گوناگون

درباره آخرین حرف حاتمی‌کیا در سینمای ایران/ در جست‌وجوی چمرانی که دوستش داریم

پارسینه: چرا وقتی حرف از فیلم «چ» به میان می‌آید همگان از سکانس درخشان سقوط هلیکوپتر یاد می‌کنند نه کاراکتر مصطفی چمران؟

«چ» را می‌توان به‌عنوان یک فیلم خوش‌ساخت از کارگردانی حرفه‌ای دوست داشت. اثری که گوشه‌ای از تبعات ناامنی متاثر از جنگ را در منطقه پاوه به تصویر می‌کشد و تبدیل به فیلمی پخته از لحاظ کارگردانی و اجرا در کارنامه فیلمساز سینمای دفاع مقدس کشورمان می‌شود، اما همین فیلم به‌عنوان اثری درباره شهید مصطفی چمران حتی در محدوده زمانی کوتاه و چند روزه، واجد کاستی‌هایی است.

هفدهمین فیلم کارنامه ابراهیم حاتمی‌کیا نشان می‌دهد این کارگردان تا چه حد در اجرای سکانس‌های جنگ و درگیری و التهاب تبحر دارد و بدون آنکه ریتم را از دست بدهد، می‌تواند مخاطب را در همه لحظه‌ها به همراهی همه‌جانبه وادارد.

کاری که قبل از این در فیلم‌های جنگی محض و جنگی- شهری خود به شکلی قابل قبول انجام داده و در«چ» ماحصل همان تجربیات را با اجرایی تاثیرگذارتر به تصویر درمی‌آورد.
سکانس‌های جنگ و درگیری بین نیروهای مردمی یا دستمال سرخ‌ها و کردهای جدایی‌طلب یا نیروهای کومله به‌خوبی نشان‌دهنده این تسلط در اجرا و کارگردانی است و در همه لحظات پرالتهاب، مخاطب را به‌دنبال خود می‌کشاند.

اوج این سکانس‌ها هم همان صحنه معروف سقوط هلیکوپتر214 حامل نیروهای مردمی زخمی و آسیب‌دیده پاوه توسط گروه مقابل است که به شکلی دلخراش به کوه اصابت می‌کند. صحنه‌ای که مخاطب همچون یکی از مردمی که لحظاتی پیش با عزیزان زخمی خود در هلیکوپتر خداحافظی کردند، شاهد آن است؛ شاهد لحظه‌به‌لحظه مرگ آنها، تکه و پاره‌شدن بدن‌ها، جداشدن سرها و... نهایتا حادثه‌ای است که مصطفی چمران از آن به‌عنوان یک حادثه دیوانه‌کننده یاد کرده است.
درواقع نوع اجرا و کارگردانی این سکانس، میزانسن، فیلمبرداری، تدوین، بازی‌ها و... دست‌به‌دست می‌دهند تا مخاطب این حس دردناک منحصربه‌فرد را تجربه کند و حتی اگر این جمله شهید چمران را هم نشنیده باشد، در ذهنش تصویری از یک حادثه دیوانه‌کننده ثبت شود که به سختی می‌تواند تماشای آن را تاب بیاورد.

اما این همه ماجرا نیست چون قرار نیست فیلم«چ» صرفا درباره غایله پاوه و مقاومت نیروهای مردمی و درگیری بین گروه‌های منطقه و... باشد بلکه فیلم به شهادت نامش، «چ»، مدعی پرداختن به 48ساعت از زندگی مصطفی چمران و نقش مهم و تاثیرگذار وی در ختم این غایله به فرمان امام‌خمینی(ره) است.

پس به این ترتیب شخصیت چمران باید بر فیلم، غالب باشد و این غالب‌بودن فقط به جهت حضور کمی نیست بلکه فیلم باید بتواند در این برش کوتاه، تصویری از شهید مصطفی چمران واقعی ثبت کند که واجد نقاط اوج و برجسته شخصیت وی از فیلتر ذهنی فیلمساز باشد.

طبیعی است که همه زندگی پرتلاطم و البته پر از نقاط برجسته مصطفی چمران نمی‌تواند در این فیلم به تصویر دربیاید به‌خصوص که این غایله، مستند واجد روایتی مشخص، شناسنامه و جزییاتی است که حتی از فیلتر ذهنی کارگردان هم نمی‌تواند دچار تغییر سلیقه چندانی شود.

به این ترتیب کارگردان یک راه پیش‌رو داشته که با وفاداری به بستر مستند اتفاقات و بن‌مایه‌های شخصیت‌های واقعی، روایت خود را از ماجرا و شخصیت‌ها به تصویر بکشد و البته این مهم را نیز از یاد نبرد که در عین وامداری به واقعیت، به اصول درام‌پردازی در روایت و شخصیت‌پردازی هم توجه داشته باشد.

با همه این محدودیت‌های موجود که قطعا در ذهن کارگردان فیلم بوده، امروز وقتی فیلم و ماحصل این تلاش را می‌بینیم به این نتیجه می‌رسیم که هرچقدر فیلم در بازسازی اتفاق‌ها، درگیری‌ها و تقابل‌ها و برخوردها به‌جهت دراماتیک موفق عمل کرده در پرداخت کاراکتر مصطفی چمران با کاستی‌های بسیاری روبه‌رو است؛ کاستی‌هایی که بیش از هرچیز برخاسته از سلیقه و دغدغه فیلمساز است تا چمران را فردی تخت، مطلق و غیرزمینی و نه واجد نقاط اوج و فرود انسانی و از جنس مردمان زمینی ببیند.
این نگاه باعث شده در طول فیلم با چمرانی مواجه باشیم که بیش از رفتار و عمل همچون یک چریک و فعال سیاسی- نظامی که جایگاه‌های مهمی همچون وزیر دفاع، نخست‌وزیر دولت موقت در امور انقلاب، رییس ستاد جنگ‌های نامنظم و... بیشتر با آدمی که اهل حرف و شعار و رفتارهای نمایشی و ضد جنگ و کشتار است، روبه‌رو شویم. نه اینکه جنگ‌طلب‌‌بودن امتیاز باشد اما در فیلم خبری از تهور و عملگرایی‌ای که او را از آمریکا به مصر و لبنان و پاوه و اهواز و سوسنگرد کشانده نیست. البته که شخصیت چندوجهی مصطفی چمران که از او دست‌نوشته‌های عرفانی، تابلوهای نقاشی، مجسمه‌های دست‌ساز، عکس‌هایی از طبیعت و درعین‌حال ابتکارهایی در ادوات نظامی باقی مانده، نشان می‌دهد روح یک متفکر و فردی اهل عرفان و معنویت در وی موج می‌زده، اما همه اینها در کنار یکدیگر هستند که کاراکتر منحصربه‌فرد چمرانی را می‌سازند که از او دیده یا شنیده‌ایم و دوستش داریم. چمرانی که به‌محض ورود به منطقه پاوه در برخورد با اسب زخمی، روحیه ضد کشتار و جنگش بزرگنمایی می‌شود و در ادامه با طراحی میزانسن‌های خاص، گفتار و رفتار او به شکلی اغراق‌شده و نمایشی بزرگنمایی می‌شوند، چمرانی که تصور می‌کردیم نیست.
چمرانی که در میانه اختلاف نیروهای مردمی، وقتی صدای اذان بلند می‌شود با حرکتی نمایشی همه را به آرامش و صلح دعوت می‌کند، چمرانی که مقابل دکتر عنایتی و اصغر وصالی و... بیشتر شعار می‌دهد تا عملی مثبت و تاثیرگذار، چمرانی که از او بسیار شنیده‌ایم نیست.

به جهت همین تخت‌بودن و نداشتن منحنی اوج و فرود، شخصیتی است که کاراکتر مصطفی چمران در فیلم نمی‌تواند برای مخاطب سمپاتی پیدا کند و نمی‌تواند بعد از تمام‌شدن فیلم به‌واسطه کنشمندی و رفتارهای ملموس و قابل باور در ذهن مخاطب باقی بماند.
این نکته می‌تواند یکی از دلایلی باشد که وقتی حرف از فیلم «چ» به میان می‌آید همگان به جای اینکه از کاراکتر مصطفی چمران یاد کنند، از سکانس درخشان سقوط هلیکوپتر می‌گویند و بس.

سحر عصرآزاد/شرق

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار