گوناگون

صدام از سال ۱۳۵۸ به فکر جنگ با ایران بود

پارسینه: در سپتامبر 1979 كنفرانس غيرمتعهدها در كوبا برگزار شد. صدام رياست هيئت عراقي را برعهده داشت در حالي كه 2 ماه قبل از آن به رياست جمهوري رسيده بود. و من به عنوان عضو هيئت عراقي در اين كنفرانس شركت كردم.

وب سایت غلامعلی رجایی - مطلبی که در زیر می خوانید بخشی از مصاحبه غسان شربل با صلاح عمرعلي - سفیر عراق درسازمان ملل در سال 1358- است که از کتاب" صدام مر من هنا " که در سال 2010 در بیروت منتشر شده است ، نقل می شود.

وی از مقامات ارشد عراقی است که درکنفرانس کشورهای عضوجنبش غیر متعهد که دراین سال در کوبا- هاوانا - تشکیل شده بود، به همراه صدام که تازه پس از کودتا علیه احمد حسن البکر به ریاست جمهوری عراق رسیده بود ، حضور داشت .

اهمیت این سند در حقانیت و مظلومیت جمهوری اسلامی در جنگی تحمیلی وغافلگیرانه از این جهت است که وی با بیان خاطره ای در این زمان به نقل از صدام می گوید: صدام از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران به دنبال جنگ با این کشور و نابودی ایران بود .
چرا صدام جنگ را انتخاب كرد؟

معتقدم 2 عامل در اين تصميم صدام نقش ايفا كردند. يك عامل مربوط مي‌شود به شخص صدام كه هميشه به دنبال رهبري فراتر از عراق بود. و به گمان قريب به يقين او تصور مي‌كرد پيروزي بر كشور بزرگي مانند ايران و وادار نمودن ايران به باز پس دادن حقوق عراق، او را به رهبري در قواره جمال عبدالناصر تبديل خواهد كرد كه حرف اول را در منطقه بزند.

عامل ديگر اينكه صدام به اين نتيجه رسيده بود و يا احساس كرده بود كه اين اقدامش همراه خواهد بود با حداقل موافقت غرب به دليل هراسهايي كه ايران بعد از شاه براي غرب ايجاد كرده بود. صدام مرد ساده‌ لوحي نبود و حتماً دريافته بود كه اگر غرب با اقدام او موافق نباشد، پس چرا او را تشويق مي‌كند؟ چون جنگ بر عليه ايران نيازمند سلاح و پشتيباني مي‌باشد و براي اينكه ايران كشور بزرگي در منطقه است.

آيا صدام از ايران تنفر داشت؟

بله

آيا صدام از خمينی تنفر داشت؟

طبيعي بود.

آيا از شيعيان عراق تنفر داشت؟

اين پاسخ شما را متعجب خواهد كرد اين اتهام به صدام كه او انگيزه مذهبي داشت به نفع اوست و اتهامي نادرست است. صدام اينگونه فكر نمي‌كرد. او روابطش با ديگران را براساس ميزان قرابت و دوري افراد از خودش تنظيم مي‌كرد و يا براساس توانايي افراد در انجام كارهاي سخت و حل مشكلات و هركس داراي محبوبيت و طرفدار مي‌شد، به او رحم نمي‌كرد .چه سني مي‌بود و چه شيعه. من اين را مي‌گويم چون اهل تكريت هستم. هركس صدام را به مذهبي بودن متهم كند، اشتباه مي‌كند و به صدام خدمت مي‌كند يا از او دفاع مي‌كند. اين روش تفكر صدام نبود. و هرچند كه پيروي از يك گرايش مذهبي هميشه يك عامل منفي نيست. احترام گذاشتن يك فرد به مذهبش الزاماً به اين معني نيست كه او داراي موضع بدي مي‌باشد.

وليكن دستگاههای حاكميت صدام متكی به اهل سنت بود.

اين اشتباه زياد تكرار مي‌شود. در دستگاههاي امنيتي صدام هم شيعه بود و هم سني هرچند كه برخي افراد به دليل وابستگي به يك منطقه معين و يا شناختي كه از آن منطقه داشتند در آنجا مسئوليت مي‌گرفتند. وليكن اين سخن كه دستگاههاي فعال فاقد شيعيان بود و يا نسبت آنان كم بود، واقعاً نادرست است. در اين مسئله يك فريبكاري با اهداف معين وجود دارد. شما اگر همراه صدام بودي و پيرو او بودي تو را مي‌پذيرفت فارغ از اينكه مذهبت چيست و اگر تابع او نبودي تو را نمي‌پذيرفت هرچند كه از خانواده‌اش باشي. صدام كشتاري كه در تكريت كرد بيش از شهرهاي شيعه نشين بود. من معتقدم، متهم نمودن صدام به تعصب در مذهب، خدمت كردن به اوست. معيارهاي صدام چيزهاي ديگري بود.

آيا مطلب خاصي در مورد جنگ عراق و ايران داري؟

من مطلبي را با دلايل بسيار بازگو مي‌كنم كه نشان مي‌دهد تصميم جنگ عليه ايران تقريبا يكسال قبل از وقوع جنگ گرفته شد.

در سپتامبر 1979 كنفرانس غيرمتعهدها در كوبا برگزار شد. صدام رياست هيئت عراقي را برعهده داشت در حالي كه 2 ماه قبل از آن به رياست جمهوري رسيده بود. و من به عنوان عضو هيئت عراقي در اين كنفرانس شركت كردم.

رياست هيئت ايراني برعهده دكتر ابراهيم يزدي وزير خارجه بود كه پس از پيروزي انقلاب به اين سمت برگزيده شده بود. در حاشيه اجلاس ديداري ميان صدام و دكتر يزدي صورت گرفت كه من هم در آن حضور داشتم. در آن هنگام روابط 2 كشور دچار كمي تنش شده بود. نه فقط به دليل طبيعت تحولي كه در ايران رخ داده بود و شعارهايي كه در ايران سر داده مي‌شد، بلكه به دليل برخوردهاي مرزي بين 2 كشور نيز بود. و منصفانه مي‌گويم كه اكثر تجاوزها از سوي طرف ايراني صورت مي‌گرفت. تجاوزهايي عليه پاسگاههاي پليس مرزي عراق و تحركات تحريك‌آميز در شط‌العرب .

در اين ديدار گفتگوي مثبت و مهمي بين صدام و دكتر يزدي انجام شد. ديدار با توافق بر تداوم گفتگوها در سطح بالا به پايان رسيد.

من براي بدرقه وزير خارجه ايران خارج شدم و هنگامي كه به داخل اتاق صدام بازگشتم او به سرعت براي رفتن به پارك خارج شد و من هم او را همراهي كردم. واقعاً فضاي مثبت ديدار مرا وادار كرد كه قانع بشوم لازم است مشكلات دو كشور از راههاي مسالمت‌آميز حل شود. براي اينكه من خطر وقوع جنگ بين عراق و ايران را كه چند برابر عراق جمعيت داشت، درك مي‌كردم. بسيار مايل بودم كه شخص رئيس جمهور را اين گونه قانع سازم. و فكر كردم كه فضاي ديدار زمينه مناسبي را براي طرح اين موضوع بوجود آورده است، بويژه كه من و صدام به تنهايي سخن مي‌گفتيم.

سخن را با اهميت و ضرورت راه حل مسالمت آميز و لزوم گفتگوها و ديدارها آغاز كردم و گفتم ما دو كشور همسايه هستيم و هر كشوري نياز دارد كه اقتصادش را سامان دهد و فرصتهاي آموزش و دانش را براي فرزندانش فراهم كند و افزودم، جنگ، راه حل اختلاف‌ها نيست. بويژه اگر با پشتوانه حساسيتهاي تاريخي واقع شود، بسيار جنگ عميق و دشواري خواهد بود. دراين هنگام، صدام به سخنان من گوش مي‌داد. توانايي گوش دادن از ويژگيهاي صدام بود.

وقتي سخنم به پايان رسيد، صدام گفت: اي صلاح به هوش باش، اين فرصت به دست نمي‌آيد مگردر هر صدسال، يك بار و ما سرهاي ايرانيان را خواهيم شكست و هر يك وجب خاكي را كه اشغال كرده‌اند باز پس خواهيم گرفت و شط‌العرب را بازپس مي‌گيريم. به چشمانش نگاه مي‌كردم و او افزود: اين صحبت از راه حل مسالمت آميز و انساني و حل كردن اختلافات با ايران را نمي‌خواهم. ديگر از زبان تو تكرار شود مطلقاً. خودت را در سازمان ملل آماده كن . گوش كن آن چه را به تو مي‌گويم: سرهاي ايراني‌ها را خواهم شكست و خرمشهر و شط‌العرب را باز خواهم گرداند.

سخنان صدام كاملاَ با فضاي ديدار با دكتر يزدي تفاوت داشت. او در پنهان نمودن تفكراتش بسيار حرفه‌اي و مسلط است. او تصور كرد كه در برابرش يك فرصت تاريخي براي ادب كردن ايران كه در شرايط درگيريهاي داخلي و انهدام ارتش بود، وجود دارد. پر مخاطره بودن سخن صدام را درك كردم كه داراي لحن انگيزاننده كوري بود. من هم حد خود را مي‌دانستم، چون با مردي سخن مي‌گفتم كه دو ماه پيش 54 نفر از فرماندهان و كادر حزب بعث را يك روز پس از رئيس‌جمهور شدن اعدام كرده بود. احساس كردم كه شرايط به سمت وقوع يك فاجعه پيش مي‌رود.

آشكار شد كه صدام مي‌خواهد پيش از آنكه حكومت جديد ايران قدرت بگيرد با آن تسويه حساب تاريخي كند. همچنان كه ثابت شد كه جنگ با ايران در نظر صدام فرصتي بود براي معرفي عراق نيرومند به عنوان بازيگر تعيين كننده در منطقه و معرفي صدام به عنوان نيرومندترين بازيگر منطقه.

با خودم فكر كردم، قدرت و حكومت چقدر مردم را عوض مي‌كند. صدام ديگرآن جوان آرام كه هميشه ساكت بود و به سخنان ديگران گوش مي‌داد و برخوردهاي پسنديده‌اي داشت، نبود. او زندگيش را وقف حزب كرده بود. او اكنون تنها تصميم گيرنده عراق است و غرور ترسناكي به او دست داده است و معتقد به شيوه مرگ بار توسل به زور در برخورد با مسايل داخلي و خارجي است.

و اما اینکه من چه اقدامي كردم؟ آرزو مي‌كردم جنگ اتفاق نيفتد وليكن اتفاق افتاد. هيچ انتخابي برابر من نبود. به عنوان نماينده عراق در سازمان ملل هر آنچه كه مي‌توانستم براي خدمت به كشورم انجام دادم. جنگ ديپلماسي فعالانه‌اي در سطح شوراي امنيت، جنبش غيرمتعدها، كنفرانس اسلامي و سازمان كشورهاي عربي در جريان بود. من مأموريتم را انجام مي‌دادم وليكن از نظر روحي در آسايش نبودم. و از خودم سئوال مي‌كردم تا كي مي‌توانم با احساسات دروني‌ام كنار بيايم. فكر استعفا مرا به خود مشغول كرده بود. به بغداد رفتم و با بسياري از جمله صدام و وزير خارجه ديدار كردم. اين ديدار در مي 1982 بود. به صدام گفتم، نزديك است جنگ وارد مرحلة تازه‌اي شود. ايران جان گرفته ودارد به ما فشار مي‌آورد. اين اولين جنگ تاريخ نيست. پيش از آن جنگ‌هاي ديگري رخ داده است. بايد شرايط پيروزي جنگ را بر رسی کنیم . مطا لعات مي‌گويد، اولين شرط پيروزي در جنگ اين است كه ارتش در حالي كه از سوي يك جبهه متحد داخلي حمايت مي‌شود، بجنگد. يك جبهه ملي فراگير كه همه نيروها و احزاب و گرايش‌ها را در برمي‌گيرد. اين شرايط هم اكنون فراهم نيست، قربان، آيا يك حزب به تنهايي مي‌تواند اين جنگ را اداره كند؟

طبيعتاً صدام به من اجازه سخن گفتن مي‌داد، نه به جهت اينكه سفير بودم، بلكه به دليل اينكه عضو سابق فرماندهي حزب بودم.. گفتم شرايط فعلي، شكست در جنگ را هشدار مي‌دهد. براي اينكه با فروپاشي مواجه نشويم استدعا دارم اجازه بدهيد اقداماتي براي تشكيل يك جبهه ملي انجام گيرد و الزامات و مقدمات آن را فراهم سازيد.

در آن روزها، صدام دچار غرورعجيبي شده بود. در حالي كه رهبران جهان با او تلفني صحبت مي‌كردند، چرا بخواهد سخنان سفير كشورش در سازمان ملل را بپذيرد؟

غرور او به حدي بود كه او را كاملاً كور كرده بود. به من گفت: اي صلاح، اين موضوع را كاملاً فراموش كن. ما به تشکیل یک جبهه ملي نيازي نداريم. از تو خواهش مي‌كنم ديگر در اين رابطه صحبت نكني. اگر تو به دنبال به دست آوردن اطمينان خاطرو اعتماد به نفس هستي، به آن نيازي نداريم. اعتماد به نفس ما بسيارعالي است. پيروزي با ماست، نتيجه جنگ را خواهيم گرفت، ايراني‌ها نابود خواهند شد.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار