فال حافظ در ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
پارسینه: فال حافظ در ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ منتشر شد.
غزل شماره ۲۰۹ حافظ در زمان تبعید شاعر به یزد و به یاد شاه شجاع (هر چند که او حافظ را به یزد تبعید کرده است) سروده است. حافظ میگوید من توسط شمشیر تو به قتل نرسیدم، چون تقدیر الهی این گونه نبود وگرنه دل بیرحم تو در کشتن من کوتاهی نکرد. سپس میگوید من در عشق تو همچون دیوانهای بودم و پس از رها کردن زلفت لایق زنجیر بودم.
تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
از همهچیز و همهکس خسته و رنجور شدهای و روزگارت را با آه کشیدن و ناله کردن میگذرانی. مقصر خودت هستی که همه چیز را از دست دادی. تو شایسته داشتن همه چیز بودی ولی در حال حاضر فقط با حسرت، فکر روزهای گذشته را میکنی. دست از آه و ناله بردار و برای فراموش کردن غم به هرچیزی پناه نبر. حال روحی مناسبی نداری و احساس پیری به تو دست داده است. همه میدانند که تو در عذاب و ناراحتی هستی ولی کسی به کمکت نمیآید، پس قوی باش، خودت به خودت کمک کن، به تنهایی و با توکل به خدا باید همه چیز را از نو بسازی.
متن غزل شماره ۲۰۹ حافظ
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تأثیر نبود
سر ز حسرت به در میکدهها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۰۹ حافظ
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
مقدر و قسمت نشده بود که این دردمند رنجور با شمشیر تو کُشته شود وگرنه دل بیرحم و بیمروت تو در این راه کوتاهی ننمود و از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
منِ دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
آنگاه که من دیوانه از سر گیسوی تو دست برداشتم، هیچ چیز سزاوارتر از این نبود که به زنجیرم بکشند. اشاره به اینکه دیوانگان را به زنجیر میکشیدند و زلف یار همچون زنجیری برای دل دیوانه عاشق است.
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تأثیر نبود
خدایا، این چهره روشنِ همچون آیینه محبوب من از چه چیزی سرشته شده است که آه گرم سینه من نتوانست در آن اثری بگذارد.
سر ز حسرت به در میکدهها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
به خاطر اینکه شاید بتوانم مانند نسیم سحری، بار دیگر گذارم به سر کوی تو بیفتد، شب پیشین کاری غیر از ناله شبانه نداشتم.
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
ای آتش فراق، چنان در تو گداخته شدم که برای رهایی از آن جز اینکه مانند شمع بسوزم و تمام شوم راهی برایم نمانده بود.
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
غم دوری تو برای حافظ چنان بلا و شکنجه دردناک و عالمگیر بود که نیازی به شرح و بسط و توصیف برای دیگران نداشت.
تفسیر اول فال
دلت بر روی نوک زبانت است و تا زبان می گشایی راز دل را برملا می کنی و این خصلتی است که برایت دردسر درست خواهد کرد. روزگار بدی است و تو باید بیش از اینها عاقل باشی. سادگی و خامی تو کار دستت خواهد داد. به هر کسی اعتماد مکن و بدان که حال روزگاران متغیر است، پس هوشیار باش و دیده را باز کن تا بتوانی راحت زندگی کنی.
تفسیر دوم فال
یکی از اطرافیان به شما خیانت کرده و همین ضربه بدی به شما وارد کرده، این مسئله تجربه ای است که نشان می دهد لازم است دوستان را از دشمنان شناخته و زود به هرکسی اعتماد نکنید.
برخی افراد قصد دارند از شما سواستفاده کنند، حواستان باشد که پلی برای موفقیت افراد نااهل نشوید. از ظاهربینی حذر کنید. نیتی در دل دارید که با تلاش و ثبات قدم انشالله به آن خواهید رسید.
ارسال نظر