شما که از خودمانی...!
پیرمردی برای پسرش عروسی گرفت مثل الان هم که نبود همه چی فراهم باشه یه وقت دید آشپزه خبر داد که یه 20-30 نفر مهمونات بی شام می مونند،غذا کم داریم. این پیرمرد فکر کرد که چکار کنم؟ میگه 30 نفر از مهمونا بی شام می مونند! نه وقت غذا درست کردن هست نه چیزی هست. این آمد تو منزل خودش که مهمان ها راه می رفتند این ور اونور، به اینا که سرپا بودند می گفت که "شما از خودمونی".
یعنی شما از خود مایی غریبه نیستی که مهمون شده باشی، یعنی شام نرو سر سفره. به این گفت به اون گفت، به سی چهل تا گفت و با خیال راحت اومد نشست. آشپزه گفت چرا هیچ کار نمی کنی؟ گفت لازم نیست هرچی داری بده اتاق. داد به اتاقی ها سیر شدند به اینا هم که گفته بود تو اتاق نرید اینا هم اصلا انگار سیر شدند. یکی به اینا گفت که شما داخل نمیرید گفتند پدر داماد گفته شما از خودمونی دیگه بریم داخل چه کنه؟! دیگه وقتی از خودش هستیم نریم بزاریم مهمونا غذا بخورن تا بعد. پیر مرده هم که مهمونا رو شام داد خیالش راحت شد با اینا که گفته بود بهشون تو از خودمونی رفتند تو اتاق نشستند "با هم خوردند" .
این رو مثل زدم که اگه جایی وارد شدی صاحب خونه بهت گفت شما از خودمونـــــی عالمت خیلی با دیگرون فرق میکنه با مهمان هم حتی فرق می کنه. مهمون باید بشینه هر چی بهش دادند ندادند.... "شما از خودمونی" تموم شد دیگه.
----------------------------
انشالله با گوشتون با قلبتون اطمینان کنید که خدا و پیغمبر ما رو از خودشون می دونند. مال خودشونیم دیگـــه. ما هم بفهمیم گوش بدیم باور کنیم.
حاج اسماعیل دولابی
ارسال نظر