زیبا کلام : چرا سلطان گینه بیسائو را دعوت کردند خاتمی را نه؟
مثلث:صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی درباره نتخابات ریاست جمهوری اخیر می نویسد:
حکایت انتخابات در هر نظام دموکراتیکی روشن است. یک در پرسش ساده از مردم که آیا از سیاستهای موجود توسط دولت یا مسئولان وقت رضایت دارند یا نه؟ اگر رضایت داشته باشند به دولت یا حزب یا گروه موجود رأی میدهند و دولت موجود مجدداً برای چهار سال دیگر در قدرت باقی میماند. متقابلا اگر از سیاستهای موجود ناراضی باشند به حزب رقیب رای میدهند.
دستکم بخشی از این تصویر کلی در جریان انتخابات 24 خرداد تحقق پیدا کرد. اصولگرایان در سوم تیر 1384 و در جریان انتخاباتی که حرف و سخن چندانی به بار نیاورد با 17 میلیون رای توانستند قوه مجریه را به رهبری دکتر محمود احمدینژاد از آن خود کند. البته آنان تمامی قوای دیگر را هم در اختیار داشتند و پیروزیشان در آن انتخابات تسخیر قوه مجریه به معنای آن بود که قوه مجریه را هم به دست آورد. وضعیتی که بعد از تیر 84 برای اصولگرایان از نظر تسلط کاملشان بر قدرت بهوجود آمده بود، از ابتدای انقلاب بیسابقه بود. در هیچ مقطعی بعد از انقلاب یک جریان (و درستتر گفته باشیم جریان راست) نتوانسته بود همه ارکان حکومت را آنگونه قبضه کند.
ارکان قدرت از مجریه گرفته تا مقننه و قضائیه و سایر حوزههای رسمی و غیررسمی قدرت از تیر 84 در اختیار اصولگرایان درآمده بود. بخت با اصولگرایان همراه بود و آنان در طی آن 8 سال توانستند به درآمدهای نفتی هنگفتی هم دست یابند که در طول تاریخ ایران معاصر بیسابقه بود. آنان در طی آن 8 سال بیش از تمامی یکصد سالی که در ایران نفت کشف شده بود، درآمد نفتی داشتند اینکه آنان از آن درآمد نفتی چگونه استفاده کردند و چه گامهای اساسی در جهت سرمایهگذاری در زیرساختهای عمرانی، حملونقل، مخابرات، صنعت، کشاورزی، بهبود بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، محیط زیست و غیره برداشتند. موضوع این یادداشت نیست. ایضا ارزیابی در چند و چون سیاستهای اصولگرایان ظرف 8 سال گذشته هم باز موضوع این نوشته نیست.
آنچه که بیشتر موضوع این یادداشت است. طرح این سؤال محوری است که در خصوص انتخابات مطرح کردهایم. در انتخابات 24 خرداد مجموع عملکرد و سیاستهای 8 ساله اصولگرایان توسط مردم به پرسش گذاشته شد. از بیش از 50 میلیون واجدین شرایط یا از 50 میلیون جمعیت کشور که بالای 18 سال بودند غیر مستقیم پرسیده شد که آیا شما از عملکرد و سیاستهای اصولگرایان در این 8 سال راضی بودهاید یا نه؟ اگر رضایت میداشتند به آقای دکتر سعید جلیلی رأی میدادند و اگر نه به آقای دکتر حسن روحانی.
در حقیقت میتوان حتی گفت که رای به آقای دکتر قالیباف و دکتر محسن رضایی هم به تعبیری پاسخ منفی به عملکرد 8 ساله اصولگرایان بود. چراکه هر دو آنان صرفنظر از آکه چه وعدههای انتخاباتی میدادند، در یک نکته اساسی هر دوشان اتفاق نظر داشتند که خلاصه میشود در مخالفت صریح و جدی با سیاستهای آقای احمدینژاد. به بیان دیگر سخنی به گزاف نرفته اگر آرای سعید جلیلی و حتی با اندکی تسامح، آرای آقای دکتر ولایتی را به پاسخ آری به موافقت با سیاستهای 8 سال گذشته در نظر بگیریم و متقابلا آرای روحانی، قالیباف و رضایی را «نه» به آن سیاستها. نتیجه این همه پرسی در خصوص سیاستهای 8 سال مدیریت اصولگرایان بر کشور واضحتر از آن است که کسی بتواند در آن اما و اگر بیاورد. از مجموع 72 درصد از کل واجدین شرایط که در انتخابات شرکت کرده بودند در حدود 85 درصد به اصولگرایان «نه» و نزدیک به 15 درصد «آرای» گفتند.
مردمسالاری را هر طور که تعریف کنیم، حاصل انتخابات 24 خرداد به معنای آن بود که اصولگرایان علیالقاعده میبایستی رأی مردم را میپذیرفتند و قبول میکردند که مردم به آنها و سیاستهایشان «نه» گفتند. اما این دقیقاً واکنشی است که اصولگرایان نشان ندادند.
درست از فردای 24 خرداد آنان شروع کردند برای روحانی و دولتش تعیین تکلیف کردن. در ابتدا سعی کردند اساساً روحانی را مصادره کرده و بگویند که او همواره یکی از اعضای روحانیون مبارز یعنی یکی از زیرمجموعههای مهم جریان اصولگرایی بوده. سپس اظهار داشتند که اصلاحطلبان در این انتخابات شکست خوردند یک گام هم جلوتر آمدند و نوشتند که چون اصلاحطلبان از شکستشان در انتخابات مطمئن بودند، «از ترس آبروریزی، یا عجله از عارف خواستند کنارهگیری کند.» بعد سعی کردند سوار موج «اعتدال» و میانهروی که روحانی و پیروزیاش به راه انداخته بود، شوند. گفتند که «فتنهگران» (بخوانید اصلاحطلبان) مصداق بارز و کامل ضداعتدال و ضدخواسته 19 میلیون نفری هستند که مردم به آنها در 24 خرداد «نه» گفتهاند.
چسباندن «فتنهگران» به جریان ضداعتدال و علم کردن این هیاهو که «فتنهگران» همان افراطیها و همان تندروها هستند، سراآغاز ورود اصولگرایان به دوران پس از 24 خرداد بود. چراکه آنان در ابتدا اصلاحطلبان (یا به قول خودشان فتنهگران) را مصداق بارز و کامل جریان ضداعتدال توصیف کردند و بعد هم «در راستای گردن نهادن و احترام به رأی مردم» خواهان آن شدند که آقای روحانی نبایستی از فتنهگران در دولتش استفاده کند. بعد یک گام دیگر هم جلوتر آمدند و اعلام کردند مجلس به عنوان نماد اراده مردم، به «فتنهگران رأی نخواهد داد». پیش رویشان ادامه پیدا کرد و مدتی گفتند که روحانی نه تنها از «فتنهگران» نبایستی در دولتش استفاده کند، بلکه مجاز نیستند از «ساکتین فتنه» هم ایضا در دولتشان استفاده کنند و عملاً هم جلوی پیوستن کم و بیش تمامی اصلاحطلبان به کابینه را گرفتند از محمدرضا عارف گرفته تا حجتالسلام علی یونسی، مسجد جامعی، دکتر توفیقی، مرتضی بانک، جواد اطاعت، معصومه ابتکار و...
در ضمن تمامی تلاششان را هم به کار گرفتند که مبادا آقای خاتمی در مراسم تنفیذ و تحلیف حضورپیدا کنند. از پادشاه کرهشمالی تا سلطان گینه بیسائو تا فرمانروای برونئی و نخستوزیر جزایر کومور در مراسم تنفیذ و تحلیف بودند الان خاتمی که اگر نامزد شده بود، دو برابر روحانی رای میآورد.
فیالواقع اصولگرایان از فردای 24 خرداد به گونهای دیگران را مورد خطاب و عناب، تهدید و امر و نهی کردن قرار دادند، کانه مردم در انتخابات نه تنها به آنها «نه» نگته بودند، بلکه پیروز انتخابات آنها بودهاند.
نکته مهم و جان کلام هم دقیقاً و درست در همین جاست. یعنی تفاوت نظام سیاسی ما با نظامهای دیگر در اینجاست که در همه نظامهای مبتنی بر دموکراسی، اگر حزب یا جریان سیاسی حاکم صرفاً درصدی از آرا را توانسته بود کسب کند (مجموع آرای آقایان ولایتی و سعید جلیل) و جریانات غیر حاکم یا رقیب بیش از 80 درصد آرای مردم را از آن خود کرده بودند، جریان حاکم شکست را میپذیرفت و با تبریک گفتن به جناح پیروز در انتخابات، قدرت را برای چهار سال به آنان واگذار میکرد. اما رفتار اصولگرایان از فردای 24 خرداد به گونهای است که کانه نه تغاری شکسته و نه ماستی ریخته است.
نه انتخاباتی بوده و نه آنان در آن انتخابات شکست سنگینی خوردند و 15 درصد بیشتر رای نیاوردند. فیالواقع این جنبه از 24 خرداد را که اگر مردم با سیاستها و رویکردهای 8 ساله آنان موافقت میداشتند. به دکتر سعید جلیلی یا دکتر علیاکبر ولایتی رأی میدادند، اساساً برای اصولگرایان نه مطرح است و نه آن را قبول دارند. آنان همچنان همان گفتمانهای گذشته را ادامه میدهند،در سیاست خارجی و مسائل مهم کشور همچنان همان حرفها را میزنند و خواهان تداوم همان سیاستها هستند. میماند این سؤال خیلی ساده از اصولگرایان؛ اگر قرار بود که هیچ تغییری به وجود نیاید و اگر قرار بود همان سیاستهایی که ظرف 8 سال گذشته اجرا میشد، همچنان بعد از 24 خرداد هم ادامه یابد، پس چرا این همه هزینه و دردسر برای انجام انتخابات؟
حکایت انتخابات در هر نظام دموکراتیکی روشن است. یک در پرسش ساده از مردم که آیا از سیاستهای موجود توسط دولت یا مسئولان وقت رضایت دارند یا نه؟ اگر رضایت داشته باشند به دولت یا حزب یا گروه موجود رأی میدهند و دولت موجود مجدداً برای چهار سال دیگر در قدرت باقی میماند. متقابلا اگر از سیاستهای موجود ناراضی باشند به حزب رقیب رای میدهند.
دستکم بخشی از این تصویر کلی در جریان انتخابات 24 خرداد تحقق پیدا کرد. اصولگرایان در سوم تیر 1384 و در جریان انتخاباتی که حرف و سخن چندانی به بار نیاورد با 17 میلیون رای توانستند قوه مجریه را به رهبری دکتر محمود احمدینژاد از آن خود کند. البته آنان تمامی قوای دیگر را هم در اختیار داشتند و پیروزیشان در آن انتخابات تسخیر قوه مجریه به معنای آن بود که قوه مجریه را هم به دست آورد. وضعیتی که بعد از تیر 84 برای اصولگرایان از نظر تسلط کاملشان بر قدرت بهوجود آمده بود، از ابتدای انقلاب بیسابقه بود. در هیچ مقطعی بعد از انقلاب یک جریان (و درستتر گفته باشیم جریان راست) نتوانسته بود همه ارکان حکومت را آنگونه قبضه کند.
ارکان قدرت از مجریه گرفته تا مقننه و قضائیه و سایر حوزههای رسمی و غیررسمی قدرت از تیر 84 در اختیار اصولگرایان درآمده بود. بخت با اصولگرایان همراه بود و آنان در طی آن 8 سال توانستند به درآمدهای نفتی هنگفتی هم دست یابند که در طول تاریخ ایران معاصر بیسابقه بود. آنان در طی آن 8 سال بیش از تمامی یکصد سالی که در ایران نفت کشف شده بود، درآمد نفتی داشتند اینکه آنان از آن درآمد نفتی چگونه استفاده کردند و چه گامهای اساسی در جهت سرمایهگذاری در زیرساختهای عمرانی، حملونقل، مخابرات، صنعت، کشاورزی، بهبود بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، محیط زیست و غیره برداشتند. موضوع این یادداشت نیست. ایضا ارزیابی در چند و چون سیاستهای اصولگرایان ظرف 8 سال گذشته هم باز موضوع این نوشته نیست.
آنچه که بیشتر موضوع این یادداشت است. طرح این سؤال محوری است که در خصوص انتخابات مطرح کردهایم. در انتخابات 24 خرداد مجموع عملکرد و سیاستهای 8 ساله اصولگرایان توسط مردم به پرسش گذاشته شد. از بیش از 50 میلیون واجدین شرایط یا از 50 میلیون جمعیت کشور که بالای 18 سال بودند غیر مستقیم پرسیده شد که آیا شما از عملکرد و سیاستهای اصولگرایان در این 8 سال راضی بودهاید یا نه؟ اگر رضایت میداشتند به آقای دکتر سعید جلیلی رأی میدادند و اگر نه به آقای دکتر حسن روحانی.
در حقیقت میتوان حتی گفت که رای به آقای دکتر قالیباف و دکتر محسن رضایی هم به تعبیری پاسخ منفی به عملکرد 8 ساله اصولگرایان بود. چراکه هر دو آنان صرفنظر از آکه چه وعدههای انتخاباتی میدادند، در یک نکته اساسی هر دوشان اتفاق نظر داشتند که خلاصه میشود در مخالفت صریح و جدی با سیاستهای آقای احمدینژاد. به بیان دیگر سخنی به گزاف نرفته اگر آرای سعید جلیلی و حتی با اندکی تسامح، آرای آقای دکتر ولایتی را به پاسخ آری به موافقت با سیاستهای 8 سال گذشته در نظر بگیریم و متقابلا آرای روحانی، قالیباف و رضایی را «نه» به آن سیاستها. نتیجه این همه پرسی در خصوص سیاستهای 8 سال مدیریت اصولگرایان بر کشور واضحتر از آن است که کسی بتواند در آن اما و اگر بیاورد. از مجموع 72 درصد از کل واجدین شرایط که در انتخابات شرکت کرده بودند در حدود 85 درصد به اصولگرایان «نه» و نزدیک به 15 درصد «آرای» گفتند.
مردمسالاری را هر طور که تعریف کنیم، حاصل انتخابات 24 خرداد به معنای آن بود که اصولگرایان علیالقاعده میبایستی رأی مردم را میپذیرفتند و قبول میکردند که مردم به آنها و سیاستهایشان «نه» گفتند. اما این دقیقاً واکنشی است که اصولگرایان نشان ندادند.
درست از فردای 24 خرداد آنان شروع کردند برای روحانی و دولتش تعیین تکلیف کردن. در ابتدا سعی کردند اساساً روحانی را مصادره کرده و بگویند که او همواره یکی از اعضای روحانیون مبارز یعنی یکی از زیرمجموعههای مهم جریان اصولگرایی بوده. سپس اظهار داشتند که اصلاحطلبان در این انتخابات شکست خوردند یک گام هم جلوتر آمدند و نوشتند که چون اصلاحطلبان از شکستشان در انتخابات مطمئن بودند، «از ترس آبروریزی، یا عجله از عارف خواستند کنارهگیری کند.» بعد سعی کردند سوار موج «اعتدال» و میانهروی که روحانی و پیروزیاش به راه انداخته بود، شوند. گفتند که «فتنهگران» (بخوانید اصلاحطلبان) مصداق بارز و کامل ضداعتدال و ضدخواسته 19 میلیون نفری هستند که مردم به آنها در 24 خرداد «نه» گفتهاند.
چسباندن «فتنهگران» به جریان ضداعتدال و علم کردن این هیاهو که «فتنهگران» همان افراطیها و همان تندروها هستند، سراآغاز ورود اصولگرایان به دوران پس از 24 خرداد بود. چراکه آنان در ابتدا اصلاحطلبان (یا به قول خودشان فتنهگران) را مصداق بارز و کامل جریان ضداعتدال توصیف کردند و بعد هم «در راستای گردن نهادن و احترام به رأی مردم» خواهان آن شدند که آقای روحانی نبایستی از فتنهگران در دولتش استفاده کند. بعد یک گام دیگر هم جلوتر آمدند و اعلام کردند مجلس به عنوان نماد اراده مردم، به «فتنهگران رأی نخواهد داد». پیش رویشان ادامه پیدا کرد و مدتی گفتند که روحانی نه تنها از «فتنهگران» نبایستی در دولتش استفاده کند، بلکه مجاز نیستند از «ساکتین فتنه» هم ایضا در دولتشان استفاده کنند و عملاً هم جلوی پیوستن کم و بیش تمامی اصلاحطلبان به کابینه را گرفتند از محمدرضا عارف گرفته تا حجتالسلام علی یونسی، مسجد جامعی، دکتر توفیقی، مرتضی بانک، جواد اطاعت، معصومه ابتکار و...
در ضمن تمامی تلاششان را هم به کار گرفتند که مبادا آقای خاتمی در مراسم تنفیذ و تحلیف حضورپیدا کنند. از پادشاه کرهشمالی تا سلطان گینه بیسائو تا فرمانروای برونئی و نخستوزیر جزایر کومور در مراسم تنفیذ و تحلیف بودند الان خاتمی که اگر نامزد شده بود، دو برابر روحانی رای میآورد.
فیالواقع اصولگرایان از فردای 24 خرداد به گونهای دیگران را مورد خطاب و عناب، تهدید و امر و نهی کردن قرار دادند، کانه مردم در انتخابات نه تنها به آنها «نه» نگته بودند، بلکه پیروز انتخابات آنها بودهاند.
نکته مهم و جان کلام هم دقیقاً و درست در همین جاست. یعنی تفاوت نظام سیاسی ما با نظامهای دیگر در اینجاست که در همه نظامهای مبتنی بر دموکراسی، اگر حزب یا جریان سیاسی حاکم صرفاً درصدی از آرا را توانسته بود کسب کند (مجموع آرای آقایان ولایتی و سعید جلیل) و جریانات غیر حاکم یا رقیب بیش از 80 درصد آرای مردم را از آن خود کرده بودند، جریان حاکم شکست را میپذیرفت و با تبریک گفتن به جناح پیروز در انتخابات، قدرت را برای چهار سال به آنان واگذار میکرد. اما رفتار اصولگرایان از فردای 24 خرداد به گونهای است که کانه نه تغاری شکسته و نه ماستی ریخته است.
نه انتخاباتی بوده و نه آنان در آن انتخابات شکست سنگینی خوردند و 15 درصد بیشتر رای نیاوردند. فیالواقع این جنبه از 24 خرداد را که اگر مردم با سیاستها و رویکردهای 8 ساله آنان موافقت میداشتند. به دکتر سعید جلیلی یا دکتر علیاکبر ولایتی رأی میدادند، اساساً برای اصولگرایان نه مطرح است و نه آن را قبول دارند. آنان همچنان همان گفتمانهای گذشته را ادامه میدهند،در سیاست خارجی و مسائل مهم کشور همچنان همان حرفها را میزنند و خواهان تداوم همان سیاستها هستند. میماند این سؤال خیلی ساده از اصولگرایان؛ اگر قرار بود که هیچ تغییری به وجود نیاید و اگر قرار بود همان سیاستهایی که ظرف 8 سال گذشته اجرا میشد، همچنان بعد از 24 خرداد هم ادامه یابد، پس چرا این همه هزینه و دردسر برای انجام انتخابات؟
ارسال نظر