چرا هیچ کاندیدایی با سعدی افشار عکس نگرفت؟
پارسینه: کسانی که سودای ریاست جمهوری در سر دارند باید به جای رفتن به سینما و عکس...
پارسینه - گروه فرهنگ و هنر: این روزها کاندیدای انتخاباتی برای نشان دادن خود همه جا آفتابی می شوند. سعی می کنند در کنار هر قشر و صنفی یک عکس داشته باشند و خلاصه نظر همه را جلب کنند. هنر و هنرمندان هم که جای خود دارد.
برای همین است که همه سینمارو شده اند و سر از محفل هنری در می آورند. البته مورد برعکس این را نیز شاهد بودیم که جواد هاشمی سر از میتینگ احمدی نژاد در ورزشگاه آزادی سر درآورد. یعنی برخی کاندیداها به دنبال هنرمندان هستند و برخی هنرمندان به دنبال کاندیداها. فضای انتخابات است و از این نوع کارها بیشتر هم دیده خواهد شد. اما یک سوال اساسی این است که آیا عکس گرفتن با هنرمندان یعنی هنر دوست بودن و برای آن برنامه داشتن؟
مشخص است که هنر ایران بیشتر از این کارهای ویترینی نیاز به برنامه ریزی دارد. هنر و فرهنگ در هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد یکی از بدترین دوران های خود را سپری کرد، به ویژه در هنرهای نمایشی بسیاری از هنرمندان خانه نشین شدند، نهادهای صنفی شان نیمه تعطیل شد، برخی به شغل های کاذب رو آوردند و برخی دیگر ترجیح دادند از کشور بروند. اما اسفندیار رحیم مشایی همچنان در حال عکس گرفتن با هنرمندان است.
این هم نهضت جدیدی است که تیم دولت در فرهنگ و هنر به راه انداخته که خودش آن را به سمت نابودی ببرد و بعد با هنرمندان جلسه بگذارد که ما پول می دهیم که هنر نجات پیدا کند. یعنی همان نگاه یارانه ای به هنر نیز ورود پیدا کرده تا همیشه دست هنرمندان به سمت دولت دراز باشد. کسانی چون مشایی بیشتر از اینکه دغدغه فرهنگ و هنر داشته باشد دغدغه دیدن شدن دارد، مثل همه مردمی که دوست دارند با یک هنرمند مشهور عکس بگیرند و یادگاری نگه دارند. برای همین ناگهان چند صد میلیون به هدیه تهرانی پول می دهد که یک نمایشگاه دایر کند ولی از طرفی حقوق اهالی تئاتر کشور یکسال بعد پرداخت می شود. یا همین نمونه غریبانه آخر؛ سعدی افشار.
در دولتی که بی دلیل به برخی نهادها و هنرمندان(که نمونه اش ذکر شد) رقم های کلانی داده می شود سعدی افشار، آخرین بازمانده نسل سیاه بازان ایرانی که در میان هنردوستان غربی بعنوان بزرگ سیاه بازی ایران شناخته می شود، در اواخر عمرش برای تامین هزینه 15 میلیونی عمل خود چنان به مشکل خورده بود که با فشار هر روزه ی رسانه ها و برگزاری چند مراسم گلریزان از طرف هنرمندان در نهایت هزینه اش تامین شد. این وضعیت چه نسبتی با ادعاهای فرهنگ و هنر دوستی دارد؟ برای کسی که تا این حد ادعای ایران دوستی دارد، شان نمایش سنتی ایرانیان چیست؟
دیگر کاندیداهای انتخاباتی هم آیا اصلا نام سعدی افشار را شنیده بودند و می دانستند که وزن او در فرهنگ و هنر ایران و هنر سنتی ایران چیست؟ آیا هیچکدام برای انتخابات هم که شده دوست نداشتند کنار این پیر سیاه بازی عکسی یادگاری بگیرند و برای قرار گرفتن او در شرایط بهتر کار کنند.
سعدی افشار عاقبت در خانه جان داد. آن هم در خانه ای که دیدن زندگی یک انسان در آن دل هر کسی را به درد می آورد. و فاجعه زمانی بزرگتر می شود که آن انسان آخرین بازمانده هنر سنتی و ملی یک کشور باشد.
کاندیداهای انتخاباتی باید برای این وضعیت نادرست فرهنگ و هنر برنامه ریزی داشته باشند و بدانند که هنرمندان، فقط ستاره های سینما نیستند بلکه هستند هنرمندان واقعی که هم شان هنری و هم تاثیرگذاری آن ها بسیار بیشتر است ولی در فقر به زندگی خود ادامه می دهند، آن هم تنها به یک جرم، دراز نبودن دستشان جلوی مردان دولت.
کسانی که سودای ریاست جمهوری در سر دارند باید به جای رفتن به سینما و عکس گرفتن ها بگویند که چه برنامه ای برای نجات فرهنگ و هنر ایران از دست بحران کنونی اش دارند و چه برنامه ای برای آتیه هنرمندان جوان به ویژه در عرصه تئاتر ؛ که این روزها شاهد مرگ کسی چون سعدی افشار هستند و شاید کهنسالی خود را در این قاب می بینند.
ارسال نظر