صیغه ی میلیاردی در«مدت معلوم»
پارسینه: «وقتی تمدن از انسان ها بخواهد که نه تنها سایق های جنسی، بلکه تمایلات پرخاشگری خود را نیز قربانی کنند، می توان فهمید که انسان تقریبا نمی تواند در تمدن سعادتمند باشد. انسان نخستین، وضعش از این نظر واقعا بهتر بوده است زیرا محدودیتی برای سایق هایش نمی شناخته است. انسان متمدن مقداری از امکانات سعادت را با مقداری امنیت مبادله کرده است» فروید
«در مدت معلوم» داستان جوانی به نام میثم است که بر مبنای مشاهدات عینی خود از جامعه ریشه بسیاری از نارسایی های موجود در اجتماع را سرکوب نیاز های جنسی می داند و البته برخلاف خیلی های دیگر چون به شدت کاراکتر برونگرایی دارد جسورانه دست به افشاگری می زند و حتی خودش را به خطر می اندازد تا کتابش را به چاپ برساند، در ابتدا اینگونه به نظر می رسد که دغدغه میثم، یک دغدغه دیگرخواهانه و اجتماعی است و منش او منجر به پیگیری مصرانه اش شده اما رفته رفته در می یابیم که میثم خودش هم درگیر سر کوبی است که او را پریشان کرده است، فیلم روایتش را در موقعیت های جفنگ رو می کند و تا اندازه ی زیادی سیر داستانی کمرنگی دارد. اما جفنگ چیست و چگونه باید باشد؟
جفنگ از تضاد امیال درونی با واقعیت بیرونی سرچشمه می گیرد؛ به طور مثال گانگستری که از صدای شلیک اسلحه می ترسد، او با اسلحه همنشین است و قاعدتا باید از صدای شلیک لذت هم ببرد اما می ترسد، تصویر کردن چنین موقعیتی یک جفنگ تمام عیار است او ذاتا علاقه ای به شلیک ندارد اما در این موقعیت گرفتار آمده است، در سینمای ایران مهر جویی و اثر ستایش شده اش «اجاره نشین ها» رگه هایی از جفنگ را با خودش دارد، البته بعدتر در نارنجی پوش هم همین فضا را می بینیم اما نسبت «در مدت معلوم» با این فضا چیست؟
میثم از میل جنسی می گوید، جامعه او را بر نمی تابد و تضاد در موقعیت های گوناگون دامنگیرش می شود به عنوان مثال؛ او به کوچه رخصت می رود تا از طریق باب اسفنجی دردش را درمان کند اما توسط مامورین امنیتی دستگیر می شود زیرا از سر اتفاق آن کوچه درگیر مساله ای امنیتی است که بی ارتباط با باب اسفنجی است، ماموران میثم را دستگیر می کنند، دغدغه ی آن ها دغدغه ی میثم نیست، در جایی دیگر میثم درگیر مجوز کتابش است اما بدعتی مامور ارشاد اصلا محتوای کتاب او را قبول ندارد دعوا بالا می گیرد و آبدارچی حکم می شود میثم خطاب به او می گوید بزرگترین مشکل تو، آنچه که فکرت را مشغول کرده چیست؟ حتی نشانی هم می دهد (آنچه در خیابان فکر تو را مشغول می کند) آبدارچی در پاسخ می گوید؛ فینال جام حذفی ! همین دو نمونه ی اشاره شده تضاد اجتماع بیرونی با میل درونی کاراکتر اصلی داستان را نشان می دهد. پس «در مدت معلوم» جفنگ است و زبان طنزش در این قالب جای می گیرد.پس چرا این نمونه جفنگ خیلی قوت ندارد؟ روایت پر از دست انداز یا مشکلات فرامتنی؟
یک روایت جاندار الزاماتی دارد، داستان قدرتمند و پیرنگ های به جا و در خدمت داستان اصلی و همچنین روابطی که باور پذیر باشند، اتکا به حادثه و اتفاق روایت را از رمق می اندازد و رئالیسم را به فانتری نزدیک می کند. اتفاقی که در فیلم وحید امیرخانی افتاده است و کمی غلبه ی اتفاقات بر روابط علت و معلولی می چربد، چند دختر مجرد به شکلی اتفاقی با دو پسر مجرد همسایه می شوند، سعید به شکلی اتفاقی با شعله و در تاکسی آشنا می شود و جالب اینکه فیلم با تکیه بر همین اتفاقات پیش می رود، جهان داستانی خیلی کوچک و ساده انگارانه تعریف شده البته تا حدی با تاکید بر شهری کوچک در حومه تهران کمی گناه سازندگان از جانب انتخاب جهانی کوچک کم می شود اما آن ضعف تکیه بر اتفاقات بر جای خودش باقی است، در ضمن فراموش نکنیم که فیلم باید داستان پر رنگ تری برایمان تعریف می کرد، تماشاچی «در مدت معلوم» سکانس به سکانس منتظر موقعیت است و نخ اتصال سکانس ها را در اتصال داستانی نمی بیند، حال می ماند مشکلات فرامتنی!
در مدت معلوم
سوژه ی ملتهبی که به مسایل جنسی می پردازد آشکارا از همان پیش تولید در حصار خودسانسوری و اعمال فشار خواهد بود و خب باید درک کنیم که احتمالا در نسخه ی ابتدایی فیلمنامه کاراکتر باب اسفنجی به هیچ وجه مرد نبوده است و تا پایان زن می ماند و باز هم در مورد رضی که یکی از خرده پیرنگ های تلف شده ی فیلم است حکایت کلا چیز دیگری بوده است و خب سازندگان بین دو گانه فلمی جسور و غیر قابل نمایش و فیلمی معمولی و قابل نمایش مورد دوم ر ا انتخاب کرده اند و حاصل اثری است که ماندگار نخواهد شد اما شروع خوبی برای یک فیلم اولی است، آن هم وقتی که فیلمی در فصل امتحانات و آلودگی هوا و ...اکران شود و میلیاردی هم بشود، نمی شود فقط مضمون آن را دلیل فروش دانست به هر حال همین که کف فروش حفظ شده نشان از آن دارد که تبلیغات دهان به دهان مردمی هم تاثیر مثبت داشته است و مردم ناراضی نبوده اند.
مسابقات رزمی بزرگ که تو دنیا مخصوصا آمریکا برگزار میشن مربی چند ماه قبل از برگزاری مسابقه اجازه نمیده هیچ دختری به ورزشکار نزدیک بشه. می دونید چرا؟ چون ورزشکار وحشی بشه بره تو رینگ عقده هاش رو سر حریف خالی کنه