خلافکارم ولی...
پارسینه: تفنگی که تازه خریده بود را با ذوق بهم نشان داد و گفت: «الان تو رو میکشم.» بعد یک تیر پلاستیکی بهسمتم شلیک کرد.
با آن لحن بچگانهاش داد میزد: من خلافکارم؛ همهتونو میکشم!
این بازی بهش حسابی کیف میداد و آخر شب وقتی آماده شدیم که برویم بیرون گفت: «خوب شما پلیسید و منو دستگیر کردید.» و با همین نمایش تمام طول راه خودش را اسیر ما قلمداد میکرد. توی راه گفت: من تشنمه!
خواستم کمی سربسرش بگذارم و بازیاش را ادامه بدهم. گفتم: «آبم میخوای؟ الان میفرستم بری چندسال آب خنک بخوری! واسه خلافکارا آب نداریم!»
توی چشمهای من نگاه کرد و گفت: «خلافکارم ولی آدمم!»
الف-شین
این بازی بهش حسابی کیف میداد و آخر شب وقتی آماده شدیم که برویم بیرون گفت: «خوب شما پلیسید و منو دستگیر کردید.» و با همین نمایش تمام طول راه خودش را اسیر ما قلمداد میکرد. توی راه گفت: من تشنمه!
خواستم کمی سربسرش بگذارم و بازیاش را ادامه بدهم. گفتم: «آبم میخوای؟ الان میفرستم بری چندسال آب خنک بخوری! واسه خلافکارا آب نداریم!»
توی چشمهای من نگاه کرد و گفت: «خلافکارم ولی آدمم!»
الف-شین
متن هاتون رو دوست دارم