طنز/ چگونه در مترو سالم بمانیم
پارسینه: ما شهرستانی هستیم و هنوز رگ روستایی مان بیشتر از رگ تهرانی مان کار میکند. پدرم برای نشستن در مترو راه های مخصوص خود را دارد...
من مترو را دوست دارم. مادرم قسمت بانوان مترو را دوست دارد. پدرم هم قسمت بانوان مترو را دوست دارد. پدرم میگوید کاش ما هم میتوانستیم برویم در قسمت بانوان بایستیم و حتی در مواقعی بنشینیم. مادرم به پدرم چپ چپ نگاه می کند ولی پدرم به او وقعی نمی نهد و ادامه می دهد:« آخه اون طرف خلوتتره وگرنه من که خودم زن دارم». مادرم خیالش راحت می شود که پدرم منظور بدی نداشته. مادرم خیلی ساده است.
ما شهرستانی هستیم و هنوز رگ روستایی مان بیشتر از رگ تهرانی مان کار میکند. پدرم برای نشستن در مترو راه های مخصوص خود را دارد. او هیکلش گنده است و معمولا از تنه فنی استفاده میکند. اگر کار با تنه فنی راه نیفتاد، تنه غیر فنی، لگد، نیشگون و حتی گاز گرفتن را امتحان میکند. او حتی یکبار به اشتباه خودش را به حاملگی زده بود تا بنشیند ولی وقتی یکی از خانومها از ویارش پرسید نتوانست درست جوابش را بدهد و لو رفت.
مادرم هم تمام سعی اش را میکند تا در مترو بنشیند. ولی من به احترام مسن ترها از جایم بلند می شوم تا آنها بنشینند. مابقی جوان ها، مسنترها را حساب نمی کنند. پدرم می گوید او هم وقتی بچه بوده در مترو جایش را به بزرگترها می داده ولی یادم هست در یک خاطره دیگر به من گفته بود که در دوران جوانی شان هم مترو نداشتند و تازه چند سالی هست مترو افتتاح شده. پدرم آلزایمر خفیف دارد و یادش نمی آید کدام خاطره را تعریف کرده و کدام را نگفته. به خاطر همین بعضی از خاطرههایش را ما از حفظ هستیم.
او خاطره مردی که در مترو خیلی مودب بود ولی بعدا معلوم شده جیب بر بوده را تا به حال هزاران بار برای ما تعریف کرده. یعنی سریال کلاه پهلوی اینقدر تکرار ندارد که خاطرههای پدرمان تکرار دارد. یکبار گفته بود دوستش دیده و برایش تعریف کرده، یکبار گفت خودش دیده و یکبار هم پا را فراتر گذاشت و گفت برای خودش پیش آمده. آدم پدر خالی بند که داشته باشد خیلی خوب است. او همیشه برای من خالی میبندد و من کیف میکنم.
در خانواده ما به طور مستمر همه به هم دروغ می گوییم و خیلی خوش میگذرد. در پایان به سالم ماندن در مترو هم اشارهای داریم. ما باید سعی کنیم در مترو روی پنجه راه برویم. چون قدمان اینگونه بلندتر می شود و سرمان از زیر بغل روبهرویی مان میآید بیرون و می توانیم نفس بکشیم. باید سعی کنیم مسیرمان به دروازه دولت نخورد چون در هر صورتی در آن ایستگاه جان به جان آفرین تسلیم می کنیم.
باید مراعات بزرگترها را بکنیم تا آنها که به خانه رفتند به بچههایشان یاد دهند که آنها هم مراعات بزرگترها را بکنند و همین طور الی آخر. البته اگر بچه داشته باشند و بچه شان هم مثل آدمیزاد حرف گوش کند. خلاصه در پایان به این نتیجه میرسیم مترو خوب است و همه ایرانی ها باید برای خودشان یک مترو داشته باشند.
منبع: ضمیمه روزنامه قانون / محمد رئیس نیا
خیلی بی مزه بود ...
تو رو خدا ننویس...