چون بین اصولگرایان، اختلاف در مبانی فکری وجود دارد، ائتلاف به معنی واقعی و ارائه فهرست واحد انتخاباتی کار بسیار مشکلی است. آنها برداشتهای متفاوت از ولایت فقیه، آزادیها، خصوصا آزادی بیان، حقوق شهروندی، حقوق بشر و سیاست خارجی و داخلی دارند. با وجود این اختلاف برداشتها، اصولگرایان نمیتوانند اتحاد واقعی بیابند. البته امیدوارم که آنها به وحدت برسند؛ اما برای حیات آینده خودشان لازم است که نسبت به مبانی و اصول فکری خود بازبینی داشته باشند.
(ائتلاف اصولگرایان) اینبار هم همچون دوره قبل گفتهاند مسئله فتنه و انحراف را مرز خودشان میدانند. البته آنها گروه «یکتا» را در جمع خودشان پذیرفتهاند درحالیکه این گروه نماینده آقایان احمدینژاد و مشایی است.
اینکه میگویند خط قرمز ما فتنه است، اگر به معنای واقعی آن باشد، حرف درستی است؛ یعنی فتنهای که غیر از موسوی و کروبی، بعضی نهادها و شخص احمدینژاد هم در آن نقش داشتند! اگر «فتنه» را به این معنا بگیرند، حرف درستی است؛ اما اگر خودشان را مبرا از تقصیر در فتنه بدانند و همه تقصیرها را به گردن آن دو نفر بیندازند، حرف درستی نیست.
رفتار مؤتلفه به نظر من مقداری ناشی از ترس از تفرقه و نرسیدن به وحدت است و مقداری هم ناشی از قرابت فکری با جبهه پایداری. حزب مؤتلفه اسلامی بعد از رحلت مرحوم حبیبالله عسگراولادی تا حدی روشنبینی خود را از دست داده و از نظر فکری نزدیک به جبهه پایداری شده است. اگر بزرگان حزب مؤتلفه، آزاداندیشی و بزرگمنشی مرحوم عسگراولادی را زنده کنند باعث ادامه حیات این گروه میشوند وگرنه حزب مؤتلفه با اقبال مردم مواجه نمیشود. بههرحال چون از نظر فکری، بخشی از حزب مؤتلفه نزدیک به جبهه پایداری است، ائتلاف آنها با بقیه اصولگراها طبیعی است.
اگر آقای لاریجانی به ائتلاف اصولگرایان میپیوست، باز هم بعید بود که آنها از او در قم حمایت کنند، چون اینها با هم اختلاف فکری دارند. به نظر من آقای لاریجانی تصمیم حکیمانهای گرفت که مستقل وارد شد. هرکس دیگری هم جای او بود، چنین تصمیمی میگرفت. چون اولا تا جایی که میدانم دعوت درستی از ایشان برای پیوستن به ائتلاف اصولگرایان نشد و ثانیا او چطور با افرادی که در قم با مُهر و لنگهکفش به او حمله کردند ائتلاف کند؟! اصلا چنین کاری معقول به نظر نمیرسد. شاید مستقلواردشدن آقای لاریجانی به انتخابات، هشداری باشد به اصولگراها که بعضی برداشتها و روشهای خودشان را تغییر دهند و رفرم و اصلاحی در این جریان سیاسی صورت گیرد.
گذشت زمان در نظرات شورای نگهبان تأثیر دارد. انتخابات مجلس نهم در سال ٩٠، دوسال بعد از حوادث سال ٨٨ برگزار شد و متأثر از آن حوادث بود. ولی امروز فضا تغییر کرده و خیلی از حقایق روشن شده است. علاوهبراین، ترکیب شورای نگهبان هم معتدلتر شده است. بههرحال باید منتظر بمانیم.
امیدوارم نهایتا مجلسی شبیه مجلس نهم نداشته باشیم که توجهی به فصل سوم قانون اساسی درباره حقوق ملت نداشته است. مجلس هشتم بهتر از مجلس نهم بود. به نظر من در مجلس هشتم افراد باتجربهتر و حساستر نسبت به حقوق مردم حضور داشتند و در آنجا کمتر احساس تنهایی میکردیم. نماینده مجلس کسی است که خودش را نماینده ملت بداند. بسیاری از نمایندهها خودشان را نماینده نظام میدانند؛ یعنی همت اصلی آنها دفاع از نظام است. البته نظام ما مردمی است و تفکیکی بین نظام و مردم نمیتوان قائل شد. اما اعتبارا اینها دو چیز مجزا از هماند و اگر تزاحمی بین حقوق ملت و حقوق نظام ایجاد شد، نماینده مردم باید از حقوق مردم دفاع کند نه اینکه به بهانه حفظ نظام قانونشکنیها و بیعدالتیها را توجیه کند!
رفتار و عملکرد اصولگرایان در ١٠ سال گذشته مطلوب نبوده و در هشت سال دولتهای نهم و دهم شاهد بودید که در مقابل انواع قانونشکنیها سکوت میکردند. حتی وقتی رئیسجمهور وقت میگفت فلان قانون را اجرا نمیکنم یا فقط قوانینی را که خودم مطابق قانون اساسی بدانم اجرا میکنم، عکسالعملی نشان نمیدادند و حتی با طرح سؤال از رئیسجمهور هم مخالفت میکردند. به نظر من اکثر اصولگرایان در نابسامانیهای آن دوره هشتساله شریکاند و در دو سال قبل هم عملکرد خوبی در قبال دولت جدید نداشتهاند چراکه اکثر اعتراضاتشان به این دولت نیز ناشی از کینهورزی و هواهای نفسانی بوده است. کمااینکه در مسئله برجام، با وجود اینکه میدانستند نظر رهبری به این توافق و اجرای آن است ولی میدیدید که چگونه مخالفت میکردند و تلاش داشتند از اجرای برجام جلوگیری کنند. اینها نقاط ضعف جریان اصولگرایی است و لازم است که اصولگرایان این آسیبها را برطرف کنند.
بهتر است که صلاحیت علمی نامزدهای مجلس خبرگان از سوی نمایندگان مراجع تقلید احراز شود. دراینصورت آن شبهه دور هم که وجود دارد، برطرف خواهد شد. منطقیتر هم به نظر میآید که صلاحیت علمی نامزدهای خبرگان از سوی شورایی مرکب از نمایندگان مراجع تقلید بررسی شود و شورای نگهبان تنها بینش سیاسی و اجتماعی آنها را تشخیص دهد. البته این امر نیازمند مصوبه خبرگان است که در آییننامه خودشان تغییری ایجاد کنند. گویا قبلا هم در مجلس خبرگان این موضوع مطرح بوده است، ولی فعلا تشخیص صلاحیت علمی یا همان اجتهاد نامزدهای نمایندگی مجلس خبرگان بر عهده شورای نگهبان است و باید مطابق نظر این شورا عمل شود.
درباره نگرانی از تکرار حوادث ٨٨ هم باید بگویم با زهرچشمی که از آن سال تاکنون از معترضان گرفته شده، بعید است دیگر کسی هوس اعتراض کند.
نیروی انتظامی موظف است به وظیفه خودش در حفظ نظم و امنیت عمل کند، اما نیروی انتظامی وقتی احساس میکند مهاجمان از وابستگان یک نهاد خاص هستند، وارد نمیشود و عقبنشینی میکند. مثل حادثه شیراز که میدانستند مهاجمان به من، از کدام نهاد نظامی هستند و وارد نشدند. برخی مهاجمان در کلانتری رفتوآمد میکردند و با مسئولان نیروی انتظامی حرف میزدند! سه، چهار ساعت گوشهای از شیراز دست آنها بود و نیروی انتظامی هم به آنها کاری نداشت! من به فرمانده کلانتری گفتم اینها که بیرون کلانتری تجمع کردهاند، چرا دستگیرشان نمیکنید؟ اما آنها که به نظر میرسید جرئت این کار را نداشتند، میگفتند ما عکسهایشان را داریم، بعدا دستگیرشان میکنیم! این مشکل نیروی انتظامی است که نمیتواند افراد متخلف درون نظام را بازداشت کند. نیروی انتظامی نباید تبعیض قائل شود که اگر مهاجمان از مردم بدبخت و بیچاره بودند، بازداشتشان کند و اگر منتسب به جریان خاصی بودند، از قیدشان بگذرد! مقصر اصلی این ماجرا (حمله به سفارت عربستان) نیروی انتظامی است.
راهافتادن مردم به سمت سفارت عربستان در اعتراض به این مسئله، طبیعی است، ولی باید کنترل میشد و اجازه نمیدادند معترضان وارد سفارت شوند یا به آن آسیب برسانند. نیروی انتظامی میدانست مهاجمان از کجا آمدهاند، ولی جلویشان را نگرفت. این ملاحظات و رودربایستیهاست که پدر کشور را در آورده است.
(در حادثه شیراز) احکامی مانند یک ماه زندان و ١٠ ضربه شلاق تعلیقی به مهاجمان دادند که یعنی فعلا اجرا نمیشود، مگر اینکه آنها دوباره مرتکب چنین جرمی شوند! اما برای رئیس دانشگاه و دانشجوی دعوتکننده حکم سنگین دادهاند. اینها نشان میدهد برخی در این کشور نمیخواهند اینگونه حوادث پایان یابد و به اینگونه افراد نیاز دارند. البته همین که بالاخره در جمهوری اسلامی یک گروه فشار محاکمه و احکامی برای آنها صادر شد یک پیروزی است.
یک مشکل در قوه قضائیه است که باید با استفاده از قضات مستقل، قوی عمل کند. یک مشکل دیگر کمبودن جدیت دولت است. رئیسجمهور نماینده ملت و مسئول اجرای قانون اساسی است که میتواند خیلی کارها انجام دهد و باید جدیتر در این موارد وارد شوند، ولی عامل اصلی البته این است که عدهای در داخل حکومت فکر میکنند همین روشها باید حفظ شود و اگر این گروهها نباشند، نظام در جایی دچار مشکل میشود! یعنی جایی که لازم است، اینها نمیآیند و نظام دچار مشکل میشود! اما باید بهجای حمایت از این افراد و گروهها مردم را جذب کنیم. مثل اول انقلاب که مردم بهطور خودکار ضدانقلاب را دفع میکردند و نیازی به گروه فشار نبود که حرکتهای اعتراضی را سرکوب کنند. اینگونه نیست که برای حفظ نظام، این افراد باید حفظ شوند!
- بگذارید یک خاطره از مرحوم پدر تعریف کنم. حدود ١٠ روز پس از پیروزی انقلاب، فرد موثقی به منزل ما زنگ زد و به پدر گفت: «دو نفر کمیتهای رفتهاند داخل منزلی و گویا جرم بزرگی مرتکب شدهاند، با اینها چه کنیم؟ آنها نماینده جمهوری اسلامی و انقلابند». پدرم به مرحوم آقای مهدویکنی که آن زمان فرمانده کمیته بودند و پدر، ایشان را برای این سمت به امام معرفی کرده بودند، زنگ زدند و گفتند آنها بازداشت و محاکمه شوند و حکمشان هرچه بود، به همین نام «کمیتهای» اعلام و اجرا شود، نه اینکه بگویند «کمیتهاینما» یا «افراد نفوذی در کمیته»؛ بلکه بگویند مأمور جمهوری اسلامی خطا کرده و مجازات هم شده تا مردم احساس کنند فرقی بین مردم عادی و افراد نظام نیست؛ در این صورت اعتماد مردم به حکومت بیشتر میشود. اگر همین روش اجرا میشد و ادامه مییافت، دیگر فسادهای امروز در این حد وجود نداشت که منتسبان به برخی نهادها و مقامات مصونیت داشته باشند که هر کاری بکنند. ما همواره ملاحظهکاری کردهایم که حفظ نظام و آبروی نظام اولویت دارد، درحالیکه حفظ نظام به همین است که تبعیضی قائل نباشند.
منبع: شرق
شعبون بی مخ ها و هزینه از بیت المال برای شستن گندی که بالا می آورند
خودسرها!!!
سنگی در چاه می اندازند که تا ایران ، ایران است هیچکس نمیتونه سنگ رو در بیاره!
درود بر دكتر على مطهرى كه زبان گوياى مردم است .
طرف ملت را گرفتن و از حقوق آنها دفاع كردن ، سعادت و لياقت ذاتى ميخواهد
برخی ها بیجا میکنن دکتر با اتحاد عاقلان باید این سرخود ها رو سر جای خودشون نشوند ، کار نشد نداره .