روایت خواندنی رهبر معظم انقلاب از تفاوتهای ایران و شوروی
پارسینه: در 19 تیر سال 1379، هیئت دولت به ریاست سید محمد خاتمی به دیدار آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران رفتند...
پارسینه - سرویس تحلیل و بررسی تاریخ: در سالهای پس از به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی و همزمان با رواج فضای سیاسی جدیدی در عرصهی عمومی کشور، زمزمههایی در داخل و خارج مبنی بر شبیهانگاری رئیسجمهور تازهنفس جمهوری اسلامی ایران و میخائیل گورباچف (آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی) و شبیهسازی وضعیت ایران با شوروی در خارج و البته در داخل به گوش میرسید. این مسئله، خصوصا با تأکید بر شعار «اصلاحات» به عنوان کلیدواژهی بنیادین دولت برآمده از دوم خرداد هفتاد و شش تشدید میشد.
به گزارش پارسینه، در 19 تیر سال 1379، هیئت دولت به ریاست سید محمد خاتمی به دیدار آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران رفتند. بخش مهمی از سخنان رهبری در این دیدار مهم، به تحلیل و نقد ایدهی شورویانگاری و شورویسازی جمهوری اسلامی ایران اختصاص یافت.
ایشان در ابتدا، هدف مخالفان جمهوری اسلامی از اشاعهی شعار اصلاحات را بیان کردند:
« دشمن در تبليغات خود - كه شعار اصلاحات را پيگيرى مىكند - به دنبال چيست؟ اصلاحات مال ماست. اينكه شما ملاحظه مىكنيد تبليغات جهانى برروى اصلاحات در ايران متمركز مىشود، علّتش آن چيست؟ اين تبليغات متعلّق به مراكزى است كه نمىتوانند ادّعا كنند خير ملت ايران را مىخواهند. مگر وجود فساد و اختناق و خرابى وضع در اين كشور، غير از تسلّط و نفوذ قدرت استكبارى انگليس در دوره اوّل، و امريكا در دوره بعد، علت ديگرى دارد؟ چه قدرتى در اين مملكت اختناق بهوجود آورد؟ چه قدرتى در اين مملكت دستگاههاى ملى و دولتى را برمبناى فساد پايهگذارى كرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه سال با اخلاق عمومى و انسانى مبارزه كرد؟ چه دستى رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملى كودتاى 28 مرداد را راه انداخت؟... »
پس از آن، رهبر انقلاب این جریان را «توطئه»ای از سوی آمریکا برای «فروپاشی نظام جمهوری اسلامی» ارزیابی میکنند:
« بنده به عنوان كسى كه از اوّلِ اين انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصههاى مختلفِ اين نظام، با جوانب و جريانهاى گوناگون مواجه بودهام؛ هم آدمها را مىشناسم، هم حرفها را مىشناسم و هم با تبليغات رسانهاى دنيا آشنا هستم؛ به يك جمعبندى رسيدهام كه بهطور خلاصه اين است: يك طرح همه جانبه امريكايى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طرّاحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجيده شد. اين طرح، طرح بازسازى شدهاى است از آنچه كه در فروپاشى اتّحاد جماهير شوروى اتفاق افتاد. بهنظر خودشان مىخواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند. دشمن اين را مىخواهد. »
در ادامهی سخنان، آیتالله خامنهای در پنج محور به تفاوتهای جمهوری اسلامی ایران و اتحاد جماهیر شوروی میپردازند:
« اينها در چند مورد اشتباه كردند: اشتباه اوّلشان اين است كه آقاى خاتمى، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است كه اسلام، كمونيسم نيست. اشتباه سومشان اين است كه نظام مردمىِ جمهورى اسلامى، نظام ديكتاتورى پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است كه ايرانِ يكپارچه، شوروىِ متشكّل از سرزمينهاى به هم سنجاق شده نيست. اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بىبديل رهبرى دينى و معنوى در ايران، شوخى نيست... »
رهبر انقلاب در ادامهی سخنان خود پس از شرحی مفصل بر چگونگی نقش ایالات متحده در حوادث منتهی به فروپاشی شوروی، میفرمایند:
« طرّاحان اين قضايا كه نشستند خودشان بريدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نيز چنين خوابى ديدهاند. آنها فكر نمىكنند كه جمهورى اسلامى ايران اگر به سرنوشت شوروى دچار شود، كشورى مثل روسيه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فكر مىكنند كه ايران كشورى در سطح كشور دوره پهلوى خواهد شد؛ يعنى در رديف دهم بعد از تركيه! چون تصور مىكنند كه در اينجا اتم كه نيست؛ پيشرفت علمىِ آنچنانى كه نيست؛ جمعيت سيصد ميليونى كه نيست؛ كشورى به عظمت روسيه - كه امروز باز هم تقريباً بزرگترين كشور دنياست - كه نيست.
اما اكنون واقعيت چيست؟ واقعيت با آنچه كه آنها طرّاحى كردند، به قدر زمين تا آسمان متفاوت است! اشتباه بزرگى را مرتكب شدند. من واقعاً دريغم مىآيد كه اسم خاتمى عزيزمان - اين سيد آقازاده شريف مؤمن دلباخته به معارف دينى و دلباخته به امام و طلبهاى مثل خود ما - را آنطورى كه غربيها مطرح كردند، مطرح كنم و ايشان را با گورباچف مقايسه كنم؛ ولى آنها اين مقايسه را كردند و صريحاً گفتند كه در ايران هم گورباچفى به قدرت رسيد! البته فراموش نكنيم كه متأسفانه يك عدّه هم در داخل خوششان آمد و اين اهانت را نفهميدند و آن توطئهاى را كه پشت اين اهانت هست، به طريق اولى نفهميدند! به مغرضان و آنهايى كه مىفهمند چه دارد اتفاق مىافتد و چه مىخواهند پيش بياورند، كارى ندارم؛ اما يك عدّه از آنهايى كه مغرض هم نبودند، نفهميدند كه چه شد و دشمن چه مىخواهد انجام دهد.
به آن تفاوتها برگرديم. تفاوت اوّل، تفاوت رئيس جمهور ما با آقاى گورباچف است. گورباچف روشنفكرى بود كه حتى به احتمال زياد به اصل و مبانى ماركسيزم هم اعتقاد زيادى نداشت؛ آدمى بود كه اصلاً ساختار شوروى را قبول نداشت؛ خود او هم به زبانهاى مختلف اين را اظهار كرده بود. البته در آن وقتى كه سرِ كار آمد، چندان صريح نمىتوانست اينها را بگويد؛ اما بالاخره اظهار مىكرد. رئيس جمهور ما، جمهورى اسلامى، دين و اعتقاد قلبى اوست؛ امام مراد و مقتداى اوست؛ يك روحانى است. آنها اول در خوشخياليهاى خود حرفهايى زدند، هنوز هم سياستمدارترين و موذىترينهايشان آن حرفها را مىزنند؛ اما عدّهاى از آنها از اين دو سال اخير به وحشت افتادند و بارها در تبليغات خودشان گفتند كه نه، اين هم از خودشان است؛ جزو همين بنيادگراهاست! اتفاقاً اين را درست فهميدهاند! گورباچف به مبانى ماركسيزم بىاعتقاد و دلباخته غرب بود؛ حرفهايى هم كه مىزد، حرفهاى غربيها بود؛ منتها با زبان روسى آنها را بيان مىكرد؛ والّا شعارهاى او هم غير از شعارهاى آنها نبود؛ او دلباخته آنها بود! البته در اينجا قضاياى بسيار ريزى - مثل سفرها، امتياز دادنهاى دروغين و بيخودى و ... - هست كه نمىخواهم آنها را بگويم؛ چون جاى اين جلسه نيست؛ خود شما هم مىتوانيد آن قضايا را پيدا كنيد.
تفاوت دوم اين است كه اسلام، ماركسيزم نيست. ماركسيزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود. بله، دينِ حزب كمونيست شوروى بود. حزب كمونيست شوروى متشكل از چند ميليون عضو در مقابل جمعيت نزديك به سيصد ميليونى شوروى بود؛ شايد مثلاً ده ميليون، پانزده ميليون نفر عضو بودند. اعضاى حزب كمونيست هميشه از امتيازاتى برخوردار بودند؛ بنابراين مىتوان حدس زد كه در بين همان جمعيت هم آنچه براى آنها در درجه اول اهميت قرار داشت، امتيازات بود؛ لذا ماركسيزم به عنوان يك دين برايشان مطرح نبود. اسلام، دين مردم و عشق مردم و ايمان مردم است. اسلام همان چيزى است كه اين ملت بزرگ براى خاطر آن، عزيزان و پارههاى تن و جگرگوشههايشان را به ميدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت، برايشان گريه نكردند و خدا را شكر كردند! آيا شما از اينگونه مادران و پدران سراغ نداريد و نديدهايد؟ هر يك از ما شايد صدها مورد از اين قبيل را ديدهايم. البته بنده هزاران مورد از اين قبيل را از نزديك ديدهام. امروز هم كه پدر و مادر چهار شهيد پيش ما مىآيند، اگر از برخى از ناهنجاريها گله هم داشته باشند، از اينكه فرزندشان در راه اسلام شهيد شده، خوشحالند! اين ملت با همه وجود به اسلام پايبند است. بعد از پنجاه سال تلاش براى دينزدايى، يك ملت آن حركت عظيم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دين و مرجع تقليدش به راه انداخت و اين نظام اسلامى را سرِ كار آورد. اسلام همان چيزى است كه وقتى نام و پرچم آن در ايران بلند شد، هرجا مسلمان مطّلع و آگاهى پيدا شد، احساس هويّت و شخصيت و عزّت كرد. اينها اين را با ماركسيزم يكى گرفتند! «الحمدللَّه الذى جعل اعدائنا من الحمقاء(3)».
سوم اينكه نظام اسلامى، نظام كمونيستى نيست؛ نظام اسلامى است؛ نظامى جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمى است. من آن روز به آقاى خاتمى عرض مىكردم كه هيچ نظامى در دنيا - حتى دمكراسيهاى غربى؛ چه در امريكا، چه در فرانسه، چه در جاهاى ديگر - نمىتواند ادعا كند كه مثل نظام ما مردمى است؛ براى خاطر اينكه در دمكراسيهاى غربى عدّهاى پاى صندوقهاى رأى مىآيند و رأى مىدهند. مثلاً حزب گفته به آقاى زيدبنعمرو رأى بده، او هم ورقه را كه انداخت، كار تمام مىشود! آنهايى هم كه شركت كنندهاند، گاهى سىوهفت درصدِ واجدان شرايط را تشكيل مىدهند. مثلاً در انتخابات اخير امريكا، حدود سىوهفت درصد شركت كننده بيشتر نبود. هيچ وقت به اندازه شصتوهفت درصد و هفتاد درصدى كه شما در انتخابات رياست جمهورى و مجلس - چه مجلس پنجم، چه مجلس ششم - ملاحظه كرديد، شركت نمىكنند. بالاخره همانهايى كه مىآيند، مىآيند رأى مىدهند و مىروند؛ اما در اينجا اينطورى نيست؛ در اينجا مردم به مسؤولان عشق مىورزند و رابطهشان، رابطه عاطفى است؛ نه فقط رابطه رأى دادن. در اينجا وقتى يكى از مسؤولان كسالتى پيدا كند، همه مردم كشور دستها را به دعا بلند مىكنند كه خدا او را شفا دهد؛ مثل اينكه براى بچه خودشان دعا مىكنند! در اينجا وقتى كه مسؤول كشور اشاره مىكند، مردم در ميدانهاى خطر وارد مىشوند و جانشان را فدا مىكنند. اين حتى به دمكراسيهاى غربى ربطى ندارد، تا چه برسد به نظام ديكتاتورى پرولتاريا! خودشان مىگويند يكى از اصول حتمىشان ديكتاتورى است؛ يعنى انتخابات بىانتخابات! در طول هفتاد و چند سال حكومت شوروى، تا قبل از انتخابات روسيه در اين اواخر، يك انتخابات اتفاق نيفتاده بود؛ ولى ما در ظرف بيستويك سال، بيستويك انتخابات داشتهايم! آيا اينها با هم قابل مقايسه است؟ در آنجا زندگى نمايندگان طبقه پرولتاريا زندگى كاخ كرملينى است؛ اما در اينجا ما روى زيلو مىنشينيم و افتخار هم مىكنيم. در اينجا مسؤولان كشور - آنهايى كه بتوانند - همّت و افتخارشان اين است كه خودشان را به زندگى مردم نزديك كنند. در نظام شوروى وقتى استالينى سرِ كار بود، تا نمىمرد، هيچ علاج ديگرى نداشت! سى سال حكومت مىكرد، تا بالاخره با حادثه يا بىحادثه، يا از زور مصرف مسكرات قوىِ روسى مىمرد و بعد مثلاً خروشچفى سر كار مىآمد؛ بعد هم برژنفى روى كار مىآمد؛ برژنف هم بعد از هجده، نوزده سال مىمرد و يك نفر ديگر به قدرت مىرسيد! اين نظام، با نظام جمهورى اسلامى كه مبنى بر انتخابات و رأى مردم است و هر چهار سال يك بار انتخابات مجلس و رياست جمهورى برگزار مىشود، متفاوت است. در سطح رهبرى از اينها هم بالاتر است؛ براى خاطر اينكه رهبرىِ معنوى، تعهّد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند كه حتى يك گناه نكند؛ اگر يك گناه كرد، بدون اينكه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم. اين نظام منعطف، زنده، پُرنشاط و متحوّل، آيا با نظام بسته و غيرقابل انعطاف و شكننده ديكتاتورى پرولتاريا قابل مقايسه است؟!...
...اشتباه بعدى در مورد كشور است. كشور ايران يكپارچه است؛ حتى آن قسمتهايى هم كه در قرنهاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگرديد، مايلند با ما باشند؛ «هر كسى كو دور ماند از اصل خويش، باز جويد روزگار وصل خويش»؛ آنها هم دلشان مىخواهد كه به اين مادر بپيوندند. اين كجا، كشور اتّحاد جماهير شوروى كجا؟ ده، يازده كشور را با سنجاق - يا به تعبيرى با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح يك كشور تشكيل گرديد! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مىشوند و شدند.
...رهبرى مسؤوليت دارد. مسؤوليت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است. اداره كشور به عهده شما آقايان مسؤولان كشور است. هر كدام از شما در بخش خودتان كشور را اداره مىكنيد و وظيفه اصلى رهبرى اين است كه مراقب باشد اين بخشهاى مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنين آهنگى به وجود بيايد، جاى حضور رهبرى است. رهبرى هم يك شخص نيست. يك آدم، يك طلبه، يك على خامنهاى، يا على خامنهاىهاى فراوان ديگرى كه هستند، نيست. رهبرى يك عنوان و يك شخصيت و يك حقيقت برگرفته از ايمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و يك آبروست. صدها نفر مثل على خامنهاى در راه اين حقيقت جان و آبرويشان را مىدهند؛ اهميتى هم ندارد. بنده كه چيزى نيستم؛ امام بزرگوار ما هم - كه به معناى حقيقى كلمه براى اين امت، امام دلها بود - همينطور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام، آبرويش را بدهد. اين حقيقت حضور دارد. با اين حرفهايى كه مىزنند و با اين كارهايى كه مىكنند، نتوانستهاند و نخواهند توانست اين حضور را از بين ببرند. در دوران اختناق كه رهبرى اين تجسّم را نداشت، دلهاى مردم متديّن در قبضه رهبرى بود؛ منتها رهبرىاى كه تشخّص و هويّت قابل اشاره در بيرون و جايگاه قانونى نداشت؛ به صورت مراجع تقليد و به صورت علماى بزرگ، تأثير خودش را بارها نشان داده بود؛ لذا آن وقتى كه به فلان قرارداد ننگين استعمارى اشاره مىكرد، قرارداد از بين مىرفت؛ آن وقتى كه به يك حادثه نامناسب اشاره مىكرد، آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مىگرفت. پانزده خردادى كه بنابر آنچه نقل شده است، چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند، آن وقتى بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبود؛ يك روحانى برجسته بود. اين را نمىتوانند نديده بگيرند؛ اين در شوروى نبود؛ اگر بود، آنطورى نمىشد؛ اگر بود، آن وقتى كه احساس مىكرد يلتسينى وارد ميدان شده تا به كار آينده حركت شتابنده غيرمعقول و بىرويهاى بدهد، گوش او را مىگرفت و از صحنه خارجش مىكرد و مورد حمايت مردم هم قرار مىگرفت؛ اما چنين چيزى نبود. »
رهبر انقلاب در پایان سخنان خود، ضمن تأکید بر ضرورت اصلاحات درون چارچوبهای نظام جمهوری اسلامی ایران، به اهمیت شفافسازی پیرامون ابعاد اصلاحات مورد نظر دولت اشاره میکنند:
« ...خوشبختانه برخى از مسؤولان، و بيش از همه رئيس جمهور عزيزمان، بارها گفتهاند كه اصلاحات ما اصلاحات اسلامى و انقلابى است؛ هدف، رسيدن به مدينةالنّبى است. اينها خوب است، اما تعريفهاى دقيقتر و تصوير روشنترى لازم است. اينها از اين جهت خوب است كه انگشت اشاره غربيها و بيگانهها را مىخواباند؛ معلوم مىشود آنچه كه آنها مىگويند، مراد نيست. همه اين را مىفهمند، اما بايد توضيح داده شود و بيشتر تصويرگردد. »
متن کامل سخنان رهبر انقلاب در این دیدار در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب قابل مطالعه است.
ارسال نظر