سه گام تا ظهور يک سياستمدار تمام عيار
پارسینه: و معمولاً سياستمداران «با هوش»، کساني هستند که در هر دو نوع هوش، نمره بالايي دارند. هم ذهن ايده پرداز قوي دارند و هم از هوش عملياتي نيرومندي برخوردارند.
حامد دهخدا در سرمقاله رسالت نوشت:
گام اول: هوش و قوه تشخيص خود را بپروريد
همه ما معتقديم که سياستمداران موفق، افراد «با هوشي» هستند. در طول تاريخ، هوش و قوه تمييز و تشخيص اين گونه افراد، موفقيت و شهرت زيادي براي آنها و ملتهايشان به همراه داشته است. با هوش بودن، باعث ميشود افراد از منافع و مصالح ملت، آگاهي برتر و به هنگامي داشته باشند. يک «سياستمدار هوشمند» ميداند چه زمان نقطه قوتهاي سياست به حدي ميرسد که به ضعفهاي آن تبديل ميشود. «سياستمدار هوشمند» ميداند که دستاوردهاي ديروز، اگر به درستي استفاده نشوند، به ضعفهاي امروز تبديل ميشوند. اينها اهميتهاي انکارناپذير «هوش» براي سياستمدار موفق هستند، اما ايده اصلي اين گفتار اين است که سياستمدار علاوه بر هوش به «حکمت» هم نياز دارد.
گام دوم: هوش خود را در دو جهت وسعت دهيد
دو نوع «هوشمندي» براي سياستمدار موفق قابل تصور است: يک نوع هوشمندي که آن را «هوش ايده پرداز» ميناميم، يعني، سياستمدار، پشتکار زيادي دارد، هميشه به دنبال چيزي است که ممکن است در آينده به فرصت تبديل شود، مسائل را از همه ابعاد آن مورد توجه قرار ميدهد، و به دنبال رويکردي بزرگ است، اما، لزوماً توجهي به فوت و فن اجرايي رويکرد بزرگ خود ندارد.
«هوش عملياتي»، آن سنخ از هوشمندي است که فرد، مراقب و مترصد حوادث روز باشد و به مزيتهاي عملياتي در سياست، به چرخه ايدهها و راه حلهاي سياسي و به نحوه مهار چالشهاي به وجود آمده توجه کند. اين نوع هوشمندي اگر به درستي به کار گرفته شود، به موقع و با تمرکزي که بيشترين سطح رضايت مردم را به وجود ميآورد، در کوتاه مدت نتيجه خواهد داد.
و معمولاً سياستمداران «با هوش»، کساني هستند که در هر دو نوع هوش، نمره بالايي دارند. هم ذهن ايده پرداز قوي دارند و هم از هوش عملياتي نيرومندي برخوردارند.
به همين ترتيب، تشکلهاي سياسي نيرومند، احزابي هستند که در کادر راهبري آنها افرادي با قابليت بالا در هر دو حيطه حضور دارند و سهم مناسبي از تصميم گيري ها به هر دو نوع هوش اختصاص مييابد.
گام سوم: هوش خود را در سه جهت عمق ببخشيد
تلفيق دو نوع هوش، زمينه را براي چيزي بالاتر از «هوش» فراهم ميسازد؛ «حکمت».
کسي که هم «هوش ايده پرداز» نابغهاي دارد، و هم از «هوش عملياتي» سرشار بهره مند است، نياز به درک عميقي از خود و جامعه و جهان را در خود احساس ميکند. چگونه ميتوان ايدههاي خلاقي ارائه داد، و هم ايدههاي خلاق را در عمل، به خوبي و به نحوي پايدار تحقق بخشيد، بدون آنکه به ريشههاي عميق سياست واقف بود. ديگر، تنها هوش و فراست و تند ذهني کافي نيست، بلکه «حکمت» لازم است. يکي از تحليلگران قلمرو استراتژي براي اين وضعيت ممتاز، تعبير «پيدا کردن "ستاره قطبي"» را اطلاق ميکند.
سياستمداري که «حکيم» شده است و «ستاره قطبي» فن سياست را پيدا کرده است، ميتواند به نحوي پايدار و مطمئن کشتي جامعه را هدايت کند، ايدههاي خلاقي براي پيشبرد جامعه ارائه دهد و هم تشخيصهاي عملياتي ممتازي فراهم نمايد.
رسيدن به «حکمت»، بدون «خويشتن شناسي» و «تاريخ شناسي» و در نتيجه، «خداشناسي» عميق ميسر نيست که اين ها نيز بدون «پرهيزگاري» و «ايمان» به دست نميآيد؛ اين ها، در مجموع، مهارتهاي لازم براي کامل شدن يک رهبر تمام عيار هستند؛ رهبري که يک ملت بتواند به او اتکا کند.
وقتي سياستمدار به اين سطح از پختگي برسد، يعني «هوش ايده پرداز» و «هوش عملياتي» نيرومندي از طريق ممارست بپرورد، و به «خويشتن شناسي» و «تاريخ شناسي» و «خداشناسي» عميقي با وساطت «پرهيزگاري» و «ايمان» دست يابد، حالا او يک هدايت گر کامل عيار ملت است.
جمع بندي مطلب
سياستمداران «با هوش»، که «هوش ايده پرداز» خوبي دارند، يا «هوش عملياتي» ممتازي به کار مياندازند، و گاه حتي هر دو اين ها را در خود جمع کردهاند، در کوتاه مدت يا ميان مدت موفق هستند. آن ها شرايط روز دنيا و کشور را رصد ميکنند، تدابير نو به نو اتخاذ مينمايند، دائماً جلسه برگزار ميکنند و پيشرفت ها را در برابر اهداف و برنامههاي جاه طلبانه به تصوير ميکشند، اما،...
اما، سياستمداران «حکيم»، رويکرد ممتازتري دارند؛ آن ها ريشه کار خود را در يک هدف ناب قرار ميدهند، اين هدف را با انگيزههاي نيرومند آبياري ميکنند، ميوه اين ايمان را به مردم خود منتقل ميسازند، آحاد مردم را در جهت هدف نهايي بسيج ميکنند، از هوش حساس شده تک تک مردم براي پيشبرد ريز ريز امور در کف جامعه استفاده ميبرند، مدام با مردم خود در ارتباط هستند، و رهنمودهاي کلي و جزئي لازم را صادر ميکنند، و ملت را در يک مسير بلند مدت تلاش براي بهبود و توسعه، از موهبت «استمرار» بهره مند ميسازند.
گام اول: هوش و قوه تشخيص خود را بپروريد
همه ما معتقديم که سياستمداران موفق، افراد «با هوشي» هستند. در طول تاريخ، هوش و قوه تمييز و تشخيص اين گونه افراد، موفقيت و شهرت زيادي براي آنها و ملتهايشان به همراه داشته است. با هوش بودن، باعث ميشود افراد از منافع و مصالح ملت، آگاهي برتر و به هنگامي داشته باشند. يک «سياستمدار هوشمند» ميداند چه زمان نقطه قوتهاي سياست به حدي ميرسد که به ضعفهاي آن تبديل ميشود. «سياستمدار هوشمند» ميداند که دستاوردهاي ديروز، اگر به درستي استفاده نشوند، به ضعفهاي امروز تبديل ميشوند. اينها اهميتهاي انکارناپذير «هوش» براي سياستمدار موفق هستند، اما ايده اصلي اين گفتار اين است که سياستمدار علاوه بر هوش به «حکمت» هم نياز دارد.
گام دوم: هوش خود را در دو جهت وسعت دهيد
دو نوع «هوشمندي» براي سياستمدار موفق قابل تصور است: يک نوع هوشمندي که آن را «هوش ايده پرداز» ميناميم، يعني، سياستمدار، پشتکار زيادي دارد، هميشه به دنبال چيزي است که ممکن است در آينده به فرصت تبديل شود، مسائل را از همه ابعاد آن مورد توجه قرار ميدهد، و به دنبال رويکردي بزرگ است، اما، لزوماً توجهي به فوت و فن اجرايي رويکرد بزرگ خود ندارد.
«هوش عملياتي»، آن سنخ از هوشمندي است که فرد، مراقب و مترصد حوادث روز باشد و به مزيتهاي عملياتي در سياست، به چرخه ايدهها و راه حلهاي سياسي و به نحوه مهار چالشهاي به وجود آمده توجه کند. اين نوع هوشمندي اگر به درستي به کار گرفته شود، به موقع و با تمرکزي که بيشترين سطح رضايت مردم را به وجود ميآورد، در کوتاه مدت نتيجه خواهد داد.
و معمولاً سياستمداران «با هوش»، کساني هستند که در هر دو نوع هوش، نمره بالايي دارند. هم ذهن ايده پرداز قوي دارند و هم از هوش عملياتي نيرومندي برخوردارند.
به همين ترتيب، تشکلهاي سياسي نيرومند، احزابي هستند که در کادر راهبري آنها افرادي با قابليت بالا در هر دو حيطه حضور دارند و سهم مناسبي از تصميم گيري ها به هر دو نوع هوش اختصاص مييابد.
گام سوم: هوش خود را در سه جهت عمق ببخشيد
تلفيق دو نوع هوش، زمينه را براي چيزي بالاتر از «هوش» فراهم ميسازد؛ «حکمت».
کسي که هم «هوش ايده پرداز» نابغهاي دارد، و هم از «هوش عملياتي» سرشار بهره مند است، نياز به درک عميقي از خود و جامعه و جهان را در خود احساس ميکند. چگونه ميتوان ايدههاي خلاقي ارائه داد، و هم ايدههاي خلاق را در عمل، به خوبي و به نحوي پايدار تحقق بخشيد، بدون آنکه به ريشههاي عميق سياست واقف بود. ديگر، تنها هوش و فراست و تند ذهني کافي نيست، بلکه «حکمت» لازم است. يکي از تحليلگران قلمرو استراتژي براي اين وضعيت ممتاز، تعبير «پيدا کردن "ستاره قطبي"» را اطلاق ميکند.
سياستمداري که «حکيم» شده است و «ستاره قطبي» فن سياست را پيدا کرده است، ميتواند به نحوي پايدار و مطمئن کشتي جامعه را هدايت کند، ايدههاي خلاقي براي پيشبرد جامعه ارائه دهد و هم تشخيصهاي عملياتي ممتازي فراهم نمايد.
رسيدن به «حکمت»، بدون «خويشتن شناسي» و «تاريخ شناسي» و در نتيجه، «خداشناسي» عميق ميسر نيست که اين ها نيز بدون «پرهيزگاري» و «ايمان» به دست نميآيد؛ اين ها، در مجموع، مهارتهاي لازم براي کامل شدن يک رهبر تمام عيار هستند؛ رهبري که يک ملت بتواند به او اتکا کند.
وقتي سياستمدار به اين سطح از پختگي برسد، يعني «هوش ايده پرداز» و «هوش عملياتي» نيرومندي از طريق ممارست بپرورد، و به «خويشتن شناسي» و «تاريخ شناسي» و «خداشناسي» عميقي با وساطت «پرهيزگاري» و «ايمان» دست يابد، حالا او يک هدايت گر کامل عيار ملت است.
جمع بندي مطلب
سياستمداران «با هوش»، که «هوش ايده پرداز» خوبي دارند، يا «هوش عملياتي» ممتازي به کار مياندازند، و گاه حتي هر دو اين ها را در خود جمع کردهاند، در کوتاه مدت يا ميان مدت موفق هستند. آن ها شرايط روز دنيا و کشور را رصد ميکنند، تدابير نو به نو اتخاذ مينمايند، دائماً جلسه برگزار ميکنند و پيشرفت ها را در برابر اهداف و برنامههاي جاه طلبانه به تصوير ميکشند، اما،...
اما، سياستمداران «حکيم»، رويکرد ممتازتري دارند؛ آن ها ريشه کار خود را در يک هدف ناب قرار ميدهند، اين هدف را با انگيزههاي نيرومند آبياري ميکنند، ميوه اين ايمان را به مردم خود منتقل ميسازند، آحاد مردم را در جهت هدف نهايي بسيج ميکنند، از هوش حساس شده تک تک مردم براي پيشبرد ريز ريز امور در کف جامعه استفاده ميبرند، مدام با مردم خود در ارتباط هستند، و رهنمودهاي کلي و جزئي لازم را صادر ميکنند، و ملت را در يک مسير بلند مدت تلاش براي بهبود و توسعه، از موهبت «استمرار» بهره مند ميسازند.
ارسال نظر