چرا زرافه؟
پارسینه: زرافه قدی بلند، ولی بی قواره دارد. همیشه سر به بالا دارد. به آسانی نمیتواند از آنچه در زمین و زیر پایش میگذرد آگاه شود. به همین دلیل اگر لطمهای ببیند از زمین است. زرافه نمیتواند از علفهای سطح زمین تغذیه کند، در نتیجه علاقه بسیاری به خوردن سرشاخههای درختان، به ویژه درختان جوان و در رأس آنها اقاقیا، دارد. به این ترتیب مانع رشد درختان میشود و لطمات زیادی به محیط زیست و طبیعت میزند. سخت ترین کار برای او خوردن آب است و به سختی این کار را انجام میدهد.
در مقدمه قانون اساسی آمده است: بدین جهت بوروكراسي كه زایيده و حاصل حاكميتهاي طاغوتي است، به شدت طرد خواهد شد تا نظام اجرایي با كارایي و سرعت بیشتر در اجراي تعهدات اداري پدید آيد. اکنون پرسش این است: آیا آنچه امروز داریم، همان نظام اجرایی با کارآیی بیشتر است یا اینکه با پدیدهای متفاوت روبهرو هستیم؟
شاید نیازی نباشد مستقیم به این پرسش پاسخ داده شود، لیکن میتوان با آشنایی با مشخصات و ویژگیهای زرافه و ذکر نمونههایی از وجوه تشابه بین بوروکراسی به عنوان یک سیستم اجتماعی و زرافه، قضاوت را به عهده خوانندگان و صاحبنظران گذاشت.
زرافه که به شتر، گاو، پلنگ، معروف است، حیوانی است با وجوه مشترک و در عین حال متضاد با دیگر حیوانات. گردن و پاهای آن شبیه شتر و سر، شاخ، بدن و سم آن شبیه گاو است و شکل و رنگ پوست آن شبیه پلنگ است، ولی بر خلاف گاو، گوشت و شیر و پوست آن قابل استفاده نیست؛ صبر و بردباری و قناعت شتر را ندارد؛ در بیابان خار نمیخورد و بار نمیبرد؛ چابکی، چالاکی و غرور پلنگ را هم ندارد. چنین حیوانی معمولا کمیاب است و به جز در برخی نقاط جهان که زیستگاه آن است، بیشتر مردم در باغ وحش و فیلمهای مستند با آن آشنا میشوند؛ اما نمیتوانیم بگوییم اصالتا حیوان مضری است، ولی فواید آن هم برای ما چندان روشن نیست.
زرافه نه مانند شتر میتواند بار ببرد و در صحراهای خشک و بی آب و علف به انسان کمک کند، نه مانند گاو است که گوشت، شیر، پوست آن صدها فایده برای بشر دارد و نه مانند پلنگ چابک است و درنده، که در زنجیره حیات وحش نقش مهمی داشته باشد. مانند گاو علف میخورد، ولی گوشت و شیر و پوست آن به درد نمیخورد؛ مانند شتر علف میخورد، البته از نوع مرغوب آن، ولی بار نمیبرد و چون مانند پلنگ در جنگل زندگی میکند، ولی گوشت نمیخورد و فاقد غرور پلنگ است، نمیتواند در محیط زیست تعادل ایجاد کند و از تکثیر حیوانات علفخوار و پر زاد و ولد و تخریب کننده محیط زیست جلوگیری کند.
زرافه قدی بلند، ولی بی قواره دارد. همیشه سر به بالا دارد. به آسانی نمیتواند از آنچه در زمین و زیر پایش میگذرد آگاه شود. به همین دلیل اگر لطمهای ببیند از زمین است. زرافه نمیتواند از علفهای سطح زمین تغذیه کند، در نتیجه علاقه بسیاری به خوردن سرشاخههای درختان، به ویژه درختان جوان و در رأس آنها اقاقیا، دارد. به این ترتیب مانع رشد درختان میشود و لطمات زیادی به محیط زیست و طبیعت میزند. سخت ترین کار برای او خوردن آب است و به سختی این کار را انجام میدهد.
با این مقدمه طولانی آیا میتوان مصداق آن را در نظامهای امروزی پیدا کرد؟ اگر بخواهیم شبیه آن را در سازمان جستجو کنیم، چه چیزی بیشترین شباهت را به آن دارد؟ آیا بین این حیوان شگفت انگیز و مدیریت شباهتهای بسیاری دیده نمیشود؟
مدیریت به ویژه اگر در سطح کلان باشد و منظور اداره امور کشورها و دستگاههای دولتی باشد، این شباهت بیشتر نیست؟ دستگاه دولتی دارای جثه عظیمی است، عرض و طول آن زیاد است. مانند زرافه فاصله بین سر و دست و پاها، یعنی فواصل و مجاری ارتباطی طولانی است. دستیابی به سر آن سخت است. پاهای دراز او نیز مانع رسیدن سریع آنچه در زمین میگذرد، به سر آن میشود.
تصمیمات در سر او یعنی نقطهای دور از زمین گرفته میشوند و چون تصمیمات، بدون آگاهی از آنچه در روی زمین است، گرفته میشود، معلوم نیست چقدر با واقعیت تطبیق دارند. از سرشاخهها، یعنی از دستاوردهای دیگران استفاده میکند. برایش مهم نیست این سرشاخهها متعلق به کدام تنه درخت و کدام ریشه است و آن ریشه از کدام سرزمین تغذیه میکند.
چه بسا درخت در زمین دیگری ریشه داشته باشد، ولی او از آن آگاهی ندارد. چون علاقه بسیاری به میوههای فصل دارد؛ بنابراین، همیشه از همه چیز و از همه جا تغذیه میکند. مثلا امروز مدیریت کیفیت جامع خوب است، فردا مدیریت استراتژیک، روز دیگر شش سیگما، و بعد به ترتیب حکمرانی خوب و رفتار شهروندی و مدیریت روابط مشتری و از این قبیل میوههای لذیذی هستند که کام مدیریت را شیرین میکنند.
اگر پرسیده شود، تنه درخت و ریشه این میوهها، یا به عبارت دقیقتر، این فنون و روشها در کدام سرزمین است، نه میداند و نه علاقهای به دانستن آن دارد. نمیداند باغبانی سالها پیش آن را کاشته است؛ سالها در گرما و سرما از آن نگهداری کرده است؛ با آفات آن مبارزه کرده است؛ بموقع آن را هرس کرده و اگر لازم بوده، در راستای اصلاح آن، پیوند هم به آن زده است و سالها چشم به آن دوخته تا به بار نشسته است. اگر میوهای داده، باغبان میداند که چیست. قطعا میوه آن به مذاق اهالی همان منطقه خوش خواهد آمد. حال بخواهد از زمین دیگر سر دراز کند و از آن استفاده کند، صرف نظر از مسائل اخلاقی، هیچ معلوم نیست که به نیاز او پاسخ بدهد. شاید خوردن بدون برنامه او را دچار سوءهاضمه نیز بکند. هر چیز رایگان که الزاما مفید نیست!
برای نمونه برایش مهم نیست که دیگران سالها تلاش و تحقیق و آزمون و خطا کرده اند تا از مرحله بازرسی ساده، به ارزیابی عملکرد، مدیریت کیفیت جامع، تولید بدون ضایعات، شش سیگما، تولید ناب و سازمان چابک رسیده اند، ولی برایش مهم است که آخرین دستاوردهای آنها را چند صباحی داشته باشد، در سخنرانی و جلسات از کلمات و اصطلاحات فنی درست یا نادرست استفاده کند و سرانجام بدون اینکه چیزی از آن دریافته باشد، آن را در فهرست فعالیتها و و اقدامات سازمانی گذارد.
آیا آن روش یا فن مفید بوده است؟ این که چقدر جذب شده و چه ارزش افزودهای ـ به طور مستقیم یا غیر مستقیم ـ ایجاد کرده است، مهم نیست. مدیریت منابع انسانی نیز از آن مقولههای لذیذ است. آخرین دستاوردهای منابع انسانی مانند مدیریت منابع انسانی با تعهد بالا، یا توانمندسازی و نظایر آن را نیز دوست دارد، ولی از آنجا که روشهای جدید در محیطهای قدیمی کاربردی ندارند، نه تنها سودی را متوجه سازمان نمیسازد، بلکه زیانهای جبران ناپذیری نیز به سازمان تحمیل میکند، لیکن از این رهگذر، برخی با نام مشاور، متخصص، صادر کننده گواهی و از این قبیل بهرهمند میشوند.
اگر مدیریت میخواست با این مسأله منطقی برخورد کند، باید پیش از آنکه کاری کند، زمینههای لازم را فراهم میآورد. مدیریت منابع انسانی، امروز ریشه در مسائل و موضوعاتی ماننند پرداخت مزد در قبال کار، پیمانکاری، رسیدگی به امور کارکنان، مدیریت نیروی انسانی، مدیریت منابع انسانی و سرانجام مدیریت ارزشها دارد و همه این مراحل به تدریج و با صرف وقت و هزینه بسیار به ثمر رسیده اند و چون ریشه در سرزمین خود دارند، بسیار استوار و پابرجا هستند و موجب بهبود مستمر عملکرد میشوند.
ناگفته نماند، در شرایطی که انسان را چیزی حتی بالاتر از یک منبع باارزش میدانند، برای مدیری که این میوه را از درختی در سرزمین دیگر چیده، نه تنها استفاده از آنها سودمند نیست، بلکه اگر آن را توهین به شأن انسان ندانیم، باعث بروز مشکلات فراوانی در سازمان میشود.
مدیریت مشارکتی، سیستم پیشنهادها، مدیریت رفتار شهروندی، مدیریت روابط مشتری، همه دستاوردهایی هستند که به تدریج در خدمت هوسهای مدیریت قرار گرفتهاند و در اوج ناکارآمدی مانند کالای مستعمل از رده خارج شده اند.
مثلا امروز مدیریت استراتژیک مد است و از آن معروفتر تفکر استراتژیک است، ولی آیا ما به آن نیاز داریم و چرا به آن نیاز داریم؟ تهدید ما چیست؟ اصولا اطلاعات لازم را برای تدوین آن داریم ؟ آیا زمینه اجرای آن فراهم است و مهمتر از آن، این که آیا تدوین آن از وظایف ماست؟
هیچ کدام از اینها باعث نمیشود مدیر دستور تدوین استراتژی را ـ آن هم به کسانی که اصولا آگاهی از واقعیت سازمان ندارند ـ صادر نکند. تدوین استراتژی به چه دردی میخورد؟ چه مشکلی از سازمان را حل میکند؟ مهم نیست، مهم آن میوه لذیذ، یا شاخهای است که در شکل یک کتابچه زیبا شکار و در کتابخانه قرار میگیرد.
حاصل این همه خوبچینی و یا بهتر بگوییم خوش خوری چیست؟ اتلاف منابع، فربه شدن، بی تجربگی، بیقوارگی و هر آنچه در زرافه میبینیم از نتایج بدیهی آن است.
آیا جامعه میتواند از دستچنین نظام مدیریتی رهایی پیدا کرده یا آن را اصلاح کند؟ اگر میتوان انقراض نسل زرافه را پیشبینی کرد، رهایی از این نظام مدیریتی را نیز میتوان انتظار داشت و اگر میتوان زرافه را به گاو، پلنگ و یا شتر تبدیل کرد، نظام مدیریتی را نیز میتوان از این بی قوارگی به در آورد.
بد نیست بدانیم در تعبیر خواب زرافه آمده است:
زرافه در خواب، دوست احمق و یا ناموافق و یا ناهمرنگ است که دوستی با او سودی ندارد و زحمت میآورد و چنانچه در خواب زرافهای میبینید، با شخصی روبهرو میشوید که دوستی با او نه به صلاح است و نه ممکن؛ اما این شخص کارهای عجیبی میتواند بکند و بدایعی از او دیده میشود که بیننده را به حیرت وامیدارد.
به دنبال زرافه رفتن دو حالت دارد، اگر با قدم آهسته زرافه را دنبال کنید، از شخصی احمق پیروی میکنید و این کار به صلاح شما نیست، ولی اگر در خواب دیدید که به دنبال زرافه میدوید، در پی امری محال میروید.
غلامرضا معمارزاده طهران
عضو هیأت علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی
ارسال نظر