا استبداد حاكم است ملت نميتواند عالم و آگاه شود اما زماني كه استبداد از ميان برود و مشروطه برقرار شود مجلس ميتواند تاسيس مدارس و تعليم كودكان و جوانان را بر اساس قانون اجباري كند. در اين صورت ديگر كسي نميتواند با آن قانون مخالفت كند. در آن زمان است كه ميتوانيم ملتي آگاه و عالم تربيت كنيم .آنها با يكديگر قرار گذاشته بودند از لفظ مشروطه در ميان مردم سخن نگويند زيرا تودههاي مردم از مفهوم اين كلمات آگاه نبودند و ممكن بود براي اعضاي انجمن خطر جاني به همراه داشته باشد .
بعد از تشكيل جلسات متعدد اعضاي انجمن قسم خوردند در بيداري و آگاهي مردم و رفع ستم تا آخرين نفس مبارزه كنند. سيد محمد طباطبايي از وعاظ خواست در منابر از ستم و استبداد سخن بگويند و در آگاهي مردم بكوشند. او ميگفت ما اجراي قانون اسلام و اصلاح ادارة دولت را ميخواهيم. مقصود ما رفع ظلم و استبداد است خواه به صورت جمهوري باشد يا مشروطه .
آغاز جنبش
اولين موج نارضايتي عليه دستگاه حاكمه در اوايل بهار 1282 ش آغاز شد، يعني زماني كه رئيس كل گمركات بوشهر به علت وضع قانون عوارض خشم تجار را برانگيخت. آنها اعلام كردند تا زماني كه مقررات جديد لغو نشود اجازة ورود كالا به كشور را نخواهند داد.
در تبريز نيز بازاريان كه از تعرفههاي گمرگي ناراحت و عصباني بودند بازارها را بستند و خواستار تعطيلي ميخانهها و مهمانخانهها و دبستانهاي تبريز شدند. در آن شهر مهمانخانه و ميخانه را ارمنيان و قفقازيان باز كرده بودند. دبستانها هم همان مدارس به سبك جديد بود كه علما و بازاريان مخالف آن بودند. طلبهها به مهمانخانهها و ميخانهها و مدارس ريختند و آنها را غارت كردند. اين حادثه باعث ايجاد آشوب در شهر شد كه ده روز بهطول انجاميد. .
عوامل ديگري هم در آن زمان زمينهساز شورشهاي بعدي بودند مانند، مسافرتهاي شاه به اروپا. گرفتن وامهاي بيرويه از خارجيان براي مخارج اين سفرها كه جز خوشگذراني شاه و اطرافيانش سودي براي كشور نداشت. واگذاري امتيازات به خارجيان و فروش منافع ملي درازاي دريافت وام. حكومت ظالمانة شعاعالسلطنه در كرمان و آفت ملخ خوردگي در آن شهر كه رعيت ناچار بود با جان يا مالش آن را جبران كند. قتل و غارت تركمنها در خراسان به خصوص قوجان كه باعث اسارت شصت دختر جوان شده بود. ظلم و ستم وزير اكرم در قزوين و بيعدالتيهاي آصف الدوله در مشهد.
در سال 1283ش عكسي از موسيو نوز بلژيكي رئيس گمركات ايران منتشر شد كه در آن لباس روحانيت بر تن كرده بود. انتشار اين عكس خشم روحانيان را برانگيخت. آنها به مردم گفتند بيگانگان اسلام را به مسخره گرفتهاند و به علماي شما توهين كردند. اين سخنان بر خشم و هيجان مردم افزود .
حادثة مهم ديگري كه خشم مردم را برانگيخت پيدا شدن جنازة زني در محل احداث ساختمان بانك روس بود كه قبلا قبرستان مسلمانان بود. در آن روز واعظي بر سر منبر ميگويد به چشم خود جنازة زني را ديده و مردم خشمگين را تحريك به تخريب ساختمان روسها ميكند ..
سرانجام در تهران هفت نفر از تجار را به دستور علاءالدوله حاكم شهر به اتهام افزايش قيمت قندو شكر به فلك ميبندند . تجار به اعتراض در مسجد شاه متحصن ميشوند. مدت زماني نميگذرد كه بسياري از روحانيون و طلاب از جمله سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي و آقا سيد جمال الدين واعظ به متحصنين ميپيوندند. پيمان همكاري ميان بهبهاني و طباطبايي براي از ميان بردن استبداد در سال 1323ش سرآغاز جنبش آزاديخواهي ايران بود.
سيد محمد طباطبايي در بالاي منبر از خرابيهايي كه دولت استبدادي بوجود آورده بود سخن ميگفت. او به همراهان خود ميگفت «بايد در منابر و معابر مردم را آگاه كرد و به آنها فهماند رفع ظلم فقط به دست خودشان انجام ميگيرد و ملت بايد كاوياني صفت ريشة ماردوشان را از ايران بركنند» .
عين الدوله براي متفرق كردن مردم گروهي چماق به دست را به مسجد فرستاد. اين گروه با زور و كتك مردم را متفرق كردند. گروهي از مردم به همراه روحانيون از شهر خارج و در شاهزاده عبدالعظيم متحصن شدند. ادوارد براون ميگويد تا اين زمان هيچ اسمي از مشروطه در ميان نبود بلكه تنها سخن از عزل عينالدوله و برپايي عدالتخانه بود.
روزي كه علما و گروههايي از مردم در شاهزاده عبدالعظيم متحصن بودند شاه براي رفتن به منزل يكي از رجال از قصر خارج شد. در اين هنگام زنان اطراف كالسلة شاه را گرفتند و فرياد زدند ما آقايان و پيشوايان دين را ميخواهيم. آنها از شاه ميخواستند علما را به شهر بازگرداند.
اين حكايات و حكايت بعدي نشان ميدهد در آن زمان تودههاي مردم تنها دنبالروي پيشوايان روحاني خود بودند و خواست آنها چيزي نبود جز خواست پيشوايانشان. آنها به تبعيت از روحانيان بپاخاستند و خواستار برقراري عدالت و رفع ظلم شدند. جامعة آن روز قاجار جامعهاي شريعت مدار بود و تودههاي مردم پيروي از روحانيان را از فرايض ديني خود ميدانستند. آنها براي حفظ دين از جان و مال خود دريغ نداشتند.
مهاجرت علما باعث خشم و تحريك مردم شده بود. آنها دسته دسته به متحصنين ميپيوستند. سرانجام مظفرالدين شاه درخواستهاي متحصنين را پذيرفت و با برپايي عدالتخانه و عزل عينالدوله موافقت كرد. بهبهاني و طباطبايي ميدانستند شاه به پيمان خود عمل نميكند ولي دست از تحصن كشيدند و به تهران بازگشتند. آنها دريافته بودند اگر مهاجرت طولاني شود بسياري از متحصنين كه كار و خانوادة خود را ترك كردند به سبب طولاني شدن تحصن و نرسيدن به اهدافشان، دلسرد و نوميد به خانههاي خود باز خواهند گشت. اين دو سيد ميدانستند بايد مردم را كم كم پيش برد و بيش از اندازة تواناييشان از آنها انتظار نداشت. به همين سبب تصميم گرفتند قبل از آنكه ميان مردم پراكندگي ايجاد شود به تهران بازگردند. پيشگامان نهضت كه در آن زمان علما و روشنفكران مترقي بودند نه تنها اميدي به همراهي تودههاي مردم نداشتند بلكه به برخي از پيشروان مشروطه هم بدگمان بودند. به همين دليل تصميم گرفتند به گفتة كسروي « آبرومندانه به شهر بازگردند ... [زيرا] اين زمان به نتيجهاي بالاتر از عدالتخانه اميد نتوانستندي بست»
اما شاه به وعدة خود عمل نكرد. او نه عدالتخانهاي برپا كرد و نه عين الدوله را بركنار كرد. بعد از بازگشت متحصنين به تهران در شهر حكومت نظامي برقرار شد. ولي برخي از آزاديخواهان از جمله سيد محمد طباطيايي و سيد محمد واعظ در منابر به تكفير حكومت خودكامه ادامه دادند و از رفتارهاي غيرانساني آنها حكايات بسياري براي مردم نقل كردند. سيد محمد طباطبايي در يكي از سخنرانيهاي خود از اجحافي كه حكام بر مردم روا ميداشتند چنين سخن گفت
« پارسال ( 1323ه.ق) رعايا نتوانستند زراعت به عمل آورند. بايد هر يك مسلمان قوچاني سه ري گندم ماليات بدهد. چون نداشتند و كسي هم به داد آنها نرسيد حاكم آن جا سيصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم ماليات گرفت. هر دختري را به ازاي دوازده من گندم به تركمانان فروختند. بعضي از دخترها را در حالت خواب از مادر جدا كردند، زيرا بيچارهها راضي به جدايي نبودند... در ولايات نه رعيتي مانده و نه مالي و ... هر چه ما فرياد ميكنيم مردم نميفهمند كه هدف ما اغراض شخصي نيست ... اي مردم بفهميد شما براي دفع ظلم وظيفه داريد ... »
او در ادامه ميگويد:
«اي مردم چه شده است كه هر چه داد ميزنيم كسي نميشنود، نه غيرت در شما مانده نه تعصب. شما هيچ نميفهميد. از علوم جديد اطلاع نداريد ... من ميگويم علوم جديد دانشش لازم است. هر وقت اقتضايي دارد... شما بايد علم حقوق بين الملل را بدانيد. علم رياضي را بدانيد ... انسان محتاج به تمدن است .. اي مردم بيدار شويد. درد خود را بدانيد و درمان را پيدا كنيد و در مقام معالجه برآييد»
به جز روحانيون و تجار ساير اصلاح طلبانِ با نفود نيز براي بيداري مردم و عدالت خواهي ميكوشيدند. در اين ميان نقش انجمنهاي مخفي و افرادي مانند تقيزاده، حاج ميرزا حسن رشديه و مجدالاسلام كرماني بسيار پررنگ بود .
عينالدوله به دستگيري و سركوب مخالفان پرداخت و حكومت نظامي در شهر برقرار شد. هدف دولت از برقراري حكومت نظامي آن بود كه بتواند به راحتي آزاديخواهان را دستگير كند. همچنين ميخواست از انتشار شبنامههاي ضد حكومتي در ميان مردم جلوگيري كند.
در يكي از اين روزها هنگام سخنراني سيد محمد واعظ ميان ماموران دولتي كه قصد دستيگري او را داشتند با مردم درگيري پيش آمد و سيدي كشته شد. مردم هيجان زده جسد را برداشته و به خيابانها ريختند و از آنجا به مسجد جامع رفتند.
گروهي از سادات و طلبهها قرآن به دست از مسجد خارج شدند. آنها تصور ميكردند ماموران به كسي كه قرآن در دست داشته باشد شليك نميكنند. اما ماموران بر آنها آتش گشودند و چند نفر كشته شدند . بقية مردم هم كه جنگ نديده و صداي تفنگ نشنيده بودند فرار كردند. بعد از اين حادثه برخي از روحانيون و تجار و اصلاح طلبان براي اعتراض به قم مهاجرت كردند. رفتن علما باعث خشم شديد مردم شد. زيرا با آن دلبستگياي كه مردم به علما داشتند و آن نيازي كه در كارهاي روزمره به آنها بود هر گز امكان نداشت در برابر مهاجرت آنها ساكت بمانند. كسروي به نقل از فرصت شيرازي ميگويد « خود من ديدم زني مقنعة خود را بر سر چوبي كرده و فرياد ميكند بعد از اين دختران شما را موسيو نوژ بلژيكي بايد عقد كند، ما ديگر علما نداريم» در كوچه و بازار بعضي از ورقههاي قرآن ديده ميشد كه گلولة تفنگ آنها را سوراخ كرده بود. اين ورقههاي گلوله خورده و مهاجرت علما مردم را هيجان زده كرد. آنها ميگفتند ... چگونه ما ساكت بمانيم؟
علما به رهبري بهبهاني و طباطبايي به قم مهاجرت كردند. اما مردم در تهران بر جان خود بيمناك بودند. در گذشته اگر ظلمي بر آنها ميشد به خانة علما ميرفتند ولي اكنون كه علما نبودند آنها ديگر مكاني براي رفتن نداشتند. به گفتة ناظمالاسلام كرماني آقاي بهبهاني محرمانه به سفارت انگليس نامهاي نوشت و به مستر كرنت دوف گفت « ما علما و مجتهدين چون راضي نيستيم خونريزي شود لهذا حركت به اماكن مقدسه را عازم گشتيم و از آن جناب تمنا داريم كه در دفع ظلم و تعدي همراهي خود را از ما دريغ ندارد» مستر كرنت دوف، كاردار سفارت جواب داد كه « نسبت به بازماندگان و آنان كه التجا آورند همراهي خواهد شد» در برخي از اسناد آمده كرنت دوف گفته است اميدوارم چنين اقدامي انجام نشود وگرنه مجبورم مانع از ورود آنها به سفارت شوم. ولي در عمل چنين نشد و گروهي به سفارت انگيس رفتند و در آنجا متحصن شدند .
زماني كه علما به قم مهاجرت ميكنند سيد عبدالله بهبهاني به پيروان خود ميگويد به سفارت انگليس برويد و آنجا متحصن شويد. اين خبر به سرعت درشهر ميپيچد و به مردم گفته ميشود درِِِ سفارت انگيس به روي شما باز است به آنجا برويد.
انگليسيها براي حفظ منافع خود با آزاديخواهان همراهي كردند . آنها نگران بيماري شاه و فوت او بودند. زيرا جانشين مظفرالدين شاه يعني محمد علي ميرزا طرفدار روسها بود و دلِخوشي از انگليسها نداشت. آنها ميترسيدند اگر محمد علي ميرزا با اختيارات نامحدود به سلطنت برسد قدرت انگليس بسيار ضعيف شود و منافع آنها در خليج فارس و هندوستان به خطر بيفتد. به همين سبب براي محدود كردن اختيارات شاه با آزاديخواهان همراهي كردند.
هر روز بر تعداد بست نشينان در سفارت افزوده ميشد. هزينة اين جمعيتِ انبوه كه به روايتي بيش از چهارده هزار نفر بودند بر عهدة تجار بود. براون به نقل از يك شاهد عيني ميگويد « مردم مصمم بودند تا كسب خواستههاي خود در پناه بيرق بريتانيا باقي بمانند» . آنان خواستار ايجاد عدالت خانه و برقراري امنيت در شهرها و بركناري عين الدوله بودند. در تير ماه 1285ش دولت انگليس رسما از دولت ايران خواست هر چه زودتر شورش را خاتمه دهد و به خواستهاي مردم رسيدگي كند . كسروي ميگويد جاي شگفتي است كه وقتي مردم ميخواستند در مسجد جمع شوند دولت، سربازان را براي متفرق كردن آنها ميفرستاد ولي در مقابل انبوه جمعيتي كه در سفارت بست نشسته بودند هيچ اقدامي نكرد. حتي از ورود آنها جلوگيري هم نميكرد. در اين زمان سفارتخانه به مدرسهاي سياسي تبديل شده بود. در هر گوشه جمعي كنار هم نشسته بودند و يكي از نخبگان سياسي آنها را تعليم ميداد. مردم براي اولين بار چيزهايي مي شنيدند كه تاكنون كسي جرات ابراز آن را نداشت. در اين زمان بود كه لفظ مشروطه بر سر زبانها افتاد.
در تبريز هم مردم به كنسولگري انگليس پناه بردند و در آنجا متحصن شدند. گروهي از مردم تبريز براي مهاجرت علما به قم و كشتهشدگان درگيريهاي تهران مجلس ختمي برگزار كردند. در تبريز هم مانند تهران براي اولين بار مردم كلمة مشروطه را ميشنيدند. كسروي در اين باره ميگويد
« شانزده ساله بودم، درس ميخواندم. روز چهارشنبه بود، بازارها بسته شد. ولي انگيزة آن را نميدانستم. ديدم دو نفر با يكديگر گفتگو ميكنند. يكي ميگفت نان را ارزان كردند ديگري ميگفت ارزاني نان را نميخواهند. سومي گفت اگر ارزاني نان را نميخواهند پس چه ميخواهند؟ يكي گفت مشروطه ميخواهند؟ مشروطه، مشروطه چيست؟ ديگري گفت اگر ميخواهي بداني با من بيا. آن مرد رفت و من و ديگران هم به دنبالش رفتيم. اولين بار بود كه نام مشروطه را ميشنيدم و در آرزوي دانستن معني آن بودم. در مسجد آخوندي معني مشروطه را به زبان تركي ميگفت. در اين ميان از گرفتاري توده، ستمگري درباريان، خواري كشور سخنان گفت و بسياري از مردم به گريه افتادند... بعد از آن سخنرانِ ديگر دربارة كميابي نان و گراني گوشت سخن گفت و نويد داد چون مشروطه باشد نان فراوان و ارزان و گوشت در دسترس همگان باشد و بينوايان از نان و كباب سير شوند و بالاي منبر انگشتان خود را پهن كرد و وجب خود را نشان داد و با همان زبان تركي و روستايي گرفت كباب به اين اندازه، اين گفتارها باعث دلداري بينوايان ميشد »
از خمسه و زنجان نيز خبر رسيد كه مردم به علت مهاجرت علماي تهران شورش كردند. در ساير شهرها نيز مانند اصفهان و كردستان و غيره مردم شورش كرده بودند. اين خبرها به گوش شاه رسيد و او به ناچار عينالدوله را از كار بركنار كرد. با رسيدن اين خبر به سفارت انگيس مردم بسيار شاد شدند و ميخواستند از سفارت خارج شوند. اما آزاديخواهان خبرآورندگان را از سفارت بيرون كردند و به مردم گفتند هدف اصلي عزل عين الدوله نيست . علما نيز از قم براي متحصنين نامهاي فرستادند كه هدف بازگشايي عدالتخانه است و تا آن زمان از سفارت خارج نشويد. بهبهاني و طباطبايي موقعيت را مناسب ديدند و خواست اصلي خود را كه مجلس بود آشكار كردند .. آنها دو نامه براي شاه نوشتند و از او بازگشايي مجلس مبعوثان را درخواست كردند .
نمايندگاني از سوي اصلاح طلبان براي مذاكره به دربار رفتند. اين نمايندگان اصلاح طلباني مانند ميرزا محمد صادق و آقا ميرزا محسن و ... بودند. وزير دربار با مجلس شوراي اسلامي موافق بود ولي ميرزا محمد صادق و بقية اصلاح طلبان مخالف بودند و ميگفتند اگر كلمة اسلامي به ملي تبديل نشود مردم از سفارتخانه بيرون نخواهند آمد. زيرا اگر فردا نمايندهاي در مجلس با شما مخالفت كند او را به اتهام بيديني و ملحد بودن تبعيد خواهيد كرد ولي اگر لفظ ملي بكار برده شود ديگر اين بهانهها وجود نخواهد داشت . سرانجام نمايندگان اصلاح طلب و درباريان به توافق رسيدند و از شاه فرمان مشروطيت و تاسيس مجلس شوراي ملي را درخواست كردند.
مظفرالدين شاه در مرداد 1285ش فرمان مشروطيت را صادر و با تاسيس مجلس شوراي ملي موافقت كرد. تودههاي مردم با وجود عدم آگاهي از مفهوم و معناي مشروطه به جشن و شادي پرداختند.
آنها به پيروي از پيشگامان سياسي و مذهبي خود در مقابل استبداد صفآرايي كردند و توانستند نظام مشروطه را در ايران برقرار كنند. هدف اصلاح طلبان محدود كردن اقتدار سنتي شاه و درباريان بود. آنها خواهان حكومتي مبتني بر قانون بودند كه در آن مساوات و عدالت ميان افراد برقرار باشد. نهضت مشروطه با همراهي و همگامي آزاديخواهان اصلاحطلب و مترقي و علما به پيروزي رسيد ولي هر يك از اين گروهها برداشتي خاص از مفهوم مشروطه داشتند. نگرشهاي متفاوت ميان پيشگامان نهضت و سخنان مختلف آنها باعث سردرگمي تودههاي مردم شده بود.
گروهي ميگفتند مشروطه يعني رواج شريعت اسلامي و براي سخنان خود از قرآن و احاديث دليل ميآوردند و انبوهي از مردم تصور ميكردند هدف از جنبش مشروطه برقراري شريعت اسلام است. اما گروهي ديگر آن را به معني اروپاييش ميخواستند. اين گروه سخناني دربارة ميهن دوستي به زبان ميآوردند و دگرگوني و تحول جامعه را در ايجاد كارخانه و صنعتي كردن كشور و كشيدن راه آهن و غيره ميدانستند.
اما تودههاي مردم معناي واقعي مشروطه و قانون را نميدانستند. كسروي دربارة جنبش مشروطه خواهي ايران ميگويد « نميگويم مشروطه براي ايران زود بود. ايران اگر در زير فشار خودكامگي ميماند مشروطه هميشه براي آن زود بود، ميگويم جنبش خام بود... در اين هنگام پيشوايان بايد با گفتن و نوشتن، معناي درست مشروطه و راه كشورداري و گرفتاريهاي ايران را به گوش تودههاي مردم ميرسانيد ... ولي چنين پيشواياني نبودند »
مجلس در 14مهرماه 1285ش گشايش يافت. نمايندگاني كه به مجلس راه يافتند از ميان شاهزادگان، علما، تجار، اعيان، پيشهوران و كسبة معمولي و زرتشتيان ( يك زرتشتي) بودند. اما روستائيان در مجلس نمايندهاي نداشتند. زنان نيز در آن دوره گر چه در جنبش مشروطه فعالانه شركت كردند اما به مجلس راه نيافتند. در آن زمان نه تنها در ايران بلكه در هيچ كشور اروپايي زنان حق راي نداشتند.
نام برخي از رجال مانند وثوقالدوله و مخبرالسلطنه نيز در ميان نمايندگان ديده ميشد. برخي از پژوهشگران تاريخ معاصر معتقدند اين افراد به جنبش مشروطه پيوستند. اما كسروي ميگويد اين گروه تا پيروزي جنبش هيچ حمايتي از مردم نكردند . كسروي معتقد است آنها بعد از پيروزي انقلاب لباس مشروطه خواهي بر تن كردند و جز «سودجويي خود به دنبال چيز ديگري نبودند.» ايرانيان با كوشش بسيار توانستند كارها را از دست سودجويان بگيرند ولي اكنون كه پيروز شده بودند بار ديگر درباريان با لباسي مشروطهخواهي آنها را فريفتند و بار ديگر زمام امور را به دست گرفتند.
بعد از امضاي فرمان مشروطه، مشروطهخواهان از افرادي آگاه به اوضاع جهان دعوت كردند تا پيشنويس نظامنامة انتخابات را تدوين و تنظيم كنند. اين گروه پيشنويس نظامنامة انتخابات كشورهاي اروپايي و غربي را در مدت كمتر از يكماه ترجمه كردند و بعد از تغييراتي جزئي، تعديل شدة آن را به تصويب شاه رساندند.
بر اساس اين نظامنامه از ميان 150 نمايندة مجلس، 60 نماينده از تهران و بقيه از شهرستانها انتخاب شدند. بيش از 60 نفر از نمايندگان از ميان تجار و بزرگان اصناف، 25 نفر از روحانيان و حدود پنجاه نفر از ميان زمينداران ، اعيان محلي و رجال انتخاب شدند.
گسترش ناامني در ولايات
بعد از مشروطه در تهران نمايندگان انتخاب شدند و مجلس اول تشكيل شد. ولي در ساير شهرها اوضاع كاملا متفاوت بود. در تبريز و رشت و مشهد و شيراز و كرمان و ... مردم بيخبر از رخدادهاي تهران بودند. در اين مناطق استبداد همچنان ادامه داشت. حتي در برخي از شهرها حكام محلي با خشونت بسيار مانع انتخابات شدند. مانع تراشي حكام محلي براي انتخاب نمايندگان مجلس و تعلل نمايندگان براي آمدن به تهران ، سبب شد بعد از انتخاب نمايندگان تهران، مجلس بدون حضور نمايندگان شهرستانها كار خود را آغاز كند. زيرا آزاديخواهان بيم آن داشتند كه مبادا شاه تغيير عقيده بدهد و با تاسيس مجلس مخالفت كند
عدم همكاري حكام محلي و مانع تراشي آنها براي انتخابات، خشم برخي از نمايندگان مجلس را برانگيخت. آنها در مجلس آشكارا اعلام كردند دولت با ملت همراهي و همكاري ندارد و خودسري و استبداد همچنان ادامه دارد. برخي از نمايندگان با اعتراض از دولت ميپرسيدند اين چه مجلسي است كه تشكيل شده است؟ ما براي چه اينجا نشستهايم در حالي كه مستبدين همچنان به ظلم و ستمگري خود مشغولند . نمايندگان خواستار آن بودند كه كارها به افرادي واگذار شود كه لياقت و استعداد آن كار را داشته باشند و بتوانند جلوي خودسري و گردنگشي مستبدين را بگيرند. اما مشكل مجلس فقط ظلم حكام محلي نبود بلكه به علت متزلزل شدن حكومت مركزي شهرهاي ايران گرفتار هرج و مرج و آشوب و در نهايت عدم امنيت شد.
بر اساس گزارشهاي آن دوره آشوب و بينظمي سراسر شهرهاي ايران را فرا گرفته بود. اقتدار حكومت مركزي از ميان رفته بود و بيقانوني در كشور حاكم بود. راهها ناامن و شهرها صحنة جنگ و سيتز ميان مستبدان و مشروطه طلبان بود . مستوفي ميگويد ناامني و آشوبي كه بعد از انقلاب مشروطه كشور را فرا گرفت سبب دلسردي گروههايي از مردم شد. در آن دوره « هر جا آشوب و غارتگري بود ميگفتند مشروطه شده است يا اگر كسي دزدي ميكرد ميگفتند به مشروطهاش رسيد» . اوضاع نابسامان كشور بهانهاي در دست مستبدين بود تا مردم را عليه مشروطه و مجلس تحريك كنند. به همين سبب نه تنها براي برقراري نظم با مجلس و انجمنهاي ولايتي همكاري نميكردند بلكه در مقابل اقدامات مجلس كارشكني هم ميكردند.
اسپرينگ رايس سفير انگليس اوضاع آن دورة ايران را چنين توصيف ميكند. سراسر مملكت را آشوب و هرج و مرج فرا گرفته است. و روز به روز اوضاع بدتر ميشود. مستبدين براي رسيدن به اهدافشان سعي در گسترش ناامني در ولايات دارند. سربازها و مستخدمين دولتي و صرافان براي دريافت حقوق عقبافتادة خود دست به تجمع زدهاند. ولي كاملا مشخص است اين تجمع به تحريك گروهي بوده است. در كرمانشاه و اصفهان و شيراز و يزد و اردبيل و تبريز و.. جنگ ميان طرفداران حكومت و مشروطه خواهان باعث گسترش ناامني و اغتشاش شده است. در منطقة غرب طوايف چادرنشين مشغول غارت و تاخت و تازند. راهها در تصرف دزدها و راهزنان است و به دليل عدم امنيت راهها تجارت از رونق افتاده است.
گر چه ناامني و اغتشاش مملكت را فرا گرفته بود و باعث دلسردي گروههايي از مردم از مشروطه شده بود اما مجلس همچنان به كار خود ادامه ميداد و ميكوشيد هر چه زودتر قانون اساسي را تدوين و به تصويب شاه برساند.
اصلاحات مجلس اول
در آغازِ كار مجلس، دو مسئلة اساسي مطرح شد، اول تدوين قانون اساسي و دوم تاسيس بانك ملي. نمايندگان مجلس ولخرجيهاي بيروية شاه و سفرهاي بيهودة پرهزينة او به خارج را بزرگترين خطر براي استقلال كشور ميدانستند . زيرا تامين هزينة اين سفرها از وامهايي بود كه شاه از بيگانگان يعني روسيه و انگليس ميگرفت و به آنها امتيازاتي ميداد كه استقلال و تماميت كشور را به مخاطره ميانداخت. به همين سبب مجلس با گرفتن هر گونه وامي از بيگانگان به شدت مخالفت كرد. همچنين تيول و تسعير را برانداخت و سودهاي غير مشروع را كه از راه وصول ماليات به دست ميآمد از ميان برد.
اين اقدامات خشم گروهي از رجال و زمينداران را برانگيخت. و باعث گسترش فتنه و آشوب شد. گروهي از نمايندگان مخالف رد تيول بودند و ميگفتند مجلس در اين كار عجله كرده است زيرا اين كار باعث مخالفت تيولداران با مجلس خواهد شد. اين گروه از نمايندگان معتقد بودند نبايد مخالفان را تحريك كرد و آنها را در مقابل مجلس قرار داد بلكه اكنون زماني است كه مجلس بايد در آرامش به كارهاي اساسيتري مانند تدوين قانون اساسي و عدم دريافت وام از بيگانگان و تاسيس بانك و ... بپردازد.. گروهي ديگر از نمايندگان ميگفتند هدف از مشروطه آگاه كردن و بيدار كردن مردم بوده است و اگر قرار باشد مردم به دليل تيول از عقيدة خود بازگردند و دوباره پذيراي ظلم و ستم شوند بايد آنها را به حال خود واگذاشت. آنها بر رد تيول تاكيد داشتند و اين قانون عليرغم مخالفاني كه داشت به تصويب رسيد و باعث انسجام و تشكل بيشتر مخالفان در برابر مجلس شد.
قانون اساسي در دي 1285ش به امضاي مظفرالدين شاه رسيد. در اين قانون به هيچ عنوان از آزاديهاي فردي و اجتماعي و حقوق فطري و طبيعي صحبتي به ميان نيامد. گر چه در ميان آزاديخواهان كساني بودند كه هم به دموكراسي كشورهاي غربي آشنا بودند و هم طالب آن بودند ولي نميخواستند با اصرار در اين زمينه فرصت را از دست بدهند زيرا نگران بيماري و فوت شاه بودند. آنها ميخواستند هر چه زودتر قانون اساسي را به تصويب شاه برسانند و در موقعيت مناسبتري موارد ديگر را در قانون اساسي بگنجانند. اين موقعيت در زمان محمدعلي شاه به دست آمد و آنها توانستند با تصويب متمم قانون اساسي نواقص قوانين قبلي را جبران كنند. اما بزرگترين چالشي كه در زمان تصويب متمم قانون اساسي ميان نمايندگان مجلس روي داد عدم تساوي ميان مسلمانان و پيروان ساير مذاهب بود. مخالفان مشروطه ميگفتند چگونه ممكن است يك زرتشتي و يا يهود و مسيحي و يا گبر در مقابل قانون از حقوقي مساوي بهرهمند شوند. چنين چيزي مخالف با قانون شريعت است. يكي از مخالفان سرسخت تساوي حقوق ميان مسلمانان و پيروان ساير اديان شيخ فضلالله نوري بود . زماني كه گروهي از نمايندگان مجلس به تدوين متمم قانون اساسي مشغول بودند او تجار و كسبه و برخي از روحانيان را با خود همراه كرد و از آنها خواست مراقب باشند تا قانوني خلاف شرع به تصويب نرسد. از همان زمان شيخ فضلالله مخالفت خود را با حكومت مشروطه اعلام كرد و گفت بايد حكومت مشروعه باشد. سخن گفتن از تساوي و برابري ميان مسلمان و كافر در مجلس مخالفت گروهي از مردم بر عليه نمايندگان و مجلس را به همراه داشت.
مجلس در برابر اين اعتراض عقب نشيني كرد و واژة دولتي را به آن افزود « اهالي مملكت ايران در مقابل قانون دولتي متساوي الحقوق خواهند بود.» مخبرالسلطنه هدايت ميگويد قانون دولتي چه معنايي دارد معلوم نيست.» اما اين عقب نشيني نتوانست شيخ را راضي كند. او به همراه طرفداران خود در مسجد شاه به ظاهر براي روضهخواني و مراسم دهة فاطميه چادري برپا كرد. شيخ فضلالله با گروهي از روحانيان مخالف مشروطه به حضرت عبدالعظيم رفتند و در آنجا بست نشستند. او اعلام كرد مشروطه با اسلام سازگار نيست و مشروطه بايد مشروعه باشد.
سيد محمد طباطبايي در يكي از سخنرانيهاي خود خواستار حمايت مردم از مجلس و مشروطه شد و به آنها گفت هر كس بگويد مشروطيت مخالف دين اسلام است دنياپرست است، به اين افراد توجه نكنيد. در آن زمان مردم به دو دسته تقسيم شدند، طرفداران مشروطه و مخالفان آن.
در تهران بعضي از مشروطه خواهان اطفال را تحريك ميكردند تا بر روي ورقه هايي بنويسند ما مشروطه نميخواهيم و آن ورقها را با ريسماني به گردن سگها ميآويختند. سپس در كوچه و بازار به دنبال سگها ميدويدند و آنها را كتك ميزدند و ميگفتند اينها دشمنان مشروطه و آزادي هستند. اين كار باعث خشم مخالفان مشروطه ميشد. از سوي ديگر در ميان مردم شايع شده بود كه نمايندگان ميخواهند قوانيني وضع كنند در حالي كه ما نيازي به قوانين نداريم و شريعت، قانون اسلام و قانون كشور است و تنها كسي كه ميتواند قانون وضع كند خداوند است. از سوي ديگر مردم دسته دسته براي دادخواهي به مجلس ميامدند و تظلمات خود را به مجلس ميگفتند و از نمايندگان ميخواستند در مقابل دولت بايستد. نمايندگان در مجلس به اعتراض ميگفتند بايد كسي به مردم بفهماند مجلس و دولت بايد با يكديگر همكاري داشته باشند نه اينكه با يكديگر مجادله كنند. بايد به مردم گفت جاي بيان تظلمات مجلس نيست وزارت عدليه است .
در ساير ولايت هم اوضاع نابسامان بود. انجمن ايالتي به مجلس نوشت هنوز در ولايات مردم نميدانند معني مشروطه چيست و تصور ميكنند مشروطه يعني آزاد بودن و ندادن ماليات . به همين دليل آشوب و اغتشاش باعث ناامني در ولايات شده است. در واقع تشكيل انجمنهاي ولايتي در شهرهاي مختلف ايران سبب وحشت دولتيان شده بود. زيرا اين انجمنها از طرف مجلس وظيفه داشتند آن مناطق را اداره كنند و از گسترش آشوب و هرج و مرج جلوگيري كنند. ولي حكام محلي كه اين انجمنها را سد راه خود مي ديدند با اقدامات آنها مخالفت ميكردند. از سوي ديگر هم علما به سبب برخي از قوانيني كه اين انجمنها وضع ميكردند و هم ملاكين كه اين نمايندگان در كار آنها مداخله ميكردند از مخالفان سرسخت انجمنها بودند. گر چه طبقة تجار و مردم فرودست حاميان انجمنها به شمار ميرفتند . ولي برخي از عوامل سبب شد انجمنها نتوانند پايگاه خود را در ميان تودههاي مردم حفظ كنند يكي از اين عوامل عدم توافق ميان نمايندگان و مشاجرات دائمي آنها با يكديگر بود. همچنين عدم كارايي آنها در بهبود اوضاع و برقراري نظم و امنيت باعث دلسردي مردم از انجمنها شد.
مخالفت با مشروطه
مظفرالدين شاه در دي 1285 ش (ذيحجه 1325) درگذشت و پسرش محمد علي ميرزا به قدرت رسيد. او از همان آغاز با دعوت نكردن نمايندگان مجلس در مراسم تاجگذاري، خشم و نفرت خود را از مجلس و نظام مشروطه آشكار كرد. اين بياعتنايي خشم نمايندگان را برانگيخت. زيرا در آن مراسم رجال و اعيان و وزراي ايران و سفراي خارجه و برخي از علماي طراز اول حضور داشتند ولي نمايندگان منتخب مردم مورد بيمهري شاه قرار گرفته بودند. زماني كه محمد علي شاه قدرت را در دست گرفت اوضاع كشور بسيار پريشان و آشفته بود. خزانة كشور خالي بود. شاه و برخي از درباريان از مجلس دلخوشي نداشتند زيرا آنها همواره در كشور قدرتي مطلق به شمار ميرفتند. آنها پيش از ين صاحب مال و جان رعاياي خود بودند. اما اكنون در مقابل خود مجلسي را ميديدند كه قدرتش روز به روز افزايش مييابد و هدفش نه تنها مهار كردن ولخرجيهاي دربار است بلكه ميخواهد با تدوين قانون و تصويب آن قدرت و اموال و درآمد آنها را هم تحت كنترل خود درآورد. به همين سبب شاه و درباريان مصمم بودند مجلس را از ميان بردارند و همانند گذشته قدرت را در دست بگيرند.
از زمان روي كار آمدن محمد علي شاه در سال 1285 تا به توپ بستن مجلس در سال 1287ش وقايع مهمي مانند قتل امينالسلطان و سوء قصد به جان محمد عليشاه و مخالفت برخي از علما با مشروطه و محاصرة تبريز و غيره به وقوع پيوست.
در سال 1286 ش طرفداران شاه عدهاي از اراذل تهران را جمع كردند و به آنها پول داند تا به محلههاي مختلف تهران بروند و اوباش هر محلهاي را با خود همراه كنند و باعث اغتشاش و ناامني در شهر شوند . اين گروه به خيابانها ريختند و عليه دولت مشروطه شعار دادند. آنها ميگفتند «ما پيرو قرآنيم، مشروطه نميخواهيم... » آنها در ميدان بهارستان مقابل مجلس تجمع كردند. از سوي ديگر مخالفان مشروطه به گروهي از زنان كه به گفتة دولتآبادي بدكاره بودند پول ميدهند تا در ماه رمضان با روي گشوده و بدون حجاب در بازار تهران به راه افتند و بگويند «به ما آزادي دادند و ما ميخواهيم بدون حجاب باشيم ». آنها ميدانستند در جامعهاي سنتي مانند ايران كه زنان بدون اجازة شوهرانشان نميتوانستند از خانه خارج شوند حضور زنان بيحجاب تا چه حد ميتواند باعث هيجان عمومي شود. آنها ميخواستند با اين قبيل كارها باعث دلسردي و نوميدي گروهي از مردم و ترديد و دو دلي گروهي ديگر نسبت به مشروطه و آزاديهاي آن شوند. گروهي ديگر نيز در خيابانها به راه افتادند و شعار دادند ملت آل محمد مشروطه نميخواهد و از محمدعليشاه و مخالفان مشروطه طرفداري كردند. در آن زمان محمدعلي شاه براي اختلال در كار مجلس و به حاشيه راندن طرفداران مشروطه ادعا ميكرد حكومت مشروطه را قبول ندارد ولي حكومت مشروعه را ميپذيرد.
مشروطه خواهان و مخالفان مشروطه هر دو در مقابل مجلس در ميدان بهارستان اجتماع كردند. مردم به صورت دو دستة مخالف روبروي يكديگر قرار ميگيرند. مخالفان مشروطه و طرفداران مشروطه. به گفتة كسروي كساني كه ده ماه پيش در راه مشروطه خواهي آن همه شور و شوق نشان ميدادند اكنون انبوهي از آنها در برابر مخالفان مشروطه خاموش ايستاده يا با آنها همراهي ميكنند . وضعيت مجلس هم بسيار بد بود و نمايندگان به دو گروه تقسيم شده بودند. گروهي كه شريعت خواه بودند و گروهي كه از ترس شريعت خواهان به « رويه كاري » پرداختند.
بررسي وقايع آن دوره نشان ميدهد مفهوم مشروطه در نزد اكثريت مردم متفاوت از مفهومي بود كه اصلاحطلبان غربگرا خواهان آن بودند. در آن زمان دين و مذهب نقشي اساسي در زندگي مردم داشت و علما و روحانيان ارزش و اعتبار خاصي در ميان مردم داشتند. آنها زماني كه مهاجرت علما و مخالفت آنها با حكومت را ديدند به جنبش درآمدند و خواهان بازگشت آنها شدند. تا اين زمان هيچ اسمي از مشروطه در ميان مردم نبود. آنها اگر هم ( بعد از بستنشيني در سفارت ) آن را به زبان ميآوردند معناي آن را درك نميكردند. به همين دليل شور و شوق آزاديخواهي بسيار زود در ميان مردم به خصوص در تهران از ميان رفت و باعث دلسردي و تزلزل پيشگامان جنبش شد.
مخالفان از مجلس و نمايندگان بدگويي ميكردند و خواستار برقراري مشروطة مشروعه بودند. آنها ميگفتند مجلس و اقدامات آن با شرع اسلام سازگاري ندارد. مخالفان مشروطه گروههايي را به بازار فرستادند و از بازاريان دعوت كردند در مقابل مجلس اجتماع كنند. .
در مجلس بعضي از نمايندگان صحبت از نقض قانون اساسي ميكردند. آنها ميگفتند اگر بعضي از اصول قانون اساسي نقض شود ضرري ندارد بهتر از آن است كه خون كسي ريخته شود.
دولتآبادي ميگويد به آنها گفتم كسي كه اين حرف را ميزند معني و مفهوم قانون را نميداند زيرا قوانين به هم پيوستهاند. نقض يك قانون ناقض ساير قوانين است. بايد براي حفظ قانون اساسي كوشيد و حتي اگر لازم باشد جان خود را هم فدا ميكنيم تا اين قانون براي آيندگان باقي بماند .
مشروطهطلبان اسلحه به دوش از مجلس محافظت ميكردند. مخالفان مشروطه در بهارستان چادرهايي برپا كرده بودند. شاه براي مذاكره با نمايندگان گروهي را به مجلس فرستاد ولي درخواستهايش مورد قبول نمايندگان قرار نگرفت. در جمادي الاول 1287ش مجلس به وسيلة قزاقها و سربازها و توپخانه محاصره شد. دولتيان نميگذاشتند كسي به مجلس وارد و يا از آن خارج شود. ميدان بهارستان شبيه به ميدان جنگ بود. در تيراندازي ميان مليون و دولتيان چند نفري كشته شدند. مليون قصد داشتند از مجلس و نمايندگان محافظت كنند و در مقابل دولتيان بايستند. اما با خروج سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي و همراهان آنها از مجلس و رفتن آنها به باغ سپهسالار گر چه مليون دچار ترديد شدند. . اما به جنگ ادامه دادند تيراندازي ميان مليون و دولتيان چندين ساعت به طول انجاميد تا سرانجام دولتيان پيروز شدند. مجلس به توپ بسته شد و ساختمان آن منهدم شد. مسجد سپهسالار و برخي از خانههاي رجال و اعيان و دكانهايي كه نزديكي مسجد بودند خراب شدند. دولت آبادي اوضاع آن روز را چنين توصيف ميكند
« مسجد سپهسالار جولانگاه تعدي غارتگران گشته، مردم پست فطرت اسباب نفيس قيمتي را از خانة ظلالسلطان و خانههاي اطراف و از عمارت مجلس و عمارتهاي بهارستان كه پر است از ذخيرههاي گرانبهاي ميرزا حسين خان سپهسالار همه را به يغما بردند. اي كاش به بردن اسباب قناعت ميكردند، درها و پنجرههاي گران قيمت را از جا كنده ميبردند. سنگهاي هزارهها را كنده، چوبهاي سقف را درميآوردند، آينههاي بزرگ را از ديوارها ميكندند و هر كدام بزرگ بود با سنگ آن را شكسته، تكههايش را ميبرند ... همه را برده و هر چه بردني نيست آنها را خورد مينمايند....»
ميرزا ابوالقاسم پسر بزرگ سيد محمد طباطبايي از مخالفان مشروطه بود و از همان آغاز با محمد علي شاه همراهي ميكرد. او معتقد بود اهل ايران قابليت مشروطه را ندارند و ميگفت اوضاع كنوني كشور مشروطه نيست بلكه آشوب و هرج و مرج است.
بعد از به توپ بستن مجلس در شهر حكومت نظامي برقرار شد روز بعد از بمباران مجلس بازارها باز ميشود و مردم از مشروطه بد ميگويند . صبح آن روز از طرف دولت اعلاميهاي به ديوار زده ميشود كه ما ميخواستيم چند نفر مفسد را بگيريم كه آنها را دستگير كرديم و ديگر با كسي كاري نداريم. عفو عمومي شامل حال رعايا شده است. دستگيري مشروطه طلبان از روز بعد آغاز ميشود. ميرزا جهانگير خان و ملك المتكلمين مدير روزنامه صور اسرافيل دستگير و كشته ميشوند. رئيس مجلس ممتازالدوله و حكيم الملك در گوشهاي مخفي شده و بعد از گذشت چند روز با لباس مبدل به سفارت فرانسه پناهنده ميشوند. سيد عبدالله بهبهاني را به عتبات تبعيد ميكنند ولي قبل از خروج از كشور او را دستگير كرده و مانع رفتن او ميشوند.
به سيد محمد طباطبايي اجازة اقامت در شميران داده ميشود به شرط آن كه با كسي رفت و آمد نداشته باشد. تقي زاده و علي اكبر دهخدا و سيد حسن حبل المتين و .. به سفارت انگيس پناهنده ميشوند. گروهي ديگر از آزاديخواهان متواري شده و خود را پنهان ميكنند. در ولايات نيز ميان مردم دو دستگي ايجاد ميشود. گروهي خود را تجدد خواه و گروهي سنت گرا ميخوانند. دولت آبادي ميگويد گمان نميكنم جز گروه بسيار اندكي كسي بداند معني و مفهوم تجدد و سنت چيست و اگر اين دو گروه با يكديگر مخالفت ميكنند به دليل آن است كه روساي ملكي و مذهبي آنها بر سر قدرت و رياست با هم كشمكش دارند و طرفداران آنها هم كوركورانه و به تبعيت از رهبرانشان بر ضد يكديگرند.
بعد از خرابي مجلس حتي بسياري از كساني كه قسم خورده بودند حافظ مشروطه و حامي مجلس باشند از مشروطه بد ميگويند. ناظمالاسلام كرماني ميگويد
«عجب است كه باقيماندة اسباب مجلس را همين مردم غارت كردند و ميكنند. آجرهاي مجلس را همين مردم بردند. خانههاي مردم را همين افراد كه قسم خورده بودند حامي و حافظ مشروطه باشند غارت كردند والا دولتيها حاضر نبودند بيرحمي و غارت تا اين اندازه گسترش يابد. اين مردم جاهل و فاسد هستند كه نه مشروطه ميدانند نه دين و نه پيامبر. اينها گروهي جاهل و نادانند و هر چه كنند از جهل و ناداني است... » او ميگويد روز اول به ديگران گفتم جهالت مردم و عدم آگاهي آنها بزرگترين مانع براي ترقي است.
ناظمالاسلام كرماني با تاسف و تاثر بسيار ميگويد« ... اين ملت جاهل و ... تا ديروز در پي مشروطهطلبان ميدويد و امروز در پي درباريان»
او در ادامه ميگويد.
«در 16 رجب 1326 ه.ق جسد دو نفر از مقتولين مشروطه خواه را از قبر درآوردند و به استخوانهاي آنها اهانت كردند. اهالي طهران خوب امتحان دادند. وضع امروز مردم تهران از اهل كوفه و شام هم بدتر است. نفاق آنها جاي سخني باقي نگذاشته است.»
در ولايات وضعيت مشروطه طلبان سختتر از تهران بود زيرا در آن نقاط مكانهاي امن كمتر يافت ميشد و افراد سريعتر شناسايي ميشدند. به همين سبب در شهرستانها تعداد بيشتري از مشروطه طلبان كشته شدند و اموالشان غارت شد. به گفتة دولتآبادي مشروطه در ايران ناقص و ناخالص بود به همين دليل نتوانست به وظايف حقيقي خود عمل كند و حق را از باطل تشخيص دهد . مشروطه خيلي زود به دست افرادي جاهل و ناآگاه از ميان رفت. او معتقد است تا ملت به رشد و بلوغ سياسي نرسند نميتوان كاري از پيش برد فقط زماني كه آنها حق خود را بشناسند براي گرفتن آن قيام خواهند كرد .
شاه و همراهان او شايع كردند كه مردم به دنبال آرامش و امنيت هستند و از دست مشتي آشوبطلب كه به نام مشروطه طلبي فتنه برپا كردند و كشور را به اغتشاش كشاندند ناراضي هستند. شاه ادعا كرد اكنون كه مجلس خراب شده و فتنهگران متواري شدهاند ملت بسيار شادمان و شكرگزارند.
بعد از انهدام مجلس فعاليت مشروطه خواهان ممنوع شد. مطبوعات تعطيل و سخنرانيها خاموش شدند. استبداد و خودكامگي بار ديگر كشور را فرا گرفت. مشروطيت نوپا درهم شكست.
اعاده مشروطيت
بعد از كودتاي محمدعلي شاه و سركوب مشروطه طلبان مردم انجمنهاي محلي را بر هم زدند و هر كس پي كسب و كار خود رفت و انجمنهاي ولايتي هم به دستور مركز و همكاري حكام محلي بسته شدند. از سوي ديگر علماي نجف شاه را تهديد كردند كه در صورت عدم گشايش مجلس همة آنها به سوي تهران حركت خواهند كرد و فتواي حرام بودن ماليات را خواهند داد و مردم از اين حكم شرعي حمايت خواهند كرد. عواقب ندادن ماليات به دولت باعث خالي شدن خزانه و انحلال سلطنت بود. دولتآبادي ميگويد در اين زمان ديگر آزادي و مشروطه خواهي رنگ دين و مذهب به خود گرفته بود.
هزينههاي سنگين محمدعلي شاه براي حفظ قدرت و از ميان بردن مشروطه با خزانة خالي همخواني نداشت . به همين سبب او براي گرفتن وام به دولتهاي بيگانه متوسل شد.
مشروطهخواهان به دولتهاي بيگانه اعلام كردند حكومت محمد علي شاه غيرقانوني است و اگر دولتي به او وام دهد ملت ضامن بازپرداخت آن نخواهد بود.
ايرانيان تبعيد شده به خارج، پاريس را مركز تجمع خود قرار دادند و عليه شاه و حكومت استبداي او فعاليت ميكردند . ساير ايرانيان نيز از كشورهاي ديگر براي حمايت مشروطه خواهان به پاريس رفتند. دورة جديدي از سخنرانيها و تجديد حيات روزنامهها و مقالات در اين شهر آغاز شده بود. اما ايرانيان بر اساس عادت گذشتة خود و سوء ظني كه نسبت به يكديگر داشتند اين بار هم نتوانستند با يكديگر متحد شوند. به همين سبب هر گروهي مجزا از گروه ديگر فعاليت ميكرد. ولي اين سخنرانيها توجه اروپا را به ايران جلب كرد. آنها در روزنامههاي خود مينوشتند اين نهضتي است مردمي و تلاشي است جدي براي از ميان بردن استبداد.
بر اساس گزارشهاي محرمانة سر باركلي سفير انگليس در ايران مردم به محمد علي شاه اعتماد نداشتند حتي زماني كه او قول برقراري مجدد مشروطه و مجلس را داد مردم اعتنايي به اين حرفها نكردند. آنها ميگفتند شاه ميخواهد با اين سخنان مردم را به دادن ماليات مجبور كند ولي بعد از آن دوباره پيمان شكني خواهد كرد.
جنبش مشروطه خواهي در ايالات و ساير نقاط ايران سركوب شد ولي تبريز به مبارزات خود ادامه داد. شهر گرفتار آشوب و هرج و مرج و قحطي شده بود زيرا سلطنتطلبان تبريز را محاصره كرده بودند و اجازة ورود آذوفه و كالا به شهر را نميدادند. مردم دسته دسته از گرسنگي ميمردند ولي آزاديخواهان حاضر به تسليم در مقابل مستبدين نبودند. شاه براي سركوبي مشروطه طلبان و محاصرة تبريز نياز به پول داشت به همين دليل از روسيه و انگليس تقاضاي وام كرد. روسها ميخواستند به بهانة حفظ جان و مال اتباع خود به هر طريقي شده محاصره را از ميان ببرند. سربازان روسي به تبريز وارد شدند و به كشتار و آزار مردم پرداختند و باعث خشم مردم شدند.
روسها طبق قرارداد 1907 كه ايران را به سه منطقة زير نفوذ روس و انگليس و بيطرف تقسيم كرده بود به تبريز وارد شدند و محاصره را از ميان بردند. قرارداد 1907 كه چند ماه بعد از انقلاب مشروطه ميان روس و انگليس بسته شده بود، استقلال ايران را از ميان برد و اين كشور را ميان روسيه و انگليس تقسيم كرد. گر چه مجلس با اين قرارداد شديدا مخالفت كرد ولي در عمل اين دو كشور ايران را زير نفوذ خود گرفتند و حاكميت آن را از ميان بردند.
با از ميان رفتن محاصره، مليون تبريز توانستند برخي از مناطق اطراف تبريز مانند مراغه را تصرف كنند و مستبدين را شكست دهند. مقاومت دلاورانة مليونِ تبريز سبب شورش در برخي از شهرهاي ايران شد و گروههايي براي تجديد مشروطه بپاخاستند. در اصفهان نيروهاي بختياري قدرت را در دست گرفتند و حاكم محلي را از شهر بيرون كردند. در رشت سپهدار اعظم به مليون پيوست و با تشكيل حكومت موقت مجلس ملي را تشكيل داد. در اواخر 1287ش چهار مركز مشروطهخواهي در تبريز و رشت و اصفهان و لار به وجود آمد. اين گروهها با وجود نبود امكانات ارتباطي سعي در هماهنگي با يكديگر براي نابودي مستبدين داشتند. مشروطهخواهان به سمت تهران حركت كردند و شعارشان اعادة مشروطه بود. روس و انگليس به شاه اعلام كردند اگر مشروطه را برقرار نكند او را به حال خود واگذار خواهند كرد. آنها از شاه خواستند تاريخ انتخابات و بازگشايي مجلس را اعلام كند و از مليون هم خواستند با شاه سازش كنند. مليون حاضر به سازش نبودند زيرا به شاه اعتمادي نداشتند.
مشروطهخواهان در تير 1288ش وارد تهران شدند. در جنگي كه ميان مليون و مستبدين روي داد گروهي از مستبدين فراري و گروهي ديگر به مليون پيوستند. مردم تهران هيجانزده از قواي ملي استقبال كردند. گروهي از آنها به مليون پيوستند و با در دست گرفتن سلاح در شمار مليون قرار گرفتند. محمدعلي شاه به سفارت روسيه پناهنده شد. اجلاس فوقالعاده مجلس ملي مركب از رهبران مشروطه و رجال و بسياري از اعضاي مجلس سابق در بهارستان تشكيل شد. در اين اجلاس خلع محمدعلي شاه و به سلطنت رسيدن پسرش احمد شاه دوازده ساله به تصويب رسيد. عضدالملك رئيس ايل قاجار به عنوان نائبالسلطنه انتخاب شد.
بعد از خلع محمدعليشاه به گفتة مستوقي مشروطهچيها و مجاهديني كه بعد از فتح تهران و بركناري شاه اسلحه به دست گرفتند و خود را « داخل ميدان بيمبارزه » انداختند مرتكب اشتباهات بسياري شدند. اين گروه انقلابيتر از مليون با اقدامات افراطي خود باعث ايجاد تفرقه و دو دستگي در ميان مردم شدند. يكي از اين اقدامات افراطي دار زدن شيخ فضلالله نوري بود. دار زدن او باعث شد گروهي نسبت به مشروطه بدبين شوند . زيرا شيخ فضلالله گر چه با مشروطه مخالفت كرده بود ولي يكي از علماي آن زمان بهشمار ميرفت و در نزد گروهي از مردم قابل احترام بود. به گفتة مستوفي نه تنها اين افراد آزاديخواهنما باعث كشتهشدن شيخ شدند بلكه بعد از فتح تهران خرابيهاي بسياري را پديد آوردند و انقلاب را به انحراف كشاندند.
بعد از فتح تهران و خلع محمدعلي شاه يكي از كارهاي مهم انتخابات مجلس بود. نمايندگان مجلس دوم به دو گروه دموكراتها و اعتداليون تقسيم شده بود. دموكراتها كه خود را روشنفكر و متجدد ميدانستند 28 نفر بودند و اعتداليون را كه 36 نفر بودند ارتجاعي ميناميدند. اعتداليون نيز دموكراتها را تندرو و انقلابي ميخواندند و در جرايد از آنها به شدت انتقاد ميكردند.
در مجلس ميان دموكراتها و اعتداليون بحث و درگيري بود. در بيرون از مجلس نيز ميان مشروطهخواهان كه گروهي از آنها طرفدار اعتداليون و گروهي ديگر طرفدار دموكراتها بودند كشمكش و اختلاف وجود داشت. دامنة اين اختلافات به ساير شهرها نيز كشيده شد و پيامد آن ناامني و اعتشاش و آشوب بود. مستبدين داخلي و عوامل خارجي نيز به اين آشوبها دامن ميزدند. روساي عشاير جنوب كه مخالف وزارت سردار اسعد بودند به خصوص ايل قشقايي كه رقيب سرسخت بختياريها بودند حاضر به قبول وزارت سردار اسعد و سلطة بختياريها نبودند. در اين زمان نيز رقابتهاي ايلي مانعي جدي براي ايجاد وحدت و يگانگي بود. ايل قشقايي براي جلوگيري از سلطة بختياريها با ايجاد آشوب در جامعه ناامني را گسترش ميداد. حسين كاشي در كاشان با غارتگريهاي خود آشوب بپا كرده بود.
سالارالدوله با طرفداران خود در منطقة غرب براي دستيابي به سلطنت با مشروطهطلبان ميجنگيد و مناطق كرمانشاه و كردستان را به آشوب كشانده بود. محمدعلي شاه با حمايت روسيه براي رسيدن به قدرت به ايران بازگشت و با مليون و قواي دولتي درگير شد و شكست خورد. در مشهد گروهي براي بازگرداندن محمدعلي شاه با مليون درگير شدند.
جمعي از تجار و كسبه و گروهي از مليون به رهبري ستارخان و باقرخان براي دفاع از اسلام و محافظت آن در مقابل دموكراتها انجمني را تشكيل دادند. آنها از مجلس خواستار اخراج آن گروه از نمايندگان دموكراتي بودند كه انقلابي و تندرو عمل ميكردند مانند تقيزاده. حتي باقر خان تهديد كرده بود اگر آنها اخراج نشوند« خودم ميروم و دست چند نفر از وكلاي انقلابي را ميگيرم و از مجلس بيرون ميكنم. » ولي سردار اسعد به آنها اخطار داد با همراهي نيروي بختياري كه در اختيار دارد مانع چنين اقداماتي خواهد شد.
اعتداليون براي رسيدن به هدفشان به علماي نجف متوسل شدند و ضرغامالسلطنه بختياري را كه مخالف سردار اسعد بود با خود همراه كردند .آنها از اتحاد سردار اسعد و تقيزاده بيمناك بودند و تصور ميكردند اين اتحاد به انقلابي ديگر خواهد انجاميد. پيامد اين اختلافات سقوط كابينة سردار اسعد و به وزارت رسيدن سپهدار بود.
در اين اوضاع نابسامان ترور سيد عبدالله بهبهاني ( تير 1288ش) اوضاع را آشفتهتر كرد. مردم به ضديت با دموكراتها پرداختند و بر عليه آنها شعارهاي تند دادند. در ميان مردم شايع شده بود تقيزاده سيد عبدالله بهبهاني را كشته است. علماي نجف حكم تفسيق تقيزاده را صادر كردند و او به خارج از ايران رفت.
در نتيجة اين اقدامات كابينة سپهدار هم سقوط كرد و رقابت ميان سردار اسعد و سپهدار از ميان رفت. بر خلاف تصور تقيزاده، سردار اسعد از او حمايتي نكرد و او ناچار به آذربايجان و از آنجا به خارج از كشور رفت. چند نفر از حاميان پر شور دموكراتها به تلافي ترور بهبهاني به دست مخالفان كشته شدند. بعد از اين وقايع مستوفيالممالك به وزارت رسيد. او به بهانة ترور بهبهاني دستور خلع سلاح مجاهدين را صادر كرد.
اين حكم باعث اغتشاش و درگيري ميان دولتيان كه اكثريت آنها بختياري بودند با مجاهدين شد. زيرا دستور خلع سلاح شامل نيروهاي مجاهدين به جز قشون بختياري بود . مجاهدين براي مقابله با قشون بختياري به پارك اتابك ميروند. در درگيري ميان قواي بختياري و مجاهدين عدهاي از طرفين كشته ميشوند و ستارخان مجروح و باقرخان دستگير ميشود. انتشار اين خبر باعث خشم شديد مردم ميشود زيرا هم ستارخان و باقر خان در نزد مردم احترام بسيار داشتند و هم در اين درگيري عدهاي از جوانان كه تجربة جنگي نداشتند كشته ميشوند. از سوي ديگر دولت روس كه بعد از خلع محمدعلي شاه يكي از بزرگترين حاميان خود را از دست داده بود با كارشكني و ايجاد مانع در كار مجلس و دولت، با تحريك مستبدين كشور را به ناامني و اغتشاش ميكشاند.
اما يكي از بزرگترين مشكلات مجلس دوم بحراني مالي و نبود قشون بود. مجلس براي رفع اين بحران مستشار مالي خود را از امريكا و صاحب منصبان ژاندارمري را از سوئد استخدام كرد زيرا اين دو كشور در آن زمان منافعي در ايران نداشتند. مورگان شوستر امريكايي براي امور مالي دست به اصلاحات زد و امور مالي ايران را سر و سامان داد و به نظر ميرسيد اوضاع مالي ايران رو به اصلاح و بهبود است. اما دو دولت روس و انگليس خواستار اخراج مورگان شوستر امريكايي شدند. مورگان شوستر با همكاري مجلس سعي در تملك املاك شعاعاسلطنه داشت ولي اموال او تحت حمايت دولت روس بود.روسيه در آذر 1290ش به ايران اولتيماتوم داد كه بايد شوستر از ايران خارج شود. همچنين ايران نبايد بدون موافقت روس و انگليس مستشار خارجي استخدام كند. مجلس اين اولتيماتوم را رد كرد. با انتشار اين خبر مردم به هيجان آمدند و بر عليه روسها دست به اقداماتي زدند مانند تحريم قند روسي و عدم استفاده از ترامواي اسبي و غيره.
به دنبال اولتيماتوم روسيه سالداتهاي روس در تبريز و رشت دست به كشتار مردم زدند. آنها اعلام كردند اگر ايران اولتيماتوم را نپذيرد سالداتهاي روس ايران را اشغال خواهند كرد.
در اين اوضاع پريشان دمكراتها و گروهي از اعتداليون معتقد بودند در اين زمان بحراني نبايد مجلس تعطيل شود. اما مجلس دوم بالاجبار در بهمن 1290ش به كار خود پايان داد. بعد از تعطيلي مجلس ناصرالملك اولتيماتوم روسيه را پذيرفت و مورگان شوستر ايران را ترك كرد. ناصرالملك عدة زيادي از نمايندگان مجلس را كه اكثريت آنها دمكرات بودند تبعيد كرد. روزنامهها را توقيف كرد و به خواستهاي روس و انگليس گردن نهاد
در مناطق عشايري فارس ميان قواي دولتي و عشاير درگيري پديد آمد. شاهسونها در اردبيل و اهر و ارسباران نيروهاي دولتي را خلع سلاح كردند. آشوب و راهزني در مسيرهاي كرمانشاه و شيراز و اصفهان و ساير راهها امنيت را از مردم سلب كرد. دولت ايران ديگر قدرت و نفوذي نداشت. ايران در حاليكه گرفتار دو كشور قدرتمند روس و انگليس شده بود با خرانة خالي و بدون مجلس ملي دورة ناتواني و ضعف خود را ميگذرانيد. در طي يك دهه از آغاز جنبش مشروطه ( 1284 ش) تا آغاز جنگ جهاني اول ( 1293ش) بسياري از جوانان دلير و شجاع اين سرزمين قرباني اختلافات و درگيريهاي داخلي و مداخلات خارجي شدند.
نتيجه
در طي يك دهه يعني از آغاز انقلاب مشروطه در سال 1284 ش تا 1293 آغاز جنگ جهاني اول اين سرزمين دورة جديدي متفاوت از دورههاي قبل را تجربه كرد.
دورهاي كه در آن آشوب و ناامني از يك سو و كوشش براي قانونمند كردن كشور از سوي ديگر در جربان بود. تاسيس مجلس شوراي ملي و تدوين و تصويب قانون اساسي يكي از مهمترين دستاوردهاي آن دوره بهشمار ميرود. مجلس اول بهترين و پرشورترين و كارآمدترين مجلس تاريخ معاصر بوده است.
نمايندگان اين مجلس توانستند در مدت كمتر از دو سال، 17 شعبان 1324 تا 23 جمادي الاول 1326، كارهاي مهمي را به انجام برسانند. نمايندگان مجلس اول از جان گذشتگاني بودند كه با وجود مخالفت شاه و درباريان و بيگانگاني مانند روسية تزاري و برخي از علما توانستند قوانيني را به تصويب برسانند كه در زمان خود بسيار انقلابي و پر شور بود..
در آن زمان هنوز طبقة حاكمه فرصت نيافته بود خود را مشروطه خواه جلوه دهد. گر چه نهضت مشروطه به ظاهر پيروز شد ولي نتوانست به اهداف واقعي خود برسد و بار ديگر ظلم و استبداد جايگزين آزادي و دموكراسي شد.
در نزد اكثريت تودههاي مردم انقلاب مشروطه انقلابي شریعت مدار بود كه علما در آن نقش حياتي داشتند. اصلاح طلبان غربگرا به سبب بافت سنتی و مذهبی جامعه آن روز و نفوذ روحانیت در میان مردم، همواره بر این نکته تاکید داشتند که اسلام حقیقی دموکراتیک است و اهداف آنها برگرفته شده از اسلام و مذهب شیعه است. از سوی دیگر روحانیت نیز با وجود نفوذ و اقتدارش می دانست باید همگام و همراه با مردم و سایر نخبگان سیاسی آن روز حرکت کند. به همین سبب پیشروان جنبش با وجود اختلافات عقیدتی در ابتدا به دلیل منافع مشترک یعنی مبارزه با استبداد و برقراری عدالت ناگزیر مجبور به سازش شدند.
اصلاحطلبان غربگرا آن زمان نخواستند يا نتوانستند افكار و ديدگاههايشان را با قانون شرع و سنتهاي رايج آن زمان هماهنگ كنند. آنها تصور ميكردند اكنون وقت آن رسيده است كه علما و ساير سنتگراها خود را با وضع موجود يعني تجددگرايي تطبيق دهند. در حاليكه قشر عظيمي از مردم تابع ديدگاهها و نظرات علما بودند و تجددگرايان اقليتي بيش نبودند. اصلاحطلبان نتوانستند شرایط را درك كنند و پيشرفت و توسعه را همگام با نگرشهاي تودهها به پيش برند.
انقلاب مشروطه گر چه دستاوردهايي براي اين كشور به ارمغان آورد ولي نتوانست به اهدافي مانند آزادي و غيره دست يابد. با وجود قانون اساسي مدون اين كشور بار ديگر گرفتار استبداد و خودكامگي شد. نبود احزاب سياسي، توقيف مطبوعات، عدم آزادي قلم و گفتار و ناديده گرفتن عقايد و سنتهاي رايج ... بيانگر اين واقعيت است كه انقلاب مشروطه نتوانست به اهداف واقعي خود دست يابد و به انحراف كشيده شد.
شهناز يزدان پناه
منابع
آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، مترجم محمد ابراهیم فتاحی، 1389، تهران، نشر نی
آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ی ایرانی، 1387، تهران، نشر اختران
براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، مترجم مهری قزوینی، ویراستار سیروس سعدوندیان، 1376، تهران، نشر کویر
بهار، محمدتقي( ملک الشعرا)، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، 1357، تهران، ناشر،شركت سهامي كتابهاي جيبي
دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، 1362، تهران، انتشارات جاویدان
رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، 1347، تهران، انتشارات موسسه تحقیق رائین
رضاقلی، علی،جامعه شناسی نخبه کشی، 1377، تهران، نشر نی
رینگر، مونیکا، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، مترجم مهدی حقیقت خواه، 1381، تهران، نشر ققنوس
کاتوزیان، همایون، ایرانیان، از دوران باستان تا دوره معاصر، مترجم حسین شهیدی،1391، تهران، نشر مرکز
کتاب آبی، گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، ویراستار احمد بشیری، 1363، تهران، نشر نو
کرزن، جرج، ایران و قضیه ایران، مترجم ع. وحید مازندرانی، 1350، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، 1390، تهران، نشر نگاه
محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، 1353، تهران، اقبال
مراغه ای، زین العابدین، سیاحت نامه ابراهیم بیگ، به کوشش محمدعلی سپانلو، بی تا، تهران، نشر آگاه
مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، 1384، تهران، نشرزوار
مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة اول و دوم
موریه، جیمز، سفرنامه موریه، مترجم ابوالقاسم سری، 1386، تهران، نشر توس
ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام محمدرضا حسن بیگی، 1389، نشر دبیر
تاریخ این کشور را با دروغ هایتان تحریف نکنید. بفرمایید که بختیاری ها ازجمله سردار اسعد هیچ نقشی در انقلاب مشروطه نداشتند؟!چرا خون ها وزحمت های این بزرگان در خدمت به کشورشان را پایمال می کنید؟بدان که قسمت اعظم به ثمر نشستن این انقلاب بدوش بختیاری ها بود و بس .