گوناگون

انقلاب مشروطه به حاکمیت قانون ختم نشد

انقلاب مشروطه به حاکمیت قانون ختم نشد

پارسینه: رفتار ما ایرانیان در سال ۵۷ آن‌چنان بود که یک نفر سهم نفتش را نگیرد، درحالی‌که خیلی‌ها احتیاج داشتند و آن روحیه انقلابی وجود داشت. اما امروز به حکومت اعتمادی نیست و حاصل از آن می‌شود که اگر شما امروز بگویید چه کسی نفت می‌خواهد همه می‌گویند، ما، چه صفی که بسته نخواهد شد برای نفت!

امروز چهاردهم مرداد ماه و برابر با یکصد و سیزدهمین سالگرد امضای فرمان و پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۲۸۵ است، انقلابی که منجر به تاسیس نخستین مجلس ملی ایران شد، جنبش مشروطه ایران که از آن به عنوان تبلور خواست و اراده ملی ایرانیان برای برقراری حاکمیت قانون و پاسخگو ساختن قدرت در برابر ملت یاد می‌کنند، مشروطه چه بود و امروز از آن چه باقی مانده؟ مشروطه تا چه اندازه در تحقق آرمان‌های رهبران آن موفق بود؟ آیا امروز می‌توان از شکست نهضت مشروطه ایران سخن گفت؟

همه این پرسش‌ها را در گفتگو با دکتر صادق زیباکلام در میان گذاشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

در ابتدا اشاره‌ای داشته باشیم به‌پیش زمینه‌های انقلاب مشروطه که به‌عنوان اولین انقلاب تاریخ در منطقه خاورمیانه شناخته می‌شود:

پیش‌زمینه شکل‌گیری انقلاب مشروطه برمی‌گردد به تلاش‌هایی که در جهت نوسازی صورت گرفت یا بهتر بگوییم از یک مقطعی از زمان برخی از ایرانیان آرام‌آرام به این فکر افتاده که لازم است برخی تغییر و تحولات بنیادین در جامعه ایران صورت پذیرد.

تفکری که البته یک‌شبه حاصل نشده و در صف اول آن افرادی، چون قائم‌مقام‌ها وجود داشتند و آن‌ها این مسئله را متوجه شده بودند که ضعف‌ها و اشکالات بنیادینی وجود دارد که ما با آن‌ها مواجهیم. در مدیریت کلان کشور، در تعلیم و تربیت، در مملکت‌داری و در امور مالی مملکت و غیره.

به‌مرور عباس میرزا هم‌چنین درکی را پیداکرده و سپس نوبت به امیرکبیر رسید و چهره‌هایی، چون میرزا حسین‌خان سپهسالار و ناظم الدوله و سمیع الدوله از راه رسیدند و به‌تدریج روزبه‌روز به تعداد آن‌ها افزوده شد.
در میان روحانیون هم افرادی بودند که این حقیقت را دریافتند که در کشور می‌بایست تغییر و تحولاتی اساسی به وجود بیاید تا درنهایت رسیدیم به نهضت مشروطه.

در آن دوران، هر اندازه که ایرانیان بیشتر با فرنگ آشنا می‌شدند و با اروپا مراودات داشتند و هرچقدر که داری سواد بیشتری شده این احساس آرام‌ آرام بیشتر به وجود می‌آمد که جامعه نیازمند تغییر است و این کلیت ماجرا است. البته یکی دو عامل دیگر را نیز باید به‌عنوان پیش‌زمینه‌های انقلاب مشروطه در نظر گرفت. یکی از آن‌ها رواج پدیده شهرنشینی بود.

در ابتدای قرن نوزدهم که آقا محمدخان سلسله قاجار را تاسیس کرد، از هر سه نفر یک نفر عضو قبیله و عشیره بودند و به بدان معنا بود که یک نفر دارای زندگی کوچ‌نشینی بود. تعداد شهر‌های بزرگ به تعداد انگشت‌های دست نیز نمی‌رسید. کرمان، اصفهان، شیراز، قزوین و تبریز تقریباً تنها شهر‌های بزرگ بودند. اما یک قرن بعد که انقلاب مشروطه اتفاق می‌افتد، جمعیت اسکان‌یافته زیادتر شده است. بسیاری از شهر‌های امروزی ما در قرن نوزدهم شکل گرفتند، مانند اراک، رشت، زنجان، تهران و ... و وقتی شهرنشینی به وجود می‌آید، نیاز‌هایی نیز به‌تبع به دنبال دارد، نیاز به آموزش، پلیس، بیمارستان، دادگستری و ازاین‌دست نیاز‌ها که لازمه شهرنشینی است.

اما دلیل بعدی آنکه به دنبال شهرنشینی، سطح آگاهی ایرانیان نیز به‌مرور افزایش پیدا می‌کرد، ایرانیان فرنگ‌دیده بودند و بر میزان تحصیلات آنان افزوده‌شده بود و مطالبات مردم در ادامه این رشد آگاهی نیز تغییر کرده بود که حاکمیت قاجار امکان پاسخگویی به آن‌ها را نداشت. درآمد قاجار‌ها محدود به مالیات بود و روزبه‌روز با گسترش درباره هزینه آنان افزایش میافت.
هزینه‌های عمومی کشور نیز به شکل روزافزون بیشتر شده درحالی‌که درآمد قاجار‌ها ثابت بود و این نکته از دلایل مهمی بود که حکومت قاجاریه دچار بحران شده و لاجرم برای فرار از ورشکستگی، حکومت فشار بیشتری برای دریافت مالیات به مردم می‌آورد. در پی خالی شدن خزانه کشور، قاجار‌ها رو به قرضه گرفتن آورده و در قبال این قرضه‌ها باید امتیازاتی به انگلستان و روسیه می‌دادند. به یکی شیلات را بدهند به یکی جنگل‌ها را بدهند به دیگری امتیاز کشتیرانی کارون و گمرکات را ببخشند و همه این‌ها دست‌به‌دست هم داد تا اداره جامعه ایران برای قاجار‌ها دشوار شود و دستگیری‌ها و سرکوب‌ها بیشتر، که این مسئله منجر به نارضایتی مردم شد؛ و همه این عوامل که ذکر شد درنهایت ختم به انقلاب مشروطه می‌شود.

خیلی‌ها از مورخین بر این باورند که در آن دوران جامعه ایران غالباً بی‌سواد و دارای بینش لازم برای چنین تحول بنیادینی نبودند و انقلاب مشروطه به‌نوعی زایمان زودرس بود.

ببینید، نیاز‌هایی که برای تغییر و تحول جامعه ایران لازم بود در آن زمان به وجود آمده بود. منتها بنا بر دلایلی آرمان‌های اصلی مشروطه در جریان انقلاب مشروطه تحقق پیدا نمی‌کند و این‌یک واقعیت است. یعنی اگر ما بگوییم مشروطه یک جنبه سخت‌افزاری داشت که یکسری مسائل را می‌خواست به وجود آورد مانند آموزش‌وپرورش، بهبود وضعیت زنان و باسوادی ایشان و همچنین ایجاد راه‌آهن و عدالت‌خانه مدرن و مستقل و گسترش شهرسازی و ... که می‌توان از آن‌ها به‌عنوان جنبه‌های سخت‌افزاری نهضت مشروطه نام برد. یکسری جنبه‌های نرم‌افزاری نیز وجود داشت.
مثلاً مشروطه خواهان به دنبال حاکمیت قانون بودند و می‌خواستند قانون اساسی در کشور وجود داشته باشد. حکومت هر کاری که دلش خواست نتواند انجام دهد و قدرت و اختیارات حکومت محدود به قانون اساسی باشد. حکومت به نمایندگان مردم پاسخگو باشد و همه در برابر قانون برابر باشند. می‌خواستند که دخل‌وخرج حکومت مشخص باشد و آزادی بیان برقرار شود. آزادی اجتماعات باشند و مطبوعات آزاد داشته باشند. همه این‌ها را می‌توانیم جنبه‌های نرم‌افزاری نهضت مشروطه بدانیم.

اما در پاسخ به این سوال که چرا مشروطه خواهان نخواستند به آرمان خود دست یابند، دو دسته پاسخ وجود دارد. ادله‌ای که قبل از انقلاب وجود داشت و بیشتر توسط یک سری از اساتید دانشگاهی و مورخین مطرح بوده و آن این است که همان‌طور که شما گفتید، گفته می‌شود که مشروطه برای ایرانیان زود بود؛ و ایرانیان نمی‌دانستند که مشروطه یعنی چی و حکومت باید چه کند و مردم تکلیفشان چیست و حتی خود مرحوم کسروی نیز این عبارت را به کاربرد که حتی سر جنبانان و رهبران مشروطه، آگاهی لازم رانداشتند که زمانی که مشروطه می‌آید تکلیف چیست، چه برسد به مردم عادی؛ و به استناد آن گفته می‌شود که مشروطه برای ایران زود بود و شاید مشروطه می‌بایست پنجاه سال یا صدسال بعد اتفاق می‌افتاد دلیل دیگر اینکه گفته می‌شود در اروپا که نظام‌هایی مشابه با مشروطه و نظام‌های پارلمانتاریسم بر اساس قانون به وجود آمد.
مبتنی است بر یک پیش‌زمینه تاریخی. مانند رنسانس و مدرنیته و عصر روشنگری و مرکانتالیسم و انقلاب صنعتی که در اروپا اتفاق افتاده است و تحولات در آنجا برخلاف ایران یک‌شبه به وجود نیامده است و از مراحل مختلف تاریخی عبور کرده است. این‌ها دلایلی است که قبل از انقلاب گفته می‌شود.
یکسری استدلال‌ها هم بعد از انقلاب و توسط نظام جمهوری اسلامی مطرح شد و مورخین و نویسندگان نزدیک به حکومت چنین عنوان می‌کنند که مشروطه به انحراف کشیده شد. مشروطه در ابتدا درست بود، از این‌رو که روحانیان در آن نقش داشتند؛ و ایشان به دنبال این بودند که قدرت و اختیارات حکومت را محدود کنند، اما در چارچوب شریعت. اما لیبرال‌ها و فراماسون‌ها و سکولار‌ها تلاش کرده تا خرج مذهب را از مشروطه جدا کنند. شیخ فضل‌الله نوری متوجه این توطئه شد، جلوی آن‌ها ایستاد و آن‌ها او را اعدام کردند؛ و این‌چنین بود که مشروطه به انحراف کشیده شد.

من حقیقتاً هیچ‌کدام از این ادله را قبول ندارم. نه آن استدلالی که مشروطه برای ایران زود بود و از مراحل مختلف تاریخی عبور نکرده است؛ و نه ابداً آن دسته از استدلال‌ها که پس از انقلاب مطرح می‌شود و مدعی هستند که مشروطه توسط سکولار‌ها و انگلیسی‌ها به انحراف کشیده شد. من معتقدم که درست است که مشروطه ختم به حاکمیت قانون نشد و درست است که مشروطه نتوانست در ایران یک نظام سیاسی را خلق کند تا حکومت نتواند هر کاری را که اراده می‌کند انجام دهد و مشروطه نتوانست نظامی پاسخگو و متعهد به انتخابات آزاد برقرار کند. درست است که مشروطه نتوانست آزادی احزاب و آزادی اجتماعات و آزادی بیان برقرار کند. اما با وجود همه این‌ها که گفته شد، من مشروطه را موفق می‌دانم، چراکه مشروطه توانست ادبیاتی را در ایران خلق کند که تا قبل از مشروطه وجود نداشت.

مشروطه به معنای خلق یک ذهنیت و آگاهی و یک دنیای جدید برای ایرانیان است، دنیایی که تا پیش از مشروطه وجود خارجی نداشت شما برای فهم اینکه این دنیای جدید چه بود، کافی است تا همین نظام فعلی جمهوری اسلامی را یک خراش بدهید تا لعابش را ببینید که بنیاد و اساس آن دستاورد مشروطه است.
من از شما سوال می‌کنم؛ اصل تفکیک قوا را ما از کجا آورده‌ایم؟ پاسخ اصل تفکیک قوا از غرب آمده و توسط مشروطه. این اصل که مردم در برابر قانون مساوی هستند را ما از کجا آورده‌ایم؟ پاسخ مشروطه.

حکومت باید بر اساس قانون باشد و رهبری و رئیس‌جمهور هم باید مطابق قانون عمل کنند و هر آنچه می‌خواهند را نمی‌توانند انجام دهد از کجا آمده؟ اینکه رئیس شهربانی و نیروی انتظامی هرچه دلش خواست نمی‌تواند انجام دهد و باید برحسب قانون رفتار کند را ما از کجا آورده‌ایم؟ پاسخ مشروطه. هر چهار سال به چهار سال ما باید نمایندگان مجلس را انتخاب کنیم و نمایندگان مجلس باید حکومت را در برابر مردم پاسخگو نمایند را هم ما از مشروطه آورده‌ایم. اینکه هر چهار سال یک‌بار یک رئیس‌جمهور باید انتخاب کنیم... همه این‌ها از دستاورد‌های مشروطه است.
امروز ما می‌گویم که باید آزادی بیان داشته باشیم. چرا صدسال پیش طلب آزادی بیان نمی‌کردیم؟ چرا ۱۵۰ سال پیش‌سخنی از آزادی بیان به میان نبود؟ چرا ۱۵۰ سال پیش از انتخابات آزاد سخن به میان نبود. چرا صدسال پیش از قانون اساسی دم نمی‌زدیم؟ همه این‌ها همه از دستاورد‌های مشروطه هستند؛ بنابراین من چطور بگویم مشروطه شکست‌خورده و ناموفق بوده است؟! ما امروز هر چه داریم از مشروطه است. نگاه ما، تفکر ما، جهان‌بینی ما، هر آنچه هست از مشروطه است؛ بنابراین درست است که از یک نظر می‌توان گفت مشروطه نتوانست حکومت را در برابر قانون پاسخگو کند. اما خیلی از دستاورد‌های امروز ما از برکت مشروطه است.

شما همواره از راهی سخن گفته‌اید که عباس میرزا‌ها و امیرکبیر‌ها و سپهسالارها، قریب به ۲۰۰ سال قبل آغاز شده و به مشروطه خرج شده است و در ادامه بار‌ها انقلاب اسلامی را در ادامه مشروطه دانستید. دیالوگ تاریخی و ماندگاری وجود دارد که در کتاب شما «ما چگونه ما شدیم» به آن اشاره‌ شده است و آن گفت‌وگویی است میان عباس میرزا، شاهزاده اصلاح‌طلب قاجار و موسیو ژوبر فرانسوی، فرستاده ناپلئون که در انتهای آن عباس میرزا از سر استیصال و درماندگی، فرستاده فرانسوی را چنین خطاب می‌کند: «حرف برن، بگو‌ای اجنبی، چه کنیم تا ایرانیان را هوشیار سازیم».
امروز و پس از گذشت پیش از دویست سال از آن لحظه تاریخی، به نظر می‌رسد که آن آرمان‌ها، آن خواست‌های ملی و تاریخی ملت ایران، حاکمیت قانون، عدالت‌خانه‌ای مستقل و حکومتی پاسخ. آن‌طور که باید محقق نشده است. سوال از چرایی‌ها و چه باید کردهاست!، سوالی که عباس میرزا و عباس میرزا‌ها به دنبال پاسخ آن بودند و همچنان بی‌جواب پابرجاست.

سوال شما سوال بسیار سختی است و من به‌شخصه ندیدم که در تمام این سال‌ها کسی خیلی جدی به دنبال این سوال رفته باشد. دست‌کم ما از زمان عباس میرزا یعنی از ابتدای قرن نوزدهم تا به امروز. مدام سعی کرده‌ایم که دورخیز کرده و به توسعه دست پیدا کنیم.

آرزوی تاریخی ما همواره این بوده که این کشور به یک کشور توسعه‌یافته بدل شود و مراد از توسعه نیز به معنای آن چیزی است که امروز در هند و ژاپن و اندونزی و ترکیه شاهد هستیم، به همین روشنی. سوالی که مطرح است این است که چرا نمی‌شود؟ ما کجای کار را اشتباه رفته‌ایم؟. قائم‌مقام‌ها سعی کردند، ولی نشد، عباس میرزا‌ها سعی کرد، ولی نشد، میرزا ملکم خان ناظم الدوله سعی کرد، اما نشد، میرزا حسین‌خان سپه‌سالار سعی کرد، اما نشد، قبل از او امیرکبیر سعی کرد، اما نتوانست. در مقطعی خود ناصرالدین‌شاه تلاش کرد، اما موفق نشد. نهایتاً می‌رسیم به مشروطه. در مشروطه هم به خیلی از اهداف خود نرسیدیم. رضاشاه آمد گفتیم دیگر همه‌چیز دارد خوب جلو می‌رود.

رضاشاه وقتی سقوط کرد مردم خوشحال شده و در خیابان شیرینی می‌دادند؛ و این نشان می‌دهد که رضاخان هم اشتباهاتی داشت. بعد محمدرضا پهلوی آمد. ما شاهد ملی شدن نفت بودیم. گفتیم دیگر تمام شد و موفق شدیم، اما بعد از مدتی معلوم شد که موفق نبوده و به کودتای ۲۸ مرداد ختم شد. بعدازآن به مدت ۲۵ سال محمدرضا پهلوی حکومت کرد و به‌زعم خود مدرنیته آورده و به زنان آزادی داد. اصلاحات ارضی و سپاه دانش .... سپس گفته شد که او فاسد و ضعیف و پر از خطاست و انقلاب اسلامی روی داد. ابتدا همه می‌گفتند که انقلاب اسلامی، یگانه راه رهایی و سعادت و بالاخره اتفاق افتاد آنچه به دنبالش بودیم سپس جنگ شروع شد و مرحوم آقای هاشمی آمد. گفتیم این بار دیگر به قول فرنگی‌ها تیک‌اف! دیگر جنگ نیست بنی‌صدر در کار نیست و مجاهدین و اختلافات داخلی از میان‌ رفته‌اند. بعد از ۸ سال گفته شد که نه آقای هاشمی نیز راه را اشتباه رفته است و باید به سراغ توسعه سیاسی می‌رفتیم. آقای خاتمی و اصلاحات روی کارآمد و هشت سال به دنبال توسعه سیاسی رفتیم و سپس بازهم گفته شد این نیز اشتباه بوده و باید به دنبال احمدی‌نژاد و عدالت برویم و اصولگرا‌ها روی کارآمدند. بعد از هشت سال معلوم شد که اصولگرا‌ها و آقای احمدی‌نژاد نیز به بیراهه رفته‌اند. ببینید ۲۰۰ سال است که ما دورخیز می‌کنیم و بعد معلوم می‌شود که گویی این ره به ناکجاست!

بعضی توجیهاتی آوردند از قبیل آنچه دکتر کاتوزیان می‌گوید که جامعه ایران یک جامعه کلنگی است و مانند یک پاندول حرکت می‌کند. بعضی‌ها همچنان معتقدند که جامعه ایران به یک رضاشاه مقتدر احتیاج دارد. بعضی‌ها معتقدند که ایرانیان اساساً روحیه کار جمعی ندارند. بعضی‌ها معتقدند که ایرانیان ذاتاً قانون‌گریزند. بعضی‌ها معتقدند که ایرانیان تنها به فکر منافع خودشان هستند و تنها بلدند گلیم خود را از آب بیرون بکشند؛ و همه این‌ها در توجیه این مسئله است که چرا قرن‌هاست که درجا می‌زنیم.

من معتقدم که اتفاقاً این‌یکی از مهم‌ترین سوالاتی است که فراروی نخبگان فکری ما قرار دارد. این سوال خیلی ساده ما را چه می‌شود که از زمان عباس میرزا و قائم‌مقام‌ها یکسره سعی کردیم بپریم، اما با سر به زمین‌خورده‌ایم!.

مثلاً همین آقای روحانی سال ۹۲ آمد با چقدر امید و کلید و ...، اما امروز یک نفر نیست که به آن شعار‌ها ذره‌ای اعتقاد داشته باشد؛ و مطابق معمول، نسخه جدید ما این است که باید جوان‌گرایی کنیم و جوان‌ها روی کار بیایند. من شک ندارم چند سال بعد نیز این تجربه هم برای ما تجربه درستی نخواهد بود.

من فکر می‌کنم که چاره کار آن است که شاید ما نیاز داریم کمی مطالعه و بررسی کنیم و دست از نظریه‌پردازی‌های بی‌اساس برداریم. باید بررسی کنیم که چرا مشروطه موفق نشد. امیرکبیر چرا موفق نشد و دلیل ناکامی رضاخان چیست، اکبرهاشمی که جای کار را خطا کرد. چرا میگوییم آقای خاتمی موفق نشد و احمدی‌نژاد چرا نتوانست؟ آیا همه این افراد و دولت‌ها اساساً هیچ‌گونه توفیق و موفقیتی در هیچ زمینه‌ای نداشته یا اینکه هرکدام کمی ما را به جلو آورده‌اند و حتی به عقب؟

ما مدام در این ۲۰۰ سال کلی‌گویی کرده‌ایم و نظریه‌پردازی‌هایی می‌کنیم که هیچ پایه و اساسی ندارد. مثلاً ما می‌گوییم که ایرانیان قانون‌گریزند، اما درعین‌حال می‌بینیم که ۶ تا ۷ میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند و یک نفرشان قانون‌گریز نیست!

مثلاً اگر به رئیس پلیس کانادا بگویید آیا ایرانیان قانون‌گریزند یا خیر، پاسخ می‌شنوید که خیر، آنان نیز مانند بقیه رفتار می‌کنند. به نظر من همه آینه احکام کلی که در مورد خودمان صادر می‌کنیم، فقط مشتی مهملات است. من ایرانی معتقدم که ما هیچ فرقی با یک عراقی و عربستانی و ژاپنی و آمریکایی و با هیچ ملیت دیگری نداریم. ما محصول شرایط سیاسی اجتماعی اقتصادی و تاریخی خود هستیم که رفتار‌های ما ایرانیان را تنظیم می‌کنند. زمانی که آن شرایط تغییر می‌کند خیلی از رفتار‌های ما هم‌تغییر می‌کند. به‌عنوان‌مثال در سال ۹۲. دولت در زمان ثبت‌نام یارانه از همه مردم تقاضا کرد گر کسی به این ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومان احتیاج ندارد ثبت‌نام نکنند و ما دیدیم که بالای ۹۰ درصد ملت ثبت‌نام کردند. پس ما باید بگوییم که ایرانیان به‌هیچ‌وجه رفتار درستی ندارد، اما این‌یک تصویر از ایرانی است.

یک تصویر دیگر هم برمی‌گردد به سال ۵۷. سی و اندی سال قبل از سال ۹۲. اعتصابات است. اعتصابات دوران انقلاب و نفت نیست و خیلی از منازل مردم با کمبود نفت مواجه است. ما آن زمان در محله شمران زندگی می‌کردیم. دو بشکه نفت توسط کمیته‌ای که امام تعیین کرده بود به مسجد محل آوردند. کمیته‌ای برای رسیدگی به کسانی که به‌شدت به نفت و گرما احتیاج داشتند. دو بشکه ۲۲۰ لیتری برای ما نفت آمد.
ما گفتیم نفت را چگونه میان مردم تقسیم کنیم. دیدیم بهترین راه آن است که این تقسیم را بر عهده خود مردم بگذاریم. گفتیم اولویت اول برای کسی که بچه شیرخواره دارند. اولویت دوم برای پیرمرد‌ها و پیرزن‌ها و اولویت سوم برای کسانی که بیمار دارند؛ و هر چه ماند بین مابقی تقسیم شود. اعلام کردیم که فردا ساعت هشت هرکس با یک دبه بیاید دم مسجد تا نفت را تقسیم کنیم. می‌دانید چه شد؟ حتی یک نفر نیامد!. همان مردمی که گفتند ما به آن ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومان احتیاج داریم. یک نفرشان برای گرفتن نفت نیامد. چرا؟ چون به کاری که می‌کردند اعتقاد داشتند. چرا امروز همه ثبت‌نام می‌کنند؟ چون به‌هیچ‌وجه به‌نظام اعتماد ندارند. آن ۷۵ میلیونی که ثبت‌نام کردند به این دلیل است که به‌نظام اعتماد ندارند. من با خیلی از آن‌ها صحبت کردم، از میان نزدیکان و اقوام و پرسیدم، شما که نیاز ندارید، برای چی ثبت‌نام کردید؟ پاسخ دادند برای چی سهم خود را به آن‌ها بدهیم! ما خودمان فقیر می‌شناسیم و خودمان آن ۴۵ هزار تومان را به فقرا می‌دهیم.

ببینید همین‌ها هست که تغییر می‌کند و باعث می‌شود که رفتار ما ایرانیان در سال ۵۷ آن‌چنان باشد و یک نفر سهم نفتش را نگیرد، درحالی‌که خیلی‌ها احتیاج داشتند و آن روحیه انقلابی وجود داشت. اما امروز به حکومت اعتمادی نیست و حاصل از آن می‌شود که اگر شما امروز بگویید چه کسی نفت می‌خواهد همه می‌گویند، ما بیمار داریم، ما مریض داریم و چه صفی که بسته نخواهد شد برای نفت؛ بنابراین شما آیا امروز می‌توانید بگویید که کدام رفتار ایرانیان است؟ آنکه سال ۵۷ بود و یا آنچه در سال ۹۲ دیدیم.
من معتقدم که چیزی به‌طورکلی به اسم رفتار ایرانی وجود ندارد و آن چیزی که رفتار ایرانی را می‌سازد، شرایط سیاسی و اجتماعی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. وقتی شما آن شرایط را تغییر می‌دهید، به‌تبع آن رفتار ما ایرانیان نیز تغییر می‌کند؛ بنابراین من معتقدم که در مورد خودمان نظریه‌پردازی نکنیم، بلکه بررسی کنیم که در هر مقطع تاریخی به چه دلیل نتوانستیم موفق باشیم و حکم کلی ندهیم که ما ایرانیان چنین و چنان هستیم و این مملکت رضاخان نیاز دارد این مملکت یک نفر نیاز دارد که همه ما را به خط کرده و یک باور‌های عجیب‌وغریب مانند اینکه ایرانی جماعت تا زور بالای سرش نباشد کار را درست انجام نمی‌دهد؛ و از این‌دست اراجیف.

باید از این جمع‌بندی‌های این مدلی دست‌برداریم. مگر می‌شود که ۸۰ میلیون انسان را بگوییم یک نوع رفتار دارند؟

من فکر می‌کنم در ایران به دلیل عقب‌افتادگی علوم انسانی. تمایل زیادی وجود دارد که مدام نظریه‌پردازی کنیم درحالی‌که قبل از نظریه‌پردازی‌های بی‌پایه، مهم این است که از جامعه ایرانی شناخت پیدا کنیم و اگر همچنان دست به نظریه‌پردازی و صدور احکام کلی نماییم، حاصلش همین علوم انسانی عقب‌افتاده‌ای می‌شود که امروز در دانشگاه‌ها شاهد هستیم.
منبع: همدلی

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار