روایت مجری تلویزیون از جدال با سرطان
پارسینه: خبر را که میشنویم، با او تماس میگیریم. عکسی که از او روی تخت بیماری منتشر شده حسابی نگرانمان میکند، میگوید: اگر فقط در مورد بیماریاش صحبت میکنیم، قرار ملاقات بگذاریم. میرویم خانهاش تا داستان را از زبان خودش بشنویم.
خبر را که میشنویم، با او تماس میگیریم. عکسی که از او روی تخت بیماری منتشر شده حسابی نگرانمان میکند، میگوید: اگر فقط در مورد بیماریاش صحبت میکنیم، قرار ملاقات بگذاریم. میرویم خانهاش تا داستان را از زبان خودش بشنویم.
رنگ و رویش نشان میدهد روزها و شبهای سخت و طاقتفرسایی را پشتسر گذاشته است. موهایش را تا حدود زیادی از دست داده و پوستش هم طراوات گذشته را ندارد. اینها به خاطر شیمیدرمانی است که تا همین چند وقت پیش انجام میداد. وزن زیادی هم از دست داده و حسابی لاغر شده. ناصر خیرخواه هنوز هم باور نمیکند درگیر سرطان شده باشد. هنوز هم برایش جای سؤال است که چرا اینقدر بیاحتیاطی کرده تا تا کارش به اینجا برسد؟ اما زندگی ماشینی اثر نامطلوبش را روی او هم گذاشت و باعث شد سلامتیاش به خطر بیفتد.
اگر چه چهرهاش با آنچه در خاطراتمان مانده متفاوت است، ولی همچنان خوش برخورد و مهربان است و با حوصله درباره بیماری اش برایمان میگوید: فکر میکند آنچه زمینهساز بیماری او شده سبک زندگی او در سالهای اخیر است میگوید قبل از اینکه مثل خیلیهای دیگر، درگیر زندگی ماشینی شود زندگیاش حساب و کتاب داشت. نظم داشت، به موقع غذا میخورد، سر وقت میخوابید و با اهل خانهاش به مسافرت، تئاتر، سینما و پارک میرفت. اما با شروع شدن کارش در تلویزیون با آرامش و آسایش و کلاً زندگی با ثبات خداحافظی کرد.
همهچیز زندگیاش شد کار، کار و با زهم کار؛ «صبح زود از خواب بیدار میشدم و شب از نیمه گذشته به خانه برمیگشتم. آنقدر کار سرم ریخته بود که حتی وقتی برای خودم هم نداشتم چه برسد به خانوادهام. صبح ساعت 9 برنامه داشتم. برنامه که تمام میشد بایدجای دیگری میرفتم. نه اینکه دنبال پول یا شهرت باشم؛ نه اینطور نبود، فقط کارم را دوست داشتم و دلم میخواست خدمتی به مردم کرده باشم.»
کار شد همه زندگیام
عشق به کار باعث شده بود تا خیرخواه پاک از خودش غافل شود. بیش از 10 سال همینطور زندگی کرد و خورد و خوراکش هم تحتتأثیر کارش، روز به روز بدتر میشد. وقتش برای اجرای برنامه به حدی کم بود حتی فرصت نمیکرد چیزی به عنوان غذا بخورد. برای صبحانه هرچیزی گیر میآورد میخورد. شاید چای، نسکافه با چند تکه بیسکوئیت، تکلیف ناهار و شام هم معلوم نبود. وعده ناهار به شام موکول میشد یا حتی صبحانه به شام. «در کل یا کم میخوردم، یا بد میخوردم یا اصلاً نمیخوردم یا پرخوری میکردم. نظم غذاییام که به هم ریخت، معدهام واکنش نشان داد. نه جدی گرفتم و نه به پزشک مراجعه کردم.
هرازگاهی پرخوری هم میکردم اما روال طبیعی تغذیهام به هم خورده بود. وعدهای بود که به خودم میدادم و میگفتم امروز بگذرد، فردا حتماً دکتر میروم، حالا این هفته هم بگذرد تا ببینم چه میشود. فردا که چه میشود. فردا که پنجشنبه است و دکتر نیست و...
خانوادهاش از دور میدیدند خیرخواه چطور کار میکند میدیدند که همه زندگیاش شده کار و تنها چیزی که به آن اهمیت نمیدهد خواب و خوراک و سلامتیاش است. نگرانی در چشمانشان موج میزد. کارش که در تلویزیون تمام میشد به خانه برمیگشت اما به جای استراحت و خواب، دوباره اخبار روز دنیا را از منابع مختلف رصد می کرد. در روز چهار ساعت هم نمیخوابید.
انرژی جسمیام ته کشیده بود
این روال در ده سه سال اخیر شدت بیشتری پیدا کرده بود. سعی میکرد برنامهها را به بهترین شکل ممکن روی آنتن تلویزیون ببرد. استرس کار به کمک خستگی و بدخوراکیاش آمده بود تا بیش از پیش او را از پا بیندازد درونش غوغایی به پا بود. اوضاع معده اش نسبت به سابق بدتر شده بود و باید کاری میکرد.
خیرخواه بالاخره در بهار 91 تسلیم درد معدهاش شد و یک فوقتخصص گوارش مراجعه کرد. تشخیص پزشک اختلال عصبی روده و معده بود و با تجویز دارو که شامل چند قرص می شد خواست موضوع را ختم به خیر کند.
خیرخواه داروها را مصرف کرد اما تغییری ایجاد نشد.اصلاً انگار نه انگار که دارو مصرف کرده است. میدانست که برای اجرای برنامه تلویزیونی باید انرژی داشته باشد. دنبال چیزی میگشت تا به او انرژی بدهد. با تجویز پزشک به مصرف ویتامین B12 و B کمپلکس روی آورد تا خودش را سرپا نگه دارد.قرصهایی که او مصرف میکرد تا مدتی او را سرحال نگه میداشتند و شارژ بود، اما هنوز چیزی کم داشت و بدنش روی فرم نبود. مشکل کجا بود.
30 سانتیمتر از رودهام را بریدند
خیرخواه در بیماستان بستری شد و پزشک جراح میدانست درون بدن خیرخواه چه خبر است به او هشدار داد که نباید از بیمارستان خارج شود تا زمانی که جراحی شود؛ حتی شبانه او همان شب باید به رادیو میرفت و برنامه راه شب را اجرا میکرد اما نرفت و ماند تا جراحی شود: «دو روز اول بعد از اینکه گفتند سرطان دارم به کسی نگفتم و بعد از آشکار شدن موضوع خانوادهام هم از این مسئله خبردار شدند. 24 ساعت ناشتا بودم و پس از آن جراحی شدم.
طی این عمل جراحی، جراحان 30 سانتیمتر او را گه درگیر سلوهای بدخیم سرطانی شده بود، بریدند. او هرچند از چنگال بیماری رها شده است اما میگوید اگر پزشک فوقتخصص گوارشی که سال گذشته معاینهاش کرده بود، کونولوسکوپیاش میکرد شاید مشکلش با یک جراحی ساده حل میشد.
سرطان روده بزرگ چیست؟
سرطان روده بزرگ یکی از شایعترین انواع بدخیمیها در انسان است و پزشک ناصر خیرخواه به او گفته که در سالهای اخیر شیوع این بدخیمی بیشتر شده علت عمدهاش هم تغییر زندگی مردم است. عدم مصرف صحیح غذا و میوه و سبزیحات به اندازه کافی (یک فنجان کوچک یا به اندازه کف دست) به همراه استرس از جمله عواملی هستند که به بروز سرطان روده بزرگ دامن میزنند.
من وقتی شنیدم که آقای خیرخواه مریض شده اند خیلی ناراخت شدم چون همیشه چهره معصوم و دوست داشتنی و وقارش مورد توجه ام بود اصلا اعضای خانواده ام هم او را دوست داشتند حتی برادر بزرگوارشان که از دست دادند برای ما هنوز هم جای نگرانی دارد بگذریم ما برای سلامتی اش به درگاه خداوند بزرگ دعا می کنیم که شر این بیماری از بدن او محو و نابود شود . آمین
خداوند متعال برای تمامی مریضان شفا عنایت فرمایند
اللهم اشف كل مريض
براي اقاي خير خواه ازصميم قلبم ارزوي سلامتي مي كنم
خيلي دوستت دارم ناصر از خدا شفاي شما رو عاجزانه ميخام مجيد