جواد اطاعت: یک تماس تلفنی با آمریکا مشکلات را حل نخواهد کرد
آرمان: پس از دیدار جانکری و محمدجوادظریف و مکالمه تلفنی روسایجمهور آمریکا و ایران در رسانهها تحلیلهای مختلفیارائه شد و برخی به زعم خود کارشناس روابط بینالملل و علوم سیاسی شدند که انتقادی به این نوع تحلیلها از سوی اهل فن وارد آمد.
آنها معتقد بودند در اظهارنظرها، حاشیهها و تاکتیکها بر متن و استراتژی غلبه پیدا کرد و نظر آنها اینگونه بود که آنچه اکنون مورد نیاز سیاست خارجی ایران است، تحلیل درست و برداشت عمیق و واکنش سریع به تحولات دنیای پیرامون براساس مطالعه دنیای پیرامون است اما متاسفانه تحلیلهایی که این روزها از بحث رابطه بین ایران و آمریکا در رسانهها مطرح شده است حاکی از بدبینی یا ذوق زدگی بیش از حد کسانی است که نه تحصیلاتی در زمینه علوم سیاسی دارند و نه تجربهای فقط میخواهند حرفی زده باشند تا از قافله عقب نیفتند. به همین دلیل بر آن شدیم، تا رابطه اخبار این روزها درباره ارتباط ایران با آمریکا که امروز به مدد تقدیر و شاید هم تدبیر شاهد تغییراتی در آن هستیم، به نقد کارشناسانه اساتید علوم سیاسی بگذاریم. دکتر جواد اطاعت در همین راستا به گفتوگوبا آرمان پرداخت.
او دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است که چندین جلد کتاب و دهها مقاله علمی در حوزه تخصصی خود تالیف و منتشر کرده است. در این میان کتابهای «ژئوپلتیک و سیاست خارجی ایران»، «ژئوپلتیک نفت و سیاست خارجی ایران» و «ایران و نظام بینالملل» از تالیفات وی در حوزه سیاست خارجی و نظام بینالملل است.
او در مورد رابطه با آمریکا و خوشبینیها و بدبینیهای غیرکارشناسانه برخی سیاسیون معتقد است: «مهمترین مانع برداشتها و انتظاراتی است که طرفین از هم دارند. برخی در ایران فکر میکنند که آمریکا برای ایران فرش قرمز پهن کرده است. آنها فهرستی لیست میکنند که آمریکا باید متعهد به انجام آن شود تا ایران با این کشور حاضر به مذاکره ومصالحه شود. در آمریکا هم فکر میشود ایران به دلیل تحریمها حاضر است پای میز مذاکره بنشیند. این دیدگاهها دور از واقعیت است» مشروح گفتوگو این فعال سیاسی و استاد دانشگاه با آرمان را در ادامه میخوانیم:
بعد از سه دهه این اولین بار است که بین ایران و آمریکا گفتوگو صورت میگیرد. ارزیابی شما در مورد این گفتوگوها چیست؟ آیا نسبت به برقراری رابطه بین ایران و آمریکا خوشبین هستید و در عین حال مذاکره و ایجاد رابطه بین ایران و آمریکا به مصلحت ایران میباشد؟
با فرضیهای که مد نظر دارم، هیچ مصلحتی بالاتر از رفع یا حتی کاهش تحریمها در شرایط کنونی سراغ ندارم. برای این منظور به طور طبیعی نفس این اتفاق نقطه مثبتی است. بالاخره در یک مقطع زمانی باید بین ایران و آمریکا مذاکره و ارتباط برقرار شود. آمریکا کشور قدرتمندی است، اولین اقتصاد جهان را دارد. ایران هم در خاورمیانه بهویژه در حوزه خلیج فارس یک قدرت منطقهای است. طبیعی است که نمیشود بین ایران و آمریکا برای همیشه شکاف و اختلاف وجود داشته باشد. بنابراین نفس ایجاد این ارتباط بسیار خوب است منتهی مهم این است که مذاکره و ارتباط از چه موضعی باشد، از موضع قدرت یا از موضع ضعف.
حالا به نظر شما با توجه به تحریمها ما از موضع قدرت میتوانیم با آمریکا مذاکره کنیم؟
زمانی که دولتی که به نمایندگی از مردم مذاکره میکند، از پشتوانه حمایت مردمی برخوردار است و مهمتر از آن باید در داخل کشور بین مسئولان اجماع نظر وجود داشته باشد، صدای واحدی از آنها شنیده شود و از تخصص و تدبیر لازم برخوردار باشند و در نهایت رویکردی واقعگرایانه را مدنظر قرار دهند. به عبارتی آنها باید از توانمندیها و محدودیتها و ظرفیت اقدام خود مطلع باشند، برای مثال نباید ایران با قاطعیت زمان اعلام کند که مثلا در عرض سه ماه باید مشکل موضوع هستهای راحل نماییم. البته در ایران مهمتر از همه اینها عامل حمایت و پشتیبانی رهبری از مذاکرات احتمالی است. در این صورت است که میتوانیم از موضع قدرت و ارادهای مستحکم موضوع مهم و پیچیده مسائل بینالمللی را به پیش ببریم.
آیا نسبت به برقراری رابطه بین ایران و آمریکا خوشبین هستید؟
در رابطه با خوشبینی یا بدبینی باید توجه داشت که مناقشات بین ایران و آمریکا تبدیل به یک پدیده مزمنی شده که به این راحتی قابل حل نیست. موضوع پیچیدهتر از آن است که برخی فکر میکنند. در ایران بعضی خیلی خوشبینانه به این قضیه نگاه میکنند. گفتوگوهایی که طی این چند روزه چه قبل از سفر و چه در بعد از سفر در رسانهها انجام شد، از خوشبینی مفرط برخی از فعالان سیاسی حکایت میکرد اما فکر میکنم نباید زیاد خوشبین بود و فکر کرد که با یک تماس تلفنی مشکلات بین دو کشور حل خواهد شد. این میزان از خوشبینی به نظر من سادهانگاری محسوب میشود و نشان از عدم توجه به پیچیدگیهای مسائل سیاست خارجی و دیپلماسی در شرایط کنونی بین ایران و آمریکاست، مضافا اینکه جریانهای مخالف داخلی دوکشور و کشورهای مخالف این ارتباط از جمله رژیم حاکم بر فلسطین اشغالی موضوع را پیچیدهتر خواهد کرد.
چرا آمریکاییها مشتاق رابطه با ایران هستند؟ عواملی که کمک میکند آمریکا با ایران مصالحه کند چیست؟
چند نکته و عامل کمک میکند که شرایط کنونی را شرایط مناسبی برای مذاکره و ارتباط بین ایران و آمریکا بدانیم. مهمترین امتیازی که دولت روحانی از آن برخوردار است حمایت وپشتیبانی رهبری است که دستگاه دیپلماسی باید این اعتماد را پاس بدارد وآن را تقویت کند، مضافا اینکه فتوای رهبری در مورد حرمت سلاحهای کشتارجمعی و از جمله تسلیحات هستهای برای ایران بسیار راهگشاست. از طرفی شخص آقای روحانی یک مذاکرهکننده آشنا به قواعد و مقررات بینالمللی و بهویژه موضوع هستهای است. از طرفی دو دولت که هم اکنون در ایران و آمریکا بر سر کار هستند دولتهای تعاملگرا محسوب میشوند. نخبگان اجرایی و فکری آمریکایی در مورد ایران دارای دو رویکرد تقابلگرا و تعاملگرا هستند. تقابلگرایان رویکرد رادیکالی نسبت به ایران دارند. اما تعاملگرایان برعکس علاقهمندند از طریق گفتوگو و مذاکره مسائل فیمابین را حل وفصل کنند. در ایران هم دولت آقای روحانی دولتی تعاملگرا محسوب میشود. این دولت مایل است مناقشات و مسائل فیمابین ایران و آمریکا را از طریق گفتوگو حل و فصل کند. این نکته به خودی خود نکته مهمی محسوب میشود. مثلا اگر در آمریکا دولت تقابلگرایی مانند بوش بر سر کار بود و در ایران هم دولت تقابلگرای دیگری بر سر کار باشد کار را بسیار سخت میکند. الان نکته مهم و اتفاق مهمی که روی داده، این است که دو دولت رویکرد تعاملی نسبت به هم دارند. نکته سوم اینکه آمریکاییها یک تجربه منفی از دوران بوش دارند، بهرغم اینکه در دوره اصلاحات ایران متناسب با منافع ملی ایران در حوزه افغانستان با آمریکا همکاری کرد و یک همکاری طبیعی بین ایران و آمریکا در زمینه سرنگونی طالبان برقرار و تلاش شد دولتی بهتر و دارای تعاملات مثبتتر با دنیا در این کشور روی کار بیاید؛ اما دولت بوش به جای اینکه از این همکاریها به خوبی استفاده کند، ایران را به عنوان محور شرارت معرفی کرد. یعنی ایران را در کنار عراق و کره شمالی قرا رداد. فکر میکنم آمریکاییها بعدا از این نوع برخورد پشیمان شدند و نظرشان بر این قرار گرفت که باید با دولت اصلاحات همکاری میکردند و نکردند. این تجربه کمک بسیاری به بحث مصالحه بین ایران و آمریکا خواهد کرد. نکته چهارم این است که اوباما در دوره دوم ریاستجمهوریاش قرار دارد؛ معمولا روسای جمهور آمریکا در دوره دوم بیباکتر و با قدرت بیشتری عمل میکنند چون نگران انتخابات بعدی نیستند. از طرف دیگر، ایران در کانون هارتلند انرژی دنیا واقع شده است و از قدرتهای بزرگ منطقهای است. این موضوع موجب میشود که آمریکاییها مایل باشند بایک قدرت منطقهای مانند ایران وارد مذاکره شوند و مسائل فیمابین را حل وفصل کنند.
مخالفین این حرکت در داخل و خارج از ایران چه کسانی هستند؟ به عبارتی عواملی که مانع از مصالحه ایران با آمریکا میشود چیست؟
مهمترین مانع برداشتها و انتظاراتی است که طرفین از هم دارند. برخی در ایران فکر میکنند که آمریکا برای ایران فرش قرمز پهن کرده است. آنها فهرستی لیست میکنند که آمریکا باید متعهد به انجام آن شود تا ایران با این کشور حاضر به مذاکره و مصالحه شود. در آمریکا هم فکر میشود ایران به دلیل تحریمها حاضر است پای میز مذاکره بنشیند و امتیاز بدهد. این دیدگاهها دور از واقعیت است. مانع دیگر رژیم حاکم بر فلسطین اشغالی است، طبیعتا این رژیم نگران است که اگر رابطه خوبی بین ایران و آمریکا برقرار شود، تحریمها برداشته میشود و ایران میتواند از موقعیت بهتری برخوردار شود و بر قدرت ملی ایران افزوده میشود. به طور طبیعی اسرائیلیها با برقرار شدن رابطه بین ایران و آمریکا مخالفند و لابی اسرائیلی در آمریکا قدرت بالایی دارد، اگر چه اوباما زیاد نگران انتخابات بعدی نیست، اما نمایندگان کنگره نیازمند افکار عمومی هستند. مجامع و نهادها و NGOهایی که افکار عمومی را در این کشور شکل میدهند. از لابی صهیونیستها متاثرند. بنابراین اعضای کنگره سعی میکنند نظر لابی صهیونیستی را که اقلیت قدرتمندی در آمریکا محسوب میشوند تامین کنند و بازتاب دهند. کشورهای عربی منطقه هم مانع دیگری به حساب میآیند. آنها سعی میکنند تا آنجا که امکان دارد به صورت پنهانی مانع از برقراری این ارتباط شوند، چون عربها به طور سنتی با ایرانیها رابطه خوبی ندارند. به همین دلیل از لابیهای خود در آمریکا استفاده میکنند. در سالهای اخیر هم تلاشهای بسیاری را برای گستردهتر کردن تحریمها و فشار بر ایران انجام دادند حتی در برخی از موارد بسیار قویتر از لابی صهیونیستی در جهت فشار مضاعف بر ایران عمل کردند. تقابلگرایان آمریکایی هم به عنوان یک لابی قوی در کاخ سفید و کنگره فعال هستند. آنها اصلا خواهان برقراری ارتباط با ایران به هر شکلی نمیباشند. گذشت زمان طولانی از عدم ارتباط و تعمیق خصومتها نیز کار را دشوارتر کرده است. اگر در پایان گروگانگیری گفتوگویی بین ایران و آمریکا صورت میگرفت خیلی این موضوع پیچیدگی امروز را پیدا نمیکرد.
به نظر شما آمریکا در جریان مذاکراتی که ممکن است با ایران داشته باشد آیا حقوق هستهای ایران را به رسمیت خواهد شناخت؟
اگر موضوع فقط از جنبه حقوقی مدنظر باشد و تنها تصمیمگیرنده اوباما و تیمی که او را همراهی میکند بود، آنها مایل هستند که حقوق هستهای ایران را به رسمیت بشناسند. چون به رسمیت شناختن حقوق هستهای ایران مغایر با قوانین بینالمللی نیست، کشوری که عضوNPTباشد بطور طبیعی حق استفاده صلحآمیز از حقوق هستهای را دارد. آنها تنها میتوانند خواهان شفاف سازی اقدامات ایران شوند که اگر متعارف باشد ایران هم در این مورد مشکلی نخواهد داشت.
اگر واقعا اینطور است چرا موضوع هستهای اینقدر پیچیده شده است؟
موضوع هستهای یک مبحث کاملا فنی و حقوقی است؛ اما این موضوع تبدیل به یک مساله سیاسی و دستاویز و بهانهای برای برخورد با ایران شده است.
عملکرد دستگاه دیپلماسی در این سالها را چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر میرسد فهم ایران در دوره کنونی مبتنی بر گفتمان حاکم بر جنگ سرد بوده است، ما به اشتباه الگوهای جنگ سرد را در بحث سیاست خارجی مدنظر قرار داده بودیم. منظور مقطع زمانی بود که چینیها و هندیها توانستند از تعارض موجود در نظام دو قطبی حاکم بر دنیا استفاده کنند و صاحب تکنولوژی هستهای و حتی بمب اتم شوند. باید دولت ما متوجه میشد که دوران کنونی با دوران جنگ سرد بسیار متفاوت است. در دوران جنگ سرد دو ابر قدرت شرق و غرب در مقابل هم صف آرایی میکردند و کشورهای مستقلی مانند ایران میتوانستند از تعارض بین قطبها به نفع خود بهره ببرند. منتهی دوره کنونی دوره سلسله مراتبی است و بسیاری از تعارضات در نظام بینالملل پیشین به تفاهم تبدیل شده است. در شرایط کنونی تقریبا میشود گفت اکثر کشورها اگر بخواهند بین ایران و آمریکا یک گزینه را انتخاب کنند، مسلما در جهت منافع ملیشان حرکت خواهند کرد. در این صورت کار برای ایران مسلما سخت میشود، همچنان که امروز ما در عرصه سیاست خارجی با مشکل مواجه هستیم.
پیشنهاد شما چیست؟ ایران اکنون در عرصه دیپلماسی باید چه رویهای را در پیش میگرفت و هماکنون چه شیوهای را راهنمای کار خود قرار دهد؟
در حوزه سیاست خارجی اقدامات باید به هدف مبتنی بر منافع ملی معطوف باشد. نباید سیاست خارجی وسیلهای برای تبلیغات یا وجهالمصالحه اختلافات داخلی باشد. اگر ما در بحث هستهای در ابتدا یک کنسرسیومی تشکیل میدادیم که به نوعی کشورهای مطرح اروپایی در ساخت نیروگاه هستهای مشارکت میکردند، شاید بسیاری از مشکلاتی که امروز داشتیم دیگر به وجود نمیآمد و یا تداوم پیدا نمیکرد. در شرایط کنونی آنچه حائز اهمیت میباشد اجماع نظر مسئولان و نخبگان در مورد چگونگی تعامل با آمریکاست. شنیدن صدای واحد نه تنها لازم که ضروری است. سیاست خارجی از سیاست داخلی کشورها نشات میگیرد و دولت ابتدا باید اجماعی در داخل برای چگونگی مدیریت موضوع ایجاد کند، مضافا اینکه دستگاه دیپلماسی نباید اقداماتی انجام دهد که حمایت و اعتماد رهبری را کمرنگ کند. از طرفی دستگاه دیپلماسی ما از موضع قدرت باید حقانیت اقدامات ایران را برای افکار عمومی جهان بهویژه کشورهای قدرتمند و سازمانهای بینالمللی تشریح کند، ضمن آنکه از تنشها باید به شدت پرهیز کند.
شما قبلا در جایی گفته بودید که آمریکا به دنبال براندازی نظام حاکم بر ایران نیست بلکه به دنبال تضعیف ایران به منظور تغییر رفتار ایران است. مولفههایی که شما را به این نتیجه رسانده شامل چه چیزهایی میشود؟
به طور کلی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تاکنون که جایگزین انگلستان شده است، کشورهایی که داعیهدار یک رسالت بودند و میخواستند نقش الگو را برای دیگر کشورها ایفا کنند، را از طریق محاصره اقتصادی تضعیف میکرد تا تبدیل به الگوی منفی شده و مردم آن کشورها را وادار به مخالفت با نظام حاکم بکنند. آمریکا همیشه سعی در تضعیف اینگونه کشورها داشته است، ما نگاه میکنیم به نحوه برخورد آمریکا با آلمان شرقی و مقایسه میکنیم با حمایتی که آمریکا از آلمان غربی داشت. به نسبتی که آمریکاییها تلاش میکردند آلمان شرقی را به عنوان یک الگوی منفی به اتحادیه اروپا معرفی میکردند به همان نسبت تلاش میکردند که آلمان غربی به عنوان یک الگوی مثبت به اتحادیه اروپا و کشورهای جهان معرفی شود. بطور کلی اروپای غربی در مقابل اروپای شرقی؛ کوبا در مقابل پاناما؛ رویکرد آمریکاییها به این صورت بود که فشارهای اقتصادی وتحریمهایی را بر کشورهای موردنظر وارد میکردند تا به صورت توسعه نیافته باقی بمانند. در شرق آسیا ما کره شمالی و جنوبی را داریم که رفتار آمریکا به همین شکل بوده است یعنی با محاصره اقتصادی کره شمالی مانع از توسعه این کشور شده است و با تصویر منفی که از کره شمالی به جهان در اثر این توسعهنیافتگی منتقل میکند آمریکا الگوهای موردنظر خودش را به جهان نشان میدهد. به نظر میرسد در خاورمیانه و جهان اسلام هم آمریکاییها نیازمند این باشند که یک الگوی منفی و یک الگوی مثبت به این منطقه معرفی کنند. فکر میکنم آمریکاییها ترکیه را به عنوان یک الگوی مثبت تقویت میکنند و در کنارش ایران را به عنوان الگوی منفی به منطقه معرفی میکنند. برهمین اساس استراتژی آمریکا در برخورد با ایران از طریق محاصره اقتصادی و تضعیف ایران از درون است، آمریکا قصد دارد از طریق ایجاد موانع بسیار جلوی توسعهیافتگی ایران را بگیرد.
اظهارنظرهایی که بعد از سفر آقای روحانی بود تا چه حد امیدوارکننده است؟
اظهارنظرهایی که عموما در ایران راجع به رابطه با آمریکا انجام شد عموما غیرکارشناسی بود. برخی از افراد سیاسی به خاطر اینکه حرفی زده باشند مبادرت به اظهارنظر درمورد این مساله میکنند. کسانی که صلاحیت لازم را به لحاظ تخصصی در حوزه سیاست خارجی و روابط پیچیده بینالمللی ندارند، عموما اقدام به اظهارنظرهایی میکنند که درست نیست. برای مثال در اظهارنظرها حاشیهها و تاکتیکها بر متن و استراتژی غلبه پیدا کرده بود. حجم قابل توجهی از مباحث به این موضوع اختصاص پیدا کرد که چه کسی تلفن زده است. آیا ایران پیشنهاددهنده بوده یا آمریکا. کمتر کسی به محتوا و استراتژیها توجه نشان داد.
شما فکر میکنید چرا در آخرین فرصتها این تماس تلفنی برقرار شد؟
استقبال آمریکا از تحولات اخیر ایران وانتظار انجام ملاقات ولو به صورت تصادفی در دفتر رئیس مجمع عمومی سازمان ملل یا حضور آقای روحانی و اوباما در مراسم ناهار آقای بانکیمون دبیر کل سازمان که انجام نگرفت، به نظر میرسید که رنجش آمریکاییها را در پی داشت که حتی در زمان سخنرانی رئیسجمهور ایران نهتنها وزیر خارجه آمریکا که رئیس هیات نمایندگی آمریکا هم حضور پیدا نکرد ومن فکر کنم ابتکار تماس تلفنی برای رفع و رجوع این مسائل بود.
به نظر میرسد رابطه با آمریکا هزینههای زیادی برای روحانی در داخل کشور دارد؛ به لحاظ تقابل یک جناح خاص با روحانی که ایدئولوژیاش در تقابل با آمریکا قرار گرفته است. چطور دولت روحانی میتواند این هزینهها را کاهش دهد؟
دولت روحانی به همان نسبت که در داخل ایران بابت این رفتار هزینه میدهد، سود هم میبرد.
چطور؟
چون من فکر میکنم افکار عمومی با اقدامات روحانی موافق باشند، تا از این رهگذر تحریمها کمی تخفیف پیدا کند. تولید و صنعت در کشور رونق بگیرد، حالا به غلط یا به درست؛ مردم فکر میکنند ارتباط با آمریکا میتواند شرایط زندگی آنها را بهتر کند. این یک برگ برنده در اختیار آقای روحانی است. در این حالت نهتنها هزینه نمیدهد بلکه پشتوانه مردمی را همراه خود خواهد داشت. نخبگان اجرایی و دانشگاهی و افرادی که با صنعت نفت در ارتباط هستند از این اقدام روحانی حمایت میکنند. اما خوب باید بدانیم کسانی با اقدامات روحانی مخالفند که در نهادهای تاثیرگذاری در کشور حضور دارند. مهمترین کار آقای روحانی این است که این گروهها را با خود همراه کند. باز هم تاکید میکنم برای کاهش مخالفتها باید سرمایه حمایت اجتماعی با سیاستهای سنجیده در داخل را توسعه دهد و مهمتر از همه اینها اعتماد و حمایت رهبری است که باید حفظ و تقویت کند.
اگر بخواهیم یک الگو برای رابطه با آمریکا داشته باشیم الگوی چین به نظر بهترین الگو است این طور نیست؟ تا سال 1980 رابطه آمریکا با چین دوستانه نبود؛ اما با دورشدنش از شوروی یا همان بلوک شرق توانست دیپلماسی را برقرار کند که به دیپلماسی پینگپنگی شهرت پیدا کرد. به عنوان یک کارشناس علوم سیاسی این الگو را چطور میبینید؟
البته شرایط فعلی با شرایط دهههای 70 یا80 در سده بیستم میلادی بسیار متفاوت است. در آن زمان نظام دوقطبی بوده است و کشورها میتوانستند از تعارض قطبها بهترین بهره را ببرند. چین به عنوان یک کشور بزرگ در شرق آسیا که متاثر از ایدئولوژی کمونیستی بود، جدا شدنش از اردوگاه شرق و شوروی برای آمریکا بسیار مهم تلقی میشد، لذا ایالات متحده آمریکا حاضر بود امتیازات زیادی را به چین بدهد. از جمله امتیازاتی که چینیها از تعارض بین ابرقدرتها به دست آوردند، عضویت در شورای امنیت سازمان ملل بود. گفتمان کنونی در شرایط فعلی که مبتنی بر نظام سلسله مراتبی است با شرایط گذشته که دوران جنگ سرد بود بسیار متفاوت است. موضوع دیگری که برای تبیین شرایط آن زمان میتوانیم مثال بزنیم جنگ آمریکا با ویتنام وشوروی با افغانستان بود.علت شکست آمریکا در جنگ ویتنام به این دلیل بود که پشت صحنه آن جنگ، رقیب آمریکا یعنی شوروی قرار داشت و در جنگ افغانستان با شوروی اطلاعات، تسلیحات و حمایتهای آمریکا از طریق عربستان و پاکستان به مجاهدین افغان میرسید. به عبارتی پیاده نظامها در جنگ ویتنام ویتکنگها و در جنگ افغانستان مجاهدین افغانی بودند اما به عبارت بهتر جنگ اصلی بین دو ابرقدرت شرق وغرب بود که در عرصه ویتنام و افغانستان جریان داشت. در شرایط کنونی شرایط کاملا متفاوت است.
در پایان به عنوان کسی که تحقیقات زیادی در مورد سیاست خارجی ایران داشتهاید برای مسئولان وزارت خارجه چه توصیهای دارید؟
مسئولان سیاست خارجی از توان تخصصی و تجربه لازم برخوردارند، آنها میدانند که باید محتاطتر عمل کنند و مراقب باشند که فرصت پیش آمده برای حل مسائل را به راحتی از دست ندهند. آنها میدانند که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است و نه برعکس؛ لذا به هدف حل مسائل کشور به جای شروع از خارج از داخل کشور برای حل موضوعات سیاست خارجی و نهایتا مسائل کشور اقدام نمایند.
ارسال نظر