سر نیمه سوخته ، کار دست قاتل داد؛/ قاتل: لطفا مرا اعدام کنید!
پارسینه: ماجرای تلخ و هولناک یک قتل از زبان قاتل و چگونگی دستگیری وی توسط مأموران پلیس آگاهی تهران.
تحریریه پارسینه - حامد کوماهی / برای بازسازی صحنه جرم با تیم تخصصی پلیس آگاهی شاپور به محل جرم رفته بود، منتظر بودم تا به آگاهی بیاید، با دستان بسته و رنگ پریده و چشمهایی که مشخص بود زیاد گریه کرده است جلوی من نشست. قاتل ۷۵ ساله ای که به خاطر اختلاف با پسر ناخوانده و عروسش اقدام به کشتن آنها میکند و سرها را در خیابان شیخ بهایی به آتش میکشاند غافل از اینکه یکی از سرها به خوبی آتش نمیگیرد و همان سر بریده سرنخی برای مامورین آگاهی میشود. ادامه ماجرا را از زبان قاتل در گفتگویی خبری پیگیر باشید:
الان در چه حالی هستی؟
به نظرتون آدم وقتی عزیزشو با دستای خودش میکشه آیا میتواند حال خوبی داشته باشه. فقط تنها درخواستم از آقای قاضی این بوده که هر چه زودتر حکم اعدام من را صادر کند و من نمیخواهم دیگر حتی برای زمانهای بیشتر در این دنیای پر از نکبت نفس بکشم.
به نظرتون آدم وقتی عزیزشو با دستای خودش میکشه آیا میتواند حال خوبی داشته باشه. فقط تنها درخواستم از آقای قاضی این بوده که هر چه زودتر حکم اعدام من را صادر کند و من نمیخواهم دیگر حتی برای زمانهای بیشتر در این دنیای پر از نکبت نفس بکشم.
چرا قبلش به این نتیجه نرسیدی؟
من در اون لحظه در حالت عادی خودم نبودم و جنون تمام وجودم را فراگرفته بود و هر کسی این طور قتل انجام میدهد بدانید به مرحله جنون رسیده است.
من در اون لحظه در حالت عادی خودم نبودم و جنون تمام وجودم را فراگرفته بود و هر کسی این طور قتل انجام میدهد بدانید به مرحله جنون رسیده است.
برگردیم به ابتدای زندگی خودتان. چطور شد مقتول را به فرزندگی قبول کردید؟
ما بچه دار نمیشدیم به همین خاطر بچه خواهر خانمم را به فرزندی قبول کردیم و جالب است بدانید او تا به حال حتی برای یکبار هم پدر اصلی خود را نیدده بود و من به فرزندی قبولش کردم.
ما بچه دار نمیشدیم به همین خاطر بچه خواهر خانمم را به فرزندی قبول کردیم و جالب است بدانید او تا به حال حتی برای یکبار هم پدر اصلی خود را نیدده بود و من به فرزندی قبولش کردم.
در چه زمینه شغلی فعالیت دارید؟
من شغلهای متفاوتی را تجربه کرده ام اما این آخریها مدیر تور گردشگری بودم و به بیشتر نقاط جهان سفر داشته ام حتی سفر به خانه خدا هم تجربه کردم و همین بچه ام را که با دستانم به قتل رساندم در سن پانزده سالگی به خانه خدا بردم.
من شغلهای متفاوتی را تجربه کرده ام اما این آخریها مدیر تور گردشگری بودم و به بیشتر نقاط جهان سفر داشته ام حتی سفر به خانه خدا هم تجربه کردم و همین بچه ام را که با دستانم به قتل رساندم در سن پانزده سالگی به خانه خدا بردم.
تحصیلاتتان چی؟
من چهار مدرک لیسانس و چهار زبان خارجی را بلد هستم و به جزء قاره استرالیا، تمام دنیا را گشته ام.
من چهار مدرک لیسانس و چهار زبان خارجی را بلد هستم و به جزء قاره استرالیا، تمام دنیا را گشته ام.
پسرتان خیلی تحت پوشش مالی شما بودند؟
پسرم بیکار بود و من خرج او را میدادم که این اواخر وسایل خانه را میفروخت .
پسرم بیکار بود و من خرج او را میدادم که این اواخر وسایل خانه را میفروخت .
از اعتیاد پسرت بگو؟
خیلی زیاد به سمت مصرف شیشه و کراک و گراس و خلاصه مواد رفته بود. و همسرش هم به این سمت کشیده شده بود. با هم مواد مصرف میکردند و کلی هم جنگ و دعوا داشتند.
خیلی زیاد به سمت مصرف شیشه و کراک و گراس و خلاصه مواد رفته بود. و همسرش هم به این سمت کشیده شده بود. با هم مواد مصرف میکردند و کلی هم جنگ و دعوا داشتند.
ازش نخواستی ترک کنه؟
خیلی بهش میگفتم منتها بزرگترین مشکلش این بود که نمیخواست قبول کنه که معتاد است.
خیلی بهش میگفتم منتها بزرگترین مشکلش این بود که نمیخواست قبول کنه که معتاد است.
دعوا هم میکرد؟
وقتی خمار میشد وسایل خانه را میشکست و من و خاله اش که مادر ناتنی به حساب میآمد را کتک میزد. این شبهای اخری هم عروسم کلی بد و بیراه و فحش به من میداد که از اونجا بود که آستانه صبر و تحمل من پایین آمد.
وقتی خمار میشد وسایل خانه را میشکست و من و خاله اش که مادر ناتنی به حساب میآمد را کتک میزد. این شبهای اخری هم عروسم کلی بد و بیراه و فحش به من میداد که از اونجا بود که آستانه صبر و تحمل من پایین آمد.
در این لحظه که احساس نا امنی میکردی به کلانتری مراجعه هم داشته ای؟
همین کار را کردم و به کلانتری رفتم و شکایت کردم و هنوز پرونده مفتوح است که این اتفاق افتاد.
همین کار را کردم و به کلانتری رفتم و شکایت کردم و هنوز پرونده مفتوح است که این اتفاق افتاد.
پسر و عروستان با تفنگ شکاری توسط شما به قتل رسیده اند. وجود اسلحه در خانه شما به چه علت بود؟
من شکارچی بودم و در خانه سه اسلحه داشتم که برای شغلم استفاده میکردم.
من شکارچی بودم و در خانه سه اسلحه داشتم که برای شغلم استفاده میکردم.
وجود اره برقی که با آن سر و بدن پسر و عروست را تکه تکه کردی در خانه شما چه کار میکرد؟
اره برقی برای من نبود.جزء وسایل پسرم بود که من برداشتم.
اره برقی برای من نبود.جزء وسایل پسرم بود که من برداشتم.
از روز واقعه بگو؟
ساعت دوازده شب بود که از قبل کلی جر و بحث باهاش کرده بودم. همسرم را خانه خواهرش فرستاده بودم. ساعت حدود ۱۲ شب بود که پسرم رفته بود آشپزخانه تا میخواست به اتاقش برود یک لحظه برگشت و من را با اسلحه دید جاخورد و تا آمد به خودش بیاید من خیلی سریع تیر به زیر چشمانش زدم و نقش زمین شد. عروسم به خاطر صدای تیر به سمت در آمد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است یک تیر هم به سینه او زدم و بعد یک تیر خلاص به مغز پسرم زدم که از دنیا رفت و بعد به سراغ عروسم رفتم که از شدت جراحت روی تخت افتاده بود و یک تیر خلاص هم به مغز او زدم و بعد هر دو را مصلح و با اره برقی تکه تکه کردم.
ساعت دوازده شب بود که از قبل کلی جر و بحث باهاش کرده بودم. همسرم را خانه خواهرش فرستاده بودم. ساعت حدود ۱۲ شب بود که پسرم رفته بود آشپزخانه تا میخواست به اتاقش برود یک لحظه برگشت و من را با اسلحه دید جاخورد و تا آمد به خودش بیاید من خیلی سریع تیر به زیر چشمانش زدم و نقش زمین شد. عروسم به خاطر صدای تیر به سمت در آمد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است یک تیر هم به سینه او زدم و بعد یک تیر خلاص به مغز پسرم زدم که از دنیا رفت و بعد به سراغ عروسم رفتم که از شدت جراحت روی تخت افتاده بود و یک تیر خلاص هم به مغز او زدم و بعد هر دو را مصلح و با اره برقی تکه تکه کردم.
بیشتر توضیح بده؟
جنازه پسرم را به داخل حمام بردم ابتدا زانو و ران پا و بعد دو دست را با اره برقی بریدم و در آخر با همان اره برقی سر را جدا کردم تا جایی که میخواستم صورت را هم قطعه قطعه کنم که یک لحظه دلم سوخت. خیلی خسته شده بودم و تصمیم گرفتم استراحت کنم حدود ساعت چهار صبح بلند شدم و بدن عروسم را مصلح کردم و تکههای جنازهها را به داخل کیسه ریختم که برای حمل و نقل به مشکل نخورم.
اون لحظه به این فکر نکردی که سر کسی را جدا میکنی که یک عمری بزرگش کرده بودی؟
تو حالت عادی نبودم و جنون به من دست داده بود. البته من سرها را از پشت جدا کردم و نمیخواستم صورتشان را موقع بریدن ببینم.
جنازه پسرم را به داخل حمام بردم ابتدا زانو و ران پا و بعد دو دست را با اره برقی بریدم و در آخر با همان اره برقی سر را جدا کردم تا جایی که میخواستم صورت را هم قطعه قطعه کنم که یک لحظه دلم سوخت. خیلی خسته شده بودم و تصمیم گرفتم استراحت کنم حدود ساعت چهار صبح بلند شدم و بدن عروسم را مصلح کردم و تکههای جنازهها را به داخل کیسه ریختم که برای حمل و نقل به مشکل نخورم.
اون لحظه به این فکر نکردی که سر کسی را جدا میکنی که یک عمری بزرگش کرده بودی؟
تو حالت عادی نبودم و جنون به من دست داده بود. البته من سرها را از پشت جدا کردم و نمیخواستم صورتشان را موقع بریدن ببینم.
بعد با جنازهها چه کار کردی؟
شب هنگام با ماشینم به خیابان شیخ بهایی رفتم و در آنجا زمینی بود که اول سر شهرام را در انجا آتش زدم،دو روز بعد سر نرگس عروسم را با بنزین آتش زدم و قطعههای بدن شهرام را داخل کیسههای آشغالی در خیابان گیشا در چند تا سطل آشغالی انداختم و برای عروسم را هم در پارک بهجت آباد و خیابان طالقانی و سمیه در داخل آشغالیها انداختم.
شب هنگام با ماشینم به خیابان شیخ بهایی رفتم و در آنجا زمینی بود که اول سر شهرام را در انجا آتش زدم،دو روز بعد سر نرگس عروسم را با بنزین آتش زدم و قطعههای بدن شهرام را داخل کیسههای آشغالی در خیابان گیشا در چند تا سطل آشغالی انداختم و برای عروسم را هم در پارک بهجت آباد و خیابان طالقانی و سمیه در داخل آشغالیها انداختم.
فکر میکردی یک روزی دستت رو بشه؟
من اشتباه بزرگم این بود که وقتی سر شهرام را آتش زدم و دو روز بعد که برای سر نرگس آمده بودم باید سر را دوباره بر میداشتم چون سر شهرام کامل نسوخته بود. و مامورین پلیس از روی سر شهرام، تحقیقات خود را آغاز کردند.
من اشتباه بزرگم این بود که وقتی سر شهرام را آتش زدم و دو روز بعد که برای سر نرگس آمده بودم باید سر را دوباره بر میداشتم چون سر شهرام کامل نسوخته بود. و مامورین پلیس از روی سر شهرام، تحقیقات خود را آغاز کردند.
سر شهرام چگونه شناسایی شده بود؟
سر شهرام را یکی از اهالی آنجا دیده و به به پلیس اطلاع داده بود. البته دوربینهای داخل شهر هم ماشین من را در آن خیابان گرفته بودند. و من خودم به شخصه وقتی مورد بازجویی قرار گرفتم همه داستان را بازگو و لب به اعتراف قتل پسر و عروسم گشودم.
سر شهرام را یکی از اهالی آنجا دیده و به به پلیس اطلاع داده بود. البته دوربینهای داخل شهر هم ماشین من را در آن خیابان گرفته بودند. و من خودم به شخصه وقتی مورد بازجویی قرار گرفتم همه داستان را بازگو و لب به اعتراف قتل پسر و عروسم گشودم.
در حال حاضر به چه چیزی فکر میکنی؟
من فقط به مرگم فکر میکنم و اصلا نمیخواهم حکم آزادی برای من صادر شود. هر لحظه خاطرات اون روز برایم تداعی میشود و دلم نمیخواهد دیگر زنده بمانم.
من فقط به مرگم فکر میکنم و اصلا نمیخواهم حکم آزادی برای من صادر شود. هر لحظه خاطرات اون روز برایم تداعی میشود و دلم نمیخواهد دیگر زنده بمانم.
چه صحبتی با مردم داری؟
تو روخدا هیچ وقت هیچ خواسته ای را به زور از خدا نخواهید و خداوند هر چه مصلحت باشد عطا میکند من به زور از خدا فرزند خواستم و خدا این بچه را به من داد.
تو روخدا هیچ وقت هیچ خواسته ای را به زور از خدا نخواهید و خداوند هر چه مصلحت باشد عطا میکند من به زور از خدا فرزند خواستم و خدا این بچه را به من داد.
این عاقبت ظلم به حیوانات و شکارشون هست
روانی می توانستی آن خانه را ترک کنی وبه جای دیگری بروی
اگر برقتی واسه خودت خانه سالمندان بنشستی ثروتت هم بین چندتا جوان بیکار تقسیم میکردی بچه هایت هم میدادی ترک اعتیاد که خیلی بهتر بود
البته اون دوتا حقشون بوده ولی شیوه کشتن وحشتناک بوده است...
وگرنه کار خوبی کرده!
چه وحشتناک هست این اتفاقات شوم خدایا خودت به ملت مسلمان ایران کمک کن الهی آمین