عکس:یکی از آن ۱۷۵ غواص...
پارسینه: مسعود شادکام، شانزده ساله از مشهد/یکی از 175 غواصی که پیکر دست بسته شان اخیرا کشف شد و به ایران بازگشت.
صاحب این عکس کوچکترین عمو من هست. خالق شادترین لحظات کودکی من... وقتی برا بار نمی دونم چندم، عروسکمو از دست پسرا نجات می داد و دوباره گردنشو با کوکهای درشت برام می دوخت. می گفت "عمو گریه نکن، ببین مثل اولش شد" بعد دوباره نگام می کرد می گفت " وقتی گریه می کنی خوشگل می شی ها...چونت می لرزه". به قول خالد حسینی آدما گاهی یه جا می مونن برا همیشه و من حس می کنم هنوز تو اتاق زیرزمین خونه مادر بزرگم موندم و هنوز دارم به دستاش که هنوز مردونه نشده نگا می کنم. می گم عمو همه ازت عصبانی هستند که می خوای دوباره بری جبهه. بلند می خنده "هیچی نمی شه عمو من مواظبم"، باور می کنم ...خبر کربلا چهار می یاد...بابا می ره برا شناسایی جسد. می گن هیچی از اجساد نمونده اکثراً متلاشی شدند. بابا می گه تو پاش ترکش داشت پیداش می کنم. صدها جسد متلاشی و نیمه خورده شده رو می بینه. نیست...جلال، عمو دیگه، می گه می رم جهبه پیداش می کنم. چند هفته بعد بابا می ره یه تیک گوشت سوخته چسبیده به یه پلاک رو به جای جلالش تحویل می گیره....خداحافظی از مسعود ولی رو دلمون می مونه...و انتظار...
می گن صد و هفتاد و چهار نفر بودند...دست بسته و زنده بگور...ممکنه بین اونا بوده باشه...دلم پاره پاره می شه....این غربتو غریب هم بیشتر بهمم می ریزه...همکارم می پرسه چرا گریه می کنی؟ می گم بهش...با چشمهای آبی خالی خوشبختش نگام می کنه می گه نمی فهمم، خیلی ازم دوره...می رم کنار راین آبی خالی می گم آخه چرا اینجا؟ چرا اینجوری؟ چشمامو می بندم، تو اتاق کم نور زیرزمین خونه مادربزرگ هستم انگار همیشه اونجا بودم...خم می شم دستای هنوز مردونه نشدشو که داره عروسکمو می دوزه می بوسم...می گم خداحافظ عمو..می گه "وقتی گریه می کنی خوشگل می شی ها...چونت می لرزه"
سمیه شادکام/برادرزاده شهید
می گن صد و هفتاد و چهار نفر بودند...دست بسته و زنده بگور...ممکنه بین اونا بوده باشه...دلم پاره پاره می شه....این غربتو غریب هم بیشتر بهمم می ریزه...همکارم می پرسه چرا گریه می کنی؟ می گم بهش...با چشمهای آبی خالی خوشبختش نگام می کنه می گه نمی فهمم، خیلی ازم دوره...می رم کنار راین آبی خالی می گم آخه چرا اینجا؟ چرا اینجوری؟ چشمامو می بندم، تو اتاق کم نور زیرزمین خونه مادربزرگ هستم انگار همیشه اونجا بودم...خم می شم دستای هنوز مردونه نشدشو که داره عروسکمو می دوزه می بوسم...می گم خداحافظ عمو..می گه "وقتی گریه می کنی خوشگل می شی ها...چونت می لرزه"
سمیه شادکام/برادرزاده شهید
كربلاي ٤ ، زمستان ١٣٦٥
مام گريه مون گرفت
:(
چرا بايد بچه شانزده ساله كه هنوز جثه كاملي هم نداره برود جنگ؟!
چرا فرماندهانش او را پذيرفتند؟
روحش شاد
خدا بیا مرزد انها وظیفه خودشان را برای حفظ دین وناموس وکشور انجام دادن ما چکار کردیم ایا امانتدار خوبی بودیم یا هستیم از بنده عادی تا ان مسئولین بالا خداوند در قیامت حق این عزیزان را از ما می گیرد پس مواظب باشیم که به انها خیانت نکنیم
سلام
شهدا همیشه افتخارمابوده وهستند خدایا مارا شرمنده شهدای عزیزمان نکن.خواهرجان حسودیم شد.خوش به حالت که چنین عمویی داری.