مهرانه مطلقه بود و عکس های زننده اش را به مهندس مجرد می فرستاد!
پارسینه: مرد مشهدی که فریب یک زن خیابانی را خورده بود وقتی او را صیغه کرد از سرنوشت شومی که این زن برایش رقم می زند خبر نداشت.
با طناب پوسیده نادانی و هوا و هوسهای زودگذر به عمق دره سیاه و وحشتناک سقوط کردم که اکنون هیچ راه نجاتی ندارم و نمیدانم از چه کسی کمک بگیرم. اگرچه خودم مقصر اصلی این ماجرای تلخ هستم و آینده ام را به تباهی کشانده ام، اما میخواهم جوانان دیگر از سرگذشت من عبرت بگیرند تا این گونه آرامش و زیبایی زندگی شان را به توفان هولناک هوا و هوس نسپارند و ...
عروس صیغهای بلای جان جوان تحصیلکرده شد
عروس صیغهای بلای جان جوان تحصیلکرده شد
جوانی که در پی شکایت همسر صیغهای اش مبنی بر ترک انفاق به کلانتری احضار شده بود با بیان این مطلب و با صدایی لرزان به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: ۲۷ سال قبل در خانوادهای آبرومند و زحمتکش به دنیا آمدم. پدرم کارمندی درستکار بود و همواره مراقب بود تا فرزندانش در مسیر اشتباه زندگی قدم نگذارند.
جوان تحصیلکردهای که در گرداب زن صیغهای فرو رفت
جوان تحصیلکردهای که در گرداب زن صیغهای فرو رفت
پدر و مادرم تلاش میکردند تا من و خواهر و برادرانم را به بهترین نحو تربیت کنند به همین دلیل اهمیت زیادی به تحصیلاتمان میدادند در این میان من هم که از همان کودکی علاقه زیادی به درس و مدرسه داشتم در بهترین مدارس مشهد تحصیل کردم و سپس در یکی از رشتههای مهندسی دانشگاه دولتی پذیرفته شدم.
اما بعد از پایان مقطع کارشناسی دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که دوست داشتم زودتر خدمت سربازی را به پایان برسانم و به بازار کار وارد شوم خجالت میکشیدم در این سن و سال باز هم دستم را جلوی پدرم دراز کنم و پول توجیبی ام را از حقوق بازنشستگی پدرم بردارم درحالی که عنوان پرطمطراق «مهندس» را یدک میکشیدم با شور و ذوق خاصی در جست وجوی یافتن شغلی برآمدم، اما دستم جایی بند نشد و تلاش هایم بیهوده بود باز هم مثل همیشه پدرم دستم را گرفت و پرایدش را برای مسافرکشی دراختیارم قرار داد.
عروس مخفی آبروی جوان تحصیلکرده مشهدی را برد
اما بعد از پایان مقطع کارشناسی دیگر ادامه تحصیل ندادم چرا که دوست داشتم زودتر خدمت سربازی را به پایان برسانم و به بازار کار وارد شوم خجالت میکشیدم در این سن و سال باز هم دستم را جلوی پدرم دراز کنم و پول توجیبی ام را از حقوق بازنشستگی پدرم بردارم درحالی که عنوان پرطمطراق «مهندس» را یدک میکشیدم با شور و ذوق خاصی در جست وجوی یافتن شغلی برآمدم، اما دستم جایی بند نشد و تلاش هایم بیهوده بود باز هم مثل همیشه پدرم دستم را گرفت و پرایدش را برای مسافرکشی دراختیارم قرار داد.
عروس مخفی آبروی جوان تحصیلکرده مشهدی را برد
من هم مدرک مهندسی بهترین دانشگاه کشور را روی طاقچه گذاشتم و در یکی از تاکسیهای اینترنتی مشغول کار شدم. اگرچه درآمد اندکی داشتم، اما به قول پدرم نان حلال میخوردم تا این که روزی یک زن جوان زندگی ام را به نابودی کشاند و مرا رسوای عام و خاص کرد. آن روز مانند همیشه سوار بر خودروی پراید پدرم در خیابان به دنبال مسافر بودم که ناگهان زن جوانی با پوشش نامناسب خودش را جلوی خودروام انداخت به محض این که پایم را روی ترمز کوبیدم آن زن جوان در صندلی جلو نشست و در حالی که آرایشهای غلیظ و پوشش زننده اش توجهم را به خودش جلب کرده بود فریاد زد «آقا حرکت کن!» حیرت زده نگاهش کردم و از او خواستم پیاده شود.
دامی که مهرانه برای جوان مشهدی پهن کرده بود
اما او ملتمسانه و اشک ریزان گفت: چند جوان مزاحمم شده اند و جانم در خطر است! با شنیدن این جمله پدال گاز را فشردم و از محل دور شدم در مسیر حرکت آن زن جوان خودش را «مهرانه» معرفی کرد و گفت: ۴۲ سال دارد و مدتی قبل از همسرش طلاق گرفته است. خلاصه وقتی او را به مقصد رساندم با این بهانه که قصد شکایت از مزاحمان خیابانی را دارد شماره تلفنم را گرفت تا مرا به عنوان شاهد به دادگاه معرفی کند. روز بعد دوباره با من تماس گرفت تا او را به دادگاه برسانم از آن روز به بعد تماسهای گاه و بی گاه مهرانه آغاز شد.
او که دیگر میدانست من جوانی مجرد هستم تصاویر مستهجن و زنندهای از خودش میگرفت و از طریق تلگرام برایم ارسال میکرد. آن قدر با طنازی، آرایشهای غلیظ و چرب زبانی مرا وسوسه کرد که به ناچار او را بلاک کردم.
رابطه نامشروع شگرد مهرانه برای به دام انداختن یک مهندس جوان
ولی همچنان به پیشنهاد رابطه نامشروع او میاندیشیدم و دچار وسوسههای شیطانی میشدم. بالاخره نتوانستم دوام بیاورم و با او ارتباط برقرار کردم. بعد از مدت کوتاهی مهرانه از من خواست به صورت عقد موقت با هم زندگی کنیم. او گفت: اجاره خانه را خودش میپردازد و توقعی از من ندارد چرا که میداند ازدواج دایمی بین ما امکان پذیر نیست و تنها میخواهد تکیه گاهی در زندگی داشته باشد و زمانی هم که با دختری همسن و سال خودم ازدواج کردم او بی سروصدا از زندگی ام بیرون میرود. من هم پیشنهادش را پذیرفتم، ولی مدتی بعد از این ماجرا به منزل پدرم رفت و خودش را عروس خانواده معرفی کرد. دیگر نمیتوانستم از شدت شرم به چهره پدر و مادرم نگاه کنم حالا هم برای تحت فشار قرار دادن من شکایت کرده است تا همسر دایمی من شود، اما من از همین ازدواج پنهانی نیز پشیمانم، ولیای کاش ...
شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ غلامعلی مالداری (رئیس کلانتری پنجتن) پرونده شکایت این زن جوان به دستگاه قضایی ارسال شد.
منبع:
رکنا
ارسال نظر