گوناگون

ایمپالا روی‌آب!

پارسینه: دوم بهمن ١٣۴٣ است، یک شورلت ایمپالای نارنجى‌رنگ از قبرستان باستانى مى‌گذرد و به سمت کشتى به خاک نشسته‌اى مى‌راند. داخل کشتى یک زندانى تبعیدى حلق‌آویز شده که روى دیوارهاى کشتى خاطرات روزانه‌اش را نوشته است.

آیا این نوشته‌ها به کارآگاه بابک حفیظى (امیر جدیدی) کمک خواهند کرد تا بفهمد چرا سال‌هاست کسى مرده‌اش را در این قبرستان دفن نکرده است؟ همین خلاصه داستان، نشان‌دهنده دنیای آشفته فیلم است. تماشای آخرین ساخته مانی حقیقی تداعی‌کننده «کارگران مشغول کارند» از فیلم‌های قبلی اوست. گروهی از عوامل حرفه‌ای و بازیگران سرشناس در یک محل فیلمبرداری با شرایط سخت گرد هم آمده‌اند، اما نتیجه زحمات آنها چیزی جز کلافگی و عصبیت تماشاچی نیست. مشکل من دقیقا چرایی صحت این گزاره است. کل ماجرای این فیلم می‌توانست به صورت پاورقی در نشریات زرد و عامه‌پسند چاپ شود. هرچند، پیش‌‌بینی می‌کنم «اژدها وارد می‌شود» نیز مانند «پذیرایی ساده» مخالفان و طرفداران دوآتشه خود را خواهد داشت؛ طرفدارانی که «استاد گویان» نشانه‌های فیلم را رمزگشایی خواهند کرد. امیدوارم که مصداق لباس پادشاه نباشد! بر فرض محال که «اژدها وارد می‌شود» براساس داستان واقعی ساخته شده ‌باشد، آن هم با شخصیت‌های غیرواقعی در محیطی سوررئال و در بستر ماجرایی تخیلی اما درنهایت چه پیام یا محتوایی را می‌خواهد به تماشاچی منتقل کند؟ چه چیزی عاید من مخاطب می‌شود؟ کل فیلم، همچون فصل (سکانس) حرکت ایمپالا روی آب است؛ انتزاعی، عین خواب، بی‌دلیل و منطق. همزمانی نمایش این فیلم و «لانتوری» بسیار جالب است؛ در هر دو شاهد مصاحبه‌هایی به صورت مستند هستیم و داستان به شکل گذشته‌نمایی (فلاش‌بک) روایت می‌شود. ولی «لانتوری» چنان مخاطب را درگیر می‌کند که فیلم بعد از نمایش، تمام نمی‌شود. اما همان‌طور که اشاره کردم، در «اژدها وارد می‌شود» نتیجه‌ای جز کلافگی و عصبیت تماشاچی ندارد و می‌خواهد زودتر سالن را ترک (و به تعبیری فرار)‌ کند. تنها نکات مثبت فیلم، یکی موسیقی کریستف رضاعی است و دیگری بازی امیر جدیدی که دارد تبدیل می‌شود به یکی از سرمایه‌های بازیگری در سینمای ایران.

امیرعلی نصیری منتقد/فرهیختگان

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار