شما نظر دهید/چرا زندگی زوج های جوان به طلاق عاطفی می انجامد؟
پارسینه: طلاق عاطفی، واژه ای تازه وارد به زندگی زناشویی ایرانیان است که گستره آن با بیشتر شدن مشکلات زندگی، بیشتر و بیشتر شده است....
پارسینه-گروه اجتماعی: طلاق عاطفی، واژه ای تازه وارد به زندگی زناشویی ایرانیان است که گستره آن با بیشتر شدن مشکلات زندگی، بیشتر و بیشتر شده است. گروهی از زوجهاي ایرانی با وجود نارضایتی از زندگی مشترک و میل به جدایی، به دلیل واهمه ای بزرگ که از طلاق و جدایی دارند، به هر شکل ممکن به زندگی - بیآنکه حس و علاقه ای به آن داشته باشند - ادامه داده اما طلاق نميگیرند.
آنها با وجود زندگی فیزیکی مشترک، پیوند عاطفی با همسرشان ندارند و اصطلاحا با تن دادن به طلاق عاطفی، رویه تازه ای به زندگی ميبخشند.
پروفسور حسین باهر، جامعهشناس نیز در رابطه با دلیل زوجها برای پذیرفتن طلاق عاطفی به جای طلاق رسمي ميگوید: جدا شدن زوجها به صورت رسميمشکلات زیادی را برای زن و مرد به دنبال دارد.
مهریههاي سنگینی که در زمان عقد، خانوادهها بر سر آن به توافق ميرسند و نداشتن تصور صحیح از آینده، یکی از مواردی است که در صورت ناتوانی مرد در پرداخت مهریه ، زوجها را مجبور به ادامه زندگی ميکند.
همچنین ترس از تنهایی در سنین بالا، بدنام شدن فرزندان به دلیل طلاق والدین و نگرانی از حرف و حدیثهاي دوستان و خویشاوندان - که پس از طلاق رسميشروع ميشود - نیز زندگی مشترک را به آنها تحمیل ميکند.
این پدیده که به نظر ميرسد بیشتر در میان شهرنشینان رخ ميدهد، اقلیتی از روستانشینان و بخش ناچیزی از قبایل، عشایر و مرزنشینان را نیز در بر ميگیرد و به طور کلی برخی زوجها در تمام مناطق به دلیل ناتوانی در اداره زندگی شان به ناچار طلاق عاطفی را ميپذیرند.
نظر شما درباره طلاق عاطفی چیست و به نظر شما چرا زوج ها از نظر احساسی از هم فاصله می گیرند؟
آیا سبک زندگی و ازدواج های احساسی را در این باره مقصر می دانید؟
ازتجربه های خود برای مخاطبان پارسینه بگویید.
بدیهی است پارسینه از انتشار نظرات حاوی توهین معذور است.
آنها با وجود زندگی فیزیکی مشترک، پیوند عاطفی با همسرشان ندارند و اصطلاحا با تن دادن به طلاق عاطفی، رویه تازه ای به زندگی ميبخشند.
مهریههاي سنگینی که در زمان عقد، خانوادهها بر سر آن به توافق ميرسند و نداشتن تصور صحیح از آینده، یکی از مواردی است که در صورت ناتوانی مرد در پرداخت مهریه ، زوجها را مجبور به ادامه زندگی ميکند.
همچنین ترس از تنهایی در سنین بالا، بدنام شدن فرزندان به دلیل طلاق والدین و نگرانی از حرف و حدیثهاي دوستان و خویشاوندان - که پس از طلاق رسميشروع ميشود - نیز زندگی مشترک را به آنها تحمیل ميکند.
این پدیده که به نظر ميرسد بیشتر در میان شهرنشینان رخ ميدهد، اقلیتی از روستانشینان و بخش ناچیزی از قبایل، عشایر و مرزنشینان را نیز در بر ميگیرد و به طور کلی برخی زوجها در تمام مناطق به دلیل ناتوانی در اداره زندگی شان به ناچار طلاق عاطفی را ميپذیرند.
نظر شما درباره طلاق عاطفی چیست و به نظر شما چرا زوج ها از نظر احساسی از هم فاصله می گیرند؟
آیا سبک زندگی و ازدواج های احساسی را در این باره مقصر می دانید؟
ازتجربه های خود برای مخاطبان پارسینه بگویید.
بدیهی است پارسینه از انتشار نظرات حاوی توهین معذور است.
فقر و بیکاری
بالا رفتن توقع
آخه زوج ها دلشون به چ یخوش باشه؟تو بگو پارسینه
والله تا جایی که می دانم در سالهای اخیر از دامنه طلاق های عاطفی تا حد زیادی کاسته شده است و اکثری از زوجهای ناراضی از تداوم زندگی مشترک، پس ازمدتی به شکل قانونی از یکدیگر طلاق می گیرند قبه اجتماعی وفرهنگی طلاق و جدایی زوجهای جوان هم تاحد زیادی ازبین رفته است. خود من شخصال لااقل 10- 15 مورد از زوجهای جوان را می شناسم که طی 5-6 ساله گذشته و پس از حدود یک سال زندگی از یکدیگر طلاق گرفته و هر کس دنبال کار خودش رفته است و اصلا هم ترجیح نداده اند به شکل طلاق عاطفی؟! به زندگی بی ثمر مشترک خود ادامه دهند.. طلاقهای عاطفی بیشتر تا یک دهه گذشته ادامه داشت الان دیگر زوجهای دارای مشکل تحمل یکدیگر زیر یک سقف را ندارند
متاسفانه طلاق که به عنوان آخرین راه حل برای افراد در نظر گرفته شده اما قریب به اتفاق طلاقهای اخیر با رفتن دختر به خانه پدر و گفتن جمله من دیگر نمی روم رسماً کلید می خورد و به نظر من بهای بیش از حد پدر و مادر به فرزند و دلسوزیهای خانمان برانداز و بی توجه به این مسئله که در آینده چه سرنوشتی برای فرزند رقم خواهد خورد دست به این عملیات انتحاری می زنند که بیشترین آسیب آن را جامعه متحمل می شود . اولین خطری که متوجه زنان مطلقه می شود اطرافیان بی بندوبار چشمشهاشان تیز می شود و به اشکال و انحاء مختلف می خواهند با او ارتباط برقرار کنند که نتیجه ای جز فلاکت و بدبختی ندارد .
در مورد طلاق عاطفی هم باید گفت که گذاشتن چنین اسمی برای آن را جالب نمی دانم و اصلا معنا ندارد و این که سالها کسی نمی تواند اینگونه زندگی کند مگر همان قهر و آشتی است که متداول است و فکر نمی کنم کسی باشد که از این نظر مصون مانده باشد .
تمام مشکلات از رسوم دست و پاگیر و سنتی جامعه ایرانی است. متاسفانه زوجها و خانواده ها بیشتر بجای اینکه در جهت شناخت بیشتر از یکدیگر و کمک به فرزندانشان برآیند در فکر نوع برگزاری مراسم ازودواج و باید ها و نباید های آن بر می آیند و هیچگاه طرفین به اصول شناخت کافی از هم و تاثیرات بلند مدت آن نمی اندیشند و این شناخت زمانی حاصل می شود که تمام راهها را رفته اند و حال زمان شناختن !فرا رسیده است....