گوناگون

همه می دانند حاتمی کیا احساساتی است!

پارسینه: اتفاقا‌ بوي دود موتورهاي راکبان حالش را به‌هم مي‌زد. حالا بوي آن دود از کجا مي‌آيد؟ مگر درباره «برج‌مينو» نگفتيد که هر تحولي با درد همراه است

1- اينکه اين روزها ابراهيم حاتمي‌کيا در مراسم‌هاي مختلف تجليل فيلم «چ» نقادانه حرف زده و جشنواره فيلم فجر و کلا ‌سياست‌هاي کنوني سينما را نواخته، سنت پسنديده‌اي است؛ چيزي که طي اين سال‌ها به بوته فراموشي سپرده شده بود. اگرچه حرف‌هاي او منتقدان جدي هم دارد، در هر حالت «نفس» قضيه را زير سوال نمي‌برد.

دليل عمده‌اش اينگونه است، در سال‌هاي اخير آنقدر ادبيات «مديحه‌سرايي» و ترکيب پرافاده «سکوت مصلحتي» جولان داد که فضاي تپنده هنري را به پيکري بي‌جان و ازنفس‌افتاده تبديل کرد. پس تقصير فيلمساز نيست، بلکه قصور و البته گناه زمانه است که فضا به اين مسير سوق داده شد و البته چه حيف!

2- آقاي حاتمي‌کيا! گفته بوديد که «به‌واسطه مردم و تماشاگران حاتمي‌کيا شدم و نه به‌واسطه عزيزان مطبوعاتي». از صراحت کلامتان اينگونه استفاده مي‌شود که دلخوشي از رسانه‌ها و مطبوعات نداريد. اما سوال اين است که حرف‌هاي شما کجا و چگونه به اطلاع مردم و تماشاگرانتان مي‌رسد؟ شما اين‌روزها در مراسم‌هاي مختلف حرف‌هايتان را در قالب سخنراني و در اصل به شکل «مونولوگ» مطرح کرديد. در اينگونه سخنراني‌ها فقط يک‌نفر حرف مي‌زند و بقيه فقط شنونده هستند. چرا؟ دست‌کم چقدر خوب مي‌شد مثل اغلب اوقات، حرف‌هايتان را در قالب «ديالوگ» مطرح مي‌کرديد و حتما مي‌دانيد هيچ‌جايي بهتر از رسانه‌ها و به‌خصوص روزنامه‌ها براي بيان ديدگاه‌هايتان نيست. اما چرا در قبال مطبوعات چنين موضعي گرفتيد، ‌دليلش معلوم نيست! حتما مي‌دانيد که شما مدافعان کمي نداريد و بسياري از همين افراد با فيلم‌هاي شما زندگي کرده‌اند و مي‌کنند. اميد است اگر حرف حقي است، باطلي از آن اراده نشود.

3- گفته بوديد، اين‌روزها دلتنگ شهيد آويني هستيد. او حامي بزرگتان بود. وقتي او را از دست داديد در لحظه اول متوجه نشديد چه کسي را از دست داده‌ايد، اما هرچه زمان گذشت بيشتر فهميديد که چقدر جاي او خالي است. بله! واقعا جاي او در سينماي ايران خالي است.

ما هم دلتنگ اوييم. او هيچ‌وقت نمي‌گفت همه حقيقت پيش من است. به اصل نقد و تعامل اعتقاد داشت و مهم‌تر اينکه سينما و کلا هنر دغدغه او بود و چقدر خداوند او را گرامي داشت که او را با مقام شهادت ارج نهاد. حال به‌نظر شما اگر الان آقامرتضي زنده بود چه جايگاه و فرجامي داشت؟

براي ما هم مثل شما اين پرسش مطرح است که چرا در اين روزگار جاي چنين افرادي خالي است. واقعا چرا؟! بيان کرديد سينما براي من بت نيست. فرش قرمز براي ما مسير خون است. ما با چيزهایي عجين بوديم که نمي‌توانيم از آن دست بکشيم. کجاست قلم‌هايي که با قدرت پاي اين بحث‌ها بايستد؟ اتفاقا ما بايد بپرسيم در اين سال‌ها چه اتفاقي افتاده؟ راستي چرا در آن دوره که فيلم «گزارش يک جشن» را ساختيد، اکران نشد؟ چرا با شما چنين کردند؟

4- گفته بوديد، اصرار دارم خودم را صرف جامعه سينمايي نکنم و علاقه‌اي به اين بحث ندارم. نه اينکه علاقه نداشته باشم؛ عشقم سينماست، ‌اما غرق‌شدن در آن را نمي‌پسندم و فکر مي‌کنم برخي در اين عالم غرق شده‌اند و سينما برايشان بت شده است. آقاي حاتمي‌کيا! من هميشه به‌مثابه يک مشتاق جدي، ‌پيگيرانه سينماي شما را دنبال کرده‌ام.

مگر مي‌توانم لحظاتي را که با قهرمان «از کرخه تا راين» کنار رود «راين» که با خداي خودش نرد عشق مي‌باخت اشک مي‌ريختم، فراموش کنم. من دست‌کم براي اشک‌هاي خودم حرمت قايلم و به حرمت آن نمي‌توانم نسبت به فيلم‌هاي شما بي‌تفاوت باشم. روزي که فيلمسازي را شروع کرديد، کمترکسی شما را نمي‌شناخت. اما شما به دليل تسلطتان به زبان سينما فيلم‌هاي نسل ما را ساختيد. آرمان‌هاي نسلي زنده و واقعي را به تصوير کشيديد.

از طريق زبان سينما حرفتان را زديد و اگر غير از آن بود، ‌اصلا فيلمي نبود که تماشاگران دنبال مولف آن باشند. اصلا روزي که فيلم «هويت» را ديدم، نوجواني بودم عاشق سينما. باور کنيد متحير شدم که چه‌کسي اين فيلم را ساخته. بعد از آن «هويت» شما شد هويتمان و ما هم دنبال شما و کارهايتان. نه «فرمانده»! نمي‌توانم بپذيرم که در سينما غرق نشده‌ايد. شما غرق شده‌ايد، ‌اما دلتنگ هستيد و خسته.

ما هم چنين احوالي داريم که هرکداممان در جزيره تنهايي خود سير مي‌کنيم و خبر از احوال يکديگر نداريم و اين يعني حالمان بد است. اگر هم کسي گفت حالمان خوب است، ‌تو باور نکن!

5- مي‌دانم ابراهيم حاتمي‌کيا احساساتي است و اين نه خوب است و نه بد. بلکه خصلتي انساني است. وقتي چيزي آزرده‌اش مي‌کند بروز مي‌دهد. چون آنقدر فيلمسازي در ايران برايش جدي است که اغلب در جشنواره‌ها حاشيه‌هاي فيلمش در کنار متن آن خبرساز است.

آقاي حاتمي‌کيا! حاشيه جشنواره سي‌ودومين فيلم فجر هم از اين دست بود. اما واقفم که شما با اين نوع مسايل بيش از همه آشناييد. حتما يادتان هست براي فيلم «از کرخه تا راين» چه خون‌دلي خورديد. الان کساني که عاشق سينه‌چاک اين فيلمند، آن‌موقع چه بودند و چه کردند؟

«خاکستر سبز»، «برج مينو»، «بوي پيراهن يوسف»، «موج مرده»، «آژانس شيشه‌اي» و... هم اين مسايل را به‌دنبال نداشت؟ حاج‌کاظم «آژانس شيشه‌اي» در ظرف زمان و مکان خودش حرف دلش را زد. اتفاقا‌ بوي دود موتورهاي راکبان حالش را به‌هم مي‌زد. حالا بوي آن دود از کجا مي‌آيد؟ مگر درباره «برج‌مينو» نگفتيد که هر تحولي با درد همراه است.

شما که دردآشنا هستيد، ‌شرايط جديد سينما را همچون گذشته مي‌پنداريد؟ واضح است که مسوولان جشنواره نهايت تلاش را کردند تا جشنواره آبرومندانه برگزار کنند. اما ما هم مثل شما معترض بوديم به اختتاميه. دبير جشنواره با نيت خير خواست دل همه را به دست بياورد ‌که البته نتوانست و نقص‌غرض شد. دست آخر به سر «منزل» مقصود نرسيد و حال بايد براي دبيري جشنواره سال آينده با «منزل» خود مشورت کند که بپذيرد يا نه! اما از آن بعد کلامم متوجه شما نيست.

اما حتما بهتر از من مي‌دانيد از آن‌سو تدوينگر فيلمي هنگام دريافت سيمرغش از اينکه فيلم رقيبش از مسابقه خارج شده ابراز خوشحالي کرد! آهنگساز برنده هم اعلام کرد سينماي ايران به آهنگساز خارجي احتياجي ندارد و... نمي‌دانم چه نامي مي‌توانم بر اين واکنش‌ها بگذارم. اما اگر هر شرايطي حاکم بوده، متوجه همه است: گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست.

فرانک سیناترا/شرق

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار