دردسر هدیه عجیب پیک موتوری برای دختر ۱۵ ساله مشهدی / فرهاد آبرویم را برد
پارسینه: آن پسر لات و بی سروپا که تصاویر مرا از صفحه اینستاگرام برداشته است هر روز به در منزلمان میآید و با بیان این که اگر با او ارتباط برقرار نکنم آبروریزی میکند، زندگی را بر من و خانواده ام تلخ کرده است تا جایی که ...
دختر ۱۵ ساله درحالی که دستانش از شدت استرس میلرزید، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: حدود دو ماه قبل تولد مادرم بود و من تصمیم گرفتم با خرید یک هدیه او را متعجب و به قول معروف «سورپرایز» کنم.
این بود که وارد فضای مجازی شدم تا ادکلن مورد علاقه مادرم را خریداری کنم. وقتی با فروشنده ادکلن تماس گرفتم، او مدعی شد وجه کالا را باید هنگام تحویل به پیک موتوری بپردازم. هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که جوانی حدود ۲۱ ساله جعبه ادکلن را به همراه یک کادوی بسته بندی دیگر به در منزلمان آورد.
من هم بدون آن که مادرم متوجه شود با خوشحالی به در منزل رفتم و در حالی ادکلن را تحویل گرفتم که پسر جوان ادعا میکرد جعبه بسته بندی شده دیگر هدیه شرکت برای خرید ادکلن است. آن پیک موتوری با بیان این که شماره حساب فروشگاه را برای واریز پول ادکلن برایم ارسال میکند، سوار موتورسیکلتش شد و رفت. وقتی جعبه هدیه شرکت را باز کردم یک قبضه چاقوی ضامن دار درون آن بود. بلافاصله با همان شماره تماس گرفتم و به آن پسر جوان گفتم هدیه شرکت را اشتباه آورده است، ولی او سخنم را قطع کرد و گفت: میدانم آن چاقو ضامن دار است، ولی احتمال دادم لازمتان میشود!
من که از جمله او متعجب شده بودم اصرار کردم تا زودتر شماره کارت بانکی را برایم بفرستد، ولی او گوشی را قطع کرد.
حدود دو ماه از این ماجرا گذشت تا این که هفته قبل همان جوان که خودش را «فرهاد» معرفی میکرد با من تماس گرفت و گفت: هیچ مغازه و شرکتی وجود ندارد. من خودم ادکلن را برای فروش در فضای مجازی آگهی کرده بودم. وقتی شماره تلفن شما را ذخیره کردم و عکس هایتان را در فضای اینستاگرام دیدم، تصمیم گرفتم با شما ارتباط دوستی برقرار کنم.
از حدود دو ماه گذشته نیز در زندان بودم و به تازگی آزاد شده ام. هنگامی که این جملات را از زبان آن پیک قلابی شنیدم بلافاصله گفتم فقط شماره کارتت را بفرست! و گوشی را قطع کردم چرا که من فقط قصد داشتم مادرم را با ادکلن مورد علاقه اش غافلگیر کنم با وجود این، آن پسر جوان دست بردار نبود و مدام برایم ایجاد مزاحمت میکرد تا این که با در دست داشتن تعدادی از عکس هایم که از صفحه اینستاگرام کپی کرده بود، به در منزلمان آمد و آبروریزی به راه انداخت. او که ادعا میکرد با من ارتباط دارد به تهدید مادرم پرداخت و ...
شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) پیگیری این پرونده و شناسایی جوان مزاحم به نیروهای ورزیده دایره اطلاعات کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
این بود که وارد فضای مجازی شدم تا ادکلن مورد علاقه مادرم را خریداری کنم. وقتی با فروشنده ادکلن تماس گرفتم، او مدعی شد وجه کالا را باید هنگام تحویل به پیک موتوری بپردازم. هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که جوانی حدود ۲۱ ساله جعبه ادکلن را به همراه یک کادوی بسته بندی دیگر به در منزلمان آورد.
من هم بدون آن که مادرم متوجه شود با خوشحالی به در منزل رفتم و در حالی ادکلن را تحویل گرفتم که پسر جوان ادعا میکرد جعبه بسته بندی شده دیگر هدیه شرکت برای خرید ادکلن است. آن پیک موتوری با بیان این که شماره حساب فروشگاه را برای واریز پول ادکلن برایم ارسال میکند، سوار موتورسیکلتش شد و رفت. وقتی جعبه هدیه شرکت را باز کردم یک قبضه چاقوی ضامن دار درون آن بود. بلافاصله با همان شماره تماس گرفتم و به آن پسر جوان گفتم هدیه شرکت را اشتباه آورده است، ولی او سخنم را قطع کرد و گفت: میدانم آن چاقو ضامن دار است، ولی احتمال دادم لازمتان میشود!
من که از جمله او متعجب شده بودم اصرار کردم تا زودتر شماره کارت بانکی را برایم بفرستد، ولی او گوشی را قطع کرد.
حدود دو ماه از این ماجرا گذشت تا این که هفته قبل همان جوان که خودش را «فرهاد» معرفی میکرد با من تماس گرفت و گفت: هیچ مغازه و شرکتی وجود ندارد. من خودم ادکلن را برای فروش در فضای مجازی آگهی کرده بودم. وقتی شماره تلفن شما را ذخیره کردم و عکس هایتان را در فضای اینستاگرام دیدم، تصمیم گرفتم با شما ارتباط دوستی برقرار کنم.
از حدود دو ماه گذشته نیز در زندان بودم و به تازگی آزاد شده ام. هنگامی که این جملات را از زبان آن پیک قلابی شنیدم بلافاصله گفتم فقط شماره کارتت را بفرست! و گوشی را قطع کردم چرا که من فقط قصد داشتم مادرم را با ادکلن مورد علاقه اش غافلگیر کنم با وجود این، آن پسر جوان دست بردار نبود و مدام برایم ایجاد مزاحمت میکرد تا این که با در دست داشتن تعدادی از عکس هایم که از صفحه اینستاگرام کپی کرده بود، به در منزلمان آمد و آبروریزی به راه انداخت. او که ادعا میکرد با من ارتباط دارد به تهدید مادرم پرداخت و ...
شایان ذکر است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) پیگیری این پرونده و شناسایی جوان مزاحم به نیروهای ورزیده دایره اطلاعات کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:
رکنا
ارسال نظر