نخستین اظهارات داریوش ارجمند به یاد برادرش
پارسینه: داریوش ارجمند ساعاتی بعد از درگذشت زندهیاد انوشیروان ارجمند با حضور در برنامه «بعضیا» در مورد برادرش سخن گفت.
به گزارش خبرآنلاین، برنامه «بعضیا» با اجرای علی ضیا یکشنبه شب 23 آذر در حالی که تنها ساعاتی از درگذشت انوشیروان ارجمند میگذشت میزبان برادر او داریوش ارجمند بود.
ارجمند در ابتدای این گفتگو در حالی که مدام بغض میکرد، تأکید کرد با وجود شرایطی که داشته همچنان به برنامه آمده و گفت: «ما در حرفهای کار میکنیم که وقتی قراری میگذاریم نمیتوانیم زیرش بزنیم. با مرگ عزیزانمان هم کارمان را ادامه میدهیم. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و متعلق به مردم هستم. کمتر از چند ساعت از فوت برادرم گذشته، اما چون قول دادم، آمدم.
او درباره لحظات آخر زندگی برادرش این چنین گفت: «تمام بیمارستان درگیر انوش بودند. همه میآمدند و میرفتند و وقتی از آنها درباره انوش میپرسیدیم گرچه آرام بودند، اما موضوع برای ما مشخص بود. ما بازیگریم و دیگران نمیتوانند جلویمان بازی کنند و من به شخصه هرگونه بازی را که در شخصیت افراد باشد متوجه میشوم.»
مدام نگران بهار و برزو بودم
ارجمند افزود: «برادرم را در حالت کما و بیهوشی نگه داشته بودند تا بتوانند کاری برایش انجام دهند. اما وضعیت او مدام افت میکرد، به زودی نارسایی ریه او بیشتر شد و مجبور شدند او را به آی سی یو ببرند. من هم مدام نگران حال برزو و دختر انوش بهار بودم.»
این بازیگر تصریح کرد: «بهار که حال خودش را نمیفهمید آنقدر که بابایی بود. برزو هم که حال خوشی نداشت. کودک او عشق پدرش بود و برزو مدام میگفت فقط دلم میخواهد پدر یکدفعه دیگر چشمهایش را باز کند و جانیار را در آغوش بکشد.»
برادرم به سفری باشکوه رفته است
ارجمند تأکید کرد: «اما سرانجام به مشیت خداوند گردن گذاشتیم و نمیشود کار دیگری کرد.»
او ادامه داد: «مرگ پایان کبوتر نیست. برادر من به یک سفر پرنور و باشکوه رفته است. او انسانی نبود که در زندگیاش کسی را رنجانده باشد و بسیار صبور بود. آقای پورمحمدی معاون سیما هم که به عیادت انوش رفته بود او را فردی سختکوش و سحرخیز که سخت کار میکرد معرفی کرده بود.»
در سریال «امام علی» دست و پای برادرم شکست
بازیگر نقش ناخدا خورشید یادآور شد: «همه ما برای سینما سخت کوش بودیم. دست برادرم در سریال امام علی شکست، حتی پایش شکست. در فیلم دیگری گردن من شکست. چرا که ما هیچوقت نخواستیم کم فروشی کنیم. من مثالی دارم که میگویم وزنه بردار نیستم بگویم 10 کیلو کمتر میزنم، ما اینطور عادت کردیم، تعلیم دیدیم و زندگی کردیم.»
ارجمند درباره همکاری با برادرش در سریال «امام علی (ع)» گفت: «ما در دو قطب روبروی هم بازی میکردیم. آن روزها شیری ترین لحظات زندگیام را پشت سر گذاشتم. ما در یک اتاق در بندرعباس بودیم و انوش مرا پرستاری میکرد. او کیف سامسونتی داشت که در آن همه چیز بود. از قهوه گرفته تا چای انواع دمنوش، چای، فلفل، نمک. هر کسی هرچی کم داشت سراغ کیف او میرفت. او مرد سفر بود و خوش سفر بود.»
اولین بار انوش مرا سینما برد
او درباره خاطرات کودکی با برادرش اظهار کرد: «اولین کسی که مرا سینما برد انوش بود. البته با پدرم هم رفته بود اما شرایط متفاوت بود. یک فیلم ایتالیایی شمشیر بازی با هم دیدم و همیشه با هم سینما میرفتیم. او عکس های آرتیستها را برای خودش جمع میکرد. پدر ما هم نظامی بود و ما همه تیراندازی کار میکردیم، عکسهایی از انوش در حال تیراندازی داشتیم که امیدوارم برزو آنها را نگه داشته باشد. از همان زمان آمدن به سمت هنرپیشگی در وجود انوش بود.»
این بازیگر خاطرنشان کرد: «او در دهه 30 به کلاسهای استاد سمندریان رفت. من در کلاسها به بچههایم میگویم هرکس بیشتر زندگی کند بهتر بازی میکند. در همین روزگار ما اکثر جوانانی که نقشهای همسن خودشان را بد و غیرقابل قبول بازی میکنند، به این خاطر است که اشرافی به خودشان ندارند، از خانه بابا و مامان آمدند و چیزی نمیدانند. درس خواندن که زندگی نیست. راه رفتن بین مردم، نگاه کردن آنها، سفر کردن و... زندگی است. دانشکده بازیگری اینها است.»
مادرم متوجه استعداد بازیگری ما شد
ارجمند یادآور شد: «اولین نفراتی که متوجه استعدادهای بازیگری بچهها می شوند افراد خانواده هستند. در خانواده ما مادرم بود. هر بار که تئاتری بازی میکردم، میدیدیم کنار تختم برایم هدیهای گذاشتهاست؛ شمائل حضرت علی، انگشتر و... مادر نوازنده تار بود و استعداد یل در نوازندگی یا استعداد برزو یا پسر کوچکم سام همه از مادربزرگشان میآید. در زمینه ادبیات هم همینطور. امیریل که رسما ترانههای آهنگهای خودش را میگوید. بهار فوق لیسانس فلسفه میخواند. بسیاری از بخش های اساسی بازیگری و هنرمندی از خانواده بیرون میزند. باید خانوادهای باشد که این سلول در آن تکثیر شود. شانسی که ما داشتیم این اتفاق برای ما افتاد. پدر و مادر درستی داشتیم و حتی خواهرم نقاش بزرگی بود.»
او تأکید کرد: «من و انوش همیشه ساعت 2 نصفه شب برای سریال امام علی (ع) میرفتیم و زودتر از همه میرسیدیم. انوش بساط صبحانه را میچید و بعد گریمورها و بقیه میآمدند.»
چیزی که مانده پرواز است
این بازیگر درباره لحظههای آخر برادرش گفت: «داییهای برزو همه نقاش هستند. یکی از آنها هم طبیب حاذقی است. او بالای سر انوش آمد و گفت آنچه برای انوش انجام دادند اگر در آمریکا هم بود همین کار را انجام میدادند. او به ما آرامش داد.»
ارجمند تصریح کرد: «مرگ پایان کبوتر نیست. پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. چیزی که مانده پرواز است. پرواز در فضای هنری این سرزمین. برادرم اعتقادش را میگفت. امکان ندارد تا کسی اعتقاد نداشته باشد بتواند دیالوگ بگوید. من فکر میکنم برادرم که بارها روی این سکوها نشسته، همین الان هم اینجا است و شاید بسیاری از کلمات را او در دهان من میگذارد.»
مرگ پریدن از یک جوی است
او در حالی که میگریست از اینکه مردم را ناراحت میکند ابراز تأسف کرد و گفت: «برادرم فردای اربعین فوت کرد. او 15 سال نمایش «خورشید کاروان» را در همین روزها بازی میکرد. فکر میکنم آن کسانی که او برایشان کار کرد در آن طرف جوی هوایش را دارند. مرگ پریدن از یک جوی است. تنها چیزی که باورش داریم و مطمئن هستیم حقیقت است مرگ است.»
ارجمند ادامه داد: «به هیچکس به خاطر خوش بیانی پاداش نمیدهند. قرآن هم میگوید عمل صالح ملاک است. برادرم به هیچکس صدمه نزد و انسان باشرفی بود.»
ارجمند در ابتدای این گفتگو در حالی که مدام بغض میکرد، تأکید کرد با وجود شرایطی که داشته همچنان به برنامه آمده و گفت: «ما در حرفهای کار میکنیم که وقتی قراری میگذاریم نمیتوانیم زیرش بزنیم. با مرگ عزیزانمان هم کارمان را ادامه میدهیم. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و متعلق به مردم هستم. کمتر از چند ساعت از فوت برادرم گذشته، اما چون قول دادم، آمدم.
او درباره لحظات آخر زندگی برادرش این چنین گفت: «تمام بیمارستان درگیر انوش بودند. همه میآمدند و میرفتند و وقتی از آنها درباره انوش میپرسیدیم گرچه آرام بودند، اما موضوع برای ما مشخص بود. ما بازیگریم و دیگران نمیتوانند جلویمان بازی کنند و من به شخصه هرگونه بازی را که در شخصیت افراد باشد متوجه میشوم.»
مدام نگران بهار و برزو بودم
ارجمند افزود: «برادرم را در حالت کما و بیهوشی نگه داشته بودند تا بتوانند کاری برایش انجام دهند. اما وضعیت او مدام افت میکرد، به زودی نارسایی ریه او بیشتر شد و مجبور شدند او را به آی سی یو ببرند. من هم مدام نگران حال برزو و دختر انوش بهار بودم.»
این بازیگر تصریح کرد: «بهار که حال خودش را نمیفهمید آنقدر که بابایی بود. برزو هم که حال خوشی نداشت. کودک او عشق پدرش بود و برزو مدام میگفت فقط دلم میخواهد پدر یکدفعه دیگر چشمهایش را باز کند و جانیار را در آغوش بکشد.»
برادرم به سفری باشکوه رفته است
ارجمند تأکید کرد: «اما سرانجام به مشیت خداوند گردن گذاشتیم و نمیشود کار دیگری کرد.»
او ادامه داد: «مرگ پایان کبوتر نیست. برادر من به یک سفر پرنور و باشکوه رفته است. او انسانی نبود که در زندگیاش کسی را رنجانده باشد و بسیار صبور بود. آقای پورمحمدی معاون سیما هم که به عیادت انوش رفته بود او را فردی سختکوش و سحرخیز که سخت کار میکرد معرفی کرده بود.»
در سریال «امام علی» دست و پای برادرم شکست
بازیگر نقش ناخدا خورشید یادآور شد: «همه ما برای سینما سخت کوش بودیم. دست برادرم در سریال امام علی شکست، حتی پایش شکست. در فیلم دیگری گردن من شکست. چرا که ما هیچوقت نخواستیم کم فروشی کنیم. من مثالی دارم که میگویم وزنه بردار نیستم بگویم 10 کیلو کمتر میزنم، ما اینطور عادت کردیم، تعلیم دیدیم و زندگی کردیم.»
ارجمند درباره همکاری با برادرش در سریال «امام علی (ع)» گفت: «ما در دو قطب روبروی هم بازی میکردیم. آن روزها شیری ترین لحظات زندگیام را پشت سر گذاشتم. ما در یک اتاق در بندرعباس بودیم و انوش مرا پرستاری میکرد. او کیف سامسونتی داشت که در آن همه چیز بود. از قهوه گرفته تا چای انواع دمنوش، چای، فلفل، نمک. هر کسی هرچی کم داشت سراغ کیف او میرفت. او مرد سفر بود و خوش سفر بود.»
اولین بار انوش مرا سینما برد
او درباره خاطرات کودکی با برادرش اظهار کرد: «اولین کسی که مرا سینما برد انوش بود. البته با پدرم هم رفته بود اما شرایط متفاوت بود. یک فیلم ایتالیایی شمشیر بازی با هم دیدم و همیشه با هم سینما میرفتیم. او عکس های آرتیستها را برای خودش جمع میکرد. پدر ما هم نظامی بود و ما همه تیراندازی کار میکردیم، عکسهایی از انوش در حال تیراندازی داشتیم که امیدوارم برزو آنها را نگه داشته باشد. از همان زمان آمدن به سمت هنرپیشگی در وجود انوش بود.»
این بازیگر خاطرنشان کرد: «او در دهه 30 به کلاسهای استاد سمندریان رفت. من در کلاسها به بچههایم میگویم هرکس بیشتر زندگی کند بهتر بازی میکند. در همین روزگار ما اکثر جوانانی که نقشهای همسن خودشان را بد و غیرقابل قبول بازی میکنند، به این خاطر است که اشرافی به خودشان ندارند، از خانه بابا و مامان آمدند و چیزی نمیدانند. درس خواندن که زندگی نیست. راه رفتن بین مردم، نگاه کردن آنها، سفر کردن و... زندگی است. دانشکده بازیگری اینها است.»
مادرم متوجه استعداد بازیگری ما شد
ارجمند یادآور شد: «اولین نفراتی که متوجه استعدادهای بازیگری بچهها می شوند افراد خانواده هستند. در خانواده ما مادرم بود. هر بار که تئاتری بازی میکردم، میدیدیم کنار تختم برایم هدیهای گذاشتهاست؛ شمائل حضرت علی، انگشتر و... مادر نوازنده تار بود و استعداد یل در نوازندگی یا استعداد برزو یا پسر کوچکم سام همه از مادربزرگشان میآید. در زمینه ادبیات هم همینطور. امیریل که رسما ترانههای آهنگهای خودش را میگوید. بهار فوق لیسانس فلسفه میخواند. بسیاری از بخش های اساسی بازیگری و هنرمندی از خانواده بیرون میزند. باید خانوادهای باشد که این سلول در آن تکثیر شود. شانسی که ما داشتیم این اتفاق برای ما افتاد. پدر و مادر درستی داشتیم و حتی خواهرم نقاش بزرگی بود.»
او تأکید کرد: «من و انوش همیشه ساعت 2 نصفه شب برای سریال امام علی (ع) میرفتیم و زودتر از همه میرسیدیم. انوش بساط صبحانه را میچید و بعد گریمورها و بقیه میآمدند.»
چیزی که مانده پرواز است
این بازیگر درباره لحظههای آخر برادرش گفت: «داییهای برزو همه نقاش هستند. یکی از آنها هم طبیب حاذقی است. او بالای سر انوش آمد و گفت آنچه برای انوش انجام دادند اگر در آمریکا هم بود همین کار را انجام میدادند. او به ما آرامش داد.»
ارجمند تصریح کرد: «مرگ پایان کبوتر نیست. پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. چیزی که مانده پرواز است. پرواز در فضای هنری این سرزمین. برادرم اعتقادش را میگفت. امکان ندارد تا کسی اعتقاد نداشته باشد بتواند دیالوگ بگوید. من فکر میکنم برادرم که بارها روی این سکوها نشسته، همین الان هم اینجا است و شاید بسیاری از کلمات را او در دهان من میگذارد.»
مرگ پریدن از یک جوی است
او در حالی که میگریست از اینکه مردم را ناراحت میکند ابراز تأسف کرد و گفت: «برادرم فردای اربعین فوت کرد. او 15 سال نمایش «خورشید کاروان» را در همین روزها بازی میکرد. فکر میکنم آن کسانی که او برایشان کار کرد در آن طرف جوی هوایش را دارند. مرگ پریدن از یک جوی است. تنها چیزی که باورش داریم و مطمئن هستیم حقیقت است مرگ است.»
خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کند.