فال حافظ در ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
پارسینه: فال حافظ در ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ منتشر شد.
غزل شماره ۲۰۴ دیوان حافظ : یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
تعبیر غزل شماره 204 حافظ در فال شما :
دوستان شفیق و دلسوزی دارید، قدرشان را بدانید و در راه دوستی و محبت شک به خود راه ندهید. به آینده فکر کنید و غم گذشته را نخورید. افسوس و حسرت گذشته دوای درد شما نیست.
زندگی را سخت نگیرید و با سرعت و تیزهوشی سعی کنید آینده خود را به شکل قشنگی بسازید. صبوری کنید، بیمار شفا پیدا می کند، قرض ادا می شود و ازدواج عملی خواهد شد.
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۰۴ حافظ
این غزل از غزلیات زیبای خواجه حافظ شیرازی است که همه ابیاتش با «یاد باد آن که» آغاز میشوند و شاعر اتفاقات خوشایند سابق را به محبوب یادآوری میکند.
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یادش بخیر آن زمانی که در پنهانی نگاه عنایت به ما داشتی و علامت و نشانه محبت تو بر روی صورت ما آشکارا نقش بسته بود.
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود
یادش بخیر آن زمانی که وقتی نگاه تند و سرزنشآمیز چشم تو مرا از پای درمیآورد؛ (بلافاصله) لب شیرینت همچون معجزه حضرت عیسی که مرده را زنده میکرد، به من روح تازهای میبخشید. یعنی تو همزمان نوش و نیش را داشتی.
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یادش بخیر آن زمانی که شراب صبحگاهی نوشیده، در محفل محبت و نشست خودمانی بجز من و محبوبم شخص دیگری نبود و توفیق الهی ما را همراهی میکرد.
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود
یادش بخیر آن زمانی که در محفلمان چهره تو، شمع نورانی شادی را روشن میکرد و این دل رنجکشیده مانند پروانهای بود که بدون پروا و بیواهمه بر گرد شمع چهرهات به پرواز در میآمد.
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
یادش بخیر آن زمانی که در آن مهمانی کرامات اخلاقی و ادب و معرفت، (همه مؤدب نشسته بودند و) تنها کسی که از روال ادب خارج شده و خندههای مستانه سر میداد، شراب ناب بود. خنده مستانه صهبا یعنی خنده صدادار و آن وقتی است که شراب از ساغر به پیمانه جاری میشد و صدای فروریختنش به گوش میرسید.
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
یادش بخیر آن زمانی شراب یاقوترنگ در پیاله ریخته میشد، میان من و لعل لب تو گفتارها وکردارها صورت میگرفت. در اینجا حافظ شراب انگور را به یاقوت قرمز تشبیه کرده است.
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
یادش بخیر آن زمانی که وقتی محبوب من کمر همت میبست تا به سفر برود، هلال ماه نو به همراه رکاب اسب او و ملازمش، مانند قاصد راه جهان را میپیمود. یعنی ماه نو در خدمتگزاری او حاضر بود. نکته مصرع دوم این است که هلال ماه نو به نعل اسب شباهت دارد.
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
یادش بخیر آن زمانی که ساکن خرابات و مست و از خود بیخود بودم و آن چیزهایی را که امروز در مسجد فاقد آن هستم، در آنجا داشتم. بعضی شارحان آنچه امروز در مسجد ندارد را حضور قلب میدانند و بعضی دیگر معاشرت رندان پاکدل و بدون ریا را گمشده حافظ میشمارند.
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
یادش بخیر آن زمانی که با تصحیح شما، مضامین صیقل نخورده و بکر اشعار حافظ صورت درست و منظم به خودش میگرفت. هرچند فحوای بیت مبالغه است و هیچکس در شعر به پای حافظ نمیرسیده و قادر به تصحیح اشعار او نبوده، اما اشاره به این موضوع دارد که خود شاه شجاع یا به عقیده بعضی شاه ابواسحاق اینجو، از شعر سرودن بهرهای داشته است و به فنون نظم آشنا بوده است.
ارسال نظر