آنجلینا جولی در میزگرد کارگردانان برتر سال جهان
پارسینه: میزگرد کارگردانان برتر سال نشریه «هالیوود ریپورتر» مثل هر سال به بررسی تجربیات کارگردان های شاخص با حضور مایکل لی، آنجلینا جولی، ریچارد لینکلیتر، بنت میلر، کریستوفر نولان و مورتن تیلدوم پرداخت.
*بيايد از همان لحظه ای صحبتمان را شروع کنیم كه به این نتیجه رسیدید كارگرداني راه شماست.
كريستوفر نولان: من وقتي هفت سال داشتم شروع به ساخت فيلم كردم - آن هم با دوربين سوپر 8ميليمتري. يادم ميآيد وقتي دوازده سال داشتم فهميدم كه كار كارگرداني در حقيقت چيست.
مايك لي: دوازده سالم بود و داشت برف ميآمد. پدربزرگم به تازگي درگذشته بود و همه در خانه بودند. پيرمردها داشتند تابوت را از پلهها پايين ميآوردند و يك مردي هم بود كه دماغي دراز داشت و يادم ميآيد با خودم فكر ميكردم: اين فيلمي فوقالعاده خواهد شد. اين كاري است كه ميخواهم انجام دهم، ميخواهم درباره چيزهايي كه دوستشان دارم فيلم بسازم.
*شما نويسنده هم هستيد. نويسندگي را ترجيح ميدهيد يا كارگرداني را؟
لي: براي من اين دو كار جدايي ناپذير هستند اما چون من فيلمنامههاي رسمي نمينويسم و وقتي كه داريم فيلمبرداري ميكنيم با بازيگران همه چيز را خلق ميكنم واقعا نميتوانم تفاوت بين اين دو بخش را تعريف كنم. همه چيز درباره جنبههاي این مسیر كلي است. ما تنهايي فيلم نميسازيم و با كلي آدم ديگر همكاري ميكنيم.
*وقتي فيلم ميسازيد نگران هستيد و ميترسيد؟
لي: بله. هيچ وقت پيش نيامده كه فيلمي بسازم و پيش خودم فكر نكنم: اين همان فيلمي است كه قرار است يك فاجعه باشد.
مورتن تيلدوم: ديدن اولين تدوین فيلم بدترين چيز است. شما سرجمع اثر را ديدهايد و با خود فكر ميكنيد كه لعنت! گند زدم به كل فيلم.
نولان: من دقيقا به همين دليل سر هم بندي اثر را نگاه نميكنم. هيچوقت نگاهش نكردم - نميتوانستم با آن روبهرو شوم. چهار ساعت نسخه افتضاح كاري است كه انجام دادهايد. جالب اين است كه اديتورها آن را نسخه اديتورها مينامند.
تيلدوم: هيچچيز را هم نميتوانيد حذف كنيد. همه چيز بايد در فيلم باشد. طولاني است و افتضاح است و ازش متنفريد و تماشا كردنش براي اولين بار بدترين تجربه است.
آنجلينا جولي: شنيدن اين حرف خيلي آرامشبخش است. به من احساس خيلي بهتري ميدهد. (ميخندد)
ريچارد لينكليتر: هيچوقت به خوبي شاتهاي فيلمبرداري شده روزانه نيست و از سوي ديگر هيچوقت به بدي اولين كات كامل فيلم نيست.
*اگر نميخواهيد تماشا كنيد پس چرا يك سر هم بندي کلی اوليه انجام ميدهيد؟
نولان: چون براي اين ساخته ميشود كه به شما بگويد همه چيزی را كه ميخواستيد گرفتهايد يا خير. من به فيلمبرداري دوباره اعتقاد ندارم و به افرادي كه داريم و صحنه فيلمبرداري اوليه كه داريم باور دارم پس براي من اتمام فيلمبرداري اصلي اهميت دارد. براي همين لي اسميت كه اديتورم هست اگر چيزي را نفهميده باشد زنگ ميزند و ميگويد: چرا اين شات را نگرفتي؟ هر شب با هم مينشينيم و صحنههاي فيلمبرداري شده روز را تماشا ميكنيم و دربارهشان صحبت ميكنيم.
جولي: در پاسخ به اين پرسش كه چطور وارد كارگرداني شدم بايد بگويم كه كاملا تصادفي بود. من يكي از آن بازيگراني بودم كه هميشه به من ميگفتند ميخواهي كارگرداني كني و من هم ميگفتم به هيچوجه نه. اما ميخواستم درباره جنگ يوگسلاوي چيزهاي بيشتري ياد بگيرم براي همين پروژهاي را نوشتم («سرزمين خون و عسل») كه بسيار شخصي بود. فكر نميكردم بخواهم آن را به هيچ كس نشان بدهم. پروژهاي بود كه از آن به عنوان بهانهاي استفاده ميكردم كه بيشتر درباره تاريخ مطالعه كنم و بعد يك روزي كسي گفت: ميداني، آنقدر هم بد نيست، بايد فيلم شود.
من خيلي هيجانزده شدم و به اين فكر ميكردم كه اگر كسي آن را كارگرداني كند ممكن است تبديل به چيز ديگري شود. براي همين داوطلب كارگرداني آن شدم و خيلي دوستش داشتم، اما چون اولين تجربهام بود ترسيده بودم. و از اين هم ميترسيدم كه چون جنگ بسيار در كشور تازه بود ممكن بود باعث به وجود آمدن خشونتهاي جديد شود و از نظر سياسي نگران بودم. اما در فيلم «شكسته نشده» خيلي بيشتر نگران بودم چون بزرگتر از هر كاري بود كه تا به حال انجام داده بودم و خيلي چيزها براي ياد گرفتن داشتم.
*آن پروژه چطور دست شما رسيد؟
جولي: در يك ليست كارگرداني باز بود و به همین دلیل به همهمان رسيد (ميخندد). من آن آدم ديوانهاي بودم كه فكر كردم انقدر خوششانسم كه بتوانم اين كتاب را داشته باشم و نحوه نوشتن لارا هيلنبرند آنقدر تصويري است كه بياختيار ميخواهيد آن را ببينيد. اما در ابتدا خيلي درباره آن نميدانستم و فكر ميكردم درباره كارهاي قهرمانانه و مردي است كه ميتواند كارهاي خارقالعاده انجام دهد و خيلي علاقهمند نبودم. بعد متوجه شدم كه درباره قدرت روحيه انساني است. ميخواستم در جاي پاي او قدم بگذارم و همان سفر را انجام بدهم. خوشحالم كه اين كار را كردم چون خيلي چيزها ياد گرفتم.
*چه چيزهايي ياد گرفتيد؟
جولي: ياد گرفتم انسان بهتري باشم. ياد گرفتم كه با آدمهاي ديگر گشادهروتر باشم و سوي ديگر همه چيز را نيز ببينم. ياد گرفتم كه وقتي تنفر و عصبانيت داريد به آن اجازه ميدهيد از درون شما را بخورد و فقط به خودتان صدمه ميزند و نه به دشمنانتان. وادارم كرد كه با هر روز و هر چالش جديد با ديدي جديد برخورد كنم و مجبورم خواهد كرد كودكانم را متفاوت بزرگ كنم. من مطمئنا از آن دسته افرادي بودم كه فكر ميكردم آتش درون كودكانمان ممكن است چيز بدي باشد، اما حالا ميدانم كه در ناآرامي نيز زيبايي است و بايد به كودكانمان ياد بدهيم كه به درستي از آن آتش درون استفاده كنند.
لي: جدا از همه اين صحبتها آيا شما كارگردان خوبي هستيد؟ (ميخندد)
جولي: نميدانم. كارگردان خوبي هستم؟ اگر هرچيزي كه گفتم در فيلمي كه ساختم اجرايي شد كارگردان خوبي هستم.
لي: چطور پيش رفته است، آن را به تماشاچيان نشان دادهايد؟ آيا حالا يك كارگردان شدهايد؟
جولي: بله آن را نشان دادهام و دربارهاش خوشحال هستم. بله حالا كارگردان هستم اما براي من همه چيز درباره پيغام فيلم است و درباره اين نيست كه بخواهم بگويم من يك فيلم ساختم.
نولان: تنها يك انتخاب حرفهاي و كاري نيست.
جولي: اگر علاقه قلبي به فيلم داشته باشم برايش مبارزه ميكنم.
لي: بنت، «شكارچي روباه» تغييرت داد؟
ميلر: مرا شكست. از آن پروژههايي بود كه فكر ميكردم بيش از حد خودم را عميق درگير كردهام. اديت خيلي طولانياي بود اما اين درباره همه فيلمهايم حقيقت داشته است: اديت فيلم را ميگيريد و آن لحظهاي را تجربه ميكنيد كه تمام ايدهآلهايتان را جلويتان ميگذاريد و از طرف ديگر چيزي را كه در حقيقت ساختهايد كنارش ميگذاريد و فكر ميكنيد كه هنوز هم ممكن است كه اين تكهها كه الهامبخش اثر من بودهاند هنوز هم چيزي را كه تنها يك ايده است نمايان كنند؟
و در تمامي فيلمهايم نيز همه چيز را به يك ميليون تكه تقسيم كردهام و فكر كردهام كه چه چيزي را لازم دارم و چه چيزي را لازم ندارم. كات اوليه فيلمام چهار ساعت و نيم بود، اما نميتوان فيلمي چهار ساعت و نيمه ساخت. اديت فيلم يك سال طول كشيد و موقعي پيش آمد كه در يك اتاق اديت بدون پنجره حبس بودم. آدم را كمي ديوانه ميكند.
نولان: چطور كات انقدر طول ميكشد؟ من هيچ وقت اين همه زمان براي كات فيلم وقت نگذاشتم. هيچ استراحتي نميكني؟
ميلر: نه، پروسه آن مانند بازيگري ميماند كه ميخواهد يك نمايشنامه اجرا كند و بايد خود را تازه نگه دارد. فيليپ سيمور هافمن مراسم خاص خود را داشت و دو ساعت قبل از اجرا روي صحنه مينشست تا يك لحظه تنها براي خودش داشته باشد. در اديت هم همينطور است و از آن مدل فيلمها نيست كه بخواهد يك داستان تعريف كند بلكه از آن فيلمهايي است كه ميخواهد يك داستان را تماشا و بررسي كند.
لي خطاب به لينكليتر: 12 سال صرف ساخت يك فيلم كرديد. آيا باز هم اين كار را خواهيد كرد؟
لينكليتر: احتمالا 13 سال بود. نميدانم بستگي به داستاني دارد كه بايد تعريف شود. بيشتر فيلمهاي امروزي احساس يك قطار فراري را دارند. اين كه من ميتوانستم سه روز فيلمبرداري كنم، اديت كنم، تماشايش كنم و بروم مثلا شش ماه كاري ديگر انجام دهم و دوباره برگردم و ببينم براي سال آينده چه چيزي لازم دارم يك نعمت حقيقي بود. اصلا احساس يك فيلم را نداشت.
*هيچ كدام از شما 12 سال صرف ساخت فيلمي كردهايد؟
نولان: من ميگويم 10 سال وقت صرف نوشتن «سرآغاز» كردم اما خيلي كارهاي ديگر هم انجام دادم.
لينكليتر: فيلمسازها خيلي كنترلجو هستند و ميخواهند همه عناصر را كنترل كنند. در مورد اين فيلم به اين نتيجه رسيدم كه خيلي خوب ميخواهم اين كارت را كنار بندازم و با آيندهاي كه كاملا ناشناخته است همراهي كنم.
تيلدوم: بست دادن چيزي به مدت 12 سال از جهات زيادي ديوانهوار به نظر ميرسد. موقع فيلمبرداري ميدانيد كه قرار نيست بخوابيد و بايد همه چيز را در يك بازه زماني جاي دهيد و هميشه ميترسيد كه تصميم اشتباه گرفته باشيد و تمام چيزهاي لازم را نداشته باشيد. وقتي تمام ميشود در عين حال رها شديد و ميترسيد.
نولان: به نظر من هرچقدر فيلمبرداري بيشتر طول بكشد عادت كردن به آن طبيعيتر ميشود.
لي: من عاشق بازه فيلمبرداري هستم. من 6 ماه قبل را به همراه بازيگران صرف تمرين و خلق شخصيتها ميكنم - و خيلي از اين كار خوشم نميآيد چون با وجود اينكه جالب است اما در پايان روز چيزي براي نمايش دادن نداريد. تنها كاري كه ميكنيد آماده شدن براي فيلمبرداري است كه زماني است كه در حقيقت فيلم را ميسازيد.
*فيلمبرداري چطور روي زندگي خصوصيتان تاثير ميگذارد؟
تيلدوم: بايد شريك زندگياي داشته باشيد كه حقيقتا درك ميكند چه ميكشيد چون در آن مدت شديدا روي خودتان متمركز ميشويد. واقعا به فرد ديگري اهميت نميدهيد چون همه چيز را در بر ميگيرد.
جولي: من به خانه ميرفتم و فرزندانم به من تعادل ميبخشيدند چون موقع كار ديوانه ميشدم. قبل از خواب چند ساعت ديوانگي خاص خودم را داشتم، اما هميشه خوشحال بودم كه ميتوانم با آنها روي زمين بنشينم و بازي كنم چون واقعا آدم را مجبور ميكند كه براي مدتي كار را پشت سر بگذارد و واقعا كمك ميكند.
*سختترين لحظه سر فيلمبرداري كي بود؟
لي: روز اول. مگر نه؟
جولي: روز اول سخت بود چون ما روي آب بوديم و دوربين را روي جرثقيل مخصوص حمل آن گذاشته بوديم و من سعي داشتم به خودم اعتماد به نفس بدهم و بگويم من ميتوانم اين كار را بكنم. من ميتوانم اين فيلم را كارگرداني كنم. نميتوانستم صداي كسي را بشنوم و هيچ كس را نميديدم. من ياد گرفتم. ياد گرفتم كه چطور با تكنولوژي سيجي هواپيمای سقوط کرده را شکل بدهم و اين چيزها خيلي گيجكننده بودند. روزهاي زيادي بودند كه اعتماد به نفسم را از دست داده بودم، اما درس فوقالعادهاي بود.
نولان: احتمالا سختترين روز براي همه در فيلمبرداري «ميان ستارهاي» موقعيتهايي بود كه در ايسلند فيلمبرداري كرديم. ما سه روز كامل را در آب كاملا يخ 2 فوتي ايستاده بوديم و هيچوقت تا به حال دست اندركاران فيلمام تا اين حد اعتراض نكرده بودند. من از اين جور چيزها لذت ميبرم كه واقعا سخت هستند اما چون ميبينيد چه نتيجهاي ميگيريد واقعا لذتبخش است. بادي با سرعت 100 مايل در ساعت ميوزيد كه آسفالت را از روي زمين بلند كرد و به سمت ديگري انداخت و در اين وضعيت بازيگرها داشتند فيلمبرداري ميكردند كه به نظر من خيلي جالب بود.
*ريك تو در ساخت «كودكي» با پسرهاي جوان سر و كار داشتي. آيا با خود فكر ميكردي كه چطور روي زندگي آنها تاثير ميگذاري؟
لينكليتر: البته كه اين فكر را كردم. بزرگسالان فيلم داشتند تصميمهاي عاقلانه خود را ميگرفتند، اما من با دو پسر 7 و 9 ساله سر و كار داشتم و اميدم اين بود كه اين فيلم نكتهاي مثبت در زندگيشان باشد كه فكر كنم در نهايت همينطور هم شد. اما هنوز هم تا همين روز كمي نگران هستم.
*موقع ساختن «ميان ستارهاي» وقتي فكر ميكردي كه تا چه حد ميخواهم به علم در اين فيلم وفادار بمانم تصميمي ميگرفتي كه تا حدودي اخلاقي بود، نه؟
نولان: تا حدي بله. اما سعي كنيد يك فيلم بتمن بسازيد - باور كنيد ميآيند خانهتان را ميسوزانند (ميخندد). يك احساس مسئوليت در «ميان ستارهاي» وجود دارد. در بتمن آن حس درباره تعهد مردم به شخصيت و علاقه آنها به او بود كه باعث شد فيلم ساخته شود. همه ما بايد آن چيزي را كه يك داستان بزرگ خلق ميكند براي خودمان متعادل كنيم. تنها چيزي كه من در نهايت به آن دست يافتم روراستي بود: اگر خودم واقعا باور داشته باشم كه چيزي كه دارم خلق ميكنم به تماشاچيان بهترين تجربه ممكن را ميدهد و خودم هم بخواهم آن را به عنوان عضوي از تماشاچيان ببينم، آن وقت است كه موفق شدهام.
ميلر: فكر كنم بايد باور كنيم هنرمندان در طبيعت خودشان عنصر انحراف را دارند و خیلی هم با جنايتكاران نامرتبط نيستند. ترومن كاپوتي گفته بود خطرناكترين انسان همان هنرمند است چون آنها تنها و تنها پيرو بينش خاص خودشان هستند و وفاداريشان فراتر از آن نميرود. در اين صورت است كه علاقه براي ترك راههاي سنتي تفكر و اخلاق پيش ميآيد.
جولي: من قبلا منحرف بودم و هنوز هم قابليت بودنش را دارم. من با بنت مخالف نيستم اما فكر ميكنم ميتوان هم يك هنرمند بود و هم انساني كه از نظر اجتماعي مسئوليتپذير است. ما همهمان هنرمند هستيم اما در عين حال چيزهاي ديگري هم در زندگيمان هستيم، حالا مسئوليتهايمان هر چه كه ميخواهند باشند. چيزهاي ديگري هم داريم كه بالاتر از نحوه فيلمسازيمان قرار ميدهيم.
تيلدوم: آيا اين مساله داستاني را كه الان با فيلم جديد تعريف ميكنيد، تقويت ميكند؟
جولي: بله. اين وظيفه اخلاقی من است كه درباره درخواستي كه از مردم دارم كاملا آگاه باشم. من بايد كاملا صادق و مسئوليتپذير باشم چون بعضي مواقع هنر تاثيري بسيار زيبا ميگذارد و بعضي مواقع هم تاثيري مضر و آسيبزننده دارد. من فيلمهاي احمقانه هم بازي كردم اما فكر ميكنم كه اگر نسبت به چيزي كه فكر ميكنيم اهميت دارد مسئوليتپذير باشيم ميتوانيم مواظب باشيم و به قطعات كوچكتر تاثيرگذار نيز فكر كنيم. چون ما قرار است روي ذهن مردم تاثير بگذاريم پس روي ديد آنها از تاريخ نيز تاثير ميگذاريم. اين يك مسئوليت به وجود ميآورد.
لي: اين مسئله اخلاقي كاملا حقيقت دارد كه همه ما منحرف هستيم و كاملا حقيقت دارد كه اگر از اهميت دادن به مردم الهام نپذيرفته باشيد نميتوانيد يك فيلم درست حسابي بسازيد.
جولي: اين قصد و نيت دروني مهم است كه بخواهيد تمام لبههاي طبيعت انساني را درك كنيد و ببينيد مردم چطور هستند.
ميلر: اگر هدفتان اين باشد كه بخواهيد جايي كه قبل از اين نور نبوده روشنايي برسانيد و فقط درباره حقيقت باشد، پس در نهايت نميتواند به شما آسيب برساند.
*چه محدوديتها و نيازهايي توسط استوديوها يا سرمايهگذاران اعمال ميشود؟
لينكليتر: خب هر فيلم متفاوت است. من فيلمي 6 روزه با بودجه 23 هزار دلاري و فيلمي 50 روزه با بودجه 30 ميليون دلاري ساختهام.
*مورتن تو با هاروي واينستين كار كردي كه دقيقا به اين خاطر معروف است كه خود را وارد فيلمهاي كارگردانانش ميكند.
تيلدوم: من راستش موقع وارد شدن خيلي ترسيده بودم. آدم همه جور داستاني ميشنود. اولين فيلم هاليووديام بود و آماده بودم كه اگر چيزي گفت با استقامت برخورد كنم، اما همه چيز خوب پيش رفت. اما متوجه شدم كه راهحلهايي كه آنها پيدا ميكنند معمولا اشتباه است و بايد راهحلها را درون خودتان پيدا كنيد.
*فيلم يا كارگردان خاصي بوده كه شما را شكل داده باشد؟
جولي: سيدني لومت. «تپه». من كتاب او را خواندم و پيش خودم نگهش ميدارم و با بازخواني آن خيلي چيزها درباره او ياد گرفتم. با افراد بسياري كه با او كار كردند صحبت كردم تا درباره پروسه كار كردن با بازيگران و نحوه برخورد او به آثار بيشتر آشنا شوم.
*تو چي كريس؟ فكر كنم «2001».
نولان: اوه مطمئنا، آن فيلم برايم فوقالعاده بود. بعد از اينكه «جنگ ستارگان» تبديل به فيلم خيلي پرفروشي شد پدرم وقتي هفت سال داشتم مرا براي تماشايش به ميدان لستر لندن برد. هيچقت آن تجربه را فراموش نكردم. اما به ياد ميآورم كه متوجه شده بودم كه اگر به «آدم فضايي» و «بليد رانر» نگاه كنيد متوجه ميشويد آنها فيلمهايي متفاوت با مجموعه بازيگران متفاوت و داستانهايي متفاوت هستند كه در دنياهاي گوناگون اتفاق ميافتند، اما تفکر پشتشان يكي است. يادم ميآيد كه متوجه اين موضوع شدم و با خودم گفتم ريدلي اسكات يك كارگردان حقيقي است.
لينكليتر: من خيلي وقت پيش يك انجمن فيلمي راه انداختم كه فقط بتوانم هر فيلمي را كه ميخواهم ببينم و خيلي هم به حالم بستگي دارد. يكي از حالهاي خاص مرا انتخاب كنيد و بهتان ميگويم كارگردانهاي محبوبام چه كساني هستند.
جولي: الان چه حالي داري؟
لينكليتر: همين لحظه؟ هممم. به نظر دوست دارم يك كمدي ببينم. دوست دارم يك كمدي هال اشبي ببينم، شايد «شامپو».
ماشالا آنجلينا جولي بزنم به تخته هر روز جوانتر از ديروز ميشه!!!