گوناگون

عبرت‌های عصر اصلاحات در عهد اعتدال

عبرت‌های عصر اصلاحات در عهد اعتدال

پارسینه: در ایجاد حساسیت برای بدنه ارزشگرا و تحریک اصولگرایان چه کسی برنده شد؟ ماجرای تحصن مجلس چه نتیجه عینی پدید آورد؟

سالی که گذشت سال تفاهم بود، سال تعامل و سال مذاکره؛ هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی.

در سال ۱۳۹۲ میدان به دست اهل تعامل افتاد و گرچه صدای بلند افراطیون از هر دوسو شنیده می‌شد اما در عمل عقلا میداندار شدند به این امید که کشورمان روزهای بهتری را شاهد باشد.

در سالی که گذشت نه تنها میان طرفداران تغییر وضع موجود پیوند و انسجامی به وجود آمد تا کشور از وضعیت ناگوار خود خارج شود بلکه عقلای اصولگرا و اصلاح‌طلب هم در کنار هم قرار گرفته و طنین خوش آهنگی از همدلی و همراهی نیروهای دلسوز کشور شنیده شد.

نمونه چنین اتفاقی را اما بعد از دوم خرداد شاهد نبودیم. در آن هنگام رقیب شکست خورده تحقیر شد و عدم درک پیام دوم خرداد بر سرش کوبیده شد. نیروهای نزدیک به جریان اصولگرا به کناری رانده شده و فرآیند گفت‌و‌گو و تعامل تعطیل شد.

با این وجود پس از پیروزی اخیر اعتدالگرایان، هر دوجناح برای توسعه کشور به حضور در میدان دعوت شدند و مجموعه پیروز کوشید از غش کردن به یک سو و نادیده گرفتن طرف دیگر خودداری کند.

نتیجه چنین رفتاری البته همه نیروهای سیاسی را خوش نیامده است و شاید از این نظر دولت کنونی سخت‌ترین شرایط را داشته باشد که با طیف رنگارنگی از نیرو‌ها در حال کارکردن است و بیشترین نارضایتی و اعتراض را از همه طرف می‌شنود، با این حال چاره‌ای جز این نیست. سرزمین ایران از نظر اندیشه چنان متکثر است و نیروهای متضادی را به خود می‌بیند که هیچ دولت و حکومتی نمی‌تواند این پازل رنگارنگ را نادیده گرفته و کارش را به پیش ببرد. مصالحه، گفت‌و‌گو و سازش، رمز پیشبرد کار در این مرز و بوم است و اندیشه حذف رقیب در کشوری که توازن قوای نیرو‌هایش در همه سطوح به چشم می‌آید هرگز شدنی نیست.

خوشبختانه در سال ۹۲ مصالحه در داخل به آشتی با خارج هم پیوند خورد تا این امید در دل دوستداران ایران قوت بگیرد که روند نزولی کشور خاتمه پیدا کرده و از این پس باید به رفع کاستی‌ها و توسعه و نوسازی کشور پرداخت.

تجربه چنین رویداد مبارکی را می‌توان دومین تجربه اصلاح‌طلبی مسالمت جویانه ملت ایران در دو دهه گذشته قلمداد کرد. دو تجربه‌ای که در آن قرار بود و هست با عقلانیت و آرامش و احترام به سنت‌ها و باورهای اصیل ایرانیان مسیر بهبود وضع زندگی، توسعه کشور و گسترش مردمسالاری طی شود.

دو تجربه با تفاوت‌ها و شباهت‌های خاص

انتخابات اخیر و پیروزی دکتر حسن روحانی گرچه زوایای خاص خود را به همراه دارد اما از جهاتی با تجربه دوم خرداد قابل مقایسه است.

تجربه اول اصلاح‌طلبی البته خیر و برکت زیادی برای کشور و مردم به همراه داشت اما نیک که بنگریم خالی از اشکال و نقص نبود و مهم‌تر از همه اینکه نه تنها نیمه کاره ماند و از تحقق برخی اهداف بازماند بلکه میراثش توسط دولت بعدی پایمال شد و بهت و حیرت ناظران را به دنبال آورد.
(دقت داشته باشیم وقتی از اصلاح‌طلبی صحبت می‌کنیم نگاه‌مان ناظر به دولت اصلاحات نیست بلکه همه کنشگران و فعالان سیاسی و جریاناتی را در بر می‌گیرد که ذیل مجموعه اصلاح‌طلبی فعال شده بودند.)

حالا در ۲۴ خرداد بار دیگر نوای تحول خواهی ایرانیان بلند شده با این تفاوت که اعتدالگرایان کنونی تجربه اصلاح‌طلبان سال ۷۶ را با خود دارند و اینطور نیست که قرار باشد راه قبلی را باز بیازمایند. کما اینکه اصولگرایان هم دیگر‌‌ همان محافظه‌کاران پیشین نیستند. در گذر از این سال‌های سخت همه رشد کرده‌ایم و تجربه آموخته‌ایم. اگر اینبار هم نتوانیم راه درست را انتخاب کنیم آیا لایق سیاست‌ورزی مدبرانه هستیم؟

اینکه گفته می‌شود در عصر اصلاحات اشتباهات و تندروی‌هایی رخ داد به این معنا نیست که اگر گروه دیگری از افراد در آن مقطع وسط گود بود لزوما آن اشتباه را انجام نمی‌داد. البته کتمان نمی‌توان کرد در‌‌ همان مقطع هم دلسوزانی بودند که از روند امور ابراز ناخرسندی می‌کردند اما صدایشان شنیده نمی‌شد. با این وجود می‌توان گفت برخی از رفتارهای نسل اول اصلاح‌طلبی محصول زمانه بود و از آنجا که جو اجتماعی هم به نوعی از آن حمایت می‌کرد تا حدی گریزناپذیر جلوه می‌کرد. با این حال تکرار آن اشتباهات در مقطع کنونی توجیه ناپذیر است. اگر قرار است مجموعه نیروهای بهبودخواه باز گام در‌‌ همان راه پیشین بگذارند نتیجه از اکنون مثل روز روشن است. پس چه باید کرد؟

همین اول انتخاب کنیم
به صورت کلی به نظر می‌رسد در پاسخ به این سوال که مشکل فضای اصلاحات چه بود دو نوع جواب شنیده می‌شود و از دل این دو پاسخ می‌توان مسیر جدید را هم شناسایی کرد:

الف: تند کردن فضا و تقابل با بخش‌های مختلف نظام
ب: عدم ایستادگی و ناتوانی در پایداری بر آرمان‌ها

طبیعی است پاسخ ما به این دو سوال هرچه باشد روند آینده ما هم تحت‌الشعاع آن قرار خواهد گرفت.

نکته مهم‌تر اینکه به هر پاسخی که رسیدیم باید همه الزاماتش را هم پذیرفت و به آن پایبند بود. یعنی اگر مجموعه برآورد و نتیجه به گزینه اول منجر شد تمام برنامه‌ریزی‌ها، تحرکات و رفتارهای تحول‌خواهانی که می‌توان آنها را نسل دوم اصلاح‌طلبان نامید باید بر مبنای حفظ آرامش، مدارا، تعامل و جلب اعتماد بخش‌های مختلف نظام بنیان شود و اگر به گزینه دوم رسید باید با تمام توان الزامات خاصش را به جا آورد.

خلاصه اینکه نمی‌شود پالس‌های دوگانه‌ای به حاکمیت ارسال کرد؛ به گونه‌ای هرگاه تحول خواهان احساس ضعف کردند از درِ تعامل ظاهر شوند و هرگاه پشتوانه خود را قوی دیدند به گونه دیگر عمل کنند. تکلیف را باید همین اول کار مشخص کرد.
نگارنده به دلایل مختلف که طرح آن فضای دیگری می‌طلبد با مدارا، مصالحه و آشتی‌جویی موافق است و افزایش شکاف در سطوح مختلف را (ولو به بهانه حق-طلبی، دموکراسی خواهی و آرمانگرایی) نتیجه بخش نمی‌داند.

بر این باورم تنها با جلب اعتماد نهادهای پرنفوذ، بنگاه‌ها و بخش‌های مختلف، نیروهای مسلح، ارزشگرایان و متدینین می‌توان دست به اصلاح وضع موجود زد و توسعه پایدار را پدید آورد. در غیر این صورت، جز مجموعه‌ای از کشمکش‌های بی‌حاصل نتیجه‌ای به دست نمی‌آید.

در هشت سال گذشته و در ارزیابی آنچه بر اصلاح‌طلبان گذشت نقدهای زیادی به رشته تحریر درآمده است اما با کمال تاسف باید گفت در آن مقطع مجموعه جریان اصلاح‌طلب ناچار شد هزینه رفتارهای تند اشخاصی را بدهد که گرچه در میان تحول خواهان تعریف می‌شدند اما تصمیماتشان مورد تایید گروه‌های اصلاح‌طلب نبود. از طرفی هجوم سنگین و غیراخلاقی رقبای محافظه‌کار ‌گاه چنان فضایی ایجاد می‌کرد که چهره‌های اصلاح‌طلب کنار نشسته و علاقه‌ای نشان نمی‌دادند تا با آنها مرزبندی کرده یا رفتار و کردار نیروهای تندرو را محکوم کنند.

از این رو معتقدم تجربه اصلاحات همچون دری گرانبها در نقطه توجه اعتدالگرایان قرار دارد و باید مجموعه وقایع و اتفاقات رخ داده را مروری دوباره کرد و از آن پند گرفت.

پیش فرض‌های اصلاح‌طلبی و اعتدالگرایی

اولین نکته که در قطار اصلاح‌طلبی به تدریج فراموش شد این بود که بهبود وضع موجود با انقلابی‌گری فرق می‌کند. اصلاح‌طلبان و حالا اعتدالگرایان هر دو از نظام جمهوری اسلامی حمایت کرده و خواهان تضعیف آن نیستند. اگر قرار باشد فرد، گروه و یا جریانی به اسم بهبود وضع موجود وارد کارزار شده اما در عمل هدفی جز تضعیف نظام نداشته باشد فاقد صلاحیت‌های لازم برای فعالیت در چارچوب اصلاح‌طلبی است.

پس اولین نکته را می‌توان اینگونه جمع‌بندی کرد: تحول خواهی اعتدالگرایان باید در چارچوب نظام موجود بوده و به هیچ وجه اصول و پایه‌هایی را هدف قرار ندهد که اصل نظام را با چالش مواجه کند.

نکته دوم اینکه پروژه اصلاح‌طلبی از اساس با خشونت، تقابل، حذف و تغییرات ناگهانی تفاوت دارد. در این مسیر تغییرات با کندی بیشتر اما ماندگارتری انجام می‌شود. اصلاح‌طلبان قرار نیست کسی را از کشتی پیاده کرده و یا فتح سنگر به سنگر ارکان مختلف را دنبال کنند.

همچنین هدف لزوما تغییر مدیران و تصمیم‌گیران نیست بلکه موضوع اصلی چگونه حکومت کردن و بهبود ساز و کار تصمیم‌گیری و عقلانی کردن امور است.
متاسفانه در تجربه بعد از دوم خرداد افراد و جریاناتی ردای اصلاح‌طلبی به تن کردند اما در عمل پیشنهادات، برنامه‌ها، تصمیمات و رفتارشان رنگ و بوی انقلابی‌گری و تغییرات تند و شتابزده داشت.

افراد البته مختارند از الگوهایی خاص خود برای پیشبرد مقاصد سیاسی شان استفاده کنند اما اینکه به رنگ و لباس دیگری درآمده و در کمپی حضور یابند اما اهداف دیگری مدنظر داشته باشند هم غیراخلاقی بوده و هم با پرنسیب سیاسی سازگاری ندارد.

کار با تقابل و رویارویی پیش نمی‌رود

ذات اصلاح‌طلبی با تقابل و رویارویی و انگشت در چشم حریف کردن سازگاری ندارد اما آیا در دوره اصلاحات چنین شائبه ای پیش نیامد؟ افرادی که از این مشی در ادامه مسیر اصلاح‌طلبی حمایت می‌کنند فارغ از اینکه چه تصوری از قدرت خود و حریف دارند بد نیست به این سوال پاسخ دهند که از مجموعه تقابل‌ها و تنش‌های گذشته چه نتیجه‌ای به دست آمد که حالا توصیه به ادامه آن می‌کنند.

مروری بر حاشیه‌های گذشته نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان بازنده اصلی اکثر تقابل‌ها و رویارویی‌های پیش آمده بودند. این در شرایطی بود که اصلاح‌طلبان در انتهای دهه هفتاد و ابتدای دهه هشتاد از بدنه اجتماعی نیرومندتری برخوردار بوده، مجلس و شورای شهر را در اختیار داشته و در کل از قدرت بیشتری برخوردار بودند. با این حال وقتی به مجموعه اتفاقات و ماجراهای رخ داده نگاه می‌کنیم می‌بینیم هرگاه که کار به چالش و تقابل رسید اصلاح‌طلبان حاصلی به دست نیاوردند.

شکست و ناکامی را در اینجا نه به معنای هویتی و آرمانی‌اش بلکه به معنای کارکردگرایانه و عملی‌اش در نظر می‌گیرم. ممکن است فردی مدعی شود برخی رفتار‌ها در عمل بی‌نتیجه بود اما اعتبار و منزلتی پدید آورد.

در این نوشته کاری به اعتبار ادعایی که راهی برای سنجشش نیست نداریم. بلکه ناکامی و کامیابی را از زاویه پراگماتیستی می‌نگریم. در ماجرای تقابل در فرودگاه امام به خاطر شرکت «تاو» چه نتیجه‌ای به دست آمد؟ در تک و پاتک‌های رسانه‌ای و رجزخوانی‌های مطبوعاتی چه گروهی منفعتی به دست آورد؟ در ایجاد حساسیت برای بدنه ارزشگرا و تحریک اصولگرایان چه کسی برنده شد؟ ماجرای تحصن مجلس چه نتیجه عینی پدید آورد؟

اساسا هرگاه فضا تند شد و موضوعی به حالت حیثیتی درآمد وزنه ترازو به سمت کدام طیف سنگینی کرد؟

از مثال‌های بالا به موارد بیشتری هم می‌توان اشاره کرد. نمی‌توان گفت اگر اصلاح‌طلبان در آن مقاطع رویه دیگری اختیار می‌کردند در عمل چه اتفاقی می‌افتاد اما می‌توان گفت تحول خواهان در تجربه بعد از دوم خرداد شاید برخی مواقع اصلاح‌طلبانه و اعتدالی رفتار نکردند. افراطی‌گری و دمیدن بر شیپور اختلاف و دعوا هم اوضاع اصلاح‌طلبی را بد‌تر کرد که بهتر نکرد.

از سوی دیگر در مرور تجربیات گذشت می‌توان گفت اصلاح‌طلبان از مدارا گفتند اما در تعامل با حاکمیت کمتر مدارا نشان دادند. خواستار سازش و مصالحه با قدرت‌های جهانی شدند اما از مصالحه با گروه‌های صاحب قدرت در داخل بازماندند.

از گفت‌و‌گوی تمدن‌ها دفاع کردند اما به گفت‌و‌گو با مخالفان مردمسالاری در داخل روی نیاوردند. از لزوم تحمل رقیب و کثرت‌گرایی سخن گفتند اما در عمل با ارزش گرایان کنار نیامدند و حتی در مواقعی نسخه‌هایی تجویز شد به سبک: «موشک جواب موشک» و گفته شد پاسخ افراطیون دوآشته اصولگرا را باید به تندی داد.

نتیجه این رویکرد، «زمانه عسرت» اصلاح‌طلبان در طول هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود. زمانه‌ای که اگر تدبیری در کار نبود می‌توانست هشت سال دیگر هم ادامه پیدا کرده و طبقه متوسط شهرنشین و مجموعه نیروهای طرفدار بهبود وضع موجود را نحیف‌تر از قبل کند.
افراطیون در کمین

از حق نباید گذشت. در روزگار اصلاحات دعوت به مصالحه، آرامش و اعتدال هم کم نبود اما مشکل جایی بروز کرد که نیروهای ترمزبریده و هیجان زده غلبه یافتند و صدای میانه رو‌ها شنیده نشد. آسیبی که اکنون هم عهد اعتدال را تهدید می‌کند این است که صدای آرامش جوی نیروهای میانه رو در بحبوحه داد و فریاد ستیزه جویان شنیده نشود. نگرانی این است که مصلحت جویان کنار بنشینند و جوزده ها فرمان را به دست بگیرند.

این در حالی است که مشی اعتدالی و رویکرد اصلاحی ایجاب می‌کند تحول خواهان فضا را به سمت آرامش ببرند، اعتماد بخش‌های مختلف نظام را به دست بیاورند، از همنشینی و بحث و گفت‌و‌گو با نیروهای رقیب نهراسند و پازل چهل تکه ایران را با همه ابعادش به رسمیت بپذیرند.

از عبرت‌های پس از دوم خرداد می‌توان بیشتر نوشت اما تا همین جای کار هم شاید کام برخی خوانندگان از این نوشته در آستانه نوروز تلخ شده باشد. پس با آرزوی سالی خوب و خوش برای همه آنان که به سعادت این ملک می اندیشند مابقی را به سال آینده موکول می‌کنیم.

ایران ما در سال ۹۳ روزهای حساس و سرنوشت سازی را در پیش دارد. اگر نتوانیم همزیستی مسالمت آمیز برقرار کرده و به مصالحه و آشتی برسیم روزگارمان سخت‌تر هم خواهد شد.

سجاد سالک/ ویژه نامه صنعت و توسعه

ارسال نظر

  • مرتضی

    اگر بگذارند شاید این روحانی کمی از عقب افتادگی های هشت سال پیش را جبران میکند.

  • کم سواد

    کدامیک از مدیران ارشد و میانی که تا کنون اعتدالیون نصب کردند اصولگرای به معنای اصطلاحی آن است؟ چندرصد انتصابات هستند بجز اصلاح طلب و کارگزاران کسی تاکنون منصوب شد؟

  • ناشناس

    روسای دانشگاهها که مدام دارن عوض میشن تا جاییکه صدای اساتید دانشگاه دراومد و نامه نوشتن برای روحانی مقاله تون درست نیست

  • ناشناس

    جوجه را آخر پاییز می شمارند اونوقتم که رئیس جمهور قبلی اومد همه گفتند دیگه ایران گل و گلستان میشه ولی فقط اولاش بود بعد دیگه کشور شد دعوا بحث و کشمکش. اول همه سعی می کنند بگند ما بهتریم در حالی که اصلا چنین چیزی نیست

  • ناشناس

    جوجه را آخر پاییز می شمارند اونوقتم که رئیس جمهور قبلی اومد همه گفتند دیگه ایران گل و گلستان میشه ولی فقط اولاش بود بعد دیگه کشور شد دعوا بحث و کشمکش. اول همه سعی می کنند بگند ما بهتریم در حالی که اصلا چنین چیزی نیست

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار