محافظهکار بیملاحظه
علیاشرف فتحی : حالا که امروز احسان نراقی را پس از نیم قرن تکاپو برای شناخت جامعهاش و تأثیرگذاری بر آن به خاک سپردهاند، وقتی به چند دیداری که با او داشتهام فکر میکنم، برایم هنوز جالب است که کسی بتواند تا این حد ذاتاً جامعهشناس و علاقهمند به جامعهشناسی باشد.
سه سال پیش بود که حاصل یکی از آن گعدهها را در اینجا منتشر کردیم. اما آنها که نراقی از نزدیک میشناختند و با او همصحبت شده بودند، به خوبی میدانند که صراحت و جسارت کلامی او به اندازهای بود که بخش زیادی از حرفهایش غیرقابل انتشار شود!
نراقی از نسل دو فقیه سرشناس شیعی بود؛ ملا مهدی و ملا احمد نراقی. مثل دوست قدیمیاش دکتر سید حسین نصر علاقهمند و دلبسته سنت بود، اما سنتی نبود. البته بر خلاف نصر، ترجیح میداد بیشتر در ایران بماند حتی اگر چندین بار در ابتدای انقلاب، بازداشت و زندانی شود. از این نظر روحیه نصر را نمیپسندید که در این ۳۴ سال ترجیح داده قدم به مهد فکری خود نگذارد.
احسان نراقی (نفر اول ایستاده از چپ) در کنار آیتالله کاشانی
نراقی فقط یک جامعهشناس نبود، یک فرد مطلع به مسایل سیاسی کشور و جهان هم بود، بازیهای سیاسی را به خوبی میشناخت و شامه سیاسی نسبتاً قوی داشت. موضع با ثبات شصت ساله وی درباره نزاع دکتر مصدق و مصدقیها با آیتالله کاشانی و کاشانیچیها به خوبی نشان میداد از همان جوانی فرد حسابگری بوده و اسیر احساسات مصدقی یا سنتی نمیشده و از همین رو، سعی میکرد همواره موضع بینابینی میان مصدق و کاشانی را حفظ کند. هم دوستدار مصدق بود و هم از کاشانی نفرتی نداشت و با هر دو روابط حسنهای داشت. چیزی که میان سیاسیون ایرانی کمتر دیده میشود.
نکته دیگری که درباره شامه سیاسی او به یادم میآید، امید زیادی بود که از ابتدای روی کار آمدن اسلامگراهای ترکیه به تأثیرگذاری آنها داشت و ضمن یکسانپنداری آنها با امثال مهندس بازرگان، معتقد بود که اسلامگراهای ترک به خوبی میدانند که چگونه ترکیه لائیک و تحت سیطره نظامیان را به سوی یک کشور قدرتمند و تأثیرگذار در سطح جهان اسلام و منطقه سوق دهند. پیدا بود که شیفته شاگردان اربکان شده است و امید زیادی به موفقیت آنها دارد. این را سال ۸۳ من از کلام و نگاهش فهمیدم.
از راست: دکتر احسان نراقی، دکتر علی اکبر سیاسی، دکتر حسین نصر، دکتر کاردان، جهانشاه صالح، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر علی اصغر حکمت (چهرههای سرشناس سیاسی و فرهنگی دوره پهلوی دوم)
نراقی را باید یک «محافظهکار بیملاحظه» دانست! از یک سو توانایی انطباق و انعطاف نسبت به شرایط فرهنگی و سیاسی کاملا متضاد و حتی متناقض را داشت و از سوی دیگر در بیان حرفهایش بیمحابا و به معنی واقعی کلمه گستاخ بود. کافی است حرفهایی را که در گفتگو با ما زده، در کنار حرفهای غیرقابل انتشارش بگذاریم که بیرحمانه به نقد و تخطئه طیفهای مختلف میپرداخت؛ از دکتر شریعتی تا هاشمی رفسنجانی!
احسان نراقی در حال مصاحبه با رحمان هاتفی (سردبیر کیهان در سالهای قبل انقلاب)
مخالفت بیامان او با شریعتی را خیلیها میدانند. به عنوان یک جامعهشناس باسابقه، شریعتی را اساساً یک جامعهشناس نمیدانست و میگفت که او فرد کمسوادی بوده که در راستای «تحمیق جوانان» قلم میزده و سخنرانی میکرده است! میگفت ادعای شریعتی درباره آشناییاش با سارتر و ماسینیون دروغ بوده و او در پاریس درباره همه اینها تحقیق کرده و به نادرستی آنها پی برده است. تا سخن به شریعتی میرسید، فریادش بلند میشد تا عمق مخالفتش با مشهورترین و اثرگذارترین روشنفکر ایرانی را نشان دهد. در این مسأله دست کمی از دوست دیرینهاش سید حسین نصر نداشت و در ابراز تنفر از چپها دوشادوش نصر و البته به شیوه خاص خود قدم میبرداشت.
مخالف پرشور شریعتی در کنار دوست و همفکر نزدیک وی؛ احسان نراقی و پرویز خرسند، بهمن ۱۳۸۶، حسینیه ارشاد
در ابتدای نوشته گفتم که نراقی ذاتاً یک جامعهشناس بود. شاید بهتر است بگویم که جامعهشناسی عمیقاً در شخصیت، ژنتیک و خون او رسوخ کرده بود! این را وقتی حس کردم که از او دعوت کردم درباره موضوع « امام خمینی و روشنفکران دینی » با ما گفتگو کند. تا فهمید که ما طلبهایم، گفت لازم نیست شما به دیدن من بیاید، خودم به دیدن شما میآیم. آدرس گرفت و همان شب به خانه یکی از دوستان آمد و با اینکه آن زمان ۷۸ ساله بود و به سختی راه میرفت، پلههای چند طبقه آن ساختمان را به زحمت بالا آمد و چند ساعت برای گعده با چند طلبه بیست و چند ساله وقت گذاشت. نگاه بسیار تیز و نافذی داشت و انگار داشت ما را به عنوان یک سوژه اجتماعی رصد و اسکن میکرد! اصرار داشت طلبهها تاریخ بخوانند و دوست داشت بداند طلبههای امروزی چقدر با پیرامون خود آشنا هستند. آن روزها که اینترنت هنوز وارد خانه خیلیها نشده بود و کمتر طلبهای بود که در اینترنت فعال باشد، تأکید داشت که طلبهها حتما از اینترنت استفاده کنند. یادم هست که اینترنت را «أنترنت» تلفظ میکرد.
میدانستیم که با خیلی از طلبهها و روحانیون قدیمی حشر و نشر داشته و از نزدیک با علمایی چون آیتالله ابوالقاسم کاشانی، آیتالله شهید مطهری، آیتالله سید کاظم عصار و خیلیهای دیگر از نزدیک آشنایی و مراوده داشته است. شبی که به دیدن ما آمد، میگفت قرار است فردایش به دعوت حجةالاسلام سید محمود مرعشی به قم بروم و در کتابخانه مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی چند ساعتی با گروهی از روحانیون گپ بزنم. از حرفهایی که درباره طلبهها میزد معلوم بود شناخت دقیقی نسبت به جمعهای طلبگی و روحیات روحانیون دارد و کاملاً نسبت به این قشر کنجکاو است.
انکار نمیکرد که به بقای پهلویها بیمیل نبوده، ولی شاه را به سبب نادیده گرفتن مشاورین و نزدیکان همسرش فرح دیبا سرزنش میکرد و گله داشت که چرا شاه در واپسین هفتههای سلطنتش و زمانی که کار از کار گذشته بود، به فکر مشاوره با امثال او و نصر افتاد؟! با این حال، جمهوری اسلامی را به مثابه یک سلطنتطلب تحلیل نمیکرد و علیرغم اینکه از سیاسیونی مثل هاشمی رفسنجانی و حداد عادل دل خوشی نداشت، میگفت حتی وقتی که در زندان جمهوری اسلامی بوده، سعی کرده جانب انصاف را نگه دارد. به یاد دارم که میگفت وقتی در زندان بود، خبر آزادی خرمشهر را شنید و حاکمان جمهوری اسلامی را به دلیل این موفقیت بزرگ تحسین کرد.
میگویند که نراقی در این چند سال آخر عمرش به دلیل گزندهتر شدن لحنش کمتر مورد رغبت محافل مرتبط با علوم اجتماعی بوده و حتی دربارهاش میگفتهاند که پیرمرد مشاعرش را از دست داده! ظاهر ژولیده او که بیشتر به فیلسوفان شباهت داشت، به گمان برخی نشان از آن داشت که دیگر نباید حرفهای او را جدی گرفت.
آخرین تصویر از احسان نراقی …
سال ۸۳ در دفتر مدیریت حسینیه ارشاد، دکتر ناصر میناچی (مدیر حسینیه و اولین وزیر ارشاد جمهوری اسلامی) از احسان نراقی پرسید شما که قبل از انقلاب ریش نمیگذاشتید، چه شد که بعد از انقلاب ریشو شدید؟! نراقی پاسخ داد: در زندان جمهوری اسلامی ریشم را نزدم و وقتی آزاد شدم، همسرم گفت که ریش به تو میآید و بهتر است ریشو باشی، من هم ریشو شدم …
ارسال نظر