« یارانه ها » از آغاز تا کنون
پارسینه: جمشید پژویان
روزهای اولی که بنا بود فاز اول هدفمندی را اجرا کنیم عدهای میگفتند چون اقتصاد ما عمدتاً تحت تاثیر عامل بیرونی سیاسی، تحریم قرار دارد و تورم بالاست وقت مناسبی برای اجرای این قانون نیست. من نمیدانستم واقعاً به اینها چه بگویم. اگر شما بیمار نباشید و مشکل نداشته باشید که به دکتر نمیروید. باید بیمار شوید که نزد دکتر بروید. اگر همه چیز اقتصاد روی ریل خودش قرار داشت، نباید دستش میزد و نیازی به شوکدرمانی نداشت. اما اقتصادی مانند اقتصاد ایران که دچار مشکلات جدی است، حتماً نیازمند راهکارهایی قویتر و موثرتر برای رفع این مشکلات است. شرایط کنونی اقتصاد ما به گونهای نیست که دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم.
حدود 30 سال پیش، از زمانی که در دولت آقای مهندس موسوی سیستم یارانهها را گذاشتند، معتقد بودم این سیستم اشکالاتی دارد و باید اصلاح شود. مثلاً یارانه زیادی برای تامین کالاهایی که عمدتاً در سبد ثروتمندان بود، به بازار داده میشد. من همیشه این موضوع را سر کلاسهایم میگفتم و به چنین سیاستهایی انتقاد میکردم. تخصصم اقتصاد بخش عمومی است. اولین بار این شاخه از علم اقتصاد را من به ایران آوردم و درس دادم. تا قبل از آن چنین شاخهای در دانش اقتصاد در ایران تدریس نمیشد. بعضی از دانشجویانم که آن روزها مباحث بنده را پیگیری میکردند، سمتهایی را گرفتند و به نظرشان رسید که سیستم یارانهای برای اقتصاد ما، سیاست درستی نیست و خواستهاند سیاست هدفمندی یارانهها را اجرا کنند. اصل آنچه که پایه این سیاست را تشکیل میدهد، اصلاح قیمتهای نسبی است.
«هدفمندی یارانهها» را چون برای پذیرش عموم اسم قشنگی بوده انتخاب کردهاند. بر اساس این سیاست و در جهت اصلاح قیمتهای نسبی، باید اختلالاتی را که یارانهها در بازار ایجاد میکنند، رفع کرد تا خودبهخود به هدفمندی یارانهها منتهی شوند.
وقتی شما یارانه را به صورت باز میدهید، هر کس در بازار بیشتر خرید کند بیشتر سهم یارانه میبرد و طبیعتاً این یارانهها در سبد آدمهای ثروتمند بیشتر است. مخصوصاً اگر کالایی لوکس باشد به طور قطع در سبد ثروتمند وزنش خیلی سنگینتر است؛ و بدون شک سهم یارانهای که ثروتمند دریافت میکند به مراتب بالاتر است. پس شما همینقدر که یارانه را بردارید، به هدفمندی کمک کردهاید و در جهت اصلاح قیمتها یک قدم جلوتر رفتهاید. اگر در جادهها برای پیدا کردن مسیر درست دهها علامت داریم در اقتصاد برای پیدا کردن مسیر درست فقط یک علامت وجود دارد و تمام! آن هم قیمتهای نسبی است که این علامت اگر درست عمل کند، اقتصاد هم حرکتش صحیح خواهد بود. به محض اینکه این علامت تغییر کند، اقتصاد هم خودبهخود تغییر میکند.
به دلیل اینکه طی سالهای طولانی از سیاست اقتصادی مناسب استفاده نکردهایم، بیماری اقتصادمان به یک غده سرطانی بزرگ تبدیل شده و این غده میتواند مرگ اقتصاد ایران را رقم بزند. شاید بپرسید چرا اقتصاد ایران به این بیماری مهلک دچار شد! چون دولتها از اولین دورانی که خواستند سیاستگذاریهایی را انجام بدهند، غلط عمل کردند. دلیلش هم خیلی روشن است، چون اقتصاد بلد نبودند. ما دو سیاستگذاری در اقتصاد داریم. کلان و خرد. سیاستهای کلان اقتصاد دارای اهمیت نیست و معمولاً این سیاستها یا برای گذر از ادوار تجاری مورد استفاده قرار میگیرند، یا برای مقابله با بعضی از شوکها که به اقتصاد وارد میشود. بحثهایی هم که روی این زمینه انجام میشود از نوع بحث کینزین و کلاسیک است. اینها هیچ کدام سیاستهایی نیستند که روی ساختار اقتصاد اثر بگذارند. سیاست های ساختاری، سیاستهای خرد اقتصاد است. آنها هستند که روی کارایی اقتصادی اثر میگذارند. مشکلات ما، همیشه در اقتصاد مشکلات ساختاری بوده است.قبل از انقلاب و بیشتر بعد از انقلاب. مشکل این بود که بعد از انقلاب، دولت میخواست همه چیز را دولتی کند. همه قیمتها را کنترل کند؛ و یواشیواش به سمت
سیاستی شبیه سیاستهایی که در کشورهای شرقی بوده است برود.
این اشتباهات موجب یکسری مسائل شد که اقتصاد ما را به هم ریخت. بعد از آن هم وقتی که دوران جنگ تمام شد، اقتصاد ما همچنان مشکل ساختاری داشت. افزایش قیمتها در اواخر دهه 70 و دهه 80 میلادی، قیمت انرژی و قیمت نفت بود و این موجب شده بود تراز تجاری کشورها در دنیا به دلیل گران شدن انرژی که کالایی ضروری بود و نمیتوانستند هزینهاش را کنترل کنند، به هم بریزد. برای اینکه بتوانند تراز تجاری اقتصاد را منطقی کنند، مجبور شدند کسری بودجه را بپذیرند. قیمت نفت افزایش پیدا کرد ولی کشورهای نفتخیز باید تجهیزات نظامی و کالاهای صنعتیشان را از کشورهای صنعتی خریداری کنند، آنها هم با افزایش قیمتهایشان جبران کردند. به همین دلیل اگر برگردید و تراز تجاری اقتصادهای بزرگ را نگاه کنید میبینید ژاپنی که در حدود 90 درصد واردات انرژی داشت، به جز یک تغییر در سالهای اول، به راحتی روی ریلش قرار گرفت. کشورهای آمریکا و بعضی کشورها مثل آلمان هم به همین ترتیب.
اما کشورهایی مثل مکزیک و آرژانتین و برزیل صدمه دیدند چرا که مجبور بودند انرژی گران را بخرند ولی چیزی که بتواند این گرانی را جبران کند، برای عرضه نداشتند. این شد که بانک جهانی، سیاستی را به آنها توصیه کرد که به نام تعدیل اقتصادی معروف شد. ما در اقتصاد فقط دو مورد داریم که در آن بحث تعادل و تعدیل است. یکی بودجه است، یکی تراز پرداختها؛ و دقیقاً آنها هم سیاستهایی را میخواستند که تراز پرداختها و بودجه را تعدیل کند. چون در این کشورها این دو به مسالهای عمده تبدیل شده بود. در اقتصاد ایران یک عده فکر کردند این نسخه به درد ما هم میخورد. در صورتی که ما اصلاً چنین مسالهای نداشتیم. ما کسری سند پرداختها نداشتیم بلکه همانهایی بودیم که نفت را به چند برابر قیمت میفروختیم. البته اشکال ساختاری ما در نظام قیمتها، نرخ ارز بود. به همین دلیل وقتی که یکسری اصلاحات در نرخ ارز به وجود آمد شاهد یک رشد شدیم. بدون شک آن رشد، موقتی میبود. همچنان که شد و در کنارش یک تورم شدید پیش آمد. چون به اشتباه سیاستگذاری کردیم. ما نیاز به سیاستهای ساختاری مثل اصلاح قیمتهای نسبی داشتیم. ولی به جای این، رفتیم سراغ سیاستی که مربوط به
مشکل کشور ما نمیشد و برای رفع مشکلاتی بود که یک شوک در دنیا به وجود آورده بود.
تعدیل، نیاز ما نبود. بدون شک نیازمند سیاستگذاری بودیم. اما سیاستهای ساختاری. مثل همین اصلاح قیمتهای نسبی یا اصلاح یارانهها. یکی از سیاستهای درون این بسته، اصلاح نرخ ارز بود. ولی نه به تنهایی. چون اقتصاد ما با آن علائمی که گرفت، با سیاستهای تعدیل، آمد که حرکت کند. به اقتصادمان انگیزه حرکت دادیم ولی دستهایش را بسته بودیم، نتوانست کاری کند. خواست کمی تند بدود، زمین خورد. چون پایش به طناب بسته بود. بعد از آن هم شاهد سیاستهای غلط بودیم. به خصوص در زمینههایی مثل اشتغال. در زمان آقای خاتمی، آن طرح معروف ضربتی اشتغال میلیاردها تومان پول این ملت را به باد داد. بعد هم در دوران آقای احمدینژاد که طرحهای زودبازده را گذاشتند سرمایهها هدر رفت. چرا؟ چون باز مشکل ما در زمینه اشتغال، مشکل ساختاری بود. یعنی علامتی که ما باید میدادیم در رابطه با اینکه به سمت افزایش کارایی برویم، که توانایی رقابت در بازارها را داشته باشیم؛ هیچ وقت این کار را به این شکل نکردیم. فقط فکر کردیم اگر به مردم پول بدهیم، شغل هم ایجاد میشود. اینها سیاستهای غلط اقتصادی بودند. به دلیل اینکه مشکل اصلی ما مشکل ساختاری و عدم کارایی بود اما کسی
توجه نمیکرد.
بنابراین میتوان گفت فاز اول هدفمندی به دلیل اینکه اصلاح قیمتهای نسبی در آن به عنوان یک هدف است، میتوانست طرح مفیدی باشد و نسخهای برای درمان بیماری اقتصاد ما قلمداد شود. اگر شما به عنوان یک طبیب بیماری یک بیمار را تشخیص دادید و نسخهای پیچیدید، اما وی بعد از اینکه نسخه را گرفت و رفت و با تشخیص خود در جهت درمان بیماریاش برآمد نتیجه ممکن است از یک جهت، یک نوع بهبودی ظاهری پیدا کند، مثلاً تبش قطع شود، اما چون آن میکروب از بین نرفته یا هنوز آن ویروس در بدن است، نتوانسته بر بیماری غلبه کند.
این طرح باید اثر موثر و مثبتش را در بخش تولید میگذاشت که نگذاشت. هدفمندی یارانهها اثرش را در سبد مصرفی خانوارها گذاشت. اما اصلاح قیمتهای نسبی که باید اثرش را در کارایی بخش تولید میگذاشت، نگذاشت. چون دولت نسخه را عوض کرد. گفته بودیم وقتی که این طرح را اجرا میکنید، کمک به بخش تولید باید از طریق نرخ استهلاک نزولی انجام شود. چون عاملی است که تشویق چند برابر را برای سرمایهگذاری مجدد و هدفمند، به سمت صرفهجویی در مصرف انرژی به شما میدهد. دولت به جای این رفت یارانه انرژی به تولیدکننده داد. که اگر دکتری که نسخه برای اقتصاد نوشت، از اول چنین چیزی را میدانست، نسخه را پاره میکرد و دور میانداخت. میگفت برو دنبال کارت. بنده هیچ نسخهای به تو نمیدهم. چون شما با این کارت تمام زحمات من را در این بخش هدر میدهی. این مشکل فاز اول هدفمندی یارانهها بود. ولی با وجود همین مشکل، اجرای فاز اول باعث شد ما در مقابل شوک تحریم، بتوانیم مقاومت کنیم و سرپا بایستیم. چون آن بخشی که دارو را خورد و درمان شد بخش اصلاح سبد بود و موجب این شد که دیگر نیازی به واردات بنزین نداشته باشیم. ابزاری که غرب همیشه به عنوان اولین موشکی که
میخواهد شلیک کند رویش حساب میکرد. اما موشکهای بعدی اثر گذاشت. چون آن اصلاحی را که باید در بخش تولید صورت میگرفت، انجام ندادند.
منبع:عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
ارسال نظر