بدون تعارف با نابغه ایرانی؛ از ناسا تا روستایی در اصفهان + فیلم
پارسینه: بدون تعارف این هفته از دانشمند گمنامی میگوید که از روستای چرمهین اصفهان به ناسای آمریکا رسید، اما قید همه چیز را زد و به زادگاهش برگشت.
رحمت الله قدیمی چرمهینی یکی از نخبگان ایرانی شاغل در ناسا بوده که در پروژه حساس پرتاب شاتل به فضا نقش بسیار مهمی داشته است.
در این قسمت از بدون تعارف پروفسور چرمهینی از خاطرات و سختیهای دوران جوانی تا مهاجرت و رفتار زشت آمریکاییها و بازگشت به روستای محل زادگاهش میگوید که متن آن به شرح زیر است:
مجری: چند سالتونه
مهمان: من ۷۰ سالمه. هر روز هم ورزش میکنم
مجری: اهل کجایید
مهمان: من اهل چرمهین هستم از توابع لنجان استان اصفهان
مجری: از بچه گیتون کار کردید
مهمان: بله من ۲۴ ساعته کمک پدرم میکردم در کشاورزی تا اونجایی که میتونستم تابستانها کار میکردم مخارج تحصیل خودم را در بیارم بنایی میکردم با برادم
مجری: آرزوی دوران بچه گی شما چی بود.
مهمان: من حقیقتش در زندگی عاشق درس بودم یعنی در درون همیشه یه چیزی بود که میخواستم یاد بگیرم همیشه میخواستم از این دنیا این کهکشانها اصلا زندگی این فیزیک پشت پلنها چی هست از همون موقع ما عاشق کامپیوتر شدیم گفتیم خدای این کامپیوتر چی هست، تو روستا و این همیشه در سرم من بود و من همیشه هر چی میرفتم جلوتر هی بیشتر مشتاق بودم که این تکنولوژی چی هستش
مجری: با اون شرایط سختی که داشتید فکر میکردید بتوانید موفق باشید مثلا یا نه
مهمان: منی که وضعم خراب بود از لحاظ مادی، ولی همیشه امید داشتم که من میتوانم به اون جاهایی که میخواهم برسم برم میتوانم برسم تو زندگی و واقعا هم هیچ وقت خودم رو نباختم علی رغم اینکه تهی دست بودم.
مجری:آقا من اجازه دارم شما رو معرفی کنم
مهمان: بفرمایید
مجری: آقای چرمهینی که قصه اش را تا اینجا شنیدید بچه روستا من بهتر است بگم پرفسور چرمهینی
مهمان: نه چرمهینی کافی هست.
مجری: یکی از دانشمندان ناشناخته کشورمان هستند که از روستا به عشق تحصیل میرن آمریکا تحصیلاتشان را میگذرانند و میشوند کسی که در تکنولوژی فضایی آمریکا در ناسای معروف یک کار برجسته انجام میدهند همان ایرانیهایی که میشنوید که در ناسا آمریکا کار میکنند یکیشون ایشان هستند. آقای خیلی مخلصیم
مهمان: قربان شما ما در خدمت هستیم
مجری: ما از این به بعد شما رو دکتر پرفسور خطاب کنیم
مهمان: نه همون چرمهینی ما همون چرمهینی کافی است برای ما در خدمتتان هستیم
مجری: شما از روستا برای ادامه تحصیل رفتید آمریکا
مهمان: رفتم آمریکا بله
مجری: پول از کجا آوردید رفتید آمریکا
مهمان: آفرین من دو سال در سربازی بودم پول هایم را جمع کردم بعد از سربازی اومدم در شرکت فرانسوی برناسیترا در ایران مترجم شده بودم آنها زبان فارسی بلد نبودن من مترجم زبان فرانسه شده بودم بنام فرانسویها خلاص بعد از اینکه پول هایم را جمع کردم رفتم آمریکا دو ماه در سیاتل واشنگتن زبان خواندم بعد از دو ماه رفتم دانشگاه، دانشگاه اودییو در ویرجینیا دیگه لیسانس، فوق لیسانس، دکترا و فوق دکترا را ما در دانشگاه ویرجینیا گرفتیم
مجری: فوق دکترای میکانیک
مهمان: بله، آمریکاییها زیاد باهوش نبودن در کارهای فنی مثلا بیشتر برنامه نویسیها من خیلی قویتر بودم از آمریکاییها من برای آنها برنامه مینوشتم و به من پول میدادند در آنجا بهشون درس میدادم در استاتیک، داینامیک، دیزآین، فابریشن و آمریکا نیزوم
مجری: من الان مغزم داره هنگ میکنه شما اینها را میگویید
مهمان: بعد از آنجا دیگه رفتیم و گفتند عجب کسی هستید ما یک مقاله در عسکری متال هندبوک چاپ شد فوتو قرصتو کامپازیت گفت بیای ناسا و برای ما کار کنی و دانشگاه، ولی بالا و گفتم باشه من اصلا نمیدونستم ناسا کجاست
مجری: کی به شما گفت
مهمان: رئیس دپارتمان یک میکانیک ویرجینیا
مجری: گفت برو تو ناسا کارکن
مهمان: بله گفت ما شما را میفرستیم تو ناسا به شما حقوق میدیم که بری پروژههای ناسا را از طریق دانشگاه برای ما چیکار کنی کار کنی گفتیم باشه ما هم از خدامون بود اون موقع
مجری: مدرکتون هم اینجاست
مهمان: بله مدرک من این دکترای فلوسفی هستش که همین مدرک دکترای منه و این هم ترجمه اش است که در وزارت فرهنگ و آموزش عالی است
مجری: آها دکتر مکانیک مهندسی از آمریکا
مهمان: بله
مجری: آقای دکتر شما در ناسا مشغول کار شدید و سال ۱۹۸۶ اگر اشتباه نکنم یک اتفاق میافتد که شما دیگه خودتان را خیلی بیشتر نشان میدهید یعنی یک نقشی که تعیین کننده و سرنوشت ساز سال ۱۹۸۶ سفینه شاتل را آمریکا پرتاب کرد
مهمان: بله پرتاب کرد و در پرتاب شدن بعد از ۳۰ دقیقه و ۲۷ ثانیه این مخزن سوختش دچار مشکل شد و انفجار انجام شد و هفت نفر مردن و شاتل سقوط کرد در اقیانوس و دولت آمریکا و خود پیرزیدنت ریگان اومدن پشت تلویزیون گفتند هر چی زودتر مشکل شاتل را پیدا کنید.
مجری: شما اون موقع در ناسا بودید و شروع کردید به پیدا کردن مشکل
مهمان: بله من در اونجا برنامه سه بعدی که نوشته بودم اومدم و استفاده کردم و ریگیزان کردن یعنی طراحی مجدد پوستر. اومدم روی پین کار کردم
مجری: یعنی ساده بگم مشکل شاتل را حل کردید و پرتاب شد
مهمان: بله شاتل دو مرتبه در مدار کار قرار گرفت
مجری: این کار را شما کردید سندی هم دارید
مهمان: سندش همین است که نیومن نوشته (خواندن نوشته انگلیسی از روی کاغذ)
مجری: یعنی چی
مهمان: یعنی اکسیلند به همین حادثهای که بوجود آمد به وسیله زیپ تیریدی برنامهای که من نوشتم مشکل برطرف شد
مجری: آقا ببینید کارش چقدر درسته این دکتر
مجری: باز دوباره قصه شروع میشود از اینجا شما شاتل را تونستید مشکلش را حل کنید چه اتفاقی افتاد
مهمان: در آنجا بعد از اینکه مشکل رفع شد ریگیل ۲۰۰ هزار دلار داد به ماتریال ویژه ناسا رئیس جمهور وقت آمریکا
مجری: ۲۰۰ هزار دلار داد برای چی
مهمان: برای پاداش به دانشمندان ماتریال ویژه که این کار را کردند برای من هم یک پلیور گرفتند و من به اونها گفتم برای ۵ سالی که من اینجا کار کردم فقط این پلیور
مجری: ۲۰۰ هزار دلار به دانشمندان خودشان و به شما
مهمان: یک پلیور دادند من گفتم برای ۵ سالی که اینجا کار کردم همین پلیور (انگلیسی) گفتند بخواهی نخواهی شما یک خارجی هستید دیگه نمیدونستم اون موقع چیکار کنم گفتم من شنبه یکشنبه کار میکردم هیچ دانشجویی در آمریکا شنبه یکشنبه کار نمیکرد. من ۵ سال همه هفت روز هفته را کار میکردم، ولی آخرش این طرز برخورد نیوزا بود که من دیگه اصلا سرد شدم از زندگی در آمریکا.
مجری: یعنی من اصلا نمیتونم هضمش کنم این کار بزرگ را انجام دادید طبق سند خودشان بعد ۲۰۰ هزار دلار برای دانشمندان خودشان و برای یک ایرانی یک پلیور واقعا همین طور گفت شما خارجی هستید بعد چیکار کردید.
مهمان: سوئدیها و فرانسویها گفتند بیا برای ما کار کن و من به سوئدیها گفتم باشه. بعد کارهای من را انجام دادند و من رفتم در اف اف آ مرکز فضایی سوئد.
مجری: دیگه آمریکا نماندی
مهمان: نه آمریکا نماندم. رفتم سوئد و چهار سال در مرکز فضایی سوئد بودم این هم عکس از مرکز فضایی سوئد
مجری: چی شد برگشتی ایران
مهمان: من در مرکز فضایی سوئد که بودم خود آمریکاییها در کنفرانس بین المللی اومدن تو خود اف اف آ دنبال من گفتند بیا اونجا و برنامهای که شما نوشتید برای درهای شاتل دو مرتبه استفاده میکنیم و خیلی کارایی دارد برای ما
مجری: دوباره آمریکاییها
مهمان: آمریکاییها گفتند. من گفتم باشه بعد نرفتم آمریکا اومدم و گفتم آخه من ۵ سال اونجا کار کردم چه گلی رو سرم ریختند که حالا دو مرتبه برم براشون بیگاری کنم.
مجری:چون میدونید تصور خیلیها این است که اون طرف خیلی قدر نخبهها و دانشمندان را میدونند
مهمان: نه شما اگر ۱۰۰ سال هم در کشور خارجی باشی همیشه خارجی هستی
مجری: چی شد برگشتید ایران
مهمان: به مادرم گفتم که من دعوت نامه از ژاپن دارم و در مرکز فضایی سوئد هم هستم. گفت اگر بخواهی من ازت راضی باشم بیا و در همین شهر خودمون هزاران کار است. حالا مجبور نیستی که بری ناسا یا مرکز فضایی سوئد. مادر گفت بیا همین جا کار کن گفتم من که خونم از خون مادرم رنگینتر نیست و من هم ایرانی هستم و افتخار هم میکنم ایرانی هستم.
مجری: برگشتید ایران و رفتید به روستایتان
مهمان: بله رفتم تو روستا پهلوی مادرم، مادرم دست آخر نمیتونست راه برود. کولش میکردم بعد مردم نگاه میکردند میگفتم چرا تعجب میکنید یک زمانی ایشان من را کول میکردن حالا دو کلاس درس خواندم برای خودم خواندم، ولی مادر من هستش این خیلی به گردن من حق دارد
مجری: الان باور میکند کسی
مهمان: من خودم بعضی وقتها شب میخوابم میگم مگر میشه کسی برود به ناسا این کارها را بکند بعد برود مرکز فضایی سوئد بعد برود توی یک ده کوچکی چرمهین زندگی کند واقعا خیلی اعجاب آور است
مجری: شده جایی بگید من کجا بودم باور نکنند
مهمان: بله اتفاقا من رفتم جاهایی که میگفتم پاسپوتهایی که کار میکردم میگفتند شما راننده مینی بوس هستید اصلا باورشان نمیشد من تو ناسا بودم بعد که مستند را دیدند زنگ میزدند میگفتند انگار شما تو ناسا بودید. میگفتند چرا نمیگفتید گفتم حالا چی بگم ما اهل قیافه و شواف نیستیم
مجری: از روی چی قضاوت میکنند آخه یعنی چی مثلا همونطور که ساده زندگی میکنید
مهمان: برای اینکه زندگی من سادهترین زندگی هست که دارم فکر میکنند مثلا ما کم داریم تو زندگی میگن این چشه. من اهل قیافه گرفتن که من این کار را کردم نه خیلی کسایی هستند که از من بهترند و قیافه نمیگیرند.
مجری: شما چند سال پیش برگشتید ایران
مهمان: من ۲۸ سال پیش برگشتم
مجری: ۲۸ سال پیش
مهمان: بله من همیشه در خدمت مادرم بودم
مجری: بعد پول با خودتان آوردید
مهمان: مقداری پول آوردم بله
مجری: یعنی اینجا مشکل مالی نداشتید
مهمان: مشکل مالی نه الحمدالله خدا رو شکر خوبه. من الان یک کارگاه دارم همون جا کار میکنم و هنوز هم دارم کار میکنم
مجری: الان کارگاه دارید اینجا
مهمان: بله
مجری: چه کارگاهی
مهمان: همین چرخهای هیدرولیک، کیکور و گراف مجری: چیه ساده بخواهیم بگیم تجهیزات چی هستش
مهمان: تجهیزات راه سازی
مجری: وقتی که برگشتید ایران کسی شما را صدا زد، کجا اومد سراغ شما و کجا این تجربههای شما را شنیدند.
مهمان: حقیقتاً نیومدند نه
مجری: چرا
مهمان: من چرا شو نمیدونم. مهندس ما درس رو خوندیم برای مملکتمون و زحمتمون را هم کشیدیم اونم تو مملکتمون هنگامی که مملکت من گنجایش رو نداشته باشد که تکنولوژیهای خودم رو بکار بگیرد دیگه من تقصیری ندارم
مجری: اینجا که خارجی نیستید اینجا دیگه وطنتون هست برگشتید اینجا دیگه توجه میشد به شما
مهمان: دیگه اینجا را هم مثل اینکه خارجی هستیم تو وطن خودمون برای اینکه من درسهایی که خوندم نه برای وطنم خودم نه برای شو آف و نه برای قیافه گرفتن نه برای هیچی. ولی من اون چیزهایی که خوندم نتونستند از من استفاده کنند در مملکت خودمون من دلم نمیخواهد ایتالیایی، آلمانی، آمریکایی یا چینی بیاد برای ما کار بکند. ما بهترین دانشگاهها را داریم برای خودمون و بهترین دکتر و مهندسها را در این مملکت داریم و دلمان میخواهد خود ایرانیها بیایند و خودشان انیشتنی باشند و خودشان تکنولوژی را برای مملکتمون درست کنند.
مجری: اینها شعار نیست. اینها را کسی میگوید که شاتل را فرستادن آسمان
مهمان: من ۲۰ سال پیش موتور پیکان را با هوای فشرده راه انداختم، ولی کسی اصلا نگفت منت چند.
مجری: شما میتوانستید وارد سیاست هم بشوید به هر حال با سواد تحصیل کرده.
مهمان: در همین درسهای خودمان هم مانده ایم چه برسد سیاست
مجری: الان هم در همان روستای چرمهین زندگی میکنی
مهمان: بله در همان روستای چرمهین هستم
مجری: همان طور ساده
مهمان: همانطور ساده زندگی بسیار ساده. چندین سال است که این پیکان را دارم واقعا انگار تو بهشت هستم. در وطنم کسی نمیتونه به من بگه خارجی و این آرامشی که در ایران دارم با هیچی نمیتونم عوض کنم
مجری: ما آخر برنامه به مهمان عزیزمان میگوییم بدون تعارفترین جمله تان را بگویید.
مهمان: ایران از لحاظ منابع طبیعی واقعاً در دنیا تک هست و بهترین افراد را دارد از لحاظ استعداد اینها میدونند که اگر ایران را ول کنند از بغل چهار ساله همه را جلو میزنند به خاطر همین است که همیشه مشکلی مثل جنگ و مثل تحریم را بوجود میآورند که ایران نتواند رشد کند. شما یک پرنده را که بال هایش را ببندید نمیتواند که پرواز کند اینها دارن در کشور ما همین کار را به سر ما میآورند. ما بایستی دانا باشیم در تیم کار بکنیم و کاری بکنیم که هیچ کشوری نتواند به ما از هر لحاظ تجاوز کند.
در این قسمت از بدون تعارف پروفسور چرمهینی از خاطرات و سختیهای دوران جوانی تا مهاجرت و رفتار زشت آمریکاییها و بازگشت به روستای محل زادگاهش میگوید که متن آن به شرح زیر است:
مجری: چند سالتونه
مهمان: من ۷۰ سالمه. هر روز هم ورزش میکنم
مجری: اهل کجایید
مهمان: من اهل چرمهین هستم از توابع لنجان استان اصفهان
مجری: از بچه گیتون کار کردید
مهمان: بله من ۲۴ ساعته کمک پدرم میکردم در کشاورزی تا اونجایی که میتونستم تابستانها کار میکردم مخارج تحصیل خودم را در بیارم بنایی میکردم با برادم
مجری: آرزوی دوران بچه گی شما چی بود.
مهمان: من حقیقتش در زندگی عاشق درس بودم یعنی در درون همیشه یه چیزی بود که میخواستم یاد بگیرم همیشه میخواستم از این دنیا این کهکشانها اصلا زندگی این فیزیک پشت پلنها چی هست از همون موقع ما عاشق کامپیوتر شدیم گفتیم خدای این کامپیوتر چی هست، تو روستا و این همیشه در سرم من بود و من همیشه هر چی میرفتم جلوتر هی بیشتر مشتاق بودم که این تکنولوژی چی هستش
مجری: با اون شرایط سختی که داشتید فکر میکردید بتوانید موفق باشید مثلا یا نه
مهمان: منی که وضعم خراب بود از لحاظ مادی، ولی همیشه امید داشتم که من میتوانم به اون جاهایی که میخواهم برسم برم میتوانم برسم تو زندگی و واقعا هم هیچ وقت خودم رو نباختم علی رغم اینکه تهی دست بودم.
مجری:آقا من اجازه دارم شما رو معرفی کنم
مهمان: بفرمایید
مجری: آقای چرمهینی که قصه اش را تا اینجا شنیدید بچه روستا من بهتر است بگم پرفسور چرمهینی
مهمان: نه چرمهینی کافی هست.
مجری: یکی از دانشمندان ناشناخته کشورمان هستند که از روستا به عشق تحصیل میرن آمریکا تحصیلاتشان را میگذرانند و میشوند کسی که در تکنولوژی فضایی آمریکا در ناسای معروف یک کار برجسته انجام میدهند همان ایرانیهایی که میشنوید که در ناسا آمریکا کار میکنند یکیشون ایشان هستند. آقای خیلی مخلصیم
مهمان: قربان شما ما در خدمت هستیم
مجری: ما از این به بعد شما رو دکتر پرفسور خطاب کنیم
مهمان: نه همون چرمهینی ما همون چرمهینی کافی است برای ما در خدمتتان هستیم
مجری: شما از روستا برای ادامه تحصیل رفتید آمریکا
مهمان: رفتم آمریکا بله
مجری: پول از کجا آوردید رفتید آمریکا
مهمان: آفرین من دو سال در سربازی بودم پول هایم را جمع کردم بعد از سربازی اومدم در شرکت فرانسوی برناسیترا در ایران مترجم شده بودم آنها زبان فارسی بلد نبودن من مترجم زبان فرانسه شده بودم بنام فرانسویها خلاص بعد از اینکه پول هایم را جمع کردم رفتم آمریکا دو ماه در سیاتل واشنگتن زبان خواندم بعد از دو ماه رفتم دانشگاه، دانشگاه اودییو در ویرجینیا دیگه لیسانس، فوق لیسانس، دکترا و فوق دکترا را ما در دانشگاه ویرجینیا گرفتیم
مجری: فوق دکترای میکانیک
مهمان: بله، آمریکاییها زیاد باهوش نبودن در کارهای فنی مثلا بیشتر برنامه نویسیها من خیلی قویتر بودم از آمریکاییها من برای آنها برنامه مینوشتم و به من پول میدادند در آنجا بهشون درس میدادم در استاتیک، داینامیک، دیزآین، فابریشن و آمریکا نیزوم
مجری: من الان مغزم داره هنگ میکنه شما اینها را میگویید
مهمان: بعد از آنجا دیگه رفتیم و گفتند عجب کسی هستید ما یک مقاله در عسکری متال هندبوک چاپ شد فوتو قرصتو کامپازیت گفت بیای ناسا و برای ما کار کنی و دانشگاه، ولی بالا و گفتم باشه من اصلا نمیدونستم ناسا کجاست
مجری: کی به شما گفت
مهمان: رئیس دپارتمان یک میکانیک ویرجینیا
مجری: گفت برو تو ناسا کارکن
مهمان: بله گفت ما شما را میفرستیم تو ناسا به شما حقوق میدیم که بری پروژههای ناسا را از طریق دانشگاه برای ما چیکار کنی کار کنی گفتیم باشه ما هم از خدامون بود اون موقع
مجری: مدرکتون هم اینجاست
مهمان: بله مدرک من این دکترای فلوسفی هستش که همین مدرک دکترای منه و این هم ترجمه اش است که در وزارت فرهنگ و آموزش عالی است
مجری: آها دکتر مکانیک مهندسی از آمریکا
مهمان: بله
مجری: آقای دکتر شما در ناسا مشغول کار شدید و سال ۱۹۸۶ اگر اشتباه نکنم یک اتفاق میافتد که شما دیگه خودتان را خیلی بیشتر نشان میدهید یعنی یک نقشی که تعیین کننده و سرنوشت ساز سال ۱۹۸۶ سفینه شاتل را آمریکا پرتاب کرد
مهمان: بله پرتاب کرد و در پرتاب شدن بعد از ۳۰ دقیقه و ۲۷ ثانیه این مخزن سوختش دچار مشکل شد و انفجار انجام شد و هفت نفر مردن و شاتل سقوط کرد در اقیانوس و دولت آمریکا و خود پیرزیدنت ریگان اومدن پشت تلویزیون گفتند هر چی زودتر مشکل شاتل را پیدا کنید.
مجری: شما اون موقع در ناسا بودید و شروع کردید به پیدا کردن مشکل
مهمان: بله من در اونجا برنامه سه بعدی که نوشته بودم اومدم و استفاده کردم و ریگیزان کردن یعنی طراحی مجدد پوستر. اومدم روی پین کار کردم
مجری: یعنی ساده بگم مشکل شاتل را حل کردید و پرتاب شد
مهمان: بله شاتل دو مرتبه در مدار کار قرار گرفت
مجری: این کار را شما کردید سندی هم دارید
مهمان: سندش همین است که نیومن نوشته (خواندن نوشته انگلیسی از روی کاغذ)
مجری: یعنی چی
مهمان: یعنی اکسیلند به همین حادثهای که بوجود آمد به وسیله زیپ تیریدی برنامهای که من نوشتم مشکل برطرف شد
مجری: آقا ببینید کارش چقدر درسته این دکتر
مجری: باز دوباره قصه شروع میشود از اینجا شما شاتل را تونستید مشکلش را حل کنید چه اتفاقی افتاد
مهمان: در آنجا بعد از اینکه مشکل رفع شد ریگیل ۲۰۰ هزار دلار داد به ماتریال ویژه ناسا رئیس جمهور وقت آمریکا
مجری: ۲۰۰ هزار دلار داد برای چی
مهمان: برای پاداش به دانشمندان ماتریال ویژه که این کار را کردند برای من هم یک پلیور گرفتند و من به اونها گفتم برای ۵ سالی که من اینجا کار کردم فقط این پلیور
مجری: ۲۰۰ هزار دلار به دانشمندان خودشان و به شما
مهمان: یک پلیور دادند من گفتم برای ۵ سالی که اینجا کار کردم همین پلیور (انگلیسی) گفتند بخواهی نخواهی شما یک خارجی هستید دیگه نمیدونستم اون موقع چیکار کنم گفتم من شنبه یکشنبه کار میکردم هیچ دانشجویی در آمریکا شنبه یکشنبه کار نمیکرد. من ۵ سال همه هفت روز هفته را کار میکردم، ولی آخرش این طرز برخورد نیوزا بود که من دیگه اصلا سرد شدم از زندگی در آمریکا.
مجری: یعنی من اصلا نمیتونم هضمش کنم این کار بزرگ را انجام دادید طبق سند خودشان بعد ۲۰۰ هزار دلار برای دانشمندان خودشان و برای یک ایرانی یک پلیور واقعا همین طور گفت شما خارجی هستید بعد چیکار کردید.
مهمان: سوئدیها و فرانسویها گفتند بیا برای ما کار کن و من به سوئدیها گفتم باشه. بعد کارهای من را انجام دادند و من رفتم در اف اف آ مرکز فضایی سوئد.
مجری: دیگه آمریکا نماندی
مهمان: نه آمریکا نماندم. رفتم سوئد و چهار سال در مرکز فضایی سوئد بودم این هم عکس از مرکز فضایی سوئد
مجری: چی شد برگشتی ایران
مهمان: من در مرکز فضایی سوئد که بودم خود آمریکاییها در کنفرانس بین المللی اومدن تو خود اف اف آ دنبال من گفتند بیا اونجا و برنامهای که شما نوشتید برای درهای شاتل دو مرتبه استفاده میکنیم و خیلی کارایی دارد برای ما
مجری: دوباره آمریکاییها
مهمان: آمریکاییها گفتند. من گفتم باشه بعد نرفتم آمریکا اومدم و گفتم آخه من ۵ سال اونجا کار کردم چه گلی رو سرم ریختند که حالا دو مرتبه برم براشون بیگاری کنم.
مجری:چون میدونید تصور خیلیها این است که اون طرف خیلی قدر نخبهها و دانشمندان را میدونند
مهمان: نه شما اگر ۱۰۰ سال هم در کشور خارجی باشی همیشه خارجی هستی
مجری: چی شد برگشتید ایران
مهمان: به مادرم گفتم که من دعوت نامه از ژاپن دارم و در مرکز فضایی سوئد هم هستم. گفت اگر بخواهی من ازت راضی باشم بیا و در همین شهر خودمون هزاران کار است. حالا مجبور نیستی که بری ناسا یا مرکز فضایی سوئد. مادر گفت بیا همین جا کار کن گفتم من که خونم از خون مادرم رنگینتر نیست و من هم ایرانی هستم و افتخار هم میکنم ایرانی هستم.
مجری: برگشتید ایران و رفتید به روستایتان
مهمان: بله رفتم تو روستا پهلوی مادرم، مادرم دست آخر نمیتونست راه برود. کولش میکردم بعد مردم نگاه میکردند میگفتم چرا تعجب میکنید یک زمانی ایشان من را کول میکردن حالا دو کلاس درس خواندم برای خودم خواندم، ولی مادر من هستش این خیلی به گردن من حق دارد
مجری: الان باور میکند کسی
مهمان: من خودم بعضی وقتها شب میخوابم میگم مگر میشه کسی برود به ناسا این کارها را بکند بعد برود مرکز فضایی سوئد بعد برود توی یک ده کوچکی چرمهین زندگی کند واقعا خیلی اعجاب آور است
مجری: شده جایی بگید من کجا بودم باور نکنند
مهمان: بله اتفاقا من رفتم جاهایی که میگفتم پاسپوتهایی که کار میکردم میگفتند شما راننده مینی بوس هستید اصلا باورشان نمیشد من تو ناسا بودم بعد که مستند را دیدند زنگ میزدند میگفتند انگار شما تو ناسا بودید. میگفتند چرا نمیگفتید گفتم حالا چی بگم ما اهل قیافه و شواف نیستیم
مجری: از روی چی قضاوت میکنند آخه یعنی چی مثلا همونطور که ساده زندگی میکنید
مهمان: برای اینکه زندگی من سادهترین زندگی هست که دارم فکر میکنند مثلا ما کم داریم تو زندگی میگن این چشه. من اهل قیافه گرفتن که من این کار را کردم نه خیلی کسایی هستند که از من بهترند و قیافه نمیگیرند.
مجری: شما چند سال پیش برگشتید ایران
مهمان: من ۲۸ سال پیش برگشتم
مجری: ۲۸ سال پیش
مهمان: بله من همیشه در خدمت مادرم بودم
مجری: بعد پول با خودتان آوردید
مهمان: مقداری پول آوردم بله
مجری: یعنی اینجا مشکل مالی نداشتید
مهمان: مشکل مالی نه الحمدالله خدا رو شکر خوبه. من الان یک کارگاه دارم همون جا کار میکنم و هنوز هم دارم کار میکنم
مجری: الان کارگاه دارید اینجا
مهمان: بله
مجری: چه کارگاهی
مهمان: همین چرخهای هیدرولیک، کیکور و گراف مجری: چیه ساده بخواهیم بگیم تجهیزات چی هستش
مهمان: تجهیزات راه سازی
مجری: وقتی که برگشتید ایران کسی شما را صدا زد، کجا اومد سراغ شما و کجا این تجربههای شما را شنیدند.
مهمان: حقیقتاً نیومدند نه
مجری: چرا
مهمان: من چرا شو نمیدونم. مهندس ما درس رو خوندیم برای مملکتمون و زحمتمون را هم کشیدیم اونم تو مملکتمون هنگامی که مملکت من گنجایش رو نداشته باشد که تکنولوژیهای خودم رو بکار بگیرد دیگه من تقصیری ندارم
مجری: اینجا که خارجی نیستید اینجا دیگه وطنتون هست برگشتید اینجا دیگه توجه میشد به شما
مهمان: دیگه اینجا را هم مثل اینکه خارجی هستیم تو وطن خودمون برای اینکه من درسهایی که خوندم نه برای وطنم خودم نه برای شو آف و نه برای قیافه گرفتن نه برای هیچی. ولی من اون چیزهایی که خوندم نتونستند از من استفاده کنند در مملکت خودمون من دلم نمیخواهد ایتالیایی، آلمانی، آمریکایی یا چینی بیاد برای ما کار بکند. ما بهترین دانشگاهها را داریم برای خودمون و بهترین دکتر و مهندسها را در این مملکت داریم و دلمان میخواهد خود ایرانیها بیایند و خودشان انیشتنی باشند و خودشان تکنولوژی را برای مملکتمون درست کنند.
مجری: اینها شعار نیست. اینها را کسی میگوید که شاتل را فرستادن آسمان
مهمان: من ۲۰ سال پیش موتور پیکان را با هوای فشرده راه انداختم، ولی کسی اصلا نگفت منت چند.
مجری: شما میتوانستید وارد سیاست هم بشوید به هر حال با سواد تحصیل کرده.
مهمان: در همین درسهای خودمان هم مانده ایم چه برسد سیاست
مجری: الان هم در همان روستای چرمهین زندگی میکنی
مهمان: بله در همان روستای چرمهین هستم
مجری: همان طور ساده
مهمان: همانطور ساده زندگی بسیار ساده. چندین سال است که این پیکان را دارم واقعا انگار تو بهشت هستم. در وطنم کسی نمیتونه به من بگه خارجی و این آرامشی که در ایران دارم با هیچی نمیتونم عوض کنم
مجری: ما آخر برنامه به مهمان عزیزمان میگوییم بدون تعارفترین جمله تان را بگویید.
مهمان: ایران از لحاظ منابع طبیعی واقعاً در دنیا تک هست و بهترین افراد را دارد از لحاظ استعداد اینها میدونند که اگر ایران را ول کنند از بغل چهار ساله همه را جلو میزنند به خاطر همین است که همیشه مشکلی مثل جنگ و مثل تحریم را بوجود میآورند که ایران نتواند رشد کند. شما یک پرنده را که بال هایش را ببندید نمیتواند که پرواز کند اینها دارن در کشور ما همین کار را به سر ما میآورند. ما بایستی دانا باشیم در تیم کار بکنیم و کاری بکنیم که هیچ کشوری نتواند به ما از هر لحاظ تجاوز کند.
ماشاءالله پرفسور بزرگوار الهی زنده باشی و خدا قدرت را میداند بهترینهای عالم را برای شما هموطن عزیز ازخداوند بزرگ مسئلت مینمایم و دعاگوی شما هستم
من ایشون رو نمیشناختم و این اصلا خوب نیست بعد 28سال باید بفهمیم دانشمند داریم البته سالها پیش به چرمهین رفتم جای باصفایی است کوهی در چرمهین چشمه ای داشت و جاذبه زیادی داره طوری که ماشین خاموش رو در سربالایی بخودش جذب میکنه الان نمیدونم هنوز اون چشمه هست یا نه
سالی 150 هزار نفر فارغ التحصیل از ایران میرند که معادل 50 میلیارد دلار سرمایه گذاری هست. به وضع اونها برسید چرا بیخودی زیر بغل خودتون هندونه میگذارید؟ ضمنا این آقا خودشون گفتند به من هیچ توجهی نشده باید از این شرمنده باشید ایشون باید توی این سی سال صد تا مصاحبه ازش میشد نه اینکه آخر عمری پیداش کنید!!