نیما شعباننژاد از همین دست هنرمندان است كه نه تنها در كارهای نمایشی خوبی در خدمت نامهای بزرگی چون قطبالدین صادقی بوده بلكه خودش آثار موفقی را به عنوان كارگردان روی صحنه برده است؛ مانند «آزادی در بنبست تاریكی» كه اثر برگزیده جشنواره فلسطین آزاد در بخش خیابانی شد. او كه گفته میشود متولد آلمان است حتی اجرایی به نام «چهار فصل مثلهم » را به زبان آلمانی در آن كشور داشت.
او میگوید آشناییاش با رامبد جوان خیلی اتفاقی بود اما همین برخورد اتفاقی تبدیل به امكانی برای شهرت عمومی او شد تا جاییكه سری اول «خندوانه » به سرعت از او ستاره ساخت و آیتمهای نمایشی وی با آن كاراكتری كه نقطه مقابل روحیه اكتیو رامبد جوان قرار داشت به شكل شخصیتی ضدریتم, محبوبیت بسیاری پیدا كرد. حضور نیما در سری دوم این برنامه هم قالب موفق خود را حفظ كرده و او همچنان با استندآپهای متفاوتش یكی از ستونهای موفقیت خندوانه است.
نیما شعباننژاد: رفیق بیرحم من، رامبد!
ذهن پویا و یك خط داستان
یكی از سختیهای كار برای من این بوده كه چون در عرصه نمایش جزء بازیگران مبتنی بر متن بودم، نداشتن متن میتوانست به نوع كارم در خندوانه لطمه بزند. این آیتمها تنها براساس یك خط داستانی و ایده اولیه شكل میگیرند كه اگرچه اتاق فكری وجود دارد اما عمده ایدهها متعلق به خودم هستند و بازی هم براساس بداهه پیش میرود. قرار گرفتن در این موقعیت نمایشی ذهن بسیار پویایی میخواهد و اینكه بتوانی در لحظه «آن» لازم را در پروراندن داستان وارد كنی.
كملطفی برخی بینندگان
قصدمان در این آیتمها بیش از آنكه فقط خلق یك بازی كمدی باشد، تلاش بر ایجاد جذابیت است. البته بسیار طبیعی است كه این كاراكتر و آیتمهایش باتوجه به شكل پخش برنامه و البته افت و خیزهایی كه در تنوع و جذابیت ایدهها هست، همیشه آن ریتم مطلوب را نداشته باشد. تا به حال 160 ایده را اجرا كردهام و این خودش كار سادهای نیست مگر چقدر میتوان ایده جذاب وارد كار كرد كه البته قابلیت پخش هم داشته باشند. آن وقت بعضی بینندهها بدون در نظر گرفتن این مساله میخواهند همه آیتمها همیشه عالی باشند. حتی سریالهای طنز 90 شبی هم با داشتن چند نویسنده خلاق و بزرگ و انبوهی از پرسوناژ كه هر كدام بخشی از بار كمدی كار را به دوش میكشند در همه قسمتها جذاب و دیدنی نیستند.
غیرتكراری اما همیشه جذاب
به نظرم یكی از نقدهای غیرمنصفانه درباره كاراكتر نیما جدای از اینكه برخی انتظار دارند همیشه جذابیتی 80 درصد به بالا داشته باشد این است كه در اشل مقایسه برمیآیند و او را در كنار جناب خان قرار میدهند؛ در حالی كه هم جنس بازی و هم جنس شخصیتها و اساسا نوع كمدیشان متفاوت از هم است. من در سری اول آن كاری كه باید میكردم را كردم و امسال در سری جدید هم تلاش كردهام خوب باشد اما به هر حال در هر آیتم یك سوژه جدید، غیرتكراری و جذاب كار كردن واقعا كار سادهای نیست.
من و جناب خان با هم
شاید اینطور باشد كه در خندوانه سری اول، شخصیت یك بودم و در سری جدید، شخصیت دوم هستم. اما در هر حال جزء ساختارهای اصلی برنامه هستم و نبود این شخصیت در قسمتهایی كه حضور ندارد كاملا به چشم میآید. بنابراین نمیشد آن را حذف كرد، بالاخره جناب خان و من جزء پارتنرهای اصلی رامبد جوان هستیم.
پیشی گرفتن از عروسك
مطرح كردن بحث رقابت من و جناب خان اصلا درست نیست. جناب خان یك عروسك است و اصلا نمیشود از عروسك پیشی گرفت. در هیچ كجای جهان چنین مسالهای رخ نمیدهد؛ مخصوصا عروسكی كه بار كمدی دارد. من در مواجهه با جناب خان نقش مكمل را دارم یعنی شخصیتهایی كه بازی میكنم هرچقدر بامزه یا احمق هم كه باشند باید در مواجهه با او آن بخش جدی را داشته باشم. ضمن اینكه به هر حال بخشی از جاذبه جناب خان آن قدرت و جلوه بصری عروسك است.
مقایسه غیرمنصفانه
كار محمد بحرانی به عنوان صداپیشه جنابخان و عروسك گردانها سخت و در عین حال فوقالعاده خلاقانه است اما درنهایت جنابخان عروسك است و آقای بحرانی حریمی برای صداگذاری روی شخصیت دارد كه من فاقد آن هستم. من در صحنه مقابل دوربین حضور دارم، باید حواسم به شكل بازی، حرفهایی كه میزنم، پارتنرم، صحنه و جایگاه دوربین باشد. شاید آقای بحرانی هم اگر قرار بود رو به دوربین دیالوگهای جنابخان را بگویند این شخصیت آن جذابیت را نداشت؛ نه اینكه او نتواند كارش را خوب ارائه كند بلكه به خاطر نبود آن راحتی و عینی شدن تصویرش، جذابیت پنهان جنابخان كم میشود. به همین دلیل مقایسه نیما و جناب خان غیرمنصفانه است.
به دنبال ایده جدید
شهرت من نسبت به سری قبل 5-6 برابر شده اما شخصا كارم را در سری قبل بیشتر دوست دارم. ضمن آنكه مردم گاهی وقتی كار خوبی انجام میدهی آفرین نمیگویند اما منتظر هستند تا از آن سطح افول كنی و بعد به تو حمله كنند. این اخلاق خوبی نیست كه تمام تلاشهای مثبت تو را نبینند و یك مورد منفی را پررنگ كنند و انگشت روی آن بگذارند. مهمترین شكل در حال حاضر برای آیتمهای من افت ایدههاست اما به زودی این مساله فقدان ایده هم حل میشود.
ایده بهتر، زمان بیشتر
طی صحبتهایی كه با رامبد جوان داشتیم این مساله را مورد توجه قرار دادیم كه برای آیتمهای نیما زمان مشخصی نگذاریم چون اگر ایدهای به اصطلاح كم جان باشد، در یك آیتمی كه بیجهت كش میآید، نمیتواند كار خاصی انجام دهد. گاهی هم به رامبد میگویم فلان ایده میتواند مثلا 10 دقیقه كار شود و جا دارد كه یك پارت مجزا شود. درواقع میزان زمان حضورم در آن آیتم به نوعی دست خودم است كه ببینم ایده چقدر جواب میدهد.
بیرون آوردن پرسوناژ از گنجه
من 4پرسوناژی كه در خندوانه آوردهام درواقع 4تیپ متعلق به ناكجاآباد هستند كه به كسی برنخورد. اینها شخصیتهایی هستند كه به قولی در گنجه داشتم و آرام آرام احساس كردم كدامشان برای برنامه مناسب هستند. البته همه آنها را برای برنامه ساختم فقط سعی كردم مناسبترین آنها را انتخاب كنم. البته برای همه آنها فكر كردهام مثلا تیپ لات كه با محاوره خاصی صحبت میكند و در عین حال مثلا با مطالعه است. یعنی مانند آنچه كه در جوانان بعضا باب شده كه اگرچه تحصیل كردهاند اما گویش ویژهای دارند كه نمیتوان گفت متعلق به كدام خاستگاه اجتماعی هستند. روی شناسنامه همه این تیپها فكر كردیم.
حسادت دیگران به شهرت تو
قاعدتا یكی از تبعات شهرت، راه افتادن حس حسادت است. من 90،80 درصد موافقان خودم را دارم كه كارم را دوست دارند و مدام تعریف میكنند؛ در عین حال 20،10 درصدی هستند كه مخالف هستند. البته اگر این بخش مخالفان نباشند كه یعنی من اصلا كارم را درست انجام ندادهام اما بحث نقد و مخالفت با نظرات مغرضانه و توهین آمیز متفاوت است. گاهی افرادی این نگاه مغرضانه را دارند كه شناسنامه برنامه خندوانه را هم نمیدانند، یك دفعه به یك علتی بیننده یكی دو قسمت برنامه شدهاند یا حتی اصلا شناسنامه كاری من را نمیشناسند و به راحتی نظر میدهند. این دسته آدمها اصلا نمیخواهند قبول كنند كه كارهای خوب هم انجام شده و میشود. خودشان را قاضی میكنند و متهم را هم غیابی محاكمه میكنند.
شناخت كامل از كمدی
من بازیگر كمدی نبودم اما كمدی را دوست دارم و میشناسم. حتی نسبتا تحقیقات جامعی هم روی آن انجام دادهام. چه كمدی كلاسیك و چه كمدی حالحاضر را از صد سال پیش تا حالا دنبال كردهام و میشناسم. به نظر من بازیگری مانند عمر انسان است كه ترجیح میدهی در طی آن هر چیزی را تجربه كنی. من در بازیگری دنبال كارها و نقشهایی هستم كه تجربهشان نكردهام؛ مثلا تا به حال كار روحوضی انجام ندادهام اما وقتی پیشنهاد نمایشی در این سبك شد تا نقش سیاه را بازی كنم رفتم و درباره پیشینه و ویژگیهای سیاه تحقیق كردم و بعد سعی كردم با خلاقیت خودم چیزی به بسته اصلی آن اضافه كنم.
رامبد؛ رفیق بیرحم
رامبد جوان واقعا انسان باهوشی است كه نه میشود او را گول زد و نه حتی وانمود میكند كه گول خورده است. تیزهوشانه و دقیق قدم برمیدارد و در این حرفه هیچ كاری را از روی رفاقت انجام نمیدهد و تنها با تواناییهای تو جلو میآید. یك جورهایی در اوج رفاقت و دوستی و محبتی كه دارد كاملا بیرحم است؛ از طرفی كمدی را هم به خوبی میشناسد. در تمام این سالها آدمی نبودم كه بروم جایی تست بدهم یا برای گرفتن نقش به دفترهای سینمایی مراجعه كنم. وقتی پیشنهاد این كار از سوی رامبد جوان مطرح شد بسیار خوشحال شدم چون دیدم هنوز هم یكسری هستند كه نه تنها تو را مغرضانه قضاوت نمیكنند بلكه به تو فضا و میدان هم میدهند تا دست كم بخشی از تواناییهای خود را نشان بدهی و بدرخشی.
نیما شعباننژاد: رفیق بیرحم من، رامبد!
جنسی متفاوت از كمدی
بخشی از موفقیت كاری كه ارائه دادم به خاطر متفاوت بودن جنس كمدیام بود. برعكس بسیاری از طنزها كه از سادهترین و رایجترین شكل ممكن یعنی استفاده از چند تكیهكلام در دل مخاطب جا میگیرند، من جنسی متفاوت از كمدی را به مخاطب عام خوراندم. نیما هم به هر حال تكیهكلامهایی دارد كه زیاد استفاده نمیكند اما در اصل برای خودم طراحی كردهام یعنی اگر او بگوید جذاب میشود. شاید تكیهكلامی مانند «چطور مگر؟! » بین مردم رایج شده باشد اما جذابیتش به این صورت است که من آن را بگویم چون خیلی شخصی و تنها برای خودم است.
چندبعدی بودن مانع یكنواختی
به نظرم رامبد جوان در یك مسیر كمدی چند وجهی جلو میرود و كارش چند بعدی است. همانقدر كه محمد بحرانی با كاراكتر جناب خان طنز عامپسندتری را آوردند، كمدی من هم در كار هست كه مخاطب خودش را دارد یا اجراهای خود جوان كه هواداران ویژهاش را دارد. به عبارتی رامبد جوان چند شاخه و موقعیت را در خندوانه ایجاد كرده و هر نوعی كمدی را در آن جای داده و بالا آورده تا چند بعدی بودن كار مانع یكنواختی شود و این متاثر از گستردگی نگاه هوشمندانه او به مقوله كمدی است؛ به خصوص اینکه از كمدی به روزتر بسیار استقبال میكند.
ایدههای بداهه و غافلگیرانه
ایدهها گاهی 10 دقیقه قبل از جلوی دوربین رفتن، شكل میگیرند و در آن حالت هر دو نفرمان یعنی من و رامبد جوان فقط 50 درصد ماجرا را میدانیم. بخشی دیگر از ماجرا در اجرا و به شكل بداهه و غافلگیرانه رخ میدهد. این چالش كمدی برای هر دو نفر ما جذاب است؛ ضمن آنكه برای بداهه هم باید در حد چارچوب و متناسب با برنامه باشیم و نمیتوانیم و نباید هم هر حرفی را بزنیم یا هر كاری را بكنیم.
شخصیتی از دل اجتماع
این شخصیت كه كار میكنم از همان ابتدا یك شناسنامهای برای خودش داشت. یعنی قرار بود نماینده آدمهای مخالفی باشد كه تكلیف خودشان را نمیدانند. یك آدم پرادعا، كمزور، پررو، در عین حال خجالتی و. . . این ویژگیها را میتوانید در افراد زیادی ببینید. یعنی با این شخصیت به هر حال سوژههایی كه كار میشوند به نقد اجتماعی وصل میشوند و هرچقدر بخواهیم تنها یك پارت كمدی عادی باشد، نه میشود و نه مخاطب میخواهد چون مخاطب هم عادت كرده و میخواهد كه او درباره یك مساله اجتماعی غر بزند.
برنامههای آینده نیما
راستش در حالحاضر فشردگی كار اجازه نمیدهد با خیال راحت بروم كار دیگری انجام بدهم و به حوزههای دیگر مثل كتاب خواندن و فیلم دیدن سرك بكشم. اتفاقا من از آن آدمهایی نیستم كه فیلم ببینم حالم خوب شود بلكه باید حالم خوب باشد و انرژی لازم را ذخیره داشته باشم تا وقتی فیلمی میبینم به من بچسبد. فعلا در برنامه دارم كه یك كمدی استندآپ را روی صحنه ببرم.
سختیهای كار طولانی
این شكل كار كردن سختیهای خودش را در درازمدت دارد. ذهن خودش را با اتمسفر كار درگیر میكند اما نبود ایده مناسب، آن را از ریتم میاندازد. بداهه میتواند ذهن را پویا نگه دارد اما باید یك ایده جذاب باشد كه من بخواهم آن را به شكلی بامزه ارائه بدهم. وقتی ایده خوب نباشد كاری كه من میكنم هم جذاب نخواهد شد.
یك آدم معمولی
من یك آدم معمولی هستم یعنی هم جدی و هم شوخ هستم اما شوخیهایم با افرادی است كه میشناسم و در دایره آشنایان من قرار دارند. با افرادی كه نمیشناسم خیلی جدی هستم؛ مگر آنكه در چارچوب شخصیام واردشان كنم كه اتفاقا زیاد هم افراد را به این دایره بسته راه نمیدهم. تعدادی دوست و رفیق دارم كه همیشه همانها را نگه داشتهام. به نظرم چون خیلیها مرا میشناسند قرار نیست من هم همه آنها را بشناسم. این مساله ربطی به شهرت ندارد. اتفاقا حالا قدر دوستانی كه قبل از شهرت با من بودند و فارغ از نام، اسم و رسم كنارم بودند را بیشتر میدانم. شاید بعد از ماجرای شهرت تعداد دوستانم كمتر هم شده باشد. یك اتفاقی كه میافتد این است كه بعد از این ماجرا شما ناخودآگاه گارد میگیری كه چرا آدمی كه تا دیروز سمت تو نمیآمد، حالا سروكلهاش پیدا شده است و نمیدانی كه نیت او از نزدیك شدن به تو چیست.
فلسفه دوری و دوستی
به آن شكل، آدم بدبینی نیستم كه فقط منفینگر باشم. من عادی رفتار میكنم اما این حرفه بدبین است. یك حرفه پر از حاشیه و اتفاقهای ریز و درشت كه در بلندمدت متوجه میشوی شهرت زیاد خوشایند نیست. با این حال سعی میكنم شخصا نگاه بدبینانه نداشته باشم. از طرفی میگویم من آنقدر هم وقت ندارم كه صبر كنم شخصی را كه جلو میآید محك بزنم بعدا خلافش به من ثابت شود. برای همین سعی میكنم رویه دوری و دوستی را ادامه بدهم و هركسی را به خلوت خودم راه ندهم. این هم برای مخاطبی كه من را دوست دارد بهتر است چون آن تصویر خوب و قشنگی كه از من دارد برایش خراب نمیشود.
حرفها و کارهای ایشان اصلا کمیک نیست -بی ادبانه است و جذابیت ندارد.