۶ ماه قبل از ۸۸ گفتم سر اين انتخابات جنگ ميشود
پارسینه: جواد منصوري نخستين فرمانده سپاه درباره خاطراتش از حزب جمهوري اسلامي و ديدارش با احمدي نژاد پيش از انتخابات مي گويد.
اهم اظهارات نخستين فرمانده سپاه در گفت و گو با نامه نيوز به شرح ذيل است :
بحث را با انفجار حزب جمهوري اسلامي آغاز کنيم، اين اتفاق چه ضربهاي به نظام وارد کرد؟ آيا شهادت نيروهاي شناخته شده انقلاب تاثيري بر روند اداره کشور داشت؟
کساني که اين انفجار را طراحي کردند تصور ميکردند بعد از اين انفجار حکومت سقوط خواهد کرد. آنها براين باور بودند جبهه هاي جنگ به هم ميريزند، مردم دچار بلاتکليفي ميشوند و زمينه ساقط شدن جمهوري اسلامي فراهم ميشود. ولي در يک اتفاق عجيب کشور بدون هيچ مشکلي به کار خود ادامه داد. اين حادثه سنگين و تلخ براي همه بود ولي موجب نشد که کار کشور مختل شود و اتفاق خاصي بيفتد.
بين سران نظام نيز مشکلي ايجاد نشد؟ يا حتي در بحث جايگزين کردن نيروهاي جديد با نيروهايي که به شهادت رسيده بودند؟
نه، اتفاق خاصي نيفتاد. امام، آيتالله موسوي اردبيلي را جايگزين شهيد بهشتي کردند و معاونين مسئولين شهيد شده سريعا به عنوان سرپرست امور کار را به دست گرفتند.
اما قطعا اين انفجار بر روي حزب جمهوري اسلامي تاثيراتي داشت.
بله، در مورد حزب ميتوان گفت اين حادثه تاثير داشت. شهادت آيتالله بهشتي باعث شد که لنگرگاه و ستون اصلي حزب ضربه بخورد. اما فراموش نکنيم که اگر شهيد بهشتي هم بودند تاثيري چنداني در سرنوشت نهايي حزب جمهوري اسلامي به وجود نميآمد. شايد حضور شهيد بهشتي تنها باعث ميشد انحلال حزب کمي به تاخير بيفتد. در جلسه قبلي در مورد مشکلات حزب به صورت مفصل سخن گفتم. حوادث سال 62 به بعد نشان داد که اختلافات دروني حزب زياد است. تا سال 64 حزب روند عادي خود را ادامه داد اما از اين سال به بعد اين اختلافات به اوج رسيد و در سال 65 حزب جمهوي به طوري رسمي توانايي خود را از دست داد. بايد اذعان کنم که نقش شهيد بهشتي در حزب جمهوري اسلامي فوق العاده بود.
ولي براساس آنچه روايت شده است،معتقدم اگر شهيد بهشتي بود، اختلافات حزب جمهوري اسلامي رخ نميداد؟
نميتوان با اطمينان گفت. شما توجه کنيد در زمان شهيد بهشتي هم اين اختلافات بود. در زمان شهيد بهشتي، ماجراي شهيد آيت پيش آمد، ماجراي بني صدر اتفاق افتاد. بنابراين در زمان ايشان با آن شخصيت برجسته نيز اختلافات وجود داشت. اين اختلافات هنوز هم در کشور وجود دارد و مسئله بنيادي است که حتي با حضور امام هم حل نشد. ما مشکلات مهمي در زمينه فرهنگي و اخلاقي داريم که نتوانستيم آن را حل کنيم. قانون گريزي در کشور ما يک مشکل ريشهاي است. ما در ايران 120 سال است بحث قانون و رعايت آن را داريم که مشکلش حل نشده است.
در مورد شهيد بهشتي ابهامات گوناگوني وجود دارد برخي او را ستايش ميکنند و عدهاي ديگر از بديهاي او سخن ميگويند. نظر شما در مورد شخصيت ايشان چيست؟
ايشان به دليل داشتن شخصيت استثنايي هم علاقمندان جدي و متعصب داشتند و در کنار آن دشمنان سرسختي نيز داشتند. اکثر شخصيتهاي برجسته دنيا اينگونه هستند. شهيد بهشتي آدم بسيار باهوش، تحصيلکرده و مومني بود که افراد ماجراجو و شارلاتان از ايشان خوششان نميآمد. تعدادي از روحانيون به شدت با ايشان مخالف بودند. آنها ميدانستند با وجود شهيد بهشتي نميتوانند به جايي برسند و ايشان را رقيب خود ميدانستند.حتي در اولين انتخابات رياست جمهوري خيلي جدي ايستادند و به بني صدر راي دادند که مبادا يک رئيس جمهور طرفدار بهشتي به قدرت برسد.
مثل جامعه روحانيت؟
بله، يک نمونه همين بود. بگذاريد خاطرهاي برايتان تعريف کنم. در روز 22 بهمن 58 در ميدان آزادي مراسم سالگرد انقلاب بود. به عنوان فرمانده سپاه در جايگاه ويژه بودم بني صدر هم به عنوان رئيس جمهور در جايگاه حضور داشت. آقاي خلخالي آمد و در کنار من نشست. ايشان هم با آن سابقه که از سال 41 با امام بود از مخالفان شهيد بهشتي بود. خودش ميگفت که من از بني صدر خوشم نميآيد اما دوست ندارم از دست من ناراحت باشد. او به من گفت 4 نفر از سران خلق ترکمن را پاسدارهاي شما گرفتهاند و بايد اعدام شوند و بني صدر اجازه نميدهد اين کار انجام شود. من امشب به گنبد مي روم و کار را تمام ميکنم اما ميگويم منصوري دستور اين اعدامها را داده است. او ميگفت من نميخواهم رابطهام با بني صدر خراب شود.خلخالي رفت همين کار را کرد و اعدامها را انجام داد و گفت منصوري اين کار را کرده است. فردا هم مجاهدين گفتند بايد منصوري را بکشيم.
چرا خلخالي با آيت الله بهشتي مشکل داشت؟
چون فکر ميکرد او بايد جاي بهشتي مينشسته است. چون فکر ميکرد چرا بايد محبوبيت من کمتر از بهشتي باشد؟ چرا بايد امام بيش تر از من به بهشتي توجه کند؟ چرا بايد او دبيرکل حزب باشد و من عضو شوراي مرکزي حزب نباشم؟ آقاي لاهوتي نماينده امام در سپاه بود. روزي ايشان به من گفت :« منصوري چرا تو بايد در شوراي مرکزي حزب باشي و من نباشم؟» آقاي لاهوتي با بهشتي بد بود و طرفدار بني صدر بود. اين ها مسائل اساسي است که جوامع بشري را گرفتار مي کنند.
به نظر ميرسد شهيد بهشتي قدرت فوقالعادهاي در آن سالها داشتند يا به بيان ديگري ميدان بازي وسيعي داشتند؟
بله، شهيد بهشتي از افراد قدرتمند انقلاب اسلامي بود که در کنار آن سعه صدر فوقالعاده اي نيز داشت. او ميگفت بايد همديگر را تحمل کنيم و لذا بني صدر را تحمل کرد و در آخر بعد از اينکه هجمهها زياد شد گفتند که صبرمان تمام شده است اما به دستور امام سکوت ميکنيم.
اشاره کرديد که شهيد بهشتي ميگفت اجازه دهيد بني صدر به جايي برسد که ما با او مخالفت کنيم. بني صدر به کجا رسيد که شهيد بهشتي تبديل به مخالف ايشان شد؟
صحبتهاي بني صدر در17 شهريور بسيار بد بود. او در اين سخنراني چراغ سبز حمله دشمن به ايران را نشان داد. در 10 آذر 59 که روز عاشورا بود بني صدر بازهم حرفهاي بد و تفرقه انگيزي زد. درحالي که کشور درگير جنگ بود او از اختلافات سياسي خود با حزب جمهوري اسلامي سخن گفت. با شنيدن اين سخنان و ديدن رفتارهاي بني صدر، شهيد بهشتي يقين پيدا کرد که حضور او براي مملکت خطرناک است. در اسفند 59 سخنراني کرد و گفت رياست بني صدر براي مملکت به صلاح نيست اما ما به خاطر امام سکوت ميکنيم که اين سکوت تا خرداد 60 ادامه داشت.
شما هم از خيانت بني صدر صحبت ميکنيد اما محسن رضايي و علي شمخاني عنوان مي کنند اين خيانت نبود بلکه استراتژي رئيس جمهور وقت براي جنگ با عراق بود. نظر شما در مورد اين سخنان چيست؟
من کاري به صحبت افراد ندارم. من در مورد عملکردها صحبت ميکنم. عملکرد بني صدر چه بود؟ به نفع مملکت بود؟ چرا از مملکت فرار کرد؟ آيا با وجود اين شواهد نميتوان گفت او خائن است!
مي گفتند در جنگ به دنبال خيانت نبود؟
ولي ايشان خيانت کرد چون جاسوس سيا بود. شما فکر ميکنيد قطب زاده از کي کار جاسوسي خود را آغاز کرد؟ از دهه 40! بختيار از سال 27 جاسوس سيا بود.
يعني رابطه سازماني داشتند؟
بله.
چگونه به وزارت خارجه رفتيد؟
روزي شهيد رجايي ضمن گفتوگو با من، از اختلافات خود با بنيصدر مبني بر انتخاب وزير خارجه خبر داد؛ در نهايت در جلسهاي با حضور شخص شهيد رجايي و تني چند از دوستان، معاونتهاي مختلف وزارت خارجه مشخص شد که در آن جلسه بنده به عنوان معاون فرهنگي و کنسولي وزارت خارجه انتخاب شوم.
بني صدر به انتخاب شما اعتراضي نداشت؟
خيلي مخالف بود ميگفت رجايي حق نداشت اين کار را انجام دهد. فکر ميکنم يک شکايتي هم به دادستان کل کشور کرد. قسمت حقوقي رئيس جمهور از رجايي شکايت کرد. اما عملا ما کار خود را کرديم. از ارديبهشت 60 عملا بني صدر رئيس جمهور نبود و از اوايل خرداد هم بساط خود را جمع کردند و بعد هم فرار کردند. يکي از مشکلات ما با بنيصدر خروج بسياري از اسناد از وزارت خارجه قبل از حضور ما در اين وزارتخانه بود، متأسفانه آقاي ناطقي مدير کل وقت کنسولي وزارت خارجه بسياري از اسناد را از وزارت خارجه خارج کرده بود و توسط دفتر رئيس جمهور از کشور خارج شدند.
بخش عمدهاي از اين اسناد به روابط ايران و اسرائيل و انگليس و امريکا در زمان پهلوي مربوط بود و تا آنجايي که ما اطلاع داريم اين اسناد ابتدا به بلژيک فرستاده شد، اما سرنوشت اسناد هنوز هم مبهم است.
شما هم با بني صدر کار کرديد و هم با شهيد رجايي. با توجه به اين تجربه بسياري از طرفداران احمدي نژاد و البته خود ايشان رئيس دولتهاي نهم و دهم را با شهيد رجايي مقايسه ميکنند و مخالفان احمدي نژاد نيز او را با بني صدر. به نظر شما احمدي نژاد به کدام يک از اين دو نزديک تر است؟
من هم ميگويم حضرت علي هستم! گفتن که ملاک نيست. در زمان هاشمي و خاتمي بحث تجمل گرايي رواج پيدا کرده بود. طبعا بخشي از کشور از اين شرايط ناراضي بودند و آمال خود را در دوران رجايي ميديدند و به دنبال کسي بودند مانند رجايي رفتار کند. احمدي نژاد اين مسئله را ميدانست و سعي کرد خود را به عنوان رجايي ديگر به مردم القا کند. هم بني صدر بودن ايشان و هم رجايي بودنش حرف بي ربطي است. احمدي نژاد شبيه هيچ کس نيست.
احمدي نژاد از نظر فکري هم انسجام ندارد و خودش نيست و ديگران او را اداره ميکنند، او اصيل نبود و... اين مسائلي است که بايد بررسي شود. حالا تاريخ کي صحت گفته من را روشن کند، نميدانم. ضرباتي که او به کشور زده است بعيد مي دانم به اين زودي ها جبران شود.
احساس مي کنم صريح سخن نمي گوييد؟
چون مدرکي ندارم ولي من ايشان را يک عنصر صالح نمي دانم.
با احمدي نژاد ديدار داشتيد؟
بله، قبل از رياست جمهوري وقتي رفتارش را ديدم گفتم اين آدم ثبات ندارد و براي مملکت خطرناک است.
اين از همان جنس تحليل هايي است که در مورد بني صدر گفتيد؟
بله، آنها را گفتم خارجي هستند اما اين را نگفتم. ولي در مورد مهرههاي اطراف او مشکوکم. دو ماه بعد از رياست جمهوري احمدي نژاد، وزير خارجه آمريکا( رايس) در رياض گفت ما از دولت احمدي نژاد راضي هستم. ما از دولت او ضربه نمي خوريم.
تحليل خود در مورد احمدي نژاد را هم به سران کشور انتقال داديد؟
15 روز بعد اينکه احمدي نژاد، رئيس جمهور شد گفتم که کلاه بزرگي سر مملکت رفت و حواستان جمع باشد. آقاي بشارتي يک ماه بعد از شروع به کار کردن احمدي نژاد خدمت يکي از بزرگان نظام مي رسند و مي گويد که احمدي نژاد دارد مملکت را خراب مي کند، ايشان مي گويند، حالا قضاوت زود است و دوستان بروند کمک بکنند. به هرحال آقاي بشارتي هم زنده است و مي توان در اين مورد شهادت بدهد.
سال 88 هم اين هشدارهايتان را انتقال داديد؟
من 88 پکن بودم. به حسين شريعتمداري گفتم حواستان باشد اصلا به صلاح نيست احمدي نژاد بار ديگر به رياست جمهوري برسد. من 6 ماه قبل از 88 به آقاي متکي گفتم آقا سر اين انتخابات جنگ ميشود. گفتم اين انتخابات آخرين جايي است که ميخواهند با نظام تسويه حساب کنند و انتخابات 88 را آخرين فرصت خود ميدانستند.
بحث را با انفجار حزب جمهوري اسلامي آغاز کنيم، اين اتفاق چه ضربهاي به نظام وارد کرد؟ آيا شهادت نيروهاي شناخته شده انقلاب تاثيري بر روند اداره کشور داشت؟
کساني که اين انفجار را طراحي کردند تصور ميکردند بعد از اين انفجار حکومت سقوط خواهد کرد. آنها براين باور بودند جبهه هاي جنگ به هم ميريزند، مردم دچار بلاتکليفي ميشوند و زمينه ساقط شدن جمهوري اسلامي فراهم ميشود. ولي در يک اتفاق عجيب کشور بدون هيچ مشکلي به کار خود ادامه داد. اين حادثه سنگين و تلخ براي همه بود ولي موجب نشد که کار کشور مختل شود و اتفاق خاصي بيفتد.
بين سران نظام نيز مشکلي ايجاد نشد؟ يا حتي در بحث جايگزين کردن نيروهاي جديد با نيروهايي که به شهادت رسيده بودند؟
نه، اتفاق خاصي نيفتاد. امام، آيتالله موسوي اردبيلي را جايگزين شهيد بهشتي کردند و معاونين مسئولين شهيد شده سريعا به عنوان سرپرست امور کار را به دست گرفتند.
اما قطعا اين انفجار بر روي حزب جمهوري اسلامي تاثيراتي داشت.
بله، در مورد حزب ميتوان گفت اين حادثه تاثير داشت. شهادت آيتالله بهشتي باعث شد که لنگرگاه و ستون اصلي حزب ضربه بخورد. اما فراموش نکنيم که اگر شهيد بهشتي هم بودند تاثيري چنداني در سرنوشت نهايي حزب جمهوري اسلامي به وجود نميآمد. شايد حضور شهيد بهشتي تنها باعث ميشد انحلال حزب کمي به تاخير بيفتد. در جلسه قبلي در مورد مشکلات حزب به صورت مفصل سخن گفتم. حوادث سال 62 به بعد نشان داد که اختلافات دروني حزب زياد است. تا سال 64 حزب روند عادي خود را ادامه داد اما از اين سال به بعد اين اختلافات به اوج رسيد و در سال 65 حزب جمهوي به طوري رسمي توانايي خود را از دست داد. بايد اذعان کنم که نقش شهيد بهشتي در حزب جمهوري اسلامي فوق العاده بود.
ولي براساس آنچه روايت شده است،معتقدم اگر شهيد بهشتي بود، اختلافات حزب جمهوري اسلامي رخ نميداد؟
نميتوان با اطمينان گفت. شما توجه کنيد در زمان شهيد بهشتي هم اين اختلافات بود. در زمان شهيد بهشتي، ماجراي شهيد آيت پيش آمد، ماجراي بني صدر اتفاق افتاد. بنابراين در زمان ايشان با آن شخصيت برجسته نيز اختلافات وجود داشت. اين اختلافات هنوز هم در کشور وجود دارد و مسئله بنيادي است که حتي با حضور امام هم حل نشد. ما مشکلات مهمي در زمينه فرهنگي و اخلاقي داريم که نتوانستيم آن را حل کنيم. قانون گريزي در کشور ما يک مشکل ريشهاي است. ما در ايران 120 سال است بحث قانون و رعايت آن را داريم که مشکلش حل نشده است.
در مورد شهيد بهشتي ابهامات گوناگوني وجود دارد برخي او را ستايش ميکنند و عدهاي ديگر از بديهاي او سخن ميگويند. نظر شما در مورد شخصيت ايشان چيست؟
ايشان به دليل داشتن شخصيت استثنايي هم علاقمندان جدي و متعصب داشتند و در کنار آن دشمنان سرسختي نيز داشتند. اکثر شخصيتهاي برجسته دنيا اينگونه هستند. شهيد بهشتي آدم بسيار باهوش، تحصيلکرده و مومني بود که افراد ماجراجو و شارلاتان از ايشان خوششان نميآمد. تعدادي از روحانيون به شدت با ايشان مخالف بودند. آنها ميدانستند با وجود شهيد بهشتي نميتوانند به جايي برسند و ايشان را رقيب خود ميدانستند.حتي در اولين انتخابات رياست جمهوري خيلي جدي ايستادند و به بني صدر راي دادند که مبادا يک رئيس جمهور طرفدار بهشتي به قدرت برسد.
مثل جامعه روحانيت؟
بله، يک نمونه همين بود. بگذاريد خاطرهاي برايتان تعريف کنم. در روز 22 بهمن 58 در ميدان آزادي مراسم سالگرد انقلاب بود. به عنوان فرمانده سپاه در جايگاه ويژه بودم بني صدر هم به عنوان رئيس جمهور در جايگاه حضور داشت. آقاي خلخالي آمد و در کنار من نشست. ايشان هم با آن سابقه که از سال 41 با امام بود از مخالفان شهيد بهشتي بود. خودش ميگفت که من از بني صدر خوشم نميآيد اما دوست ندارم از دست من ناراحت باشد. او به من گفت 4 نفر از سران خلق ترکمن را پاسدارهاي شما گرفتهاند و بايد اعدام شوند و بني صدر اجازه نميدهد اين کار انجام شود. من امشب به گنبد مي روم و کار را تمام ميکنم اما ميگويم منصوري دستور اين اعدامها را داده است. او ميگفت من نميخواهم رابطهام با بني صدر خراب شود.خلخالي رفت همين کار را کرد و اعدامها را انجام داد و گفت منصوري اين کار را کرده است. فردا هم مجاهدين گفتند بايد منصوري را بکشيم.
چرا خلخالي با آيت الله بهشتي مشکل داشت؟
چون فکر ميکرد او بايد جاي بهشتي مينشسته است. چون فکر ميکرد چرا بايد محبوبيت من کمتر از بهشتي باشد؟ چرا بايد امام بيش تر از من به بهشتي توجه کند؟ چرا بايد او دبيرکل حزب باشد و من عضو شوراي مرکزي حزب نباشم؟ آقاي لاهوتي نماينده امام در سپاه بود. روزي ايشان به من گفت :« منصوري چرا تو بايد در شوراي مرکزي حزب باشي و من نباشم؟» آقاي لاهوتي با بهشتي بد بود و طرفدار بني صدر بود. اين ها مسائل اساسي است که جوامع بشري را گرفتار مي کنند.
به نظر ميرسد شهيد بهشتي قدرت فوقالعادهاي در آن سالها داشتند يا به بيان ديگري ميدان بازي وسيعي داشتند؟
بله، شهيد بهشتي از افراد قدرتمند انقلاب اسلامي بود که در کنار آن سعه صدر فوقالعاده اي نيز داشت. او ميگفت بايد همديگر را تحمل کنيم و لذا بني صدر را تحمل کرد و در آخر بعد از اينکه هجمهها زياد شد گفتند که صبرمان تمام شده است اما به دستور امام سکوت ميکنيم.
اشاره کرديد که شهيد بهشتي ميگفت اجازه دهيد بني صدر به جايي برسد که ما با او مخالفت کنيم. بني صدر به کجا رسيد که شهيد بهشتي تبديل به مخالف ايشان شد؟
صحبتهاي بني صدر در17 شهريور بسيار بد بود. او در اين سخنراني چراغ سبز حمله دشمن به ايران را نشان داد. در 10 آذر 59 که روز عاشورا بود بني صدر بازهم حرفهاي بد و تفرقه انگيزي زد. درحالي که کشور درگير جنگ بود او از اختلافات سياسي خود با حزب جمهوري اسلامي سخن گفت. با شنيدن اين سخنان و ديدن رفتارهاي بني صدر، شهيد بهشتي يقين پيدا کرد که حضور او براي مملکت خطرناک است. در اسفند 59 سخنراني کرد و گفت رياست بني صدر براي مملکت به صلاح نيست اما ما به خاطر امام سکوت ميکنيم که اين سکوت تا خرداد 60 ادامه داشت.
شما هم از خيانت بني صدر صحبت ميکنيد اما محسن رضايي و علي شمخاني عنوان مي کنند اين خيانت نبود بلکه استراتژي رئيس جمهور وقت براي جنگ با عراق بود. نظر شما در مورد اين سخنان چيست؟
من کاري به صحبت افراد ندارم. من در مورد عملکردها صحبت ميکنم. عملکرد بني صدر چه بود؟ به نفع مملکت بود؟ چرا از مملکت فرار کرد؟ آيا با وجود اين شواهد نميتوان گفت او خائن است!
مي گفتند در جنگ به دنبال خيانت نبود؟
ولي ايشان خيانت کرد چون جاسوس سيا بود. شما فکر ميکنيد قطب زاده از کي کار جاسوسي خود را آغاز کرد؟ از دهه 40! بختيار از سال 27 جاسوس سيا بود.
يعني رابطه سازماني داشتند؟
بله.
چگونه به وزارت خارجه رفتيد؟
روزي شهيد رجايي ضمن گفتوگو با من، از اختلافات خود با بنيصدر مبني بر انتخاب وزير خارجه خبر داد؛ در نهايت در جلسهاي با حضور شخص شهيد رجايي و تني چند از دوستان، معاونتهاي مختلف وزارت خارجه مشخص شد که در آن جلسه بنده به عنوان معاون فرهنگي و کنسولي وزارت خارجه انتخاب شوم.
بني صدر به انتخاب شما اعتراضي نداشت؟
خيلي مخالف بود ميگفت رجايي حق نداشت اين کار را انجام دهد. فکر ميکنم يک شکايتي هم به دادستان کل کشور کرد. قسمت حقوقي رئيس جمهور از رجايي شکايت کرد. اما عملا ما کار خود را کرديم. از ارديبهشت 60 عملا بني صدر رئيس جمهور نبود و از اوايل خرداد هم بساط خود را جمع کردند و بعد هم فرار کردند. يکي از مشکلات ما با بنيصدر خروج بسياري از اسناد از وزارت خارجه قبل از حضور ما در اين وزارتخانه بود، متأسفانه آقاي ناطقي مدير کل وقت کنسولي وزارت خارجه بسياري از اسناد را از وزارت خارجه خارج کرده بود و توسط دفتر رئيس جمهور از کشور خارج شدند.
بخش عمدهاي از اين اسناد به روابط ايران و اسرائيل و انگليس و امريکا در زمان پهلوي مربوط بود و تا آنجايي که ما اطلاع داريم اين اسناد ابتدا به بلژيک فرستاده شد، اما سرنوشت اسناد هنوز هم مبهم است.
شما هم با بني صدر کار کرديد و هم با شهيد رجايي. با توجه به اين تجربه بسياري از طرفداران احمدي نژاد و البته خود ايشان رئيس دولتهاي نهم و دهم را با شهيد رجايي مقايسه ميکنند و مخالفان احمدي نژاد نيز او را با بني صدر. به نظر شما احمدي نژاد به کدام يک از اين دو نزديک تر است؟
من هم ميگويم حضرت علي هستم! گفتن که ملاک نيست. در زمان هاشمي و خاتمي بحث تجمل گرايي رواج پيدا کرده بود. طبعا بخشي از کشور از اين شرايط ناراضي بودند و آمال خود را در دوران رجايي ميديدند و به دنبال کسي بودند مانند رجايي رفتار کند. احمدي نژاد اين مسئله را ميدانست و سعي کرد خود را به عنوان رجايي ديگر به مردم القا کند. هم بني صدر بودن ايشان و هم رجايي بودنش حرف بي ربطي است. احمدي نژاد شبيه هيچ کس نيست.
احمدي نژاد از نظر فکري هم انسجام ندارد و خودش نيست و ديگران او را اداره ميکنند، او اصيل نبود و... اين مسائلي است که بايد بررسي شود. حالا تاريخ کي صحت گفته من را روشن کند، نميدانم. ضرباتي که او به کشور زده است بعيد مي دانم به اين زودي ها جبران شود.
احساس مي کنم صريح سخن نمي گوييد؟
چون مدرکي ندارم ولي من ايشان را يک عنصر صالح نمي دانم.
با احمدي نژاد ديدار داشتيد؟
بله، قبل از رياست جمهوري وقتي رفتارش را ديدم گفتم اين آدم ثبات ندارد و براي مملکت خطرناک است.
اين از همان جنس تحليل هايي است که در مورد بني صدر گفتيد؟
بله، آنها را گفتم خارجي هستند اما اين را نگفتم. ولي در مورد مهرههاي اطراف او مشکوکم. دو ماه بعد از رياست جمهوري احمدي نژاد، وزير خارجه آمريکا( رايس) در رياض گفت ما از دولت احمدي نژاد راضي هستم. ما از دولت او ضربه نمي خوريم.
تحليل خود در مورد احمدي نژاد را هم به سران کشور انتقال داديد؟
15 روز بعد اينکه احمدي نژاد، رئيس جمهور شد گفتم که کلاه بزرگي سر مملکت رفت و حواستان جمع باشد. آقاي بشارتي يک ماه بعد از شروع به کار کردن احمدي نژاد خدمت يکي از بزرگان نظام مي رسند و مي گويد که احمدي نژاد دارد مملکت را خراب مي کند، ايشان مي گويند، حالا قضاوت زود است و دوستان بروند کمک بکنند. به هرحال آقاي بشارتي هم زنده است و مي توان در اين مورد شهادت بدهد.
سال 88 هم اين هشدارهايتان را انتقال داديد؟
من 88 پکن بودم. به حسين شريعتمداري گفتم حواستان باشد اصلا به صلاح نيست احمدي نژاد بار ديگر به رياست جمهوري برسد. من 6 ماه قبل از 88 به آقاي متکي گفتم آقا سر اين انتخابات جنگ ميشود. گفتم اين انتخابات آخرين جايي است که ميخواهند با نظام تسويه حساب کنند و انتخابات 88 را آخرين فرصت خود ميدانستند.
الان همه میگن ما سال 88 هشدار دادیم
عجیب است هرکس حرف میزند از خیانت دولتهای نهم ودهم میگوید انگار نه انگار که در دواتهای سازندگی واصلاحات هیچ اتفاقی نیفتاذه وهمه چیز گل وبلبل بوده یا درطول عمر یک سال و 8ماهه این دولت اشتباهی رخ نداده میگویند تورم راکاهش داداند ولی مامدانیم بازار وقدرت خرید مردم کشش بیش ازین تورم ندارد واگر دولت هم هیچ کاری نکند تورم خودبه خود به صفر خواهد رسید
حتما یک کسی ایشون را بزور به مردم میخواست قالب بکند و بعضیها واز جمله این آقا میدونستند ولی لب باز نکردند!
دکتراحمدی نژاد انصافا زحمات بسیاری کشید ولی فتنه گران نگذاشتند
بزرگان نظام ؟
یعنی کی؟